وقتی ندانیم که ـ دقیقاً ـ به کجا داریم میرویم، باور کنید که ـ هیچ وقت ـ به هیچ کجا نمیتوانیم رسید.
چه فایدهای میتواند داشت که اگر در جادّهای غلط ـ و نادرست و نا موزون ـ با سرعتِ تمام، بدویم؟!
پادویی و شتابزدگی، آدم را، به هیچ کُجا نمیرساند.
«بهرهوریِ انتظار» از «بهرهوریِ زمان» به دور نیست.
بهرهوریِ انتظار، از جنسِ بهرهوری زمانست.
بهرهوری برای انسان، مثلِ آب است برایِ ماهی؛ و به زبانی روشنتر: بهرهوریِ انسان، همان چیزیست که انسان دارد با آن زندگی میکند. بهرهوری، ارزشآفرینیست. در هر فرایندی که ارزشافزایی ـ و ارزشِ افزوده ـ بیشتر بشود، بهرهوری در آن فرایند بیشتر است.
بهرهوری ـ
انجامِ کارِ درست، با شیوهای درست، در چشماندازی مُستمرّ و پویاست.
کارِ درست، کدام است؟ از کَُجا میشود فهمید که کدام کار، درست است؟! …
پیش از هر چیز، «کارِ درست» را باید تعریف کنیم؛ و کار درست را، نمیتوانیم تعریف کرد، مگر اینکه «هدفِ» خویش را ـ به درستی ـ بشناسیم، و از آن سر درآوریم … آری: کارِ درست را، از روی هدفی که برگزیدهایم، باید به «تعریف» بنشینیم؛ و آنگاه، به کاراییِ بهرهورانه و ارزش افزایی برخیزیم.
بنابراین: «چرایی»، آغازِ بهرهوریست. چرا، این کار را، داریم میکنیم؟ چرا، این شیوه کار را، درست میدانیم؟! …
انتظارِ درست، همان بهرهوریِ زندگیِ آدمیست.
انتظارِ پویا، تعریفِ درست و بهینه انتظار، به صورتی مستمرّ و پویاست.
٭٭٭
«انتظار»، اتاقِ فکرِ «ظهور» است؛ و ما اکنون، خویشتن را، در «اتاقِ فکر» باید تصوّر کنیم؛ و نه، در «اتاق انتظار»!…
سیّاره خاکیِ ما، هم ـ چه بخواهی، و چه نخواهی ـ از جنسِ زمانست.
زمان، در زمینِ ما، معنایِ ویژه خودش را دارد.
نمیشود زمانه زمین را فهم نکنیم، و به زمینه زمان نیندیشیم؛ امّا، به معنایِ انتظار و فرایندِ ظهور، بتوانیم فرا رسید …
زمان، خانه من است؛ و من: معمار و معیارِ رگارگِ این روزگاران و سالیانِ پُر پیچ و تاب و گذران.
مدیریّت و مهندسیِ زمان، زیر ساختِ معماریِ این خانهی اهلیّتهاست؛
و من، تا وقتی که این خانه را مُهیّای «حضور» نکرده باشم،
چه حقّی دارم که مُنتظر «ظهور» بوده باشم؟!…