- چکیده:
بىعدالتى در جهان همچنان با روندى فزاینده به پیش مىرود. مطابق آخرین برآوردها، درآمد ۱۰% ثروتمند جهان، ۱۱۷ برابر درآمد ۱۰% مردم فقیر دنیا است. بىشک نقش قوانین ونهادهاى مرتبط با جهانىسازى، در گسترش این بىعدالتىها، غیرقابل انکار است. در این مقاله تنها به چند مورد از مکانیسمهایى را که به طور مشخص به وضعیت ناخوشایند کنونىمنجر شده است، با هم مطالعه مىکنیم. آزادسازى مالى، بحران بدهىها، بىعدالتى در دستمزدها و تبعیض در تقسیم ارزش افزوده میان نیروى کار و سرمایه، از جمله مواردى استکه در این مقاله به آنها پرداخته مىشود.
ما امروز در دنیاى حیرتانگیزى زندگى مىکنیم. درآمد ۴۰۰ نفر از ثروتمندان آمریکا در طول یک سال، برابر است با مجموع درآمدهاى سالانه بیست کشور آفریقایى با جمعیتى بالغبر ۳۰۰ میلیون نفر. حال اگر کسى ادعا کند که در این جهان، برخى مفاهیم عمیقاً نیاز به بازنگرى دارد، آیا سخنى به گزاف گفته است؟
بىعدالتى در جهان همچنان روند فزاینده خود را ادامه مىدهد. طبق محاسباتى که اقتصاددانان بر پایه دادههاى صندوق بینالمللى پول انجام دادهاند، درآمد ۱۰% از ثروتمندترین مردمدنیا، ۱۱۷ برابر درآمد ۱۰% از فقیرترین مردم جهان است. این در حالى است که این نسبت در سال ۱۹۸۰، حدود ۷۹ برابر بوده است. بنابراین چنان که مشاهده مىشود، جهشى شدیددر فاصله بین ثروتمندان و فقرا رخ داده است.
شگفتآور این که همچنان برخى اقتصاددانان ابراز تردید مىکنند که آیا این روند بىعدالتى در دوره جهانى شدن به وقوع پیوسته است! شاید بتوان گفت که این تردید، ناشى از روندرو به رشد دو کشور بزرگ و پر جمعیت یعنى هند و چین باشد. این در حالى است که اکثر کشورهاى در حال توسعه با اقتصاد راکدى مواجه بودهاند و یا حتى به لحاظ اقتصادىپسرفت داشتهاند. به هر صورت، آنچه امروز آشکارا مىتوان آن را مشاهده نمود، افزایش بىعدالتى اقتصادى در جهان است.
واقعیت تأسفبار دیگرى که جهان از آن رنج مىبرد، رشد بىعدالتى در داخل کشورهاست. این حقیقت درباره کشورهاى ثروتمندى نظیر آمریکا و نیز اتحادیه اروپا، همچنین بیشتراقتصادهاى در حال گذار و اقمار شوروى سابق و چین و هند صادق است. در آمریکاى لاتین و آفریقا نیز گرچه بىعدالتى داخلى رشد نکرده است، اما همچنان در سطح بسیار بالاىگذشته باقیمانده است.
بیشتر سرزنشها در این مورد، متوجه متولیان جهانىسازى است. قواعد و قوانین اقتصاد جهانى که توسط نهادهایى نظیر سازمان تجارت جهانى وضع شده است، بازارهاى ساختگىکه به وسیله صندوق بینالمللى پول و بانک جهانى ایجاد شده است و بازارهاى مالى و غیرمالى نابسامان و افسارگسیخته، بىشک از اصلىترین علل بىعدالتى جهانى هستند.
اما نباید از عواملى که از گسترش بىعدالتى جلوگیرى نمودند نیز به آسانى گذشت. اعتراضات مردمى در گوشه و کنار پهنه گیتى در مورد همه چیز از جمله سیاستهاى مالیاتى، فسادها و سایر تصمیمات حکومتى، در این مورد بسیار مهم ارزیابى مىشوند.
با وجود همه این واقعیتهاى تلخ و هشداردهنده، فرآیند جهانىسازى همچنان ادامه یافته و به افزایش این تبعیض غمانگیز کمک مىنماید. در اینجا مرورى خواهیم داشت برمکانیسمهایى که منجر به وضعیت ناخوشایند کنونى گردیده است:
۱- آزادسازى مالى و بىثباتى اقتصادى
در خلال دهه گذشته، صندوق بینالمللى پول و بانک جهانى، کشورها را مجبور به حذف موانع در برابر جریان سرمایه نمودند. بىشک حذف قوانین، منجر به تسهیل جریان ورودسرمایه به کشورهاى در حال توسعه گردید. در بسیارى از مناطق آسیا و آمریکاى لاتین و نیز در روسیه، سرمایههاى خارجى به صورت سرمایههاى کوتاه مدت به بازارهاى مختلفمالى این کشور هجوم آوردند، به گونهاى که جریان سرمایهاى که به سوى کشورهاى در حال توسعه روانه گردید، از حدود ۲ میلیارد دلار در سال ۱۹۸۰ به ۱۲۰ میلیارد دلار در سال۱۹۹۷ رسید و این به معناى جهش شش هزار درصدى در میزان سرمایهگذارى خارجى در این کشورها بود.
اما این فقط یک روى سکه بود. روى دیگر سکه این بود که حذف قوانین مذکور، همان گونه که ورود سرمایه را تسهیل مىکند، خروج پول از کشور را نیز آسان مىسازد. از آنجا که اکثرسرمایهگذاران خارجى، سرمایه خود را در بازارهایى متراکم نمودند که امکان خروج سریع از آن ممکن باشد، آنها به راحتى مىتوانستند سرمایههاى خود را از این کشورها بیرونبکشند. حذف این قوانین، همچنین کنترل سرمایه کشورها را نیز غیرممکن مىساخت؛ زیرا به عنوان مثال، بسیارى از سرمایهگذاران تمایل داشتند که سرمایهشان را فقط براى زمانمحدودى در یک کشور نگه دارند. چنین قوانینى به گریز سرمایهها وجهه قانونى مىبخشند.
هنگامى که احتمال هرگونه ناامنى در کشورى داده شود، طبیعتاً سرمایهگذاران خارجى از کشور مذکور مىگریزند، اما مشکل از آنجا آغاز مىشود که حتى هنگامى که شرایط یککشور بحرانى هم نباشد، گریز سرمایههاى خارجى مىتواند کشور را در یک بحران جدّى فرو برد و متأسفانه این اتفاق تلخى است که براى تایلند، اندونزى، کره جنوبى، روسیه، برزیلو آرژانتین در خلال دهه گذشته به وقوع پیوست.
بحرانهاى مالى در کشورهاى در حال توسعه، بىعدالتى جهانى را تشدید مىکند. به عنوان نمونه، آرژانتین در طى چند سال اخیر با اقتصاد رو به زوالى مواجه بوده است و روسیه نیزاز کاهش عظیم ۴۲ درصدى در تولید ناخالص ملى خود رنج مىبرد. به نظر مىرسد، متولیان برنامه فوق، عملاً به دنبال افزایش تبعیض داخلى در کشورها هستند، زیرا ثروتمندانراههاى مختلف قانونى براى محافظت از خود دارند اما فقرا از این حقوق محروم هستند. به عنوان مثال، ثروتمندان به آسانى مىتوانند سرمایه خود را به سایر کشورها منتقل کرده وپولهایشان را در حسابهاى بانکى خارجى انبوه نمایند و در این میان، افراد با درآمد متوسط هستند که هر چه بیشتر خود را در طبقه فقرا احساس مىنمایند.
۲- بدهى
کشورهاى در حال توسعه ۲/۳ تریلیون دلار به وام دهندگان خارجى بدهکار هستند. کشورهاى فقیر آفریقایى بالغ بر ۲۰۰ میلیارد دلار از این بدهىها را بر دوش خود احساس مىکنند.کشورهاى در حال توسعه مىبایست اصل وامها را همراه با بهره آنها به کشورهاى خارجى بازپس دهند.
در جایى که وامهاى خارجى به سرمایهگذارىهاى ارزآور تبدیل شود، پذیرش تعهدات مربوط به این وامها را شاید بتوان منطقى دانست. اما تاریخ ۲۵ سال گذشته، مملو از مواردىاست که مؤسسات بینالمللى و یا بانکهاى خصوصى، وامهاى با نرخ بهره بالا را براى پروژههاى صرفاً مصرفى به دولتهاى فقیر پرداخت نمودهاند. نتیجه کاملاً مشخص است. بههدر رفتن این وامها در مصارف نظامى یا سوءاستفادههاى مالى توسط عاملان دولتى. اما براى وام دهندگان، نوع مصرف وامها اهمیتى ندارد. آنچه مهم است، بازپرداخت وامها همراه بابهره است. پولهایى که براى بازپرداخت وامها از کشورهاى فقیر خارج مىشود، مىتواند پاسخگوى اساسىترین نیازهاى مردم نظیر خدمات درمانى یا تهیه آب سالم براى آنان گردد.امروزه، تنها کشورهاى فقیر آفریقایى، سالانه بیش از ۱۰ میلیارد دلار از درآمد خود را به عنوان بازپرداخت بدهىها از دست مىدهند.
در کشورهایى که تا حدودى از مجموعه کشورهاى فقیر رها شدهاند اما توان پرداخت بدهىهایشان را ندارند، مانند مکزیک، آرژانتین، کره، برزیل و تایلند، وامدهندگان بخشخصوصى راضى شدهاند تا بهاندکى کمتر از تمام وام مصالحه نمایند یا دوره بازپرداخت آن را طولانىتر کنند؛ اما در کشورهاى فقیر با بدهىهاى سنگین که شامل ۴۲ کشور عمدتاًآفریقایى است، صندوق بینالمللى پول و بانک جهانى، برنامه دیگرى براى بازپرداخت بدهىها درنظر گرفتهاند.
نکته قابل توجه اینجاست که هر دو مورد (تلاشهاى خصوصى و بینالمللى) به گونهاى با بدهىها رفتار مىکنند که به هر نحوى بدهىها بازپرداخت شود، هر چند این وامها به طرقنادرست و نامشروعى پرداخت شده باشد.
اصولاً اثرات منفى این پرداختها بر ملل مظلوم و فقیر هیچ اهمیتى براى دنیا ندارد. خوى استعمارگر کشورهاى صاحب ثروت و بىلیاقتى دولتهاى کشورهاى فقیر، جرمهایى هستندکه گرچه ملتهاى فقیر نقشى در آن نداشتهاند، اما لاجرم هزینه سنگین آن بر دوش آنان خواهد بود.
۳- آزادسازى تجارت و افزایش شکاف دستمزدها
آزادسازى تجارت، اختلاف میان دستمزدها را افزایش داده است. نیروى کار غیرماهر در کشورهاى در حال توسعه و حتى در کشورهاى صنعتى، ضربه شدیدى از این رقابت بینالمللىمتحمل شدهاند. کنفرانس توسعه و تجارت سازمان ملل در گزارش خود در سال ۱۹۹۷ این گونه آورده است: «در اکثر کشورهاى در حال توسعهاى که تعهد کردهاند به سرعت به سوىآزادسازى تجارى گام بردارند، بىعدالتى در دستمزدها رو به افزایش گذاشته است.» این گزارش همچنین مىافزاید: «بیشتر این بىعدالتى، در بخش کارگران غیرماهر کارخانههاىصنعتى اتفاق افتاده است و از قدرت خرید آنها بسیار کاسته است. این کاهش قدرت خرید، در برخى کشورهاى آمریکاى لاتین بین ۲۰ تا ۳۰ درصد بوده است.»
کاهش قدرت خرید کارگران غیرماهر دنیا در حالى صورت مىگیرد که بر پایه گزارش کنفرانس توسعه و تجارت در سال ۲۰۰۲، بیش از ۷۰ درصد کارگران در دنیا، در مجموعهکارگران غیرماهر بودهاند. این گزارش در پایان نتیجهگیرى مىکند که با وجود نیروى کار مازاد در کشورهاى در حال توسعه و کشورهاى بزرگ به ویژه چین و هند، روند فشار کنونى برروى قشر کارگر در آینده نیز ادامه خواهد یافت.
۴- آزادسازى تجارت و سهمبرى ناعادلانه سرمایه و کار
منافع کلانى که شرکتها از تجارت جهانى نصیب خود کردهاند، به قیمت فشارهاى روزافزون بر نیروى کار تمام شده است. بار دیگر به گزارش کنفرانس تجارت و توسعه باز مىگردیم.این گزارش در سال ۱۹۹۷ تصریح مىکند: «سرمایه نسبت به کار، سهم بیشترى از ارزش افزوده را برده است و سهم سرمایه از سود در همه جا افزایش یافته است. در ۴۵ کشورهاى درحال توسعه، سهم دستمزدها از ارزش افزوده به طور قابل توجهى، کمتر از این سهم در دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ میلادى است.»
بخشى از این ارزش افزوده که به ناحق به سرمایهدار رسیده است، به جیب شرکتهاى داخلى کشورهاى در حال توسعه رفته و به افزایش بىعدالتى داخلى منجر شده است. بخشدیگرى از این سهم نیز به جیب شرکتهاى بزرگ در کشورهاى صنعتى و مالکان آنها سرازیر شده است. هنگامى که شرکتهاى بینالمللى حق هرگونه اقدامى در صنعت کشورهاىدیگر را بیابند، بدیهى است که کنترل ارزش افزوده را نیز در دست گرفته و به بىعدالتىها دامن بزنند.
- منبع: Multi National Monitor.com
رابرت ویسمن Robert Weissman،
سردبیر مجله Multi National Monitor و محقق در اقتصاد فقر
سیاحت غرب، شماره ۲۳