پلورالیسم آمریکا، در سایهی احیا مدرن سنت باطنی(۳) غربی، شاهد بسط قابل توجهی است. گرایش به علوم خفیه(۴) که در ابتدای قرن۱۹، چیزی جز یک عامل و فاکتور در فرهنگ غربی تلقی نمی شد، در قرن مذکور با ایجاد معنویت گروی، (۵) حکمت اشراقی، (۶) رشد طالعبینی و ظهور اعتقاد به تناسخ، آشکارا رواج یافت. این رشد در دههی ۱۹۸۰ در مورد جنبش عصر جدید، کامل تر اتفاق افتاد. این جنبش، بسیاری را به عقاید باطنی کشاند و در عین حال تصویری تازه برای آنچه سابقاً به عنوان علوم خفیه محض کنار نهاده شده بود ترسیم نمود.
این فرهنگ بسیار پلورالیستی، برپایه سنت قانونی مندرج در اولین متمم قانون اساسی آمریکا که از آزادی دینی سخن میگفت مبتنی شد (تعبیر لفظی این سنت قانونی، بعدها در قانون اساسی دول مختلف گنجانده شد). این سنت، با دیگر تعهدات قانونی اساسی در مورد آزادی بیان و گردهمایی گره خورد.(۷) تعهدات مزبور، بیشتر، توسط متمم چهاردهم وارد قانون اساسی شدند، متممیکه بیان میداشت: «هیچ دولتی نباید قانونی تصویب یا تحمیل کند که حقوق یا مصونیتهای شهروندان ایالات متحده را محدود کند و نیز هیچ دولتی نباید بدون طی پروسهی قانونی، کسی را از زندگی، آزادی یا مالکیت محروم نماید، همچنین نباید هیچ کس را درون محدودهی خویش از برخورداری مساوی از اعمال قوانین ممنوع نمود».
آمریکا همچنین، تأکیدی بر فردگرایی همراه با این رویکرد دارد که «زندگی کن و بگذار زندگی کنم». این رویکرد، مدارای همواره فزایندهای را در قبال تنوع سبکهای زندگی ایجاد میکند. اما با وجود این مدارا، حوزه عمومی آمریکا همواره محدودیتهای خود را اعمال میکرد و بررسی اینکه رفتار قابل قبول، چه حد و مرزی دارد، منبع دائمی تنش در فرهنگ آمریکا بود. قرن بیستم، شاهد نزاعی عظیم در مورد پذیرش کار کردن زنان، انتقال مردم آمریکایی- آفریقایی به طبقهی متوسط و حضور جمعیتهای آشکار زنان همجنسباز، مردان همجنس باز، دوجنسی و تغییر جنسیتی بود.
تغییرات پویای جامعهی آمریکا جمعیتهای دینی ادیان اصلی را تغییر نداده است. مسیحیت آمریکا در دهههای نخست قرن بیستم به وسیله مجادلهی بنیادگرایی با مدرنیسم، عمیقاً دچار شکاف شد. این مجادله در میان همهی انشعابها سریان یافت انشعابهایی با تفاوتهای الهیاتی که غالباً ناشی از اعتقادات عمیق آنها دربارهی پذیرش یا رد تغییرات در جامعه آمریکا و اهمیت اخلاق اجتماعی در برابر اخلاقیات شخصی بود. در نیمه دوم قرن بیستم، این شکاف به صورت گزینش میان اهتمام به جنبش تقریب مذاهب یا اهتمام به اوانجلیسم خودش را نشان داد. آمریکاییها این تقسیم را از طریق آرایش مجدد گروهها، شورای جهانی کلیساها و انجمن جهانی اوانجلیک، به سراسر جهان اشاعه دادند.
عوامل متعددی با رشد پلورالیسم آمریکا در طی زمان مرتبط بودهاند. یکی از این عوامل مهاجرت است. غالب ادیان جدید در ایالات متحده همانند سایر کشورها به وسیله مهاجران، از نقاط دیگر جهان وارد شدهاند. اگرچه برخی از این ادیان در جمعیت یک قوم، محدود ماندهاند، اما اکثریت آنها خصوصاً با روند آمریکایی شدن جمعیتهای قومی، در آمریکای میانه، مقبولیت یافتهاند. با آنکه رشد کلی تحت تأثیر قرار نگرفته است، اما تصویب قوانین مختلف مخاجرت، توسعه ادیان خاصی را به شدت تغییر داده است. یکی دیگر از عوامل، رشد جمعیت است که کشش دائماً فزایندهای برای اعضای بالقوه نسبت به گروههای جدید ایجاد کرده است. رشد جمعیت مزبور با شهری شدن روبه رشد حوزه عمومی آمریکا همراه شده است. ابهام زندگی شهری، فضایی خصوصی مهیا کرده است که گروههای جدید و بسیار متفاوت میتوانند در آن بدون نظارت مستمر حوزهی عمومی ادامه حیات دهند.
- ادیان نوپدید در اواخر قرن ۲۰
پویایی دین آمریکا که خود را در تولید مستمر گروههای دینی جدید بروز داده است، مشکل تمییز جنبشهای نوپدید دینی از دیگر انواع جنبشها را نیز پیش کشیده است. واژهی «جنبشهای نوپدید دینی» البته از ژاپن وارد شد. این واژه در ژاپن برای متمایز ساختن طیف ادیان جدیدی به کار میرفت که در پی تحمیل شدن آزادی دینی به سبک آمریکایی بر کشور در سال ۱۹۴۵ ایجاد شدند. در طی بیست سال بعد، تعداد متنوعی از گروههایی که سابقاً سرکوب میشدند و دستهی کثیری از گروههایی که تازه احداث شده بودند، مدعی در دست داشتن بخش مهمی از جمعیت شدند. این واژه به آمریکا وارد شد تا نام گروههای آسیایی (که در پی تغییر قوانین مهاجرت، در سال ۱۹۶۵ به این کشور وارد شده بودند) و گروههای مسیحی (که میخواستند نسلی از کودکان را که در پایان دههی ۱۹۶۰ به سن رشد میرسیدند اوانجلیک سازند) باشد.
ادیان جدید در فضایی نزاعانگیز به سر میبرند، برخی از آنها به خاطر باورهای یگانه و بینظیرشان و برخی دیگر به خاطر الگوهای رفتاری متمایزشان (همچون اوانجلیسم پرفشار، (۸) جماعتگرایی، (۹) اخلاق جنسی متفاوت به خاطر درگیر شدن در فعالیت غیرقانونی و یا خشونتآمیز برجسته شدهاند. همچنین آن گونه که این نام نشان میدهد، ادیان جدید در چشم انداز دینی نسبتاً جدید هستند. درست همانطور که مردم از امور ناشناخته به طور کلی میهراسند، نامأنوس بودن فراوان ادیان جدید در ابتدای ظهورشان نیز غالباً اضطرابزا است. در راستای اهداف این نوشتار، «جنبشهای نوپدید دینی» را باید به معنی گروههای دینی خاصی گرفت که اولین بار در جامعهی آمریکا پس از جنگ جهانی دوم ظهور یافتهاند و آنها که جوانان را سیبل اولیهی خویش قرار دادهاند تا آنان را به عضویت درآورند.
محیط آشوبناک دوران افزایش زاد و ولد (محیط جماعتگرایی، استفاده از مواد مخدر، زندگی در خیابانها) توجه دانشمندان علوم اجتماعی را به خود جلب کرد، و در همین حال، ائتلاف قابل ملاحظهی جوانان فاقد وابستگی دینی، نیز تعدادی از اوانجلیستها و میسیونرها را به خود جلب میکرد. ژاپن، گذار خود به یک پلورالیسم افراطی را در حالتی نسبتاً مسالمتآمیز انجام داد، امام موقعیت ویژهی ابتدای دههی ۱۹۷۰ در آمریکا، جنبش مدرن آگاهی از کیش را به وجود آورد، یکی از مشکلاتی که در برابر متولدین دورهی تکثرزاد و ولد قرار داشت، مشکل اشتغال بود. اقتصاد آمریکا در سازگار شدن با افزایش ناگهانی افراد جدیدی که وارد بازار کار میشدند ناتوان از آب درآمد. این امر به جوانان خیابانی انگیزهای بیشتر برای پیوستن به گروههای دینیای میداد که به شدت متقاضی عضویت جوانان بودند و زندگی در آنها علاوه بر پایبندی به گروه، برایشان شغل، دوستان و مکانی برای زندگی فراهم میکرد. چنین گروههای به شدت متقاضی عضو، بافتی دید برای حل معضل جوانان در مورد خطمشی زندگی، امور جنسی و پایبندیهای دینی فراهم کردند. به کارگیری گروههای دینی به عنوان سکوهای پرش به استقلال شخصی، ظاهراً به اینجا ختم میشد که جوانان، در تعارض با والدین خویش قرار میگرفتند، والدینی که گروههای مزبور را چنان رقیبانی برای قلوب فرزندانشان میدیدند.
جدا از صدها جنبش نوپدید دینی که در این زمان پدید آمدند تعداد اندکی از گروههای به شدت متقاضی عضو (مثلاً کلیسای وحدتبخش، جامعه بینالمللی برای آگاهی کریشنا، رسالت زندگی الوهی، راه بینالمللی) تلاش کردند با ساختن کادری از کارمندان تمام وقت، خود را توسعه دهند تا تلاش شدید اوانجلستی را رهبری نمایند. این گروهها موجب خشم والدین شدند. آنها باورشان نمیشد گروهها، پسران و دخترانشان را با وعدهی مشاغل تجاری یا حرفههایی در قبال زندگی و کار با دینی جدید، سئوال برانگیز و دونرتبه، به دام اندازند.
دههی ۱۹۷۰ را میتوان به عنوان اولین فاز یک جنبش جدید آگاهی از کیش به حساب آورد. واژهی «کیش»، به عنوان لقبی بسزا برای ادیان جدید تنفربرانگیز، از مسیحیان اوانجلیک اقتباس شد. در دههی ۱۹۷۰ چند گروه از والدین در ایالات متحده ظهور کردند و اعضای آنها به دنبال وسایل موثری بودند تا فرزندانشان را از NRMها بیرون کشیده، به سوی شغل و سبک زندگی مقبولتری جهت دهند. از دههی ۱۹۷۰ تاکنون، تاریخ تعارض ادیان جدید با فرهنگ آمریکا در ضمن تلاشهایی (هرچند عمدتاً ناکام) از سوی ضد کیشگرایان رقم خورده است، تلاشهایی برای تحریض دولت به حمایت از جنگ صلیبی خود و فعالیتهای مختلفشان جهت پیشبرد دستور کاری خویش که با سرباز زدن دولت از درگیری در این کار مواجه شد. گروههای والدین ابتدا براین امر حقوقی جبرانی در محاکم متمرکز شدند که از طریق قوانین محافظهکارانه، بستگان فرد گرویده به کیشها را قادر سازند تا جوان نوکیش را از گروه، خارج کنند، اما این تلاش به سرعت به بنبست رسید. آنان همچنین بر برنامهریزی بازگردانی متمرکز شدند، تاکتیکی فراقانونی مبنی بر ربودن فردی از افراد یک گروه و قرار دادن وی در تحت فشار شدید روانی برای تبریجستن از گروه. والدین به زودی آموختند که نیاز به یاری طیف گستردهای از متخصصین دارند تا به آنان دریافتن راه حلی سکولار برای معضلشان کمک کنند. محاکم و مراکز اجرای قانون در برابر نگرانی والدین نسبت به پیوستن فرزندانشان به ادیان کوچک کاملاً احساس بیمسئولیتی میکردند. در نوامبر سال ۱۹۷۸، با حادثهی مرگبار جونزتاون، همه چیز تغییر کرد. گرچه معبد مردم، (۱۰) گروهی در زیر یک انشعاب اصلی بود، اما به سرعت به مظهور یک کیش خطرناک تبدیل شد. با این وجود، گروههای والدین دریافتند که نمیتوانند واکنش مؤثری در قبال حادثهی مرگبار جونزتاون انجام دهند. آنان فاقد سازمانی ملی بودند. در طی چند سال بعد آنان دو سازمان ایجاد کردند: بنیاد آزادی شهروندان، که گروهی عملگرا بود، برنامهریزی بازگردانی را ترفیع داد و طرحهای ابتکاری متعددی برای جذب حمایت مردمی درانداخت و بنیاد خانوادهی آمریکایی (AFF) که در تحقیق و آموزش در زمینهی کیش به طور تخصصی فعالیت نمود. چند سال نگذشت که CFF)) به شبکه آگاهی از کیش (CAN) تبدیل شد.
با CFF به نوبه خود و نیز با انزجار عمومی در مورد واقعهی مشهور جونزتاون، تعداد برنامههای بازگردانی به شدت افزایش یافت و مراکز توانبخشی نیز توسعه یافتند، مراکزی که در آنها افرادی که به طور موفق تحت برنامهریزی بازگردانی قرار گرفته بودند، دریافت کمک میکردند تا عزمشان را برای ترک گروه و بازگشت به جامعه اصلی جزمتر نمایند. ضد کیشگرایان طرحهای ابتکاری مختلفی را در سطح دولت و قانونگذاران همرأی با خود به اجرا گذاردند و تلاش کردند وسیلهای برای به وسط گود کشیدن دولت به عنوان طرفدار والدین ببایند. این طرحهای ابتکاری، همه بدون استثنا از سوی ائتلاف آزادی خواهان جدید را به عنوان تهدیدی علیه موجودیت خویش میدیدند دچار شکست شدند.
نقش صدها گروه ضدکیش مسیحی اوانجلیک در شکل دادن به باور عمومی دربارهی ادیان جدید به طور عمده نادیده گرفته شده است، زیرا آنها دخالت مستقیمی در برنامههای بازگردانی و بسیاری از پروندههای محاکم و طرحهای ابتکاری برای قانونگذاری که از سوی سازمانهای متعدد آگاهی از کیش ارائه شده بودند، نداشتند. با این حال، درک علت موفقیت تلاشهای آگاهی از کیش در دههی ۱۹۸۰ بدون لحاظ مبارزه جمعی علیه ادیان جدید که توسط سازمانهایی نظیر مؤسسه تحقیق مسیحی، (۱۱) پروژه جعلیات معنوی(۱۲) و امداد مسیحی شرقی(۱۳) تبلیغ شد میسر نیست. این گروهها بدون لحاظ افت و خیزها در جنجال سکولار بر سر کیش، از یکسو به تولید موجی وسیع از نوشتجات در محکومیت آنچه ادیان شیطانی محسوبشان میکنند ادامه دادند و از سوی دیگر در اینترنت، حضوری چشمگیر به هم رساندند.{۲}
- بحث جنجال برانگیز شستشوی مغزی
همانطور که فشارها و حملات قانونی به ثمره دادن نزدیک میشد، چند متخصص که نظرگاه آگاهی از کیش را اختیار کرده بودند. با دلایل روانشناختی پیش آمدند تا عمل علیه تعدادی خاص از گروههای دینی را موجه نمایند. انگیزهی این متخصصان، دغدغههای الهیاتی نبود، بلکه آن چیزی بود که فریب ناموجه اعضا توسط NRMها و آسیب روانشناختی حاصل از آن عنوان میشد. هرچند مواضع گوناگونی در قبال این متخصصین گرفته شد، اما عامه پسندترین آنها تئوریهای «اقناع اجباری»از آب درآمد که توسط روانشناسی به نام مارگارت سینگر طراحی گردید. این تئوریها را عموماً تحت عنوان «شستشوی مغزی» میشناسند. سینگر و همکارانش برای اولین بار مطرح کردند که تدابیر خاص عضوگیری و اعمال معنوی گروهها (استفاده از مراقبه، آواز، سرودهای مذهبی یا منتره و مانند آن)، اراده و اختیار اعضا را تحتالشعاع قرار میدهند و باعث میشوند آنها در کیشها بمانند و به تصمیمات بهتر پشت پا بزنند.{۳} بسیاری مستدلاً نشان دادهاند که عضویت طولانی در گروهها میتواند آسیب جبرانناپذیر ذهنی و حتی فیزیکی ایجاد کند.{ ۴}
اگر کیشها، ویژگیهای فردی را تغییر میدهند و اعضا را عملاً دچار آسیب مینمایند، درنتیجه، برنامهریزی بازگردانی، عملی موجه خواهد بود. تئوریهای شستشوی مغزی، تأییدی عقلانی برای این عمل (برنامهبازگردانی) ارائه میدهند. چنین تأییدی ضروری بود چرا که توجهها از محافل قانونی به محاکم برگشته بود. در محاکم، افرادی که به طور موفقیتآمیز تحت برنامهریزی بازگردانی قرار گرفته بودند علیه گروههایی که پیشتر بدانها پیوسته بودند اقامه دعاوی مدنی کردند. هیئت داوران با پاسخگویی به ادلهی شتسشوی مغزی، احکامی مبنی بر جریمههای چندمیلیون دلاری علیه ضدکیشها صادر کردند. آنان که مخالف NRMها بودند، نتوانستد قانونی برای از پادرآوردن این ادیان به تصویب برسانند، اما احکام صادره علیه خود را به معکوس شدن یا شدیداً کاهش یافتن در مرحلهی استیناف سوق دادند. با این حال، به نظر میرسید این امر، موقتی و متعلق به یک دورهی زمانی گذرا است.
برخی از همفکران متخصص سینگر تلاش کردند یک گروه ضربت درون انجمن روانشناسی آمریکا (APA) تأسیس کنند تا نظریهی «اقناع اجباری» را هب طور تفصیلی و مطول ارائه کند، نظریه ای که صورت معلولش، محصول بازنگری APA است. قبول تهیهی چنین گزارشی از سوی APA تئوری سینگر را رسمیت نبخشید، اما موقعیتی بدان بخشید که فراتر از یک فرضیهی مقبول صرف، تلقی شود. با این حال، این طرح نتیجهای عکس داد. هنگامیکه این گزارش در سال ۱۹۸۷ تسلیم APA شده، بازنگری گردید و به اتفاق آراء رد شد. آن گونه که به طور خلاصه در یک یادداشت مختصر به اعضای گروه ضربت آمده است، بازنگرندگان، رویکرد گروه ضربت را به خاطر نقص روش شناختی و فقدان دقت علمیبه باد انتقاد گرفتند. این حکم، به شدت، استفاده از تئوری شستشوی مغزی را محدود مینمود و منجر به اضمحلال برنامهریزی بازگردانی و شبکه آگاهی از کیش میگردید.{۵}
نقش برجستهای که در دههی ۱۹۸۰ به فرضیهی شستشوی مغزی نسبت داده میشد، تعدادی از اندیشمندان را که ادیان جدید را مورد مطالعه داشتند برسر دو راهی قرار داد. با آنکه آنان خاصه از گروههای مورد مطالعه خود حمایت نمیکردند، هیچ شاهدی در بین گروهها ندیده بودند که اثبات کند امری چنان شستشوی مغزی در حال اتفاق افتادن است یا حتی موجودیت چنین پدیدهای را از منظری نظری ثابت نماید. آنان به این باور رسیدند که شستشوی مغزی، فرضیهای چندبرابر میشود، این امر، صریحتر و روشنتر میگردد. پیرو لایحه APA، انجمن جامعهشناسی آمریکا و جامعهی مطالعه علمیبر روی دین، هردو بیانیهای حمایتی منتشر کردند.
با بیشتر شدن پروندههای قضایی، تحقیق برای یافتن موردی مناسب جهت ایجاد اتفاقنظر مثبت روانشناختی و جامعهشناختی اتفاقنظر مثبت روانشناختی و جامعهشناختی راجع به فرضیهی عامهپسند شستشوی مغزی شروع شد. مورد مناسب به سال ۱۹۸۹ در آمریکا در دادخواستی علیه فیشمن رخ داد، پروندهای جنایی در دادگاه فدرال که طی آن متهم (فیشمن) تلاش نمود چنین از خود دفاع نماید که جرایمش به دلیل تأثیر فرسایندهی عضویتش در یک کیش رخ دادهاند. دو گزارش حجیم که فرضیهی شستشوی مغزی را رد میکردند و از جمله بر ارزیابی APA استوار بودند، دادگاه را به رد شهادت در موضوع مورد بحث کشاندند. دادگاه در یک نظر کارشناسانه که در دههی ۱۹۹۰ منتشر شد، به لحاظ حقوقی چنین موضع گرفت که تئوری شستشوی مغزی آن گونه که در مورد ادیان جدید به کار برده میشود هیچ مبنای علمی ندارد. این حکم با احکام مشابهی در پروندههای حقوقی دیگر تقویت و تحکیم شد. این حکم، پروندههای مدنی از نوع مشابه در دههی ۱۹۸۰ را یکسره خاتمه داد. پروندههایی که در آنها، گروهها عمدتاً از سوی یک عضو پیشین که تحت برنامهریزی بازگردانی قرار گرفته بود و با استناد به اتهام شستشوی مغزی تحت پیگرد حقوقی بودند.
CAN پیشتر مشکلاتی را در مورد برنامهریزی بازگردانی شاهد بود، اما همچنان با جدیت به حمایت از آن ادامه میداد و آشکارا طراحی آنچه اصطلاحاً «مشاورهی خروج»نامیده میشد را در ذهن میپروراند.
مشاوران خروج، بسیاری از استدلالات برنامهریزان بازگردانی (شامل استدلالات روانشناختی و استدلالات منطقی) را برای شکستن بیعت اعضای NRMها اقتباس کردند، اما کاربرد نیروی فیزیکی را کنار گذاردند. بیشتر فعالان در پی حکم دادگاه فیشمن از فعالیت بیشتر در زمینهی برنامهریزی بازگردانی پاپس کشیدند. به مرور زمان، مشاورهی خروج، تکاملیافته، به یک حرفه جدید تحت عنوان مشاوره اصلاح فکر بدل شد. (با استفاده از اصطلاحی که یک روانکاو به نام رابرت ج.لیفتون رواج داد).
در این زمان، یکی از ادیان جدید برجستهتر یعنی کلیسای علمشناسی(۱۳) شاهد نوعی وقفه در نزاعهای حقوقی مستمر خود بود. «مرکز خدمات درآمدهای داخلی» بازنگری طولانی خود در مورد وضعیت مالیاتی این کلیسا و بسیاری از مراکز وابسته به آن را پایان داد و دیگر نتوانست دلیلی موجه برای همچنان زیرسئوال بردن هویت دینی یا هویت خیرخواهانه این گروه بیابد و پذیرفت که این گروه، مالیات خود را کاملاً تصفیه کرده است. این حکم، مقدار قابل توجهی از موجودی مالی و پرسنل داخل کلیسا را که در آن زمان، شبکه آگاهی از کیش را هدف حمله گرفته، آن را علت اصلی مشکلات خویش میدیدند، از مالیات معاف کرد. برخی افراد کلیسای علم شناسی از طریق مؤسسات وابسته، دعاوی حقوقی ترتیب دادند. هرچند هیچیک از این دعاوی حقوقی هرگز به پای محکمه نرسید، اما همه آنها باعث شدند شهادتهایی اخذ شود. در طی سالهای ۹۴- ۱۹۹۳ چند ده نفر از مقامات و کارمندان CAN مورد مصاحبه قرار گرفتند و درکی مفصل و ریز از این سازمان به دست آمد.
اطلاعات حاصل از شهادتهای کلیسای علمشناسی (و وکیل اصلی این کلیسا یعنی ریکموکسون) در دسترس جیسون اسکات، عضو یک کلیسای پنجاههگرا در سیتل واشنگتن که تحت برنامهریزی بازگردانی ریک راس واقع شده بود، قرار گرفت. پای راس هنگامیبه این پرونده کشیده شد که نماینده رابط CAN با هیئت حاکمه واشنگتن، به او ارجاع داد. اسکات، راس را به خاطر صدماتی که بر او وارد کرده بود متهم کرد و به حکم منفی سنگینی علیه او دست یافت. در طی دادرسی، راس نتوانست گواه و مستندی اساسی برای شستشوی مغزی ارائه دهد تا بتواند اعمالش را توجیه نماید. از این مهمتر آنکه موکسون با استفاده از اطلاعاتی که از شهادت اعضای علمشناسی به دست آورده بود، توانست پروندهای بسازد مبنی بر اینکه پای CAN در این قضیه درگیر است. CAN یک میلیون دلار جریمه شد و این حکم، سال بعد، آن را به ورشکستگی کشاند. این حکم پس از استیناف همچنان تأیید شد، بلکه اتهام صدمه رساندن هم بر آن افزوده گشت. یک ائتلاف از گروههایی که عموماً توسط CAN، «کیش»خوانده میشدند، منابع مالی خود را روی هم گذاشتند و نام، لوگو و ۸۰۰ خط تلفن CAN را خریداری کردند. این ائتلاف هماکنون CAN جدیدی را از طریق یک شرکت در لسآنجلس که تحت کنترل علمشناسی است میگرداند.
- ادیان نوپدید از زمان فیشمن/اسکات به بعد
احکام قضایی صادره در پروندههای فیشمن و اسکات، فعالیت برنامهریزی بازگردانی را در ایالات متحده پایان داد. گرچه مشکلات رویارویی ادیان جدید به هیچ وجه فروکش نکردهاند، اما ادیان اقلیت و در عین حال، غیرشایع، دیگر احساس میکنند که صرفاً با پیروی از برنامهی بهنجار عضوگیری و عبادت خویش، به دادگاه فراخوانده نخواهند شد و به شستشوی مغزی اعضای خویش متهم نخواهند گشت. در عین حال، آنها هنوز با نشریاتی عداوتآمیز برخورد میکنند و حوادث خشونتبار چندی که با شاخه داوودیها، معبد خورشیدی، دروازههای آسمان و جنبش حفاظت از ده فرمان مربوط بودهاند، «تمایلات خشونتبار» را به صدر فهرست اتهامات وارده بر آنان افزودهاند.
با این وجود، حکم دادگاه اسکات، مشکلات حقوقی ادیان جدید را به طور کامل پایان نداد و تا به امروز آنها در موضوعات مختلف به محاکم قضایی خوانده میشوند، خصوصاً در موضوعات مختلف به محاکم قضایی خوانده میشوند، خصوصاً در مورد پروندههای طلاق که در آنها یکی از زوجین، عضو سابق گروه بوده است. به علاوه، اعضای سابق همچنان علیه همقطاران سابق خود، شکایت به دادگاهها میبرند. دو نمونه از این موارد عبارتند از اتهام سوء استفاده جنسی در پروندهای که اخیراً علیه کلیسای خودشناسی آناندا(۱۵) جریان داشت و اقامه دعوایی علیه جامعه بین المللی آگاهی کریشنا(۱۶) از سوی برخی جوانان تربیت یافته در دورن این جنبش که همچنان ادامه دارد. تلاشهایی شده است تا پای نظریهی شستشوی مغزی به بسیاری از پروندههای مزبور باز شود. هرچند این اتهام، پس از ارائهی مدارک فیشمن به دادگاه، مکرراً مورد انکار قرار گرفت. به علاوه، ادیان جدید دیگری نظیر ویکانها و نوملحدین، مصرانه میخواهند که دینشان، در سطح عمومیبه رسمیت شناخته شود و پروندههایی در مورد تبعیض دینی ترتیب دادهاند. بیشتر آن پروندهها مشخصاً علیه هیئت مدیریه برخی مدارس است که پوشیدن لباس پنتاگوم(۱۷)توسط دانشآموزان را ممنوع کردهاند.
فعالیتهای اعضای «آگاهی از کیشی» هرچند با احکام صادره در دادگاه فیشمن و اسکات کاهش یافت، خلاء به وجود آمده بر اثر سقوط CAN را پر کرد و بنیاد لئوج.رایان را سامان داد (نامیبه یاد عضو کنگره که در جونزتاون کشته شد). علاوه بر اعضای همدل AFF، این فعالان نیز تلاش کردهاند برنامههای جدیدی برای ادامه دادن به جنگهای صلیبی خود ترتیب دهند یک بعد تلاشهای آنان، سکولاریزاسیون بیشتر مفهوم کیش است. تئوریستهای CAN طی دههی ۱۹۸۰ استدلال میکردند که کیشها شبه ادیانی هستند که ا ستفاده از شستشوی مغزی، آنها را از ادیان جدا میکند. آنان همچنین معتقد بودند برخی انواع گروهها میتوانند مشخصههای کیش مانند از خود بروز دهند. در دههی ۱۹۹۰، این تئوریسها شروع به این استدلال کردند که کیشها اولاً و بالذات دینی نیستند، بلکه نوعی خاص از گروه اجتماعیاند. البته برخی کیشها از قضا دینی هستند، اما کیشها همچنین شکل گروههای سیاسی و رواندرمانی را نیز به خود میگیرند و میتوانند هرجایی ظاهر شوند. آنها آن زمان ادعا میکردند که برنامهشان معطوف به گروههای مخرب دینی نیست، بلکه معطوف به هر گروهی است که دستهای از مشخصات کیش را از خود نشان داده است. این امر تلاشی مضاعف بود برای احصای مشکلات متمم اول قانون اساسی که دائماً هر تلاشی را برای جلب نظر حمایتی دولت به سوی آنان را ناکام میگذارد.
در سال ۱۹۹۹ بنیاد رایان با استفاده از این چشمانداز کهاندکی بازنگری شده است، چند حادثهی جنجال برانگیز مربوط به گروههای دینی در دانشگاه ماریلند را به سوی خود مصادره نمود تا از هیئت حاکمه ماریلند بخواهد، حکم به تأسیس مرکز مشاوره و منابع اطلاعاتی پیرامون کیش، در سراسر سیستم دانشگاه ماریلند نماید. مفهوم این کار، آن بود که متخصصین کیش اجیر میشوند تا مشاورانی تربیت کنند و نوشتارهایی با رویکرد ضد کیش بنگارند. این تلاش نو هنگامی مورد توجهها قرار گرفت که یک کمیسیون از سوی حکومت ماریلند تعیین شد و نیز هنگامیکه یک مردم شناس در دانشگاه ماریلند به نام ویلیام استوارت به همکاران دانشمند خود در مورد اهمیت آنچه داشت اتفاق میافتاد هشدار داد. در طول تابستان سال ۱۹۹۹، کمیسیون مزبور، به شنیدن نظرات گویندگان مختلفی پرداخت که در قالبی متفاوت، همان مجادله دههی ۱۹۸۰ در مورد کیش و شستشوی مغزی را تکرار میکردند. گزارش کمیسیون، هرچند تا حدی مبهم بود اما اندکی در راستای تقاضاهایی بود که کادر اجرایی دانشگاه مطرح میکرد. با این وجود، قانونگذاران هرگز این گزارش را مورد لحاظ قرار ندادند و تا به امروز هیچ لایحهای از آن بیرون نیامده است.{۶}
اعضای بنیاد رایان که در گزارش نهایی کمیسیون از آنها به خوبی یاد شد عموماً تلاش مدیر آموزش خود، رانمولیس و دیگرانی که جریانات ماریلند را رهبری کرده بودند، با صدای بلند فریاد زدند. ارزیابی کلی آنها این بود که تحقیقات کمیسیون، تجربه آموزنده و ارزشمندی بوده است و به علاوه، ابتکار عمل کمیسیون به روشنی راهی را که میتوانستند در آینده طی کنند به آنان نشان داده است. قانونگذاران دولتی هماکنون بررسی میکنند که ببینند آیا امکان تکرار تحقیقات ماریلند وجود دارد یا خیر.
با این حال، هزارهی جدید شاهد آشفتگیهایی در جنبش آگاهی از کیش در ایالات متحده است. از جمله مشکلات طولانی مدت این هزاره، ناتوانی اندیشمندان از تولید مبنایی برای تحقیق تجربی در اثبات وجود یکی از این دو امر است: ۱- کنترل فکر در NRMها که کارکردی بالاتر و فراتر از کارکرد بهنجار تأثیر اجتماعی که در هر گروهی مشهود است دارند، ۲- هرگونه آسیب جدی که به اعضای چنین گروههایی وارد میشود. روی هم رفته، برخلاف دههی ۱۹۸۰ و یکپارچگی نظری که در تعبیر مارگاریت سینگر از نظریه کنترل فکر وجود داشت امروزه هر نظریهی واحدی درباره کارکرد احتمالی کنترل فکر، نهایتاً حمایتی نه چندان شدید را برمیانگیزد.{۷} برخی اندک تلاش کردهاند که شستشوی مغزی را چنان یک واقعیت قلمداد کنند، {۸} درحالی که دیگران به دنبال چشماندازی هستند که حول تأثیر مفرط اجتماعی شکل گرفته باشد. این اختلاف نظری ( و تلاش دفاعی CAN برای حفظ موجودیت خود)، بهرهبرداری از چند حادثهی خشونتبار (دروازه آسمان، اوم شینریکیو و معبد خورشیدی) که جنبش آگاهی از کیش را در سراسر جهان نیرو بخشیدند را برای این جنبش ناممکن ساخت.
جنبش آگاهی از کیش، در سال ۲۰۰۲ با انتخاب فیلیپ زیمباردو به عنوان ریاست انجمن روانشناسی آمریکا، به طور غیرمنتظرهای تقویت شد. وی اصالتاً به خاطر عقایدش در زمینهی کیشهاو شستشوی مغزی شهرت نیافته بود، در عین حال در دوره ریاست خود، اعضا را به بازنگری در ارزیابی گزارش DIMPAC و تلاشی تازه برای تحقیق در آنچه «کیشهای مخرب نفرتانگیز» نامیده شده است فراخواند. اما هنوز جای این سئوال باقی بود که آیا از حمایت همکارانش برخوردار خواهد شد یا خیر.{۹}
از جمله موانع بر سر راه احیای تئوریهای شستشوی مغزی، انبوهی و استمرار تحقیقات در زمینهی ادیان جدید است که هماکنون از سوی بیش از یکصد دانشمند در ایالات متحده و حداقل همین تعداد در نقاط دیگر جهان پیگیری میشود. سالانه، در کتابها و مقالات، به این حوزهی پژوهشی، کمکهایی علمی میشود بدون آنکه مسئله را به موضوع شستشوی مغزی ارجاع دهند. اکنون روشن شده است که نظریهی شستشوی مغزی هیچ فایدهای در ایجاد بصیرت دربارهی جهان متمایز گروههای دینی جدید ندارد.{۱۰}
در عین حال، افزایش در تعداد و عضویت NRMها که در دههی ۱۸۸۰ شروع شد، در طی دههی ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به گونهای پیش رفت که گویی جنبش آگاهی از کیش اصلاً وجود نداشته است. در دههی ۱۹۸۰، برخی گروهها، بسیار از CAN میترسیدند، اما این ترس، در طی ۱۹۹۰ از میان رفت. در حال حاضر، جنبش آگاهی از کیش، چیزی در حد یک مزاحم فضول تلقی میشود.(۱۸) گروههای چندملیتی متقاعد شدهاند که هر مشکلی از مشکلات «کیش» که آنها هماکنون، مبتلا بدان هستند در اروپا هم وجود دارد.
- فرجام: پیامدهای ۱۱ سپتامبر و ادیان نوپدید
انفجار پنتاگون و مرکز تجارت جهانی در سال ۲۰۰۱ دو تغییر چشمگیر در جهان مطالعات NRM ایجاد کرد که به نظر میرسد تأثیر پایداری داشته باشند. اولین و مهمترین آن دو آن است که وقایع ۱۱ سپتامبر NRMها را از میان جنجالیترین دسته ادیان حذف کرد. با در نظر گرفتن دههی اخیر خشونت تروریستی که هماکنون بخشی از هشیاری توده در ایالات متحده را به خود جلب کرده است، میتوان دید که خشونت مربوط به ادیان جدید، امری ثانوی جلوه میکند و در حال حاضر مورد بررسی فراوان است. یکی از تغییرات فوری که از بقیهی تغییرات کم اهمیتتر نیست. عبارت است از تغییر کانون توجهات از آژانسهای اجرای قانون خصوصا FBI به سازمانهای بالقوه تروریستی.
همچنین ۱۱ سپتامبر توجهات را به نادیده گرفتن گروههای اسلامی از سوی اندیشمندان MRM جلب کرد، گواهی دیگر بر بالکانیزاسیون مطالعات دینی و مرزهایی که میان مطالعات NRM و دیگر تخصصها وجود دارد، آن گونه که به روشنی در دههی ۱۹۹۰ توسط مطالعات ادیان ژاپن نشان داده شد. یک سال پس از ۱۱ سپتامبر، تلاشها برای غلبه بر موانع میان مطالعات NRM و مطالعات اسلامی هم در اکتبر سال ۲۰۰۲ در مورد Nova Religio و هم در سخنرانیهای مختلف در جلسات گروه جنبشهای نوپدید دینی و گروه مطالعات هزارهگرایی در آکادمی آمریکایی دین، آشکار شد.
محققان NRM و ضدکیش گرایان هماکنون در مورد خشونت تروریستی و خشونت متعلق به ادیان جدید در حال بحث با یکدیگرند. در پرتو واقعهی ۱۱ سپتامبر برخی تلاشهای سطحی انجام شد تا القاعده را با گروههای نظیر شاخهی داوودیها و دروازه آسمان هم ارز جلوه دهند و مشاوران خروج بر آن شدند تا القاعده و مظنونان طالبان را که در کوبا نگهداری میشوند تحت برنامهریزی بازگردانی قرار دهند. درهمین حال، در مورد رابطه مثلاً اومشینریکیو و جنبشهای مدرن اسلامی، بحثهای جدیتر به تدریج درگرفت. هر دو نوع جنبشها نشان از تخریب دارند که میتوان توسط گروهی بسیار کوچک انجام داد اما در عین حال، هزینهای که آنها هنگام واکنش نشان دادن جامعه، باید بپردازند را نباید فراموش کرد.
پاورقیها:
۱- مقالهی حاضر برگردان نوشتار زیر است:
J- Gordon Melton, The Fate of NRMs and their Detractors in Twenty- First Century America, in “New Religious Mevement in the 21 st Century, by Philips Charles Lucas Thomas Robbines, eds, New York: Routledge, 2004, Chapter15”.
۲. Denominations
۳. Esoteric
۴. Occultism
۵. Spiritualism
۶. Theosophy
۷. بیش از ۲۰۰۰ قانون توسط دولت و حکومتهای فدرال به تصویب رسیده است که ماهیت جدایی کلیسا- دولت در ایالات متحده را به تفصیل تبیین میکنند. بیشتر این قوانین در مورد حوزههایی صحبت میکنند که دولت حق دخالت در آنها را ندارد. تعداد اندکی نیز در مورد حوزههایی صحبت میکنند که همکاری دولت در آنها مجاز است (نظیر قاضیهای نظامییا برنامههای دولت برای گرداندن کلیسا)، اخیراً قرار شده است برنامهای جمعی، ابتکاری و مبتنی بر ایمان، توسط هیئت دولت بوش طراحی شود تا همکاری دین و دولت را افزایش دهد.
۸. High pressure evangelism
۹. Communalism
۱۰. Peoples Temple
۱۱. Christian Research Institute
۱۲. Spirtual Counterfeits Project
۱۳.Eastern Christian Outreach
۱۴. Seientology
۱۵. Ananda Churdh of self Realization
۱۶. Society for Krishna Consciousness
۱۷. Pentgram (لباس مخصوصی با ستاره پنجپر)
۱۸. همانند گروههای اصلی، همه ادیان جدید نیز آگاهند که آنان ممکن است با مشکلاتی از ناحیه اعمال خلاف قانون و غیراخلاقی رهبران با اعضا رویارویی شوند (از سوءاستفاده از کودکان گرفته تا اختلاس مالی) و نیز آگاهند که اگر به خاطر اقدامات مجرمانه یا مدنی به دادگاه فراخوانده شدند باید به اتهامات مبتنی بر شستشوی مغزی یا کنترل فکر پاسخ دهند.
پانوشتها:
{۱}.اطلاعات مربوط به رشد پیدرپی ادیان جدید آمریکا را میتوان در کتاب زیر از ملتون یافت:
J. Gordon Melton, Encylopedia of American Religions, Detroit, Gale Group, 7th edition, 2002
}۲{. Douglas E.Cowan, Bearing False Witness?: An Introduction to the Christian Countercutl, Westport, CT: Praeger, 2003, 239.
{۳}. مجادلهی شستشوی مغزی، نوشتجات قابل توجهی ایجاد کرده است از جمله:
-Dick Anthony, Religious Movements and Brainwashing Litigation: Evaluating Key Testimony in “In Gods We Trust: New Patternsof and Eick Anthony , 2nd ed., New Brunswick, NJ: Transaction Press, 1989, 295- 344…
{۴}. برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
-Flo Conway and Jim Sieglman, Snapping: Americas Epidemic of Sudden Personality Change, New York: Lippivcott, 1979.
-{۵}.http://www.cesnur. org/testi/APA- Documents.htm.
{۶}.برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به:
-http://eti.itc.virginia. edu/jkh 8x/soe257/cultsect/ mdtaskforce.htm
{۷}. تفکر کنونی در مورد شستشوی مغزی/کنترل ذهن درون جنبش آگاهی از کیش را میتوان ذیلا در کتاب زیر یافت:
-Michael Langone, ed., Recovery from Cults, New York: W.W. Norton & Company, 1993.
{۸}. قابل توجهترین افراد در تلاش برای احیای نظریهی شستشوی مغزی به عنوان یک امر قابل ملاحظه برای دانشمندان علوم اجتماعی، بنیامین زابلوکی و اشتفان کنت هستند، هرچند تا به امروز نظریه آنها کمتر مورد پذیرش واقع شده است. در این خصوص رجوع کنید به:
-Benjamin Zablocki and Thmas Robbins, Eds., Misunderstonding Cults, Toronto: University of Toronto Press, 2001.
}۹{. Melissa Dittman, Cults of Hatres, Monitor on Psychology, November 2002: pp.30- 33.
{۱۰}. برای ارزیابی کنونی از اعتقاد اندیشمندان در مورد ادیان جدید، رجوع کنید به:
-David G. Bromley and Jeffrey K.Hadden, eds., The Handbppk on Cults and Sects in America, 2 Vols. Gerrnwich, CT: JAI Press, 1993.