وقتی آن حضرت برای تبلیغ اسلام با سران قبیله بنیعامر تماس گرفت، یکی از آنان حمایتخود را از وی اعلام نمود و افزود: هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامداری مسلمانان پس از شما به ما واگذار میگردد؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «الامر الی الله، یضعه حیثیشاء; موضوع خلافت، مربوط به خدا است (و از اختیار من بیرون است)، خدا هر فردی را انتخاب کند، امامتبه او محول میگردد
نوشته وگرداوری:صدراله زین العبادی-کارشناس ارشدتاریخ تشیع
مقدمه:
پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله در طول دوران رسالت، پیوسته به موضوع جانشینی بعد از خود اشاره کرده و به صورت مکرر آن را امری مربوط به خدا دانسته است.
صرف نظر از کتب تفسیر و تاریخ و حدیثشیعه که بر انتصابی بودن امام از سوی خداوند تصریح و تاکید دارند، این مطلب را میتوان به روشنی از کتب اهل سنت نیز اثبات نمود.
طبری مینویسد: پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله پس از گذشت ۳ سال از آغاز بعثت، از سوی خداوند مامور شد که دعوت خویش را آشکار سازد، و آیه «و انذر عشیرتک الاقربین» (۱) در این مورد نازل شد. پیامبر، سران بنی هاشم را جمع کرد و فرمود: «من خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردهام. خداوند به من امر کرده است که شما را به آن دعوت کنم. کدام یک از شما مرا در نشر این آیین یاری میکند تا برادر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟» حضرت سه مرتبه این سخن را تکرار نمود و در هر بار تنها علیعلیه السلام آمادگی خود را اعلان کرد. در این موقع پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «ان هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم; (۲) او برادر و وصی و جانشین من در میان شماست.»
طبری در جای دیگری از تاریخش نقل میکند: وقتی آن حضرت برای تبلیغ اسلام با سران قبیله بنیعامر تماس گرفت، یکی از آنان حمایتخود را از وی اعلام نمود و افزود: هرگاه خداوند تو را بر مخالفان پیروز ساخت، آیا موضوع زمامداری مسلمانان پس از شما به ما واگذار میگردد؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «الامر الی الله، یضعه حیثیشاء; موضوع خلافت، مربوط به خدا است (و از اختیار من بیرون است)، خدا هر فردی را انتخاب کند، امامتبه او محول میگردد.» (۳)
پیامبر اسلام با این گونه سخنان صریح و بسیار روشن خود زمینهسازی نموده و اذهان را آماده میکرد تا آخرین پیام الهی را درباره رهبری امت اسلامیکه سرنوشت اسلام و مسلمین را رقم خواهد زد ابلاغ نماید و پیوسته به مساله مهم ولایت و رهبری بعد از خود اشاره نموده و علیعلیه السلام را به عنوان بهترین فرد معرفی میکردند. تا اینکه وعده موعود فرا رسید و برای ابلاغ آخرین فرمان خداوند و اتمام رسالتخویش در هنگام برگشت از سفر حج در مکانی به نام غدیر خم، در بزرگترین اجتماع مسلمین در دوران پیامبری خویش به پا خواست و به فرمان خداوند، امام علیعلیه السلام و یازده معصوم از فرزندان او را به عنوام امام و رهبر مسلمین با جملاتی چون «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» که برگرفته از ولایتخداوند است، منصوب کرد.
متاسفانه بعد از رحلت پیامبر عظیم الشان اسلامصلی الله علیه وآله تهاجم بس گستردهای علیه ولایت امام علیعلیه السلام آغاز گردید و بزرگترین هجمهها علیه روایت غدیر بود، اما از آنجا که نتوانستند این پیام بزرگ و پرفروغ آسمانی را نادیده بگیرند، پیوسته به تفسیرهای ناصواب و به دور از منطق همچون تفسیر لفظ «مولا» به معنی نصرت و محبت و دوستی دست زدند تا شاید بتوانند این حدیث نورانی را تحریف کرده و کارهای توجیهناپذیر خویش را توجیه کنند
غدیر از دیدگاه حضرت امام خمینی (ره)
امیدوارم انشاءالله این عید مبارک به همه ملتهای مظلوم و بخصوص به ملتشریف ما مبارک باشد. خداوند انشاءالله که با عنایات خاصه خود نظری به این ملتبزرگ که باید گفت پرچمدار اسلام در این عصر هستند، به اینها عنایتخاصی بفرماید و آنها را از عنایات خاصه خود نصیب بزرگ عنایتبفرماید.
من درباره شخصیتحضرت امیر چه میتوانم بگویم و کی چه میتواند بگوید؟! ابعاد مختلفهای که این شخصیتبزرگ دارد، به گفتگوی ماها و به سنجش بشری در نمیآید. کسی که انسان کامل است و مظهر اسماء و صفات حقتعالی است، ابعادش به حسب اسماء حقتعالی باید هزار تا باشد و ما از عهده بیان حتی یکیاش نمیتوانیم برآییم. این شخصیت که جامع تضاد است، امور متضاد در او جمع است، کسی نمیتواند در حول و حوش او سخن بگوید، از این جهت من در این موضوع بهتر میدانم که ساکتباشم. لکن مسالهای را که بهتر است ما بگوییم، انحرافاتی است که برای ملتها و خصوصا برای شیعیان این حضرت پیش آمده است. در طول تاریخ دستهایی که این انحرافات را از اول به وجود آوردهاند و توطئههایی که بوده است در طول تاریخ و اخیرا در این سالهای اخیر، سدههای اخیر پیش آمده است، آنها را عرض کنم.
مساله غدیر، مسالهای نیست که بنفسه برای حضرت امیر یک مسالهای پیش بیاورد، حضرت امیر مساله غدیر را ایجاد کرده است. آن وجود شریف که منبع همه جهات بوده است، موجب این شده است که غدیر پیش بیاید. غدیر برای ایشان ارزش ندارد، آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش، غدیر آمده است. خدای تبارک و تعالی که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسولالله کسی نیست که بتواند عدالت را به آن طوری که باید انجام بدهد، آن طوری که دلخواه است انجام بدهد، مامور میکند رسولالله را که این شخص را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهی داشته باشد، این را نصب کن. نصب حضرت امیر به خلافت این طور نیست که از مقامات معنوی حضرت باشد، مقامات معنوی حضرت و مقامات جامع او این است که غدیر پیدا بشود و اینکه روایات ما و از آن زمان تا حالا این غدیر را آن قدر از آن تجلیل کردهاند، نه از باب اینکه حکومتیک مسالهای است، حکومت آن است که حضرت امیر به ابن عباس میگوید که «به قدر این کفش بیقیمت هم پیش من نیست»، آنکه هست اقامه عدل است. آن چیزی که حضرت امیر، سلاماللهعلیه، و اولاد او میتوانستند در صورتی که فرصتبه آنها بدهند، اقامه عدل را به آن طوری که خدای تبارک و تعالی رضا دارد انجام بدهند، اینها هستند لکن فرصت نیافتند. زنده نگه داشتن این عید نه برای این است که چراغانی بشود و قصیدهخوانی بشود و مداحی بشود، اینها خوب است، اما مساله این نیست. مساله این است که به ما یاد بدهند که چطور باید تبعیت کنیم، به ما یاد بدهند که غدیر منحصر به آن زمان نیست، غدیر در همه اعصار باید باشد و روشی که حضرت امیر در این حکومت پیش گرفته این باید روش ملتها و دستاندرکاران باشد. قضیه غدیر، قضیه جعل حکومت است، این است که قابل نصب است و الا مقامات معنوی قابل نصب نیست، یک چیزی نیست که با نصب این مقام پیدا بشود، لکن آن مقامات معنوی که بوده است و آن جامعیتی که برای آن بزرگوار بوده است، اسباب این شده است که او را به حکومت نصب کنند. و لهذا میبینیم که در عرض صوم و صلوه و امثال اینها میآورد و ولایت مجری اینهاست. ولایتی که در حدیث غدیر استبه معنای حکومت است، نه به معنای مقام معنوی. و حضرت امیر را، همان طوری که من راجع به قرآن عرض کردم که قرآن – و در روایات است این – نازل شده استبه منازل مختلف، کلیاتش سبع والی سبعین والی زیادتر، تا حالا رسیده استبه دست ماها به صورت یک مکتوب، حضرت امیر هم این طور است، رسول خدا هم این طور است. مراحل طی شده است، تنزل پیدا کرده است، از وجود مطلق تنزل پیدا کرده است، از وجود جماع تنزل پیدا کرده است و آمده است پایین تا رسیده استبه عالم طبیعت، در عالم طبیعت این وجود مقدس و آن وجود مقدس و اولیای بزرگ خدا. بنابراین، این که حدیث غدیر را ما حساب کنیم که میخواهد یک معنویتی را برای حضرت امیر، با یک شانی برای حضرت امیر درست کند نیست; حضرت امیر است که غدیر را به وجود آورده است، مقام شامخ اوست که اسباب این شده است که خدای تبارک و تعالی او را حاکم قرار بدهد. ۴
مساله، مساله حکومت است; مساله، مساله سیاست است، حکومت عدل سیاست است، (۵) تمام معنای سیاست است. خدای تبارک و تعالی این حکومت را و این سیاست را امر کرد که پیغمبر به حضرت امیر واگذار کنند، چنانچه خود رسول خدا سیاست داشت و حکومتبدون سیاست ممکن نیست، این سیاست و این حکومتی که عجین با سیاست است، در روز عید غدیر برای حضرت امیر ثابتشد. این که / در این روایت / در روایات هست که «بنیالاسلام علی خمس» این ولایت، ولایت کلی امامت نیست، آن امامیکه هیچ عملی مقبول نمیشود الا به اعتقاد به امامت، این معنایش این حکومت نیست. خوب! ما بسیاری از ائمهمان حکومت نداشتند. ما الان معتقدیم که حضرت امیر در یک برهه از زمان به حکومت رسید، حضرت امام حسن هم یک مدت بسیار بسیار کمیبه حکومت رسید، باقی ائمه حکومت نداشتند. آن که خدای تبارک و تعالی جعل کرد و دنبالش هم برای ائمه هدی جعل شده است، حکومت است، لکن نگذاشتند که این حکومت ثمر پیدا بکند، بنابراین حکومت را خدا جعل کرده استبرای حضرت امیر، سلاماللهعلیه، و این حکومتیعنی سیاست، یعنی عجین با سیاست. از اعوجاجهایی که پیدا شده است معالاسف، این است که، یعنی اعوجاج زیاد پیدا شده اما / از / بزرگترین این است که دستهایی از زمان سابق، از زمان خلفای اموی و خلفای عباسی، علیهملعنهالله، از آن زمان دستهایی پیدا شده است که بگویند که دین علیحده از مسائل است و سیاست علیحده از حکومت است. هرچه طرف پایین آمده است، این قوت گرفته است تا وقتی بازیگریهای دنیا که دیدید باید دین را یک چیز تعبدی قرار داد، این بازیگریهای آمدند و این طور کردند که / به / ماها هم باورمان آمده بود که دین چکار دارد به سیاست، سیاست مال امپراطورها. این معنایش این است که تخطئه کنیم خدا را و رسول خدا را و امیرالمؤمنین را، برای این که حکومتسیاست است، حکومت که دعا خواندن نیست، حکومت که نماز نیست، حکومت روزه نیست. حکومت، حکومت عدل اسباب این میشود که اینها اقامه بشود، اما خود حکومتیک دستگاه سیاسی است. آنی که میگوید دین از سیاست جداست، تکذیب خدا را کرده است، تکذیب رسول خدا را کرده است، تکذیب ائمه هدی را کرده است. و این که این قدر صدای غدیر بلند شده است و این قدر برای غدیر ارج قایل شدهاند – و ارج هم دارد – برای این است که با اقامه ولایتیعنی با رسیدن حکومتبه دست صاحب حق، همه این مسائل حل میشود، همه انحرافات از بین میرود. اگر حکومت عدل بپا شود، اگر گذاشته بودند که حضرت امیر، علیهالسلام، حکومتی را که میخواهد بپا کند، تمام انحرافات از بین رفت و محیط یک محیط صحیح و سالم میشد که آن وقت مجال برای همه اشخاص که دارای افکار هستند، عرفا که دارای افکار هستند، حکما که دارای افکار هستند، فقها، همه برای آنها مجال هم پیدا بشود. از این جهت اسلام «بنی عباس خمس»، نه معنایش این است که ولایت در عرض این است، ولایت اصلش مساله حکومت است، حکومت هم این طوری است، حکومتحتی از فروع هم نیست. آن چیزی که برای ائمه ماقبل از غدیر و قبل از همه چیزها بوده است، این مقامی است که مقام ولایت کلی است که آن اقامت است که در روایت هست که «حسن و حسین امامان قاما او قعدا» وقتی قعد است که امام نیست. امام به معنای حکومت نیست، این یک امام دیگری است و آن مسالهای دیگری است. آن مساله، مسالهای است که اگر او را کسی قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همین قواعد اسلامیشیعه هم بجا بیاورد باطل است. این غیر حکومت است، آن در عرض اینها نیست، آن از اصول مذهب است، آنی است که اعتقاد به او لازم است و از اصول مذهب است. و انحرافی که پیدا شده است – علاوه بر همه انحرافاتی که – همین انحراف است که ما باور کردیم که سیاست به ما چه ربط دارد. غدیر آمده است که بفهماند که سیاستبه همه مربوط است، در هر عصری باید حکومتی باشد با سیاست، منتها سیاست عادلانه که بتواند به واسطه آن سیاست اقامه صلوه کند، اقامه صوم کند، اقامه حج کند، اقامه همه معارف را بکند و راه را باز بگذارد برای این که صاحب افکار، یعنی آرام کند که صاحب افکار، افکارشان را با دلگرمی و با آرامش ارایه بدهند. بنابراین این طور نیست که ما خیال کنیم که ولایتی که در این جا میگویند آن امامت است و امامت هم در عرض فروع دین است، نخیر; این ولایت عبارت از حکومت است، حکومت مجری اینهاست، در عرض هم به این معنا نیست، مجری این مسایل دیگر است. این انحرافات خیلی زیاد است، نمیشود همهاش را احصا کرد.
واقعه غدیر یا اکمال دین
فرمان خدا به رسول گرامی طی آیهء زیر نازل شد:
<یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس > (مائده : ۶۷
<ای پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم), آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان و اگر نرسانی رسالت خدای را بجانیاورده ای ; و خداوند تو را از گزند مردم حفظ میکند>.6
دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر هدایت میکند:
اولاً: فرمانی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) برای ابلاغ آن مأمور شده بود آنچنان خطیر و عظیم بود که هرگاه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) (بر فرض محال )در رساندن آن ترسی به خود راه می داد و آن را ابلاغ نمیکرد رسالت الهی خود را انجام نداده بود, بلکه با انجام این مأموریت رسالت وی تکمیل میشد.
به عبارتی دیگر, هرگز مقصود از <ما انزل الیک > مجموع آیات قرآن و دستورهای اسلامی نیست . زیر ناگفته پیداست که هرگاه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) (صلی الله علیه و آله و سلم ) مجموع دستورهای الهی را ابلاغ نکند رسالت خود را انجام نداده است و یک چنین امربدیهی نیاز به نزول آیه ندارد. بلکه مقصود از آن , ابلاغ امر خاصی است که ابلاغ آن مکمل رسالت شمرده میشود و تاابلاغ نشود وظیفهء خطیر رسالت رنگ کمال به خود نمیگیرد. ینابراین , باید مورد مأموریت یکی از اصول مهم اسلامیباشد که با دیگر اصول و فروع اسلامی پیوستگی داشته پس از یگانگی خدا و رسالت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مهمترین مسئله شمرده شود.
ثانیاً: از نظر محاسبات اجتماعی , پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) احتمال می داد که در طریق انجام این مأموریت ممکن است از جانب مردم آسیبی به او برسد و خداوند برای تقویت ارادهء او می فرماید: <و الله یعصمک من الناس >.
اکنون باید دید از میان احتمالاتی که مفسران اسلامی در تعیین موضوع مأموریت دادهاند کدام به مضمون آن نزدیکتر است .
محدثان شیعه و همچنین سی تن از محدثان بزرگ اهل تسنن بر آنند که آیه در غدیر خم نازل شده است و طی آن خدا به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت داده که حضرت علی (علیه السلام ) را به عنوان <مولای مؤمنان > معرفی کند.
ولایت و جانشینی امام پس از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از موضوعات خطیر و پر اهمیتی بود که جا داشت ابلاغ آن مکمل رسالت باشد و خودداری از بیان آن , مایهء نقص در امر رسالت شمرده شود.
همچنین جا داشت که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گرامی , از نظر محاسبات اجتماعی و سیاسی , به خود خوف و رعبی راه دهد, زیراوصایت و جانشینی شخصی مانند حضرت علی (علیه السلام ) که بیش از سی و سه سال از عمر او نگذشته بود بر گروهی که ازنظر سن و سال از او به مراتب بالاتر بودند بسیار گران بود. گذشته از این , خود بسیار از بستگان همین افراد که دور پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) (صلی الله علیه و آله و سلم ) را گرفته بودند در صحنه های نبرد به دست حضرت علی (علیه السلام ) ریخته شده بود و حکومت چنین فردی برمردمیکینه توز بسیار سخت خواهد بود.
به علاوه , حضرت علی (علیه السلام ) پسر عمو و داماد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بود و تعیین چنین فردی برای خلافت در نظر افراد کوته بین به یک نوع تعصب فامیلی حمل میشده است .
ولی به رغم این زمینه های نامساعد, ارادهء حکیمانهء خداوند بر این تعلق گرفت که پایداری نهضت را با نصب حضرت علی (علیه السلام ) تضمین کند و رسالت جهانی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خویش را با تعیین رهبر و راهنمای پس از او تکمیل سازد.
اکنون شرح واقعهء غدیر را پی میگیریم :
آفتاب داغ نیمروز هجدهم ماه ذی الحجه بر سرزمین غدیر خم به شدت می تابید و گروه انبوهی که تاریخ تعداد آنهارا از هفتاد هزار تا صد و بیست هزار ضبط کرده است در آن محل به فرمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) خدا فرود آمده بودند و در انتظارحادثهء تاریخی آن روز به سر میبردند, در حالی که از شدت گرما رداها را به دو نیم کرده , نیمیبر سر و نیم دیگر را زیرپا انداخته بودند.
در آن لحظات حساس , طنین اذان ظهر سارسر بیابان را فرا گرفت و ندای تکبیر مؤذن بلند شد. مردم خود را برای ادای نماز ظهر آماده کردند و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نماز ظهر را با آن اجتماع پرشکوه , که سرزمین غدیر نظیر آن را هرگز به خاطرنداشت , بجا آورد و سپس به میان جمعیت آمد و بر منبر بلندی که از جهاز شتران ترتیب یافته بود قرار گرفت و باصدای بلند خطبه ای به شرح زیر ایراد کرد:
<ستایش از آن خداست . از او یاری می خواهیم و به او ایمان داریم و بر او توکل میکنیم و از شر نفسهای خویش وبدی کردارهایمان به خدایی پناه میبریم که جز او برای گمراهان هادی و راهنمایی نیست ; خدایی که هر کس راهدایت کرد برای او گمراه کننده ای نیست . گواهی می دهیم که خدایی جز او نیست و محمد بندهء خدا و فرستاده ءاوست .
هان ای مردم , نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم . و من مسئولم و شما نیز مسئول هستید. دربارهء من چه فکر میکنید؟۷
یاران پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: گواهی می دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ کردی و نسبت به ما خیر خواهی و نصیحت کردی و دراین راه بسیار کوشیدی خداوند به تو پاداش نیک بدهد.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، وقتی مجدداً آرامش بر جمعیت حکم فرما شد, فرمودند:
آیا شما گواهی نمی دهید که جز خدا, خدایی نیست و محمد بندهء خدا و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) اوست ؟ بهشت و دوزخ و مرگ حق است و روز رستاخیر بدون شک فرا خواهد رسید و خداوند کسانی را که در خاک پنهان شدهاند زنده خواهد کرد؟
یاران پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: آری , آری , گواهی می دهیم .
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه دادند:
من در میان شما دو چیز گرانبها به یادگار میگذارم ; چگونه با آنها معامله خواهید کرد؟ ناشناسی پرسید: مقصود ازاین دو چیز گرانبها چیست ؟
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
ثقل اکبر کتاب خداست که یک طرف آن در دست خدا و طرف دیگرش در دست شماست . به کتاب او چنگ بزنیدتا گمراه نشوید. و ثقل اصغر عترت و اهل بیت من است . خدایم به من خبر داده که دو یادگار من تا روز رستاخیر از هم جدا نمیشوند.
هان ای مردم , بر کتاب خدا و عترت من پیشی نگیرید و از آن دو عقب نمانید تا نابود نشوید.
در این موقع پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دست حضرت علی (علیه السلام ) را گرفت و بالا برد, تا جایی که سفیدی زیر بغل او بر همهء مردم نمایان شد و همه حضرت علی (علیه السلام ) را در کنار پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) دیدند و او را به خوبی شناختند و دریافتند که مقصود از این اجتماع مسئله ای است که مربوط به حضرت علی (علیه السلام ) است و همگی با ولع خاصی آماده شدند که به سخنان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) گوش فرا دهند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
هان ای مردم , سزاوارترین فرد بر مؤمنان از خود آنان کیست ؟
یاران پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) پاسخ دادند: خداوند و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) او بهتر می دانند.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه دادند:
خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها اوز خودشان اولی و سزاوارترم . هان ای مردم , <هر کس که من مولا و رهبر او هستم , علی (علیه السلام ) هم مولا و رهبر اوست >.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) این جمله آخر را سه بار تکرار کرد و سپس ادامه داد:
– بنا به نقل احمد بن حنبل در مسند او, پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) این جمله را چهار بار تکرار کرد.
پروردگارا, دوست بدار کسی را که علی (علیه السلام ) را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که علی (علیه السلام ) را دشمن بدارد. خدایا, یاران علی (علیه السلام ) را یاری کن و دشمنان او را خوار و ذیل گردان . پروردگارا, علی (علیه السلام ) را محور حق قرار ده .
سپس افزود: لازم است حاضران به غایبان خبر دهند و دیگران را از این امر مطلع کنند.
هنوز اجتماع با شکوه به حال خود باقی بود که فرشتهء وحی فرود آمد و به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت داد که خداوند امروز دین خود را تکمیل کرد و نعمت خویش را بر مؤمنان بتمامه ارزانی داشت .
الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً> (سورهء مائده , آیهء ۳.
در این لحظه , صدای تکبیر پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) بلند شد و فرمودند:
خدا را سپاسگزارم که دین خود را کامل کرد و نعمت خود را به پایان رسانید و از رسالت من و ولایت علی (علیه السلام ) پس ازمن خشنود شد.
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از جایگاه خود فرود آمد و یاران او, دسته دسته , به حضرت علی (علیه السلام ) تبریک میگفتند و او را مولای خود ومولای هر مرد و زن مؤمنی می خواندند. در این موقع حساس بن ثابت , شاعر رسول خدا, برخاست و این واقعهء بزرگ تاریخی را در قالب شعری با شکوه ریخت و به آن رنگ جاودانی بخشید. از چکامهء معروف او فقط به ترجمهء دو بیت می پردازیم :
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت علی (علیه السلام ) فرمودند: برخیز که من تو را به پیشوایی مردم و راهنمایی آنان پس از خود برگزیدم . هر کس که من مولای او هستم , علی (علیه السلام ) نیز مولای او است . مردم ! بر شما لازم است از پیروان راستین و دوستداران واقعی علی (علیه السلام ) باشد.
فمن کنت مولاه فهذا ولیه فکونوا له اتباع صدق موالیا
آنچه نگارش یافت خلاصهء این واقعهء بزرگ تاریخی بود که در مدارک دانشمندان اهل تسنن وارد شده است . درکتابهای شیعه این واقعه به طور گسترده تر بیان شده است . مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج خطبهء مشروحی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل میکند که علاقه مندان می توانند به آن کتاب مراجعه کنند.
واقعهء غدیر هرگز فراموش نمیشود:
ارادهء حکیمانهء خداوند بر این تعلق گرفته است که واقعهء تاریخی غدیر در تمام قرون و اعصار, به صورت زنده دردلها و به صورت مکتوب در اسناد و کتب , بماند و در هر عصر و زمانی نویسندگان اسلامی در کتابهای تفسیر و حدیث و کلام و تاریخ از آن سخن بگویند و گویندگان مذهبی در مجالس وعظ و خطابه دربارهء آن داد سخن دهند و آن را ازفضایل غیر قابل انکار حضرت علی (علیه السلام ) بشمارند. نه تنها خطبا و گویندگان , بلکه شعرا و سرایندگان بسیاری از این واقعه الهام گرفتهاند و ذوق ادبی خود را از تأمل در زمینهء این حادثه و از اخلاص نسبت به صاحب ولایت مشتعل ساختهاند و عالیترین قطعات را به صورت های گوناگون و به زبانهای مختلف از خود به یادگار نهادهاند.
از این جهت , کمتر واقعهء تاریخی همچون رویداد غدیر مورد توجه دانشمندان , اعم از محدث و مفسر و متکلم وفیلسوف و خطیب و شاعر و مورخ و سیره نویس , قرار گرفته است و تا این اندازه دربارهء عنایت مبذول شده است .یکی از علل جاودانی بودن این حدیث , نزول دو آیه از آیات قرآن کریم دربارهء این واقعهء است و تا روزی که قرآن باقی است این واقعهء تاریخی نیز باقی خواهد بود و از خاطرها محو نخواهد شد.
جامعهء اسلامی در اعصار دیرینه آن را یکی از اعیاد مذهبی میشمردهاند و شیعیان هم اکنون نیز این روز را عیدمیگیرند و مراسمی را که در دیگر اعیاد اسلامیبر پا می دارند در این روز نیز انجام می دهند.
از مراجعه به تاریخ به خوبی استفاده میشود که روز هجدهم ذی الحجه الحرام در میان مسلمانان به نام روز عیدغدیر معروف بوده است , تا آنجا که ابن خلکان دربارهء مستعلی (علیه السلام ) بن المستنصر میگوید: در سال ۴۸۷هجری در روز عیدغدیر که روز هجدهم ذی الحجه الحرام است مردم با او بیعت کردند . و العبیدی دربارهء المستنصر بالله می نویسد: وی در سال ۴۸۷هجری , دوازده شب به آخر ماه ذی الحجه باقی مانده بود که درگذشت . این شب همان شب هجدهم ذی الحجه , شب عید غدیر است .۸
نه تنها ابن خلکان این شب را شب عید غدیر می نمامد, بلکه مسعودی و ثعالبی نیز این شب را از شبهای معروف در میان امت اسلامیشمردهاند.
ریشهء این عید اسلامیبه خود روز غدیر باز میگردد, زیرا در آن روز پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به مهاجرین و انصار, بلکه به همسران خود, دستور داد که بر علی (علیه السلام ) وارد شوند و به او در مورد چنین فضیلت بزرگی تبریک بگویند. زید بن ارقم میگوید: نخستین کسانی از مهاجرین که با علی (علیه السلام ) دست دادند ابوبکر, عمر, عثمان , طلحه و زبیر بودند و مراسم تبریک وبیعت تا مغرب ادامه داشت .
در اهمیت این رویداد تاریخی همین اندازه کافی است که صدو ده نفر صحابی حدیث غدیر را نقل کردهاند. البته این مطلب به معنی آن نیست که از گروه زیاد تنها همین تعداد حادثه را نقل کردهاند, بلکه تنها در کتابهای دانشمندان اهل تسنن نام صدو ده تن به چشم می خورد. درست است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) سخنان خود را در اجتماع صد هزار نفری القاء کرد, ولی گروه زیادی از آنان از نقاط دور دست حجاز بودند و از آنان حدیثی نقل نشده است . گروهی از آنان نیزکهاین واقعه را نقل کردهاند تاریخ موفق به درج آن نشده است و اگر هم درج کرده به دست ما نرسیده است .در قرن دوم هجری، که عصر <تابعان > است، هشتاد و نه تن از آنان، به نقل این حدیث پرداختهاند.
راویان حدیث در قرنهای بعد همگی از علما و دانشمندان اهل تسنن هستند و سیصد و شصت تن از آنان این حدیث را در کتابهای خود آوردهاند و گروه زیادی به صحت و استواری آن اعتراف کردهاند.
در قرن سوم نود و دو دانشمند, در قرن چهارم چهل و سه , در قرن پنجم بیست و چهار, در قرن ششم بیست , درقرن هفتم بیست و یک , در قرن هشتم هجده , در قرن نهم شانزده , در قرن دهم چهارده , در قرن یازدهم دوازده ,در قرن دوازدهم سیزده , در قرن سیزدهم دوازده و در قرن چهاردهم بیست دانشمند این حدیث را نقل کردهاند.
گروهی نیز تنها به نقل حدیث اکتفا نکردهاند بلکه دربارهء اسناد و مفاد آن مستقلاً کتابهایی نوشتهاند.طبری , مورخ بزرگ اسلامی , کتابی به نام <الولایه فی طریق حدیث الغدیر> نوشته , این حدیث را از متجاوز از هفتادطریق از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است .
ابن عقده کوفی در رسالهء <ولایت > این حدیث را از صد و پنج تن نقل کرده است .
ابوبکر محمد بن عمر بغدادی , معروف به جعانی , این حدیث را از بیست و پنج طریق نقل کرده است .تعداد کسانی که مستقلاً پیرامون خصوصیات این واقعهء تاریخی کتاب نوشتهاند بیست و شش نفر است .
دانشمندان شیعه دربارهء این واقعهء بزرگ کتابهای ارزنده ای نوشتهاند که جامعتر از همه کتاب تاریخی <الغدیر> است که به خامهء توانای نویسندهء نامی اسلامی علامهء مجاهد مرحوم آیت الله امینی نگارش یافته است و در تحریر این بخش از زندگانی امام (علیه السلام ) از این کتاب شریف استفاده فراوانی به عمل آمد.
تاثیر جایگاه غدیر در شکل گیری تاریخ شیعه
غدیر، هسته ی مرکزی معتقدات شیعه است و در واقع، اصل اسلام، توحید، نبوت و معاد است؛ اما اینها در دایره ی ولایت، مفهوم مییابند و این ولایت هم متکای اصلی اش، حدیث غدیر است. در اسلام، معتقدات دینی و فرایض عملی، در چهارچوب اعتقاد به ولایت الهی و پس از آن ولایت نبی و وصی، مفهوم اصلی خود را مییابند، شیعه و در رأس آنها و در سرخط تاریخ تشیع، عمار، سلمان، ابوذر، و مقداد، دنبال همین حدیث غدیر بودند و ولایت خویش را با امام علی (علیه السلام) استوار کردند. در تاریخ طبری آمده است که به جز عامه ی مردم که در وقت خلافت امام، با آن حضرت بیعت کردند، دسته ای بر اساس « ولایت » و این که ما بر این اصل که با دوستان تو دوست و با دشمنان تو دشمن باشیم، بیعت میکنیم. شرطه ی الخمیس، اصحاب نزدیک و ولایی حضرت بودند و تشیع، از این جا آغاز شد. اشعار اصحاب امام علی (علیه السلام) در صفین، مبتنی بر کلمه وصایت است. آنان، علی (علیه السلام) را وصی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می دانستند. بسیاری از آنان، حدیث غدیر را در اشعار خود که برابر امام می خواندند، درج میکردند. امام علی (علیه السلام) در ابتدای ورود به کوفه، مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و فرمود: هر کس که در حادثه ی غدیر بوده است، برخیزد و شهادت دهد که گروه زیادی برخاسته، شهادت دادند و تشیع، از همین جا آغاز شد و ادامه یافت .
پیام غدیر
اینک پیامبر(ص)، در بازگشت از سفر خانه خداست پیغمبر از رسالتخود، شاد و سربلند دریای بیکرانه قلبش ز موج شوق همواره در تلاطم و همواره در تپش عشق خدا فکنده به جانش شرارهها یاد خدا گرفته از او فرصت و مجال اعمال حج رسیده به پایان، ولی افق چشم انتظار حادثهها در «غدیر خم» بیدار مانده است…
در پهنه غدیر در زیر شعلههای فروزان آفتاب انبوه حاجیان فزونتر ز صد هزار در پهنه وسیع غدیر ایستادهاند. یک کاروان خسته، در اینجا ستاده است یک کاروان رسته ز بند نفاق و کین. خورشید هم شراره سوزان خویش را ریزد به روی سینه تفتیده زمین. دشتی پر از حرارت ایمان، فروغ دین دشتی پر از محبت و احساس دوستی. گسترده غدیر، اینک دوباره شاهد انبوه مسلمین همراه رهبری که فزونتر ز بیستسال جان در ره هدایت آنان نهاده است در پاسخ خشونت آنان، چو مادری آغوش پر محبتخود را گشوده است جهل و غرور و ابلهی قوم خویش را جز با صفا و مهر، جوابی نداده است اینک غدیر خم، در گیر و دار گرمی این مشهد عظیم در اوج این شکوه از سوی آفریدگار جهان آفرین، خدا از آسمان به گوش پیمبر، ندا رسید: یا ایها الرسول … یا ایها الرسول! اسلام را چه خوب بیان کردهای به خلق اما هنوز، رهبر امت پس از رسول، تعیین نگشته است. ارکان استوار رسالت تمام نیست. رکن بزرگ مذهب «امت»، «امامت» است. اینک پیامبر، در بازگشت از سفر خانه خدا در واپسین دقایق آن «حجهالوداع»، مامور گشته تا برساند به گوش خلق والاترین، عمیقترین نکته را ز دین. فرمان رسید تا که به مردم نشان دهد لایقترین، شجاعترین فرد مسلمین
پیغمبر از جهاز شتر منبری بساخت در آن فضای باز، دست «علی» گرفت و به بالای سر رساند تا هر که بود، رهبر آینده را شناخت آن رهبری که اوست مدار نظام دین آن کس که چشمههای فضیلت در او عیان آن کس که نهرهای سخاوت از او روان، آن کس که در زمین، در پهنه زمان شایستهتر از او نبود «مرد»، در جهان. چشمان روزگار کهنسال و چرخ پیر هرگز امام عدل بدین سان ندیده است داستان باغبان فلک، از درخت علم هرگز گلی به جلوه این گل، نچیده است
اینک غدیر، خاطره آن شکوه را در یادها و خاطرهها زنده میکند. اینک غدیر و زندگی آن «امام» را مانند درسهای گرانقدر و پرثمر تکرار میکند. اینک «غدیر خم»، با ما چو اوستاد در راه و رسم و شیوه آموزشی صحیح رفتار میکند …
پی نوشتها:
۱) شعراء/ ۲۱۴.
۲) تاریخ طبری، محمد بن جریر، چاپ بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۸۷۹ م، ج ۲، ص ۶۴ – ۶۶; مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۱۵۹.
۳) طبری، همان، ج ۲، ص ۸۴; تاریخ ابن اثیر، ج ۲، ص ۶۵; سیره علوی، ج ۲، ص ۳; سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۳۲.
۴. صحیفه نور، ج ۲۰، ص۲۷-۳۰(سخنرانی امام راحل در تاریخ ۲/۶/۶۵).
۵. عدل: مانند و مثل چیزی در وزن و اندازه
۶- آیات ۳و ۶۷سورهء مائده .
۷و۸- وفیات الاعیان , ج ۱ ص ۶۰و ج ۲ ص ۲۲۳
منابع
قران کریم
سبحانی .جعفر.فروغ ولایت .انتشارات موسسه امام صادق .قم
تفسیر الصافی، محسن فیض کاشانی، (مشهد، دارالمرتضی للنشر بیتا) ج ۲، صص ۵۲ – ۶۶.
تاریخ طبری، محمد بن جریر، چاپ بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۸۷۹ م، ج ۲، ص ۶۴ – ۶۶; مسند احمد بن حنبل،
رسول جعفریان- ماهنامه پرسمان – شماره ی ۵۲
امام خمینی (ره) صحیفه نورج۲۰
ندای آسمانی غدیر محمد باقر انصاری زنجانی ناشر:مولود کعبه
حماسه غدیر محمدرضا حکیمی دفترنشرفرهنگ اسلامی
:الغدیر امینی نجفی عبدالحسین ناشر:دارالکتب الاسلامیه ۱۳۷۴