مسیح یهودى و فرجام جهان-۵

مسیحیت سیاسى و اصول‏گرا در آمریکا
رضا هلال
مترجم: قبس زعفرانى

اشاره :
در قسمت قبلى نویسنده به بررسى رابطه »مسیح یهودى آمریکایى و صهیونیسم« پرداخت و نشان داد که چگونه جنبش صهیونیسم توانست در قاره نوپیداى آمریکا براى خود جایگاهى پیدا کند. در این قسمت نویسنده به بررسى نقش سرمایه‏داران و سیاستمداران آمریکایى در تأسیس دولت یهود (اسرائیل) مى‏پردازد.

ویلیام بلاکستون
»ویلیام بلاکستون« (1935-1841م.) ثروتمند، جهانگرد و بشارت دهنده افوانجیلى و یکى از مهم‏ترین شخصیتهاى مسیحى، صهیونیستى آمریکایى است که این جنبش را تأسیس کردند.
ویلیام بلاکستون در خانواده‏اى مسیحى و پیرو کلیساى مکتبى به دنیا آمد… از همان کودکى شیفته خواندن عهد قدیم و پیگیرى پیشگوییهایى بود که در این کتاب درباره ظهور مسیح ذکر شده بود. او که با ساخت و ساز و سرمایه‏گذارى در این زمینه، ثروت هنگفتى به‏دست آورده بود، اعتقاد داشت، این ثروت بى‏جهت به او داده نشده، به همین دلیل مسئولیت فراهم ساختن زمینه‏هاى ظهور مسیح را برعهده گرفت.
با توجه به موارد یاد شده، رهبرى جنبشى را که هدف آن بازگرداندن یهود به فلسطین قبل از ظهور مسیح بود، عهده‏دار شد. بلاکستون فعالیتهاى خود را با نوشتن کتاب یسوع مى‏آید که در سال ۱۸۷۸م. منتشر شد، آغاز کرد. کتاب یاد شده تأثیر بسیار زیادى بر پروتستانیسم اوانجیلى آمریکا گذاشت. این کتاب – که بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رسیده و به ۴۸۰۰ زبان از جمله زبان عبرى ترجمه شده است – تبدیل به یکى از مهم‏ترین کتابهایى شد که آرمان‏گرایى صهیونیستى را درچارچوب اعتقاد به عصر هزاره خوشبختى منعکس مى‏کرد و حتى مى‏توان گفت، بیش از هر کتاب دیگرى که در زمینه بازگشت مسیح منتشر شده، به این موضوع پرداخت. همانگونه که این کتاب، بیش از هر کتاب دیگرى که طى ده سال پیش در زمینه ظهور مسیح به چاپ رسیده بود، توانست توجه رهبران و روحانیون مسیحى را به بازگشت مسیح جلب کند. از جمله این افراد مى‏توان به »ملویل فولر« قاضى بزرگ و استاندار ایالتها و نماینده کنگره آمریکا اشاره کرد.در میان این افراد روحانیون پروتستان، کاتولیک، سرمایه‏داران و سیاستمدارانى از قبیل »دى‏پونت«، »مورگان«، »جان راکفلر«، »ویلیام راکفلر«، »راسل زیگ« و »چارلز اسکوبنر« نیز به چشم مى‏خوردند.۱
بلاکستون در سال ۱۸۸۸ به همراه دخترش جهت زیارت سرزمین مقدس به فلسطین مسافرت کرد و حاصل زیارتش تولید وزایش شعارى بود که بعدها صهیونیسم یهودى از آن استفاده‏هاى نادرست بسیارى کرد و در وجدان غرب رسوخ نمود. بنا به گفته او »این پدیده نادر و خلاف قاعده که سرزمین فلسطین سرزمینى بدون ملت است به جاى این‏که به ملتى بدون سرزمین داده شود این‏گونه به حال خود رها شده است« او و دخترش را شگفت‏زده نموده است.
در سال ۱۸۹۱، بلاکستون »درخواستى« براى »بنیامین هاریسون«، رئیس‏جمهور آمریکا نوشت و در آن از او خواست، جهت بازگرداندن یهودیان به فلسطین وارد عمل شود. او این درخواست را به امضاى ۴۱۳ تن از شخصیتهاى برجسته مسیحى آمریکا رساند. در میان این افراد، امضاى بزرگ خاندان راکفلر در آن زمان؛ یعنى »جان راکفلر« و بزرگ قضات دادگاه عالى و رئیس مجلس نمایندگان و بسیارى از نمایندگان مجلس سنا و مسئولان تحریریه تعدادى از روزنامه‏هاى بزرگ و مشهور آمریکا نیز دیده مى‏شد.
در درخواست بلاکستون آمده بود:
… با توجه به تقسیم زمین توسط خداوند میان ملل، فلسطین »وطن قومى یهود« و سرزمین غیر قابل تصرف باقى مى‏ماند. سرزمینى که یهود از آن ددمنشانه بیرون رانده شدند. هنگامى که آنها در آن کشت و زرع مى‏کردند، فلسطین سرزمین حاصلخیزى بود که میلیونها نفر از بنى‏اسراییل در آن زندگى مى‏کردند و با عرق جبین خویش دره‏ها و دشتها و دامنه کوههایش را زیر کشت مى‏بردند. آنها به همان اندازه که ملتى بازرگان و تاجرانى بزرگ بودند، کشاورز و مولد نیز بودند و مرکز دین و تمدن به شمار مى‏آمدند. بنابراین چرا کشورهاى قدرتمند که بلغارستان را به بلغارها و صربستان را به صربها واگذار کردند، مسئولیت بازگرداندن فلسطین به یهودیان را برعهده نمى‏گیرند…؟!.۲
افزایش بى‏رویه مهاجرت یهودیان روسى به ایالات متحده که از سال ۱۸۸۱ آغاز شده بود، شرایطى بود که بلاکستون جهت نوشتن و ارائه درخواستش از آن استفاده کرد.
به همین دلیل، ملاحظه مى‏کنیم، بلاکستون در درخواست خویش به دو گرایش به‏وجود آمده نزد آمریکاییان اشاره مى‏کند؛ اولین گرایش، اعتقاد به لزوم ارسال یهود به فلسطین و دومین گرایش، ترس از ورود بى‏رویه یهودیان به آمریکا. این عقیده آنجا در افکار و اندیشه‏هاى آمریکاییان نفوذ نمود که عقیده فراهم ساختن زمینه‏هاى برپایى اسراییل، در واقع فراهم ساختن زمینه اقتدار و عظمت آمریکا تلقى گردید. آمریکایى که خداوند آن را مبارک خواهد گرداند، البته به شرط آن‏که از یهودیان حمایت کند.
در این زمینه، بلاکستون در درخواست خود به رئیس‏جمهور هاریسون، به بخشى از عهد قدیم که در آن به شاه پارس »کوروش« که یاد شده، استناد کرد؛ کسى که اشعیا او را »مسیح خداى یهوه« نامید و گفت که یهوه »مسیح خویش«، کورش را مبارک گرداند؛ کسى که دستش را گرفت و در مقابل او مللى را که سرور و آقاى خویش بودند، خوار و پست گرداند و به زانو درآورد… تمام ملل را مقابلش نابود کرد و جنگهایش را با پیروزى همراه ساخت و نگذاشت دروازه‏ها به رویش بسته شود و ذخایر نهفته و تمام گنجهاى مخفى زیر زمین را به او بخشید.«3
بلاکستون قصد داشت، با استناد به عهد قدیم، هاریسون را تبدیل به مسیح، خداى جدید نماید؛ بسان کوروش که مى‏خواست خواست الهى را محقق کند و فلسطین را به یهودیان بازگرداند.
هاریسون به دریافت درخواست بلاکستون اعتراف کرد، اما با وجود این‏که وعده داده بود به آن »توجه کند«، نتیجه قابل توجهى از آن حاصل نشد. اما وزارت امور خارجه آمریکا، نامه‏اى اعتراض‏آمیز براى دولت روسیه فرستاد و در آن عنوان کرد، ورود بى‏رویه یهودیان مستمند به آمریکا، »اقدام خودسرانه و نسنجیده‏اى« است که دولت روسیه دست به آن مى‏زند و باعث مى‏شود »لطف و بخشش مردم – تبدیل به بار سنگینى شود که بر دوش آنها سنگینى مى‏کند«4. یادداشت وزارت امور خارجه آمریکا پیرامون وساطت این کشور براى یهودیان روسیه، فقط به‏خاطر انگیزه‏اى مسیحى – صهیونیستى صورت نمى‏گرفت، بلکه انگیزه عدم تمایل دولت آمریکا در به دوش کشیدن بار یهودیانف بیرون رانده شده از روسیه نیز موردنظر بود.
ارتباط انگیزه مسیحى – صهیونیستى در آمریکا (بازگشت یهود به فلسطین تا در انتظار مسیح موعود باشند) با انگیزه ترس از مهاجرت یهودیان به آمریکا، باعث شد، تا مسیحیت صهیونیستى افراطگراتر و تندروتر از صهیونیسم هرتزلى شود. بلکه صهیونیسم یهودى در لاهوت پروتستانتیسم و عقیده مردمى مسیحیت صهیونیستى، سندى »اخلاقى« و »اعتقادى« یافت که توانست، صهیونیسم یهودى را به »جنبشى قومى« تبدیل کند. جنبشى که هدف آن بازگرداندن »ملت« یهود به »سرزمینش« فلسطین یا جایگزین شدن دولتى یهودى به جاى دولتى فلسطینى بود.
به همین دلیل هنگامى که »هرتزل« ایده‏ها و افکارش را جهت تأسیس دولتى یهودى به دولت بریتانیا ارائه کرد، پیشنهاد بریتانیا مبنى بر تأسیس وطنى یهودى در عریش، در مرزهاى مصر، را پذیرفت. سپس بریتانیا ایده برپایى این دولت را در قبرس و پس از آن در اوگاندا داد. هرتزل به تمام پیشنهادهاى یاد شده پاسخ مثبت داد، چون او هیچ وقت اصرار نداشت، این وطن قومى در فلسطین تأسیس شود، بلکه او فقط بر لزوم تأسیس دولتى یهودى در هر جاى کره خاکى تأکید مى‏کرد و مى‏خواست، کشورهاى قدرتمند، به‏ویژه بریتانیا، به جنبش تازه متولد شده، امکان تأسیس دولتى یهودى را بدهد.
اما مسیحیان صهیونیست و در رأس آنها، ویلیام بلاکستون، موضع شدیداً مخالفى اتخاذ کرده و موضع هرتزل و اولین کنگره صهیونیسم را که در سال ۱۸۹۷م. در »بازل« منعقد شد، به باد انتقاد گرفتند، تا آنجا که بلاکستون نسخه‏اى از عهد قدیم را براى هرتزل (بنیانگذار جنبش یهودى صهیونیسم) ارسال کرد و صفحاتى را که در آن پیامبران عنوان کرده بودند، فلسطین به‏طور قطع »وطن برگزیده ملت برگزیده است« مشخص کرد.۵
»رجینا شریف« اشاره مى‏کند که: ایده وطن قومى یهود در فلسطین شش سال قبل از انعقاد اولین کنگره صهیونیسم در بازل در فرهنگ آمریکایى‏ها نفوذ کرده بود و روایت »دانیال دیروندا« که »جورج الیوت« آن را به رشته تحریر درآورد، با استقبال خوبى در آمریکا مواجه شد، به‏گونه‏اى که مطبوعات سعى کردند بر بعد سیاسى آن تمرکز نمایند. از جهت دیگر انتشار افکار و اندیشه‏هاى »لورنس اولیونت« در آمریکا به وسیله »کلوک. کوتدر« تأکید کردند، فقط این یهودیان هستند که مى‏توانند نیازهاى فلسطین را برآورده سازند و ارتباط میان یهود و فلسطین به امرى ناخودآگاه تبدیل شد و اندیشه روبه رشد برانگیخته شدن قومى یهود در نتیجه انتشار آن در تمام مطبوعات و ادبیات مذهبى و غیر مذهبى وقت تقویت شد.۶
این فضاى فرهنگى و سیاسى عمومى حاکم بر آمریکا طى اواخر قرن نوزدهم تا زمان صدور »وعده بالفور« در سال ۱۹۱۷ بود. البته این مسئله وجود مخالفت در میان فرقه‏هاى یهودى و مسیحى جامعه آمریکا با اهداف صهیونیسم سیاسى را رد نمى‏کند.{mospagebreak}
طى اجلاس مرکزى خاخامان آمریکا که در سال ۱۸۸۵ در شهر »بتسبرگ« منعقد شد، نمایندگان »یهودیت اصلاح‏طلب« Reform) (Judaism مقرر نمودند: »یهودیان قومیتى را تشکیل نمى‏دهند، بلکه گروه و جمعیتى مذهبى هستند«7 و طى اجلاس مرکزى خاخامان آمریکا در سال ۱۸۹۷ (سالى که کنگره صهیونیسم در بازل منعقد شد) خاخام »اسحاق وایز« طى سخنرانى خود عنوان کرد: »توطئه بازل جز خیال باطل، چیز دیگرى نیست، چون طرح دولت با رسالت دینى و مذهبى یهود که داراى ابعاد و گستره‏اى جهانى است، در تضاد مى‏باشد«.8
و به مناسبت صدور وعده بالفور، سى تن از شخصیتهاى بارز یهود در ایالات متحده، بیانیه‏اى صادر کردند که در آن آمده بود:
در زمانى که مسئله نظام آینده حاکم بر فلسطین مقابل کنگره آینده صلح مطرح مى‏شود، ما امضا کنندگان این بیانیه، که جزو شهروندان آمریکایى هستیم، یکپارچه اعتراض خود را با تأسیسى دولتى یهودى در فلسطین، مطابق پیشنهاد سازمانهاى صهیونیستى آمریکا و اروپا اعلام مى‏کنیم. همچنین اعتراض خود را به جدا ساختن و عزل یهود از جوامعشان و مشخص کردن آنها به عنوان قومیتى متفاوت از سایر اقوام در کشورهایى که زندگى مى‏کنند، اعلام مى‏کنیم.
ما احساس مى‏کنیم، بیانگر نظرات و آراء اکثر یهودیان ساکن آمریکا هستیم، چه آنها که در اینجا به دنیا آمده‏اند و چه آنها که در کشورهاى دیگر به دنیا آمده‏اند، اما براى مدتى طولانى در این کشور به‏سر مى‏برند و به‏طور کامل از لحاظ سیاسى و اجتماعى جذب جامعه آمریکا شده‏اند.
طبق داده‏هاى موجود، یهودیان صهیونیست در آمریکا، نسبت و میزان اندکى از یهودیان این کشور را تشکیل مى‏دهند؛ یعنى تقریباً ۱۵۰ هزار نفر از مجموع سه و نیم میلیون نفر یهودى ساکن در این کشور.۹
یادداشت »رابرت لانسنگ« وزیر امور خارجه آمریکا به »وودرو ویلسون« رئیس‏جمهور این کشور در ۱۳ دسامبر ۱۹۱۷ نیز بیانگر مخالفت یهودیان و مسیحیان است. در این یادداشت مى‏خوانیم:
رئیس جمهور عزیز
در اینجا فشارهاى زیادى وجود دارد که خواهان صدور بیانیه‏اى درباره موضع کشور ما در قبال فلسطین است، این فشار از یهودیان صهیونیسم نشأت مى‏گیرد، به نظر من، ما باید در اتخاذ سیاست مناسب به سه دلیل دقت کنیم:
یک: ما در حالت جنگ با ترکیه (عثمانى) نیستیم، به همین دلیل، باید هر چیزى را که نشان دهنده حمایت ما از استفاده از قدرت و زور براى تصرف سرزمینها باشد، پنهان سازیم.
دو: تمام یهودیان تمایل ندارند که هم‏جنسان ایشان به عنوان یک ملت مستقل به فلسطین بازگردند، و این از حکمت به دور است که یک گروه را بر گروه دیگر ترجیح داد.
سه: بى‏شک بسیارى از گروه‏ها و فرقه‏هاى مسیحى و مسیحیان اگر سرزمین مقدس در اختیار مطلق جنس بشرى خاص قرار گیرد که مرگ مسیح را به آنها نسبت مى‏دهند، خشمگین خواهد شد و به دلایل عملى، صلاح نمى‏دانم که جز دلیل اول به دلایل دیگر توجه شود؛ چون همان یک دلیل کافى است تا از اعلام سیاستى واضح و نهایى درباره اوضاع و احوال فلسطین پرهیز کنیم.
اما وودرو ویلسون، رئیس جمهور آمریکا، به نامه وزیر امور خارجه‏اش توجه نکرد و در نامه ذیل که آن را براى رهبر صهیونیسم آمریکا، خاخام »تسفى وایز« ارسال کرد، رسماً با وعده بالفور موافقت کرد:
با توجه بسیار و بى‏ریا فعالیتهاى ساخت‏وسازى را که کمیسیون وایزمن بنا به درخواست دولت بریتانیا در فلسطین انجام داده است، تحت نظر قرار دادم. از فرصت استفاده مى‏کنم تا خشنودى خویش را از نتیجه پیشرفت جنبش صهیونیسم در ایالات متحده و کشورهاى دوست از زمان اعلان آقاى بالفور به نام دولتش مبنى بر تأسیس وطنى قومى براى یهود در فلسطین و وعده او مبنى بر این‏که دولت بریتانیا تمام سعى و تلاش خویش را جهت تسهیل تحقق آن هدف بذل مى‏کند، ابراز دارم. البته باید توجه داشت که نباید دست به اقداماتى زد که به نوعى به حقوق مدنى و مذهبى غیر یهودیان ساکن در فلسطین یا حقوق یهودیان و اوضاع و احوال سیاسى ایشان در کشورهاى دیگر ضربه وارد کند.۱۱
رجینا شریف عنوان مى‏کند، همراهى و حمایت ویلسون از وعده بالفور از اعتقاد مسیحى – صهیونیستى او سرچشمه مى‏گیرد. واقعیت امر این است که ویلسون از پدر و مادرى که پیرو کلیساى ماشیحایى بودند، زاده شد و از تعالیم و آموزه‏هاى پروتستانتیسم آمریکایى که به اسطوره صهیون، ولو از بعد روحى اعتقاد داشت، بهره گرفت. این آموزه‏ها و تعالیم دست‏مایه‏اى غیر مستقیم از احساسات و اندیشه‏ها را در او به‏وجود آوردند که در آینده بر موضعش در قبال جنبش صهیونیسم و اهداف آن تأثیر گذاشت و براى ویلسون بسى مایه خوشبختى بود که او در بازگرداندن یهود به »سرزمینهایشان« نقش داشته باشد. خود او اعتراف مى‏کند، به عنوان »کسى که پسر خوانده و بزرگ شده اسقفهاست، باید بتواند به بازگرداندن سرزمین مقدس به صاحبان آن کمک کند«12. سخنان علنى و غیر علنى او با اندیشه صهیونیسم موافق بود. این در حالى است که خود او تأکید مى‏کرد، تصمیمات و اقدامات اتخاذ شده از سوى او درباره فلسطین و صهیونیسم از احساسات درونى و نه از ارزشهاى سیاسى ایالات متحده سرچشمه مى‏گیرد.
ویلسون صهیونیسم را از اعماق وجودش پذیرفته بود. اگر چه به‏نظر مى‏رسد، صهیونیست بودنش با اصول چهارده‏گانه معروفش که در سخنرانى او در اجلاس صلح پاریس مطرح گردیدند، در تضاد است؛ چرا که این اصول، اصل دستیابى به زمین با استفاده از زور و قدرت و انعقاد موافقتنامه‏ها و پیمانهاى سرى را محکوم مى‏کرد و خواستار حق تعیین سرنوشت ملل به‏دست خود و دادن فرصت به اقلیتهاى غیر ترک در امپراتورى عثمانى جهت بهبود اوضاع و احوال خویش بود.
وزیر امور خارجه آمریکا »لانسنگ« اشاره کرد، موضع رئیس‏جمهور آمریکا »ویلسون« در برابر صهیونیسم آشکارا با اصلى که خود درباره حق تعیین سرنوشت ملل وضع کرده بود، در تضاد است.
اما از دیدگاه صهیونیستها، اصول صهیونیسم با اصل تعیین سرنوشت به هیچ عنوان در تضاد و تناقض نیست. از دید آنها، قومهاى غیر ترک در امپراتورى عثمانى، یهودیان و در نتیجه اصل حق تعیین سرنوشت فقط درباره این دو قوم قابل اجراست.
صهیونیسم ویلسون چیزى نبود، جز ادامه صهیونیسم فراگیرى که هنگام اعلام وعده بالفور بر جامعه آمریکا حاکم بود و این مطلبى است که تحقیق انجام شده توسط »چارلز اسراییل گولدبات« به آن اشاره مى‏کند. وى از طریق تحلیل و بررسى مضامین مطبوعات آمریکا در آن زمان ثابت کرد، افکار و آرا عمومى آمریکا به شدت وعده بالفور را تأیید و از آن حمایت مى‏کرد، به حدى که »احساسات ضد صهیونیستى که امکان انعکاس در مطبوعات را یافته بودند، فقط گفته‏ها و اعتراضات شخصیتهاى یهودى مخالف و ضد صهیونیسم بودند، نه آراء و نظرات گروهى از افراد جامعه«.13
»روبن ونک«، اشاره مى‏کند که نحوه موافقت کنگره با وعده بالفور شگفت‏آور و عجیب و مضمون و مفهومى صهیونیستى – عبرانى داشت.۱۴
و در این زمینه ونک به نمونه‏اى در کنگره اشاره مى‏کند که بیانگر بافت و منش صهیونیستى کنگره است، او به سخنان »ویلیام آى‏کوکس« نماینده »ایندیانا« استناد مى‏جوید که گفته بود:
همانگونه که موسى، اسراییلیها را از بندگى نجات داد، متفقین نیز اکنون یهود، را از دست ترکهاى پست نجات مى‏دهند و این پایان خوبى براى این جنگ جهانى است. یهود مى‏بایست به عنوان امت مستقلى برپاخیزند و داراى قدرتى باشند که برخود حکومت کنند و پیشرفت نمایند و به آرمانهاى خویش در زندگى دست یابند. من احساس مى‏کنم، بیانگر افکار و اندیشه‏هاى ملت آمریکا هستم و بالطبع افکار کسانى که با آنها در این‏باره به گفت‏وگو مى‏پردازم، این‏که ایالات متحده مى‏بایست با کشورهاى متحد و دوست تلاش نماید، تا دولتى یهودى براساس تعالیم و اصول یهوداى قدیم تأسیس کند.۱۵{mospagebreak}
»رجینا شریف« همچنین به سخنرانى رئیس کمیسیون روابط خارجى مجلس نمایندگان »هنرى کابوت لودک« که در سال ۱۹۲۲ در بوستون ایراد نمود، اشاره مى‏کند، وى گفته بود:
به‏نظر من این مسئله‏اى بسیار خوب و قابل ستایش است که ملت یهود در سراسر جهان تمایل دارند، نسبت به همنوعان خود حق بازگشت به سرزمینى را که براى ایشان آماده و مهیا شده بود و هزاران سال در آن زندگى و فعالیت مى‏کردند، در نظر گرفته شود… من اصلاً نمى‏توانم با ایده افتادن قدس و فلسطین به دست محمدى‏ها موافقت کنم… براى یهودیان افتادن قدس و فلسطین مقدس… و براى تمام ملل بزرگ مسیحى در غرب افتادن سرزمین مقدس به دست ترکها، آنهم براى چندین سال، بسان لکه ننگى بر پیشانى تمدن بشرى بود که مى‏بایست آن را پاک کرد.۱۶
از متن سخنرانى لودک پیداست او نه تنها صهیونیست است، بلکه دشمن مسلمانان (محمدیها) نیز مى‏باشد.
این حمایت و تأیید تکان دهنده از وعده بالفور، باعث اعلام موافقت همزمان در مجلس کنگره نیز شد. در ابتدا مجلس سنا به طور کلى با این وعده موافقت کرد و در ژوئن ۱۹۹۲ اعلام کرد:
ایالت متحده آمریکا برپایى وطنى قومى براى ملت یهود در فلسطین را تشویق مى‏کند، به شرط آن‏که این دولت براساس اصولى تشکیل شود که وعده دولت بریتانیا، صادر شده در دوم نوامبر ۱۹۱۷ که به وعده بالفور معروف شده، آن را مشخص کرده است.
در همان ماه مجلس نمایندگان با صبغه‏اى صهیونیستى‏تر با این وعده موافقت کرده در مقدمه بیانیه صادره در ۳۰ ژوئن ۱۹۲۲ از سوى مجلس نمایندگان مى‏خوانیم:
از قرنها پیش ملت یهود، چشم‏انتظار و مشتاق تجدید بناى وطن قومى و قدیمى خویش بودند و به دلیل نتایجى که از جنگ جهانى به‏دست آمد و نقشى که یهود در آن ایفا نمودند، لازم است، به ملت یهود امکان ساخت و تجدید بناى وطن قومى ایشان را در سرزمین آبا و اجدادیشان فراهم نمود، این فرصتى است که به خاندان اسراییل داده مى‏شود، فرصتى که سالهاى بسیار از آن محروم بوده‏اند و آن ساخت و بناى زندگى و فرصت پربار یهودى در سرزمین قدیمى یهود است.
از وقتى ویلسون با وعده بالفور موافقت نمود، رؤساى جمهور پس از او همان مواضع صهیونیستى را اتخاذ کردند و یار و یاور و پشتیبان جنبش صهیونیسم و اهدافش در فلسطین شدند.
جانشین ویلسون، »وارن هاردینگ« آشکارا موضع صهیونیستى خود را در سال ژوئن ۱۹۲۱ چنین اعلام کرد:
محال است، کسى که خدمات ملت یهود را مطالعه مى‏کند، این اعتقاد در او به‏وجود نیاید که آنها روزى به وطن قومى ایشان باز خواهند گشت و مرحله جدیدى را آغاز و حتى سهم بیشترى را در پیشرفت و تمدن بشرى ایفا خواهند کرد.۱۷
غیر از آن »هاردینگ«18 در سال ۱۹۲۲ حمایت بى‏شائبه و شدید خود را از صندوق ساخت و ساز یهود اعلام کرد.
سپس نوبت »کالوین کولاک« رسید، او در سال ۱۹۲۴ »بر ایمان و اعتقاد خویش به »وطن قومى یهود در فلسطین« تأکید کرد.۱۹
پس از او، »هربرت هوفر« در سال ۱۹۲۸ به جنبش صهیونیسم، بابت موفقیتهاى بزرگى که در فلسطین کسب کرده بود، تبریک گفت و همیشه ایده برانگیختگى یهود در فلسطین را تکرار مى‏کرد.۲۰
اما رئیس‏جمهور دیگر آمریکا، »فرانکلین روزولت« ابتدا به مواضع پراگماتیک توجه کرد، که منافع آمریکا با کشورهاى عربى را در نظر مى‏گرفت، اما در پایان تسلیم فشارهاى صهیونیستى (مسیحى و یهودى) شد.
اهداف صهیونیستها طى دوره زمامدارى روزولت به دو بخش تقسیم مى‏شد: تأمین و فراهم نمودن اکثریتى یهودى در فلسطین و پس از آن برپایى دولت مستقل یهودى یا تأسیس کامن‏ولث (مشترک‏المنافع) در فلسطین همین دلیل از انتشار کتاب سفید بریتانیا که در سال ۱۹۳۹ چاپ شد، جلوگیرى کرد و خواهان محدود کردن مهاجرتها به فلسطین شد که اولویتى صددرصد صهیونیستى به شمار مى‏آمد.
فشارهاى صهیونیستى (مسیحى و یهودى) به‏ویژه پس از تشکیل »هیأت آمریکایى – فلسطینى« که دویست تن از نمایندگان مجلس نمایندگان و ۶۸ تن از نمایندگان مجلس سنا در آن عضویت داشتند، بر روزولت افزایش یافت و هیأت جهت حمایت از »برنامه بالتیمور« که در سال ۱۹۴۲ وضع شد و خواهان تأسیس کامن‏ولث یهودى – فلسطینى بود، اعمال نفوذ نمود.
به همین دلیل روزولت در برنامه انتخابات ریاست جمهورى خودش در سال ۱۹۴۴، اعلام کرد:
او از گشوده شدن درهاى فلسطین به روى مهاجرت بى‏قید و شرط یهود و اسکان آنها حمایت مى‏کند. همچنین از هر سیاستى که منجر به تأسیس کامن‏ولث یهودى، دمکراتیک و آزاد شود، حمایت مى‏کند و اطمینان دارد که ملت آمریکا این هدف را تأیید خواهد کرد و اگر او دوباره به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شود، براى تحقق این هدف تلاش بسیارى خواهد کرد.۲۱
اما این هدف صهیونیستى (مسیحى – یهودى) در زمان ریاست جمهورى »هارى اس.ترومن« محقق شد، او این پست را در ۱۲ آوریل ۱۹۴۵ در پى درگذشت روزولت احراز نمود. همین که ترومن قدرت را به‏دست گرفت، بیانیه‏اى منتشر کرد که در آن آمده
پى‏نوشتها :
.Op.Cit.p.p.1-20 ,America and Palestine ,Reuben Fink. 1
۲ . همان، ص۲۱.
۳ . همان.
.Op.Cit ,Sharif .Regina S. 4
۵ . شفیق مقار، المسیحیه والتوراه: بحث فى‏الجذور الدینیه فى للصراع فى‏الشرق الأوسط، لندن، دار ریاض، نجیب الریس ۱۹۹۲، ص۱۶۰.
.Cit .Op ,Sharif .Regina S. 6
,NewYork ,A Jewish Critique :The Dream And TheReality :Zionism .Smith .Gray M. 7
.p.14 ,1974 ,BarnesAnd Noble Books
۸ . همان
.Philadelphia1919 ,American Jewish Yearbook 1918. 9
.Op.Cit ,Sharif .10.Regina S
۱۱. همان.
۱۲. همان.
.June1968 ,13.Amecican Jewish Historical Quarterly
.۱۹۱۹ ,New York ,Congress andZionism :The American War ,14.Reuben Fink
۱۵. همان.
.Op.Cit ,Sharif .16.Regina S
.p.87 .Op.Cit ,17.Reuben Fink
۱۸. همان.
۱۹. همان، ص۸۸.
۲۰. همان.
Beirut ,U.S.Foreign Policy 1942-1947 & American Zionism ,21.Richard Stevens
.۱۹۷۰
۲۲. مؤتمر صحفى للرئیس ترومان (۱۶ أغسطس ۱۹۴۵).
.Nos.1-2 .Jewish Social Studies,Vol.39 :in ,23.Jewish Political Power
۲۴. خطاب کلارک کلیفورد أمام الجمعیه الأمریکیه (۲۸ دسامبر ۱۹۷۶).
.P.13 ,The Holyland & America ,25.Moshe Davis
 

 

موعود شماره ۴۵

همچنین ببینید

پروتستانتیزم ، روشنگری و میستی‌سیزم عبرانی

شاید عنوان این نوشته در برخورد اول بسیار تعجب‌برانگیز باشد. همچنین ممکن است این سؤال مطرح شود که قرار گرفتن واژه «میستی‌سیزم (نهان‌گرائی) ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *