تاریخ اصلى مسلمانى در آمریکا با قاچاق بردگان غرب آفریقا و انتقال آنها به آمریکا، در اثناء قرن 17تا ۱۹، شروع مىشود. نسبت تعداد مسلمانان به کل بردگان مشخّص نیست، لیکن با توّجه به اسنادموجود مىتوان دانست که تعداد آنان بالغ بر هزاران نفر بوده است. با مطالعه سندى که مربوط به سال1717 مىباشد، دانسته مىشود بین بردگان کسانى بودهاند که به خداوند ایمان داشته و گوشت خوکنمىخوردهاند. حتّى اسامى برخى از آن بردگان در سند مذکور آورده شده است. براى نمونه بردهاى، بهنام ایوب بنسلیمان دیالو که در سال 1731 از آفریقا ربوده شده بود، در ایالت جُرجیا، از سوى صاحبخود آزاد شده و به وطنش بازگشته است. همچنین برده دیگرى به نام «عُمَر بنِ سعید» که در سال 1807و در ایالت کارولیناى شمالى به فروش رسیده بود از دست صاحبش مىگریزد، امّا در کارولیناى جنوبى دستگیر و زندانى مىشود و هنگامى که استاندار براى بررسى نوشتههاى برده مذکور بر دیوار زندانمراجعه مىکند، به دستور او عُمَر آزاد مىشود. در اسناد موجود ذکر مىشود که عمربن سعید باقیماندهزندگى خود را تحت حمایت استاندار گذرانیده است. همچنین از نوشتهاى پانزده صفحهاى نیز که شاملشرح حال او بوده است، یاد مىشود. اواسط قرن 19 در جزیره چاپلو که متعلّق به ایالت جرجیا بود، تعداد زیادى مسلمان سیاهپوست زندگى مىکردند. مشهورترین آنها، بلالى محمّد نام داشت. او توانستهبود ایمان دینى را به فرزندان خود منتقل نماید. یکى از نوادگان او که تا سال 1930 زنده بود، نمازخواندن مادرش را به یاد داشته و به مناسبتى، ذکرى از آن به میان آورده است.
مشخّص نیست، سیاهپوستانِ مسلمانى که به آمریکا آورده مىشدند، تا چه میزان موفّق به محافظتاز دین خود بودهاند. در موزه بنیاد تاریخ ایالت جرجیا، لوحههایى منقّش به اسم جلاله و همچنینمصحفهایى متعلّق به دوران بردهدارى وجود دارد که نشانگر آن است که بردهها، از باورهاى دینى خودمدّتهاى مدید محافظت مىکردهاند. امّا این مسلمانان بد طالع، حتّى پس از لغو بردهدارى، نیزنتوانستند گروههاى ثابت و ماندگارى تأسیس کنند. در تاریخى که نمىدانیم چه زمانى است، اسلامیتدر میان سیاهان به عنوان یک دین از بین رفته است. لیکن خاطرههائى از آن دورانْ باقى مانده و زمینهاىشده است براى حرکتهاى بوجود آمده در سالهاى بعد. برخى از این حرکتها، علىرغم دورىشاناز عقاید صحیح اسلامى، خود را مسلمان مىنامند؛ و از آنجا که حداقل ظواهر اسلامى را در بین سیاهانگسترش دادهاند، داراى اهمیت مىباشند.
- حرکتهاى سیاهپوستان مسلمان
فردى به نام «تیموتى دْرو» که در سال 1886 در کارولیناى شمالى بدنیا آمده بود، در سال 1913 نامخود را به نوبل دْرو على تغییر داد و در شهر نوارکِ ایالت نیوجرسى گروهى بهنام معبد علم مغربى ـآمریکایى ( Moorish American Science Temple ) را تأسیس کرد. نوبل دْرو على ادّعا کرد، تمام سیاهانآسیایىالاصل هستند و باید اسلام را که دینى آسیایى است بپذیرند. همچنین به سیاهان توصیه کردحتّىالامکان از مسیحیان سفیدپوست دورى گزینند.
هرچند کتاب دینى این گروه، قرآن مقدّس ( Holy Koran ) بوده، امّا اساساً کتاب اصلى آنها شاملاقتباساتى از قرآن، توسط «نوبل دْرو على» است. علىرغم ادّعاى نوبل دْرو على مبنى بر اقامتش درمراکش، باید گفت او در مراکش یا جاى دیگر آموزش دینى ندیده است. حرکتى را که او آغاز کرد باید بهعنوان کوششى از سوى سیاهان براى رهائى از سلطه سفیدپوستان ارزیابى نمود. نوبل دْرو على کهمىتوانست هزاران طرفدار براى خود بیابد، در سال 1929 (و یا ۱۹۳۰) وفات یافت. پس از او جانگیوِنْزْ اِل که مدّعى بود حامل «روح دْرو على» است، رهبرى گروه را برعهده گرفت و پس از او نیز این کاربر عهده فردى بهنام «عبدالله محمّد» گذاشته شد.
با ظهور حرکت موسوم به ملّت اسلام ( The Nation of Islam ) گروه معبد علم مغربى ـ آمریکایىاهمیت خود را در بعدى وسیع از دست داد. امّا به هر حال این گروه تاکنون نیز توانسته است در برخى ازشهرهاى آمریکا به موجودیت خود ادامه دهد.
ملّت اسلام توسط والاس دى. فرد (با نام اسلامى والاس فرد محمّد) که در سال 1930 به آمریکامهاجرت کرد، تأسیس شد. فرد ادّعا مىکرد که پدرش اهل مکّه و مادرش اروپایى بوده است. این امکاننیز وجود دارد که وى ایرانى، ترک و یا هندى الاصل بوده باشد. درباره او شایعاتى هم وجود دارد.مىگویند احتمالاً بهائى، دروزى و یا قادیانى بوده باشد.
فرد که در شهر دیترویت فعالیتهاى خود را شروع کرد، با هوادارى از تعالیم دْرو على توانستبسیارى از هواداران معبد علم مغربى ـ آمریکایى را به طرف خود جذب و برخى از عقاید گروه ملّتاسلام را به آنها القاء کند.
مهمترین عقاید مذکور عبارتند از:
ـ بیان تلخى زندگى سیاهان آمریکا و احساسات پایمال شده آنها.
ـ اوّلین مادر سیاهآمریکایى فردى به نام شهباز بوده است که در عربستان و مصر زندگى مىکرده است.
ـ ریشه سفیدها، به تجربیات ژنتیک یک دانشمند، به روحى خبیث برمىگردد. آنها با حضرت موسىکه براى مدنى کردنشان از سوى خدا آمده بود، همکارى نکردند و در تمام جهان یک نظام ظالمانه بنانمودند.
ـ جهنّم همان آمریکا، و بهشت جهان اسلام است که به پا خواهد خاست.
ـ قیامتِ مورد نظرِ قرآن پایان یافتن سلطه سفیدها است. «فرد» در ابتدا همچون گیوِنْزْ اِل ادعا کردحامل روح دْرو على است. بعدها نیز به ترتیب ادّعاى مهدویت، سپس نبوّت کرد؛ و بالاخره گفت کهخود خدا است ( God in Person ). او در سال 1934 به شکلى اسرارآمیز ناپدید شد.
پس از فرد، عالیجاه (علیا) که سه سال قبل در صف پیروان او قرار گرفته بود، جانشین او شد. محمّدکه نام اصلىاش عالیجاه پُول بود، در سال 1897 در ایالت جرجیا در خانواده کشاورزى فقیر بهدنیا آمد.او در سال 1923 براى یافتن شغل به دیترویت رفت و هشت سال بعد با فرد آشنا شد. در سال 1921 بهشیکاگو سفر کرد و دومین معبد گروه ملّت اسلام را بنا نهاد. همین معبد بود که پس از ناپدید شدن فردبصورت مرکز حرکت درآمد. او که خود را پیامبرى مىدانست از سوى خدا و براى سیاهان، معتقد بودراه نجات سیاهان این است که یک یا چند ایالت را در آمریکا از دست شیاطین سفیدپوست خارج سازدتا منطقه خاص سیاهان را بوجود آورد.
گردانندگان حرکت ملّت اسلام با اینکه همواره در معرض اذیت و آزار و فشارهاى پلیس بودند، هیچگاه دست به خشونت نزدند. آنها خود را از ملّت آمریکا نمىدانستند، لذا در جنگهاى ویتنام و کُرهکه پس از جنگ جهانى دوم روى داد، مشارکتى ننمودند. عالیجاه محمّد که با اعتقادات صحیح اسلامىکاملاً فاصله داشت، نتوانست سیستم عبادى منسجمى را به طرفدارانش ارائه دهد. او هنگام وعظ وسخنرانى از کتاب مقدّس قرآن مطالبى بیان مىداشت و آیات را بهطور عجیبى تأویل مىنمود. عالیجاهمحمّد مىدانست که مسلمانان جهان علاقهاى به نظرات و آموزههاى او ندارند. او در سال 1959هنگامى که قصد حج عمره را داشت، به کشورهاى ترکیه، سوریه، اردن، سودان، حبشه و پاکستان همسفر کرد. در این اثنا برخى از علماى مسلمان سعى کردند او را به سمت اسلام حقیقى راهنمایى کنند؛ لیکن نتیجهاى نگرفتند. در معابد ملّت اسلام فقط سوره فاتحه را، آن هم ترجمه آن را به زبان انگلیسى، در حالت ایستاده یا نشسته مىخواندند و در ماه نوامبر هر سال، ۳۰ روز روزه مىگرفتند. سیاهان کههمواره تحت ظلم و ستم سفیدپوستان بودهاند، حول عالیجاه محمّد گرد آمدند. در شهرهاى بزرگآمریکا، بهویژه مناطق شرقى و مرکزى، تعداد زیادى معبد متعلّق به ملّت اسلام تأسیس شد.
نقطه عطف حرکت ملّت اسلام زمانى رُخ داد که مالکم ایکس به این حرکت پیوست. مالکم ایکس در۱۹ مه 1925 در «اوماها» به دنیا آمد. او خطیبى جسور، پرجاذبه و بسیار باهوش بود. در سالهاىکودکى، پدرش توسط کو کلاس کلنها که سازمان سفیدپوستان ملّىگرا بود، کشته شد. مالکمایکس پساز جریانهاى متعدّد در سال 1952 به زندان افتاد. در مدّت کمى توانست اعتماد عالیجاه محمّد را کسبو به عنوان سخنگوى رسمى حرکت در سراسر آمریکا سخنرانىهاى پرشور و آتشین ایراد کند. به دنبالاین سخنرانىها، سیاهان دستهدسته به ملّت اسلام پیوستند. به تدریج حرکت مذکور براى حاکمیتسفیدها خطرى جدى شد. در این جریانات، علاوه بر شخصیت و فعالیت گسترده مالکمایکس، مبارزاتآزادى خواهانه مسلمانان در آفریقا و جهان اسلام و بیدارى عمومى سیاهان در آمریکا نیز تأثیرگذار بود.
عالیجاه محمّد که از سال 1961 با مالکمایکس همکارى داشت، نهایتاً با وى دچار اختلاف گردید. بااینکه مالکمایکس در تمام سخنرانىهایش به او بیش از خود احترام مىگذاشت، لیکن عالیجاه محمّد ازشهرت روزافزون مالکمایکس بیمناک شده بود. در همان ایام والاس یکى از پسران عالیجاه محمّد بهمالکمایکس اطلاع داد که پدرش با منشى خود زنا کرده است. از آن پس اعتماد مالکمایکس نسبت بهرهبرِ حرکت دچار تزلزل شد. او تصمیم گرفت موضوع را به مسئولان دیگر جنبش اطلاع دهد. در سال1963 زمانى که جان اف. کندى، رئیس جمهور آمریکا، با یک سوء قصد کشته شد، مالکم ایکسخوشحالى خود را ابراز نمود. این وضعیت به عالیجاه محمّد امکان داد تا براى به سکوت کشاندنمالکم، او را از سمت سخنگویى بر کنار و اعلام نماید که گفتگو با وى در داخل سازمان ممنوع است.بهدنبال این قضایا، مالکم ایکس در ۸ مارس 1964 از ملّت اسلام جدا شد و اقدام به تأسیس جمعیتىکاملاً مستقل تحت عنوان مسجد مسلمانان در نیویورک ( Muslim Mosque ) نمود؛ و پس از آن نیز عازمحج گشت.
حج در زندگى مالکمایکس یک نقطه عطف بود. او پیش از آنکه از ملّت اسلام جدا شود، زمانى که دردانشگاهها سخنرانى مىنمود، با مسلمانان خاورمیانهاى آشنا شد و دانست که دیدگاههاى عالیجاهمحمّد با اسلام حقیقى فاصله زیادى دارد. وى پس از جدا شدن از عالیجاه محمّد به سوى اسلام حقیقىو تفکّر آزاد متمایل گردید. در حج نیز دانست که مىتوان بین انسانهائى از قومیتهاى مختلف، زیرسایه اسلام، نوعى برادرى و مساوات بوجود آورد. بدین ترتیب او جهانبینى جدیدى بدست آورده بود.مالکم وقتى به آمریکا بازگشت، نام «الحاج ملکالشهباز» را اختیار کرد. (البته او را تا پایان عمرش به هماننام سابق مىشناختند). وى شروع به تبلیغ این نکته نمود که اسلام داراى نیرویى است که مىتواند همهانسانها را متّحد کند. براى پیشبرد مؤثّرتر مبارزه سیاهان، که همیشه فکر او را به خود مشغول مىداشت، جمعیتّى به نام سازمان وحدت آفریقایى آمریکایی( Afro-American Unity Organization ) تأسیس کرد.مالکمایکس که براى گسترش اسلام در آمریکا از استعداد بالائى برخوردار بود، پیش از دستیابى بهاهداف مورد نظرش، در ۲۱ فوریه 1965، هنگامى که قرار بود در نیویورک سخنرانى کند، در مقابلدیدگان 500 نفر به شهادت رسید. چند سال پس از قتل او اعلام شد که قاتلانش از پیروان ملّت اسلامبوده و به دستور FBI (پلیس فدرال آمریکا) کار مىکردهاند.
پس از مرگ عالیجاه محمّد در سال 1975 پسرش والاس رهبرى سازمان را به عهده گرفت، و درآموزههاى رسمى سازمان تغییرات مهمّى ایجاد کرد. بر خدا بودن فرد، پیغمبر بودن عالیجاه محمّد وشیطان بودن سفیدها خط بطلان کشیده و در عبادتها تغییراتى حاصل شد. نام حرکت به ترتیب بهبلالىها، جامعه اسلامى در جهان غرب( World Commurity of Islam ) و بعدها هیئت تبلیغى مسلمانانآمریکایی( American Muslim Mission ) تغییر داده شد. یکى از دلایل این تغییرات بىتردید اطلاع وآگاهى والاس محمّد از معارف حقیقى اسلامى بوده است. امّا نباید عوامل اجتماعى و سیاسى را نیزنادیده گرفت. هنگامىکه عالیجاه محمّد در قید حیات بود، ماهیت حرکت در برخورد با طبقهاى خاصدر حال تغییر بود. در سالهاى ۱۹۳۰ که عالیجاه محمّد شروع به تبلیغ نظرات خود نمود؛ اکثر سیاهانفقیر بودند و محروم از خواندن و نوشتن. بهدنبال تحوّلات جامعه آمریکا در دهه 1960، لازم بود زبانرادیکال و جدائىطلبانه نیز دستخوش تحوّل شود. والاس، برخلاف پدرش، شروع به انطباقسیاستهایش با جامعه آمریکا نمود. دلیل واضح این موضوع تصویر پرچم آمریکا است که در قسمتبالاى صفحه اوّل نشریه هفتگى بلالىها همیشه درج مىشد. سیاستهاى خارجى حرکت نیز تغییریافت.
والاس، در مقابل حمایتهاى عالیجاه محمّد از جریانهاى قومى رادیکال در جهان اسلام، شروع بههمکارى با کشورهائى مانند مصر، عربستان و امارات متّحده عربى، که معروف به پیروى از آمریکابودند، نمود. در نوامبر ۱۹۷۹ که مسئولان سفارت آمریکا در تهران گروگان گرفته شدند، والاس شخصاً بهسفارت ایران در واشنگتن مراجعه کرد و خواهان آزادى گروگانها گردید. به دنبال این اقدامِ دوستانه وخیرخواهانه در مقابل دولت آمریکا، مقامات آمریکایى نیز به سازمان او اجازه دادند در میان سیاهانمحبوس در زندانها، آزادانه به فعالیت تبلیغى بپردازد.
والاس براى جلوگیرى از پیدایش هرگونه حرکت مخالفى در درون سازمان، گروه ثمره اسلام ( Fruit ofIslam) را که تا زمان پدرش مسئولیت نظم داخلى سازمان را برعهده داشت، منحلّ اعلام نمود. بیشترمسئولان قدیمى ملّت اسلام نیز تحوّلات ایجاد شده توسط والاس را پذیرفتند. امّا امانوئل عبدالله ازفرزندان دیگر عالیجاه محمّد، رهبرى برادرش و تغییرات اعلام شده را نپذیرفت؛ و خود را جانشین پدرخواند. در بالتیمور و شیکاگو گروههائى هستند که رهبرى او را قبول دارند، البته این اختلاف داراىجوانب مالى نیز هست. زمانى که ثروت عالیجاه محمّد در اختیار والاس، رهبر جدید سازمان قرار گرفت، امانوئل ادّعا کرد پولها به شخص پدرش تعلّق داشته است و نه به سازمان. لذا مىبایست بین 22 فرزندعالیجاه محمّد تقسیم شود. جان محمّد عموى والاس نیز به مخالفت با او پرداخت، و در سال 1978معبدى را در شهر دیترویت تأسیس کرد و ادّعا نمود که به تعالیم محمّد صادق است.
یکى دیگر از افراد ناراضى عبدالحلیم فراخان بود که پس از عزل مالکم مسئولیت او را برعهده گرفتهبود. برخى از معابد که به افکار عالیجاه محمّد وفادار مانده بودند، رهبرى فراخان را پذیرفته بودند.فراخان که حرکت خود را دعوت نهایى ( The Final Call ) مینامد، با والاس ارتباط اندکى دارد. در مراسمبزرگداشتى که در ۷ اکتبر ۱۹۸۶ به مناسبت هشتاد و نهمین سال تولد عالیجاه محمّد از سوى فراخان درشیکاگو برگزار شد، والاس نیز شرکت نمود و فراخان را به آغوش کشید. والاس که فاقد یک شخصیتنیرومند است نتوانست حرکتى را که توسط پدرش رهبرى مىشد پیشرفت دهد.
حرکت مذکور که توسط فرد تأسیس شد و به ترتیب به دست عالیجاه محمّد و والاس محمّد رهبرىگردید، به لحاظ تبلیغ اسلام در میان سیاهان شناخته شدهترین گروه به شمار مىرود. در عین حال گروههاو جمعیتهاى دیگرى نیز وجود دارد که تعداد اعضایشان نسبت به ملّت اسلام ممکن است بیشترباشد، و برداشتهایشان نیز از اسلامِ حقیقى درستتر. یکى از این گروهها در مسجدى در منطقهبروکلین نیویورک واقع است. این مسجد توسط شیخ داود احمد فیصل تأسیس شد و تا امروز نیز بهفعالیت خود ادامه مىدهد.
شیخ داود که در سال 1892 در جزیره گرانادا به دنیا آمد، به روایتى داراى اصالت عربى است. امّا بهنظر مىرسد از تبار مردم جزیرهاى باشد که در آنجا بدنیا آمده است. او در سال 1924 به آمریکا آمد، ومسجد مذکور را بنا نهاد و جمعیتى به نام هیأت تبلیغى اسلامى آمریکا( Islamic Mission of America ) راتأسیس کرد. شیخ داود که موجب هدایت هزاران آمریکایى شده بود، اعتماد و احترام بسیارى ازمسلمانان مهاجر در آمریکا را کسب نمود. شیخ که با نگاشتن نامههائى براى عالیجاه محمّد سعى درتصحیح نظرات او داشت، در سال 1980 وفات یافت.
مبلّغان وابسته به شاخه احمدیه فرقه قادیانیه، از سالهاى ۱۹۲۰ شروع به مسافرت از هندوستان بهآمریکا کردند. اوّلین مسجد احمدیه، در سال 1921، توسّط دکتر مفتى محمّد صادق در آمریکا افتتاحشد. احمدىها بدون در نظر گرفتن تفاوتهاى قومى، عقاید خود را در میان تمام آمریکائىها تبلیغمىکردند. سیاهان از آنها بیش از دیگران استقبال کردند. در سالهاى دهه 1950، برخى از چهرههاىمشهور موسیقى جاز مانند احمد جمال، یوسف لطیف، مککوى ترنر و ماکس روچ به سلک احمدىهادرآمدند. احمدىها که خارج از جماعات خود نیز داراى نفوذ بودند، به امید آنکه عالیجاه محمّد را همبه سوى خود جذب کنند، با حرکت ملّت اسلام ارتباطاتى برقرار کردند. تنها ترجمه قرآنى که از سوىپیروان ملّت اسلام مطالعه مىشود توسط مولانا محمّد على از شخصیتهاى احمدیه، تهیه شده است.احمدىهاى آمریکا، در ۱۹۵۰، مرکز خود را از شیکاگو به واشنگتن منتقل کردند. تعداد جماعتهاىآنها در سال 1982 به 26 گروه مىرسید.
در ۱۹۳۰، در محله هارلم نیویورک، یک صوفى آمریکائى به نام عبدالحمید، شروع به دعوت مردمبه سوى اسلام کرد. او در سال 1937 وفات یافت؛ با اینکه توانست موجب هدایت سیصدتن آمریکائىشود، امّا در راهاندازى یک جماعت ماندگار موفق نبود. به همین ترتیب «جمعیت بینالمللى اسلامى»( International Islamic Socity ) که توسّط یکى از سیاهان آمریکا به نام عبدالودود در ۱۹۸۳ در نیویورکتأسیس شده بود، نتوانست به کار خود ادامه دهد. لیکن مسجدى که توسّط حاج ولى اکرم به سال 1931در کلیولند تأسیس شد، موجودیت خود را تا امروز ادامه داده است.
یکى دیگر از جمعیتهائى که هنوز به فعالیت خود ادامه مىدهد، «اخوّت اسلامى آمریکا»( MoslemBrotherhood of America) است که در سال 1950 توسط حاج طالب داود تأسیس شد. این جمعیت بامساجد مسلمانان که توسّط مالکمایکس تأسیس شده بود، متّحد گردید و گروه جدیدى بهنام «اخوّتاسلامى» ( Islamic Brotherhood ) بوجود آمد. پس از مرگ حاجطالب داود، امام احمد توفیق که مدّتى در دانشگاهالازهر تحصیل کرده بود، ریاست اخوّت اسلامى را به عهده گرفت.
امام احمد توفیق با رهبر حرکت دارالاسلام، امام یحیى عبدالکریم، ارتباطاتى برقرار کرد تا دو گروه رابه یکدیگر پیوند دهد. لیکن پس از درگیرى مسلحانهاى که در مسجد یاسینِ بروکلین بین اعضاى دو گروهرخ داد، از موضوع اتّحاد صرفنظر نمود.
مظفّرالدّین حامد یکى از شخصیتهاى احمدیه که تحصیلات خود را در آمریکا به پایان رسانیدهبود، پس از با دانشجویان پاکستانى در سال 1972 از فرقه قادیانیه جدا شد، و تشکیلات جدیدىبهنام «حزب اسلامى آمریکاى شمالى» ( Islamic Party of North America ) تأسیس نمود و مسجدالامّهدر واشنگتن را مرکز آن قرار داد. مظفّرالدّین به پاکستان سفر کرد و پس از دیدار با مولانا مودودى ازنظرات او جانبدارى نمود. او معتقد بود از طریق اتّحاد تمام مسلمانان، تحت پوشش یک حزب، مىتواندر آمریکا نظام اسلامى را برقرار کرد. حزب اسلامى، در اوایل کار خود، در شهرهاى بزرگِ شرقِ آمریکامانند واشنگتن، بالتیمور و فیلادلفیا هواداران قابل توجّهى یافت. امّا از اواخر سال 1970، به دلیلاختلافات داخلى، مظفّرالدّین تصمیم به ترک آمریکا گرفت که با رفتن او تشکیلات وى نیز متلاشى شد.
در میان گروههائى که از خارج تأثیر مىگرفتند، باید حرکت دارالاسلام را به عنوان مهمترین گروه نامبرد. این گروه توسّط اعضاى «جماعت تبلیغ پاکستان» که در آمریکا بسر مىبردند، تأسیس شد. اوّلینمرکز این حرکت مسجد شیخ داود احمدفیصل در بروکلین بود که وعّاظ جماعتِ تبلیغ در آن ساکنبودند. جماعتِ تبلیغ اصرار داشت کسانى که به تازگى مسلمان مىشدند، پوشش ظاهرى خود را طبقسنّتهاى پاکستان تغییر دهند. آنها همچنین در دورهاى، فعالیتهاى خود را بر مسلمانانپاکستانىالاصل متمرکز کردند. به همین دلایل، فردى به نام یحیى عبدالکریم از جماعتِ تبلیغ جدا شدو دارالاسلام را تأسیس نمود. مرکز حرکت جدید در «مسجدالمؤمنین» بروکلین بود. گروه مذکور درنیویورک، بالتیمور، شیکاگو، دیترویت و شهرهاى دیگر قریب 100 مسجد دارد. دارالاسلام کهرادیکالترین حرکت در میان گروههاى اسلامى آمریکا بشمار مىرود، به سازماندهى اهمیت زیادىمیدهد. گروههائى که حداقل داراى سه عضو مىباشند؛ اعضائى که با یکدیگر زندگى مىکنند، موظفندیک نفر را به عنوان امیر از میان خود برگزینند و یکى از اطاقهاى محل سکونت خود را نمازخانه کنند.دارالاسلام، که ادّعا مىشود اعضاء و هوادارانش آموزش نظامى هم مىبینند، نظام حاکم بر آمریکا راکاملاً مردود مىداند و به اعضاء خود دستور داده است، ازدواج خود را به ادارات ثبتاحوال اطلاعندهند.
آنها سعى مىکنند تمام احادیث کتاب «مشکوهالمصابیحِ» خطیب تبریزى را به اجرا در آورند. ایناست که عمامه به سر مىگذارند و همواره تسبیح و مسواک در دست دارند. اوقات بیکارى خود را درمسجد به خواندن قرآن کریم مىپردازند. یحیى عبدالکریم در سال 1983 (و یا ۱۹۸۴) به سلک پیروانیکى از شیوخ قادرى که در پاکستان سکونت داشت، در آمد. لذا رهبرى حرکت دارالاسلام را رها کرد.برخى از اعضاى حرکت نیز همین مسیر را در پیش گرفتند و براى تحصیل علوم دینى به پاکستان رفتند.برخى دیگر نیز با تماسهائى که با مجاهدان افغانى برقرار کردند، به افغانستان رفتند و در جهاد شرکتنمودند. دارالاسلام در حال حاضر توسّط یک هیئت 17 نفره به ریاست «امام امین عبداللطیف» ادارهمىشود. جمیلالامین ( H.Rap Brown ) از سیاهپوستان ملّىگراى قدیمى آمریکا نیز یکى از اعضاىهیئت مذکور است.
در حالىکه بعضى از گروههاى سیاهپوست مسلمان توسّط افراد پاکستانى و هندوستانىالاصلرهبرى مىشوند، ادّعا مىشود جماعت «انصارالله» و یا «عبرانىهاى مسلمان نُبیه» ( Nubian IslamicHebrew) ادامه حرکتى است که توسّط مهدى سودان تأسیس شده بود. «عیسى' عبدالله المهدى» رئیساین جماعت که مدّعى است از سُلاله مهدى مىباشد، مدّتى را در سودان به سر مىبرد؛ امّا بین عقایدىکه در حال تبلیغش مىباشد و نظرات مهدى سودان هیچ ارتباطى وجود ندارد. اعضاء انصارالله معتقدندتمام پیامبران و اساساً ملّت عرب از نژاد سیاه مىباشند. به نظر آنها رهبرى جهان اسلام مىبایستبهدست «مهدى» که از سودان برخاسته است و یا جانشین او صورت پذیرد. اوّلین عضوهاى اینجماعت از میان نمایندگان اخیر حرکتِ «عبرانىهاى سیاه» ( Black Hebrews ) برخاستهاند.
عبرانىهاى سیاه معتقد بودند فرزندان حقیقى بنىاسرائیل آنها هستند و یهودیان جهان هیچ ارتباطىبا بنىاسرائیل ندارند. حرکت عبرانىهاى سیاه به تدریج رو به ضعف گذاشت، و برخى از اعضاء قدیمىآن، پس از تحریم مواد مخدّر توسّط یحیى عبدالکریم و اصرار بعضى از اعضاء حرکت دارالاسلام، بهانصارالله که در استفاده از مواد مخدّر اشکالى نمىدیدند، پیوستند.
مسلمانان حنفى را باید به عنوان کسانى که اخیراً از ملّت اسلام جدا شدهاند، ذکر کرد. این جماعتعمل به فقه حنفى را قبول نداشتند. اعضاى آن پیش از خواندن نماز، غسل را واجب مىدانستند و درپایان نماز به جاى سلام، بسمالله مىگفتند. معلوم نیست چرا با چنین وضعى این جماعت نام حنفى برخود گذاشتهاند.
بسکتبالیستهاى معروفى مانند کریم عبدالجبّار، مهدى عبدالرّحمن( Walt Hazzard ) و جمالویلکز از این گروه هستند. این گروه توسّط «حاماس عبدالخالص» که نام اصلى او ( Ernest McGee )مىباشد، تأسیس شد. حاماس که در سال 1950 به حرکت ملّت اسلام پیوست، هشت سال بعد دبیرکلاین حرکت شد. امّا در ۱۹۶۸ از ملّت اسلام جدا شد و در نیویورک، گروه جدیدى را تأسیس کرد. دو سالبعد نیز در خانه بزرگى که کریم عبدالجبّار خریده بود، ساکن شد. زمانى که حاماس شروع به انتقادهاىگسترده از نظرات عالیجاه محمّد نمود، چند نفر از اعضاء ملّت اسلام به مرکز حنفىها حمله کردند وهفت نفر را که چهار نفر از آنها کودک بود، به قتل رسانیدند. چهار سال بعد، حاماس به همراهى تعدادىاز اعضاء حرکت حنفى، به طور مسلحانه، کاخ شهردارى واشنگتن، مرکز ملّت اسلام و مرکز B'nai B'rith را که یک سازمان صهیونیستى بود به اشغال خود در آوردند و ۱۳۹ نفر را گروگان گرفتند. یکى ازخواستههاى آنان براى آزادى گروگانها این بود که از نمایش فیلم محمّد رسولالله در آمریکا جلوگیرىشود. خواسته دیگر آنان عقبنشینى اسرائیل از اراضى اشغالى بود. همچنین آنها درخواست کردندمالکمایکس و قاتل فرزندانشان را به آنها تسلیم کنند و مرکز اسلامى واشنگتن نیز از حمایتهاى خود ازوالاس محمّد خوددارى نماید. با عدم پذیرش شرایط مذکور از سوى طرف مقابل، آنها مجبور شدندخود را تسلیم کنند. حاماس محاکمه، به 41 سال زندان محکوم، و جماعتى که او تأسیس کرده بود نیزپس از مدّت کوتاهى متلاشى شد.
سخن گفتن درباره آینده اسلام در میان سیاهان دشوار است. سیاهان با اینکه با شور و شوق فراوانىعلاقهمند به اسلام هستند، به 8دلیل اختلافات شخصى هیچگاه نتوانستند اتّحاد مؤثّرى برقرار نمایند.اطلاعات دینى خصوصاً فقهى آنها بسیار ضعیف است. هرچند برخى از سیاهان در کشورهائى مانندعربستان سعودى، مصر، پاکستان و ایران در حال تحصیل هستند، امّا آنچه فرا مىگیرند عموماً انعکاسدیدگاههاى حاکم بر همان کشورها است. بعید است چنین افرادى بتوانند با توجّه به شرایط موجود درآمریکا، طبقه مناسبى از علما را بوجود آورند.
منبع : الشیعه