الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوراه و الانجیل. (اعراف/۱۵۷) .
ایمان و اعتقاد به پیامبران سلف یکى از ارکان اعتقادى اسلام است که در آیات مکررى از قرآن مجید به آن اشاره شده است و تأکید شده که مسلمانان باید به تمام پیامبران خدا ایمان آورده و میان آنان تفاوتى قائل نباشند: «قولوا آمنا بالله و ما انزل الینا و ما انزل الى ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عیسى و ما اوتى النبیون من ربهم لانفرق بین احد منهم و نحن له مسلمون» (1) بگویید، ما به خدا ایمان آوردهایم و به آنچه به ما نازل شده و به آنچه بر ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط نازل شده و به آنچه به موسى و عیسى و پیامبران دیگر از طرف پروردگار داده شده است و ما هیچ فرقى میان آنها نمىگذاریم و در برابر فرمان خدا تسلیم هستیم.
بنابراین، پیامبران یک رشته واحدى را تشکیل مىدهند که با همه اختلافات فرعى و شاخهاى، حامل یک پیام و وابسته به یک مکتب بودهاند. پیامبران پیشین مبشر پیامبران پسین بوده و پسینیان مؤید و مصدق پیشینیان بودهاند.
قرآن مجید تصریح مىکند که خداوند متعال با پیمانى که از همه انبیاى عظام گرفته، آنها را مکلف کرده است که وقتى پیامبرى آمد که حقیقت آنها را تصدیق و کتابهایشان را به گواهى درست شهادت داد، به او ایمان آورده و آن حضرت را یارى کنند:
«و اذ اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمه ثم جائکم رسول مصدق لما معکم لتؤمنن به و لتنصرنه» (2) هنگامى که خداوند پیمان مؤکد از پیامبران گرفت که هرگاه کتاب و حکمت به شما دادم سپس پیامبرى به سوى شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق مىکند، به او ایمان بیاورید و او را یارى کنید.
امیرالمؤمنین (ع) در اولین خطبه نهج البلاغه پس از اشاره به خلقت عالم و آدم چنین مىفرماید : «پس خداوند پیغمبرانش را در میان مردم برانگیخت و ایشان را با فواصل معینى پى در پى فرستاده تا از آنان عهد و پیمان خداوند را که عمل بر وفق پیمان و فطرتشان بود بخواهند و نعمت فراموش شده خداوند را که توحید فطریشان است به یادشان آورند و از راه تبلیغ با برهان و حجت با ایشان گفتگو کنند. و خداى تعالى بندگان را از پیغمبر فرستاده شده، کتاب نازل شده، برهان قاطع و راه استوار محروم نکرده است…» پیامبرانى بودند از پیش که نام پیغمبر آینده به آنان گفته شده و یا از بعد که پیغمبر قبلى او را معرفى کرده است. (۳)
البته زمینه ظهور پیامبران از زمانهاى دور دست (از ازل) پیشبینى شده که یک سلسله حوادث تاریخى در طول زندگى انسانها موجب ظهور آنان در مقاطع مختلف زمان گردیده است. به همین لحاظ است که در منابع اسلامى اشاراتى هست که خلقت پیامبر عظیم الشأن اسلام منحصر به زمان تولد ظاهرى آن حضرت نبوده بلکه وجود مقدسش سابقه در علم خداوندى دارد: «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین» (4) من پیغمبر بودم در حالى که حضرت آدم (ع) بین آب و گل بود.
درباره بشارات مربوط به انبیا باید دانست که نامهایى که پیامبران به آن خوانده شدهاند کلا اسامى خاص نبوده بلکه آنان را گاهى به نام و گاهى به صفت توصیف کردهاند، چنان که قرآن کریم به هر دو شکل معرفى، درباره حضرت محمد (ص) از نظر توراه و انجیل اشاره کرده است: «الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوراه و الانجیل …» (5) آنان که پیروى مىکنند از پیامبر نبى امى که نام و بشارت او را نزد خود در توراه و انجیل مىیابند.
ظاهر آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه صفات: رسول، نبى و امى براى حضرت محمد (ص) در آن کتابها مکتوب و مدون است. و نیز قرآن گوید: «و اذ قال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدى من التوراه و مبشرا برسول یأتى من بعدى اسمه احمد» (6) . هنگامى که عیسى بن مریم به بنى اسرائیل گفت که من همانا رسول خدا به سوى شما هستم و حقانیت کتاب توراه را که در مقابل من است تصدیق مىکنم و نیز شما را مژده مىدهم که بعد از من رسول دیگرى مىآید که نامش احمد است.
- محمد (ص) در تورات
قبلا باید دانست که هیچ یک از کتابهاى مذهبى ادیان گذشته به شکل اصلى خود باقى نمانده و آن پاکى و خلوصى را که در زمان ظهور نبى داشتهاند حفظ نشده است.
در قرون وسطى عدهاى از دانشمندان غربى توراه را زیر ذره بین انتقاد قرار داده، معارضات و تناقضات تاریخى آن را استخراج کردند. در قرن هفدهم میلادى فیلسوف یهودى هلندى به نام «اسپینوزا» قلم نقد به دست گرفته و در کتاب خود موسوم به «مذهب و سیاست» تناقضات و اختلافات کتاب مقدس را بیان کرد و دانشمندانى را که معتقدند این تناقضات ظاهرى است به باد ریشخند گرفت. (۷)
فلیسین شاله مىنویسد: بین انجیلهاى (۸) جامع و انجیل «یوحنا» اختلاف روش و اسلوب و گاهى ضد و نقیض وجود دارد. در انجیلهاى جامع، دوره تبلیغ مسیح یک سال است، ولى در انجیل «یوحنا» سه سال مىباشد. در انجیلهاى جامع کارهاى مسیح مخصوصا در «جلیله» ایالت قدیمى فلسطین گسترش مىیابد در صورتى که در انجیل «یوحنا» در «یهودیه» انجام مىپذیرد… در انجیل «متى» عیسى (ع) آمده تا ادیان را تکمیل کند (۹) در صورتى که در انجیل «مرقس» گوید: «تصور نکنید که من براى پیوند آمدهام بلکه براى تفرقه آمدهام» (10) . به هر حال، با همه اشتباهات و تناقضگوییهایى که در میان کتابهاى دینى سابق وجود دارد، نباید همه آنها را مردود و مخدوش دانست. در میان آنها دستوراتى صحیح و نکات و مطالبى پاک که نشانى از اصل باشد بسیار است، از جمله آنها بشاراتى است نسبت به پیامبر بزرگ اسلام که با همه تلاشهایى که روحانیون کردهاند که در آن تغییراتى بوجود آورند، اصل مطلب از بین نرفته است. در توراه آمده است که خداوند به ابراهیم گفت: «از ولایت خود و از مولد خویش و از خانه پدر خود به سوى زمینى که بتو نشان دهم بیرون شو و از تو امتى عظیم پیدا کنم و ترا برکت دهم و نام تو را بزرگ سازم و تو برکت خواهى بود و برکت دهم به آنانى که تو را مبارک خوانند و لعنت کنم به آنکه تو را ملعون خواند و از تو جمیع قبایل جهان برکت خواهند گرفت.» (11)
در جاى دیگر توراه مىخوانیم: «و بعد از جدا شدن لوط از وى خداوند به ابرام گفت: اکنون تو چشمان خود را برافزا و از مکانى که در آن هستى به سوى شمال و جنوب و مشرق و مغرب بنگر، زیرا تمام این زمین را که مىبینى به تو و ذریه تو تا به ابد خواهم بخشید و ذریه تو را مانند غبار زمین گردانم، چنان که اگر کسى غبار زمین را تواند شمرد ذریه تو نیز شمرده شود.» (12) و نیز توراه پس از بیان کشتن حضرت ابراهیم (ع) جانوران و مرغان را جهت حصول اطمینان مىگوید: «در آنروز خداوند با ابرام عهد بست و گفت: این زمین را (کنعان یا فلسطین) از نهر مصر تا نهر عظیم یعنى نهر فرات به نسل تو بخشیدهام» (13) حاج بابا قزوینى (۱۴) یکى از دانشمندان بزرگ یهود یزد در مورد مطالب یاد شده گوید: گرچه علماى بنى اسرائیل همه این وعدهها را درباره حضرت اسحاق و یعقوب و ذریه او درست مىدانند ولى با اندک تأمل در متون فوق الذکر سستى آن ظاهر مىشود: اول آن که بنى اسرائیل همیشه طایفه محصورى بودهاند نه به طایفه دیگر آمیخته مىشدند و نه کسى را به خود راه مىدادند، و در زمان موسى علیه السلام و بعد از موسى چند دفعه به شماره درآمدند، چنان که در وقت خروج از مصر و ورود به «تیه» و خروج از «تیه» ایشان را شمردند و عدد ایشان در توراه و غیره در کتب مسطور است.
دوم آنکه، وعده فرموده که تمام آن زمین را به ذریه تو خواهم داد. و هرگز بنىاسرائیل کل آن زمین را در تصرف نداشتند… و نیز هرگز به حوالى نهر فرات عبور نکردند تا چه رسد که بر آنجا مسلط شوند.
سیم آنکه، توراه بعد از بیان جریان ازدواج «هاجر» با حضرت ابراهیم (ع) که با پیشنهاد «ساره» انجام گرفت، نقل مىکند: که هاجر از پیش او گریخته به بیابانى رفت و در سر چشمهآبى فرشتهاى بر او نازل شده و گفت: از کجا مىآیى و به کجا مىروى؟ هاجر جواب داد: که از خاتون خود گریختهام. فرشته او را امر به بازگشتن نزد خاتون خود کرد. سپس توراه چنین ادامه مىدهد: «و فرشته به وى گفت: ذریه تو را بسیار افزون گردانم به حدى که از کثرت به شماره نیایند و فرشته خداوند وى را گفت: اینک حامله هستى و پسرى خواهى زایید و او را اسماعیل نام خواهى نهاد، زیرا خداوند تظلم تو را شنیده است» (15) . حاج بابا قزوینى پس از بیان مطالب یاد شده از توراه مىگوید: «و بر هر هوشمند مطلع مخفى نخواهد بود که وعده فرمودن خدا به هاجر که «نسل ترا بسیار خواهم کرد به حیثیتى که شمرده نشود» اشاره است به این که همان بشارت که به حضرت ابراهیم داده شده و موجب سرور آن حضرت شده در شأن همان فرزندى بوده که در رحم هاجر است تا موجب خوشنودى کامل براى هاجر تواند گردید. (۱۶)
به هر حال، توراه با بیان روشنى پرده از چهره وعده خداوند به ابراهیم خلیل برداشته و با بشارت به ظهور پیغمبرى از برادران بنىاسرائیل، به علامات و امتیازاتش اشاره کرده است:
در سفر تثنیه آمده است: «بنى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت. و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت. و هر کسى که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود من از او مطالبه خواهم کرد.» (17) در این متن، بر خلاف آنچه برخى از علماى اسرائیلى پنداشتهاند، مورد بشارت پیغمبر بنى اسرائیل نیست تا یهودیان وى را با حضرت یوشع و مسیحیان با حضرت مسیح تطبیق دهند، بلکه عبارت: «از میان برادران ایشان» با صراحت، بشارت به آمدن حضرت محمد (ص) مىدهد که پیغمبرى است از برادران بنىاسرائیل، که جهت هدایت انسانها برانگیخته شده است. زیرا بنىاسرائیل که فرزندان یعقوب هستند از نسل اسحاق مىباشند و برادران ایشان بنىاسماعیل مىباشند که حضرت محمد (ص) از نسل اوست. و همچنین عبارت: «کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت» اشاره به این است که بر آن نبى کتابى نازل شده و در عین حال وى امى و درس ناخوانده خواهد بود. نه مىتوانست بخواند و نه بنویسد، و در میان فرزندان اسماعیل غیر از حضرت محمد (ص) کسى بر نخاسته که داراى چنین صفتى باشد.
قرآن مجید در این زمینه خطاب به حضرت رسول گوید: «و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون» (18) تو هرگز قبل از این، کتابى نمىخواندى و با دست خود چیزى نمىنوشتى مبادا کسانى که در صدد ابطال سخنان تو هستند شک و تردید کنند. یعنى نظر به اینکه تونه مسلط برخواندن بودى و نه نوشتن و مردم سالهاست که تو را به این صفت مىشناسند، دیگر جاى تردیدى براى آنان نیست که این قرآن کتاب خداست و مبطلان هم که همواره مىخواهند حق را باطل معرفى کنند بهانهاى نخواهند داشت.
با توجه به آنچه گفته شد، رسول بشارت داده شده در توراه، از فرزندان حضرت اسماعیل بوده که با گذشت زمان محرز شد که نام مبارکش حضرت محمد (ص) پیامبر خاتم مىباشد، به همین دلیل بعضى از علما و دانشمندان یهود زمان آن حضرت که براى آنان مسلم شده بود که او همان کسى است که توراه به آمدنش خبر داده است، مسلمان شدند و عدهاى هم کفر ورزیدند که در اینجا به عنوان نمونه به جمعى از آنان اشاره مىشود:
۱ ـ عبدالله بن سلام، وى از علما و دانشمندان یهود بود که پس از هجرت رسول اکرم اسلام آورد و به سال ۴۳ ه ـ در مدینه درگذشت. عبدالله که شرح صفات پیامبر اسلام را در کتب پیشین مطالعه کرده بود چنان مشخصات آن حضرت براى او زنده و روشن ترسیم شده بود که مىگفت : «من پیغمبر اسلام را از فرزندم بهتر مىشناسم» .
قرآن مجید نیز به این مطلب اشاره کرده مىگوید: «الذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون ابناءهم و ان فریقا منهم لیکتمون الحق و هم یعلمون» (19) یعنى، آنهایى که کتاب آسمانى را به آنان دادهایم او را (پیغمبر را) همچون فرزندان خود مىشناسند (اگرچه) جمعى از آنان با اینکه مىدانند حق را کتمان مىکنند.
۲ ـ مخیریق، از جمله کسانى که در زمان رسول اکرم مسلمان شد «مخیریق» دانشمند ثروتمند و متمول یهودى بود که با همه شناختى که از رسول خدا داشت، به علت سلطه عرق مذهبى همچنان تا روز «احد» که همزمان با روز «شنبه» بود باقىماند. در آن روز خطاب به یهودیان کرده گفت: اى یهودیان! شما مىدانید که یارى حضرت محمد (ص) بر شما واجب است. آنان در جواب گفتند: امروز روز «شنبه» است. اما او در جواب گفت: شنبهاى نیست. سپس با سلاح خود نزد رسول الله در «احد» آمد. و به وارث خود وصیت کرد که اگر کشته شود اموالش متعلق به حضرت محمد (ص) باشد تا در راه خدا صرف کند. پس وارد معرکه شد تا شهید گردید. وقتى خبر به حضرت رسید فرمودند: «مخیریق» بهترین یهودى بود. حضرت اموالش را در اختیار گرفت که بیشتر صدقات آن حضرت در مدینه از آن اموال (۲۰) بود.
۳ ـ عبد الله بن صوریا، نقل شده است که روزى رسول خدا وارد «بیت المدارس» که محل تدریس توراه بود، شده و به یهودیان فرمود: دانشمندترین فرد خود را نزد من بیاورید. پس «عبدالله بن صوریا» را معرفى کردند، حضرت وى را به دینش و به آنچه از نعمتهاى خداوند اعم از من و سلوى که بر آنان ارزانى داشته است سوگند داده فرمودند: آیا تو مىدانى که من رسول خدایم؟ عرض کرد: آرى و شناخت این قوم نیز در حد شناخت من نسبت به تو است. و صفات و مشخصات تو در توراه بیان شده است، ولى اینان بر تو حسد ورزیدند. حضرت فرمودند: مانع ایمان تو چیست؟ جواب داد: مایل نیستم بر خلاف قوم عمل کنم ولى امیدوارم این قوم از تو تبعیت کرده مسلمان شوند و من نیز مسلمان خواهم شد. (۲۱)
۴ ـ حى بن اخطب، میرخواند مىنویسد: حى بن اخطب از قبیله بنى النظیر بود که پس از ملاقات با رسول خدا وقتى اقربا و برادران از حال پیغمبر (ص) سؤال کردند گفت: محمد آن است که وصف او را در توراه مىیابیم و علما و احبار ما به قدوم او بشارت دادهاند و لیکن با او همیشه در مقام عداوت خواهیم بود، زیرا نبوت از فرزندان اسحق به اولاد اسماعیل منتقل گردید. (۲۲)
صفیه بن حى نیز در این رابطه گوید: وقتى رسول خدا وارد مدینه شده و در «قبا» نزول اجلال فرمودند، پدرم «حى بن اخطب» و عمویم «ابویاسر بن اخطب» صبحگاهان نزد حضرتش آمده تا غروب آفتاب مراجعت نکردند. وقتى بازگشتند هر دو خسته و کسل به نظر مىآمدند ولى شنیدم که عمویم ابویاسر به پدرم مىگوید. آیا او همان کسى است که توراه بشارت به آمدنش را داده است؟ پدرم جواب داد: آرى به خدا قسم. دوباره پرسید: آیا تو او را مىشناسى؟ پدرم گفت : بلى. پرسید: عقیدهات درباره او چیست؟ پاسخ داد: دشمنى او. (۲۳)
۵ ـ جارود بن العلا، جارود از دانشمندان نصارى بود که با قومش حضور حضرت رسول آمده به او خطاب کرد و گفت: من به حقیقت نزد تو آمده تا با صدق و صفا با تو سخن گویم. قسم به کسى که به حق تو را به نبوت مبعوث کرده صفات تو را در انجیل یافتهام. تحیت و تهنیت براى تو و سپاس براى کسانى که تو را گرامى مىدارند. پس من گواهى مىدهم: «لا اله الا الله و انک محمد رسول الله» (24)
۶ ـ بحیرا نصرانى، مطابق روایات اسلامى در آن هنگام که پیغمبر اسلام در سن ۹ یا ۱۲ سالگى با عموى خود ابوطالب به سفر شام مىرفت قافله ایشان در «بصرى» منزل گزید، «بحیرا» که در دیر آنجا سکونت داشت از روى علائم کتاب آسمانى، پیغمبر را شناخت و او را سوگند داد که هرچه پرسد به راستى جواب گوید. محمد (ص) پاسخ راهب را گفت. پس از آن، راهب در باره وى به عمویش ابوطالب سفارش کرد و گفت که او پیغمبر موعود است و باید وى را از یهودیان محفوظ نگه دارد، و خود او به پیغمبر ایمان آورده بود اما در زمان بعثت در گذشته بود . (۲۵) به هر حال، اسلام آوردن عدهاى از دانشمندان یهود ونصارى مانند: «کعب الاحبار» (26) و دیگران و همچنین کتمان نمودن بعضى دیگر که به نمونههایى از آنها اشاره شد، گواه بر این است که در کتابهاى آنان بشارت به آمدن حضرت محمد (ص) داده شده که جمعى به او ایمان آورده و بعضى دیگر وى را انکار کردند.
- بشارت دیگر از توراه
در باب ۳۳ از «سفر تثنیه» آمده است که موسى قبل از وفاتش به بنىاسرائیل گفت: «یهوه» از «سینا» آمد و از «سعیر» برایشان طلوع کرد و از جبل «فاران» (27) درخشان شد و با کرورهاى مقدسین آمد. و از دست راست او براى ایشان شریعت آتشین پدید آمد . بدرستى که قوم خود را دوست مىدارد.
در عبارات فوق آمدن «یهوه» از «سینا» اشاره به نزول وحى الهى بر حضرت موسى (ع) در «طور سینا» است. بنابراین، ظهور و تجلى «یهوه» از «سعیر» و درخشندگى او از «فاران» نیز اشاره به تجلى و درخشندگى حق به انوار وحى و علوم غیبى، بر پیغمبران عظیم القدر همچون عیساى مسیح (ع) و حضرت محمد (ص) در این دو مکان مىباشد. شهرستانى مىگوید: و چون اسرار الهى و انوار ربانى در وحى و تنزیل و مناجات و تأویل بر سه مرتبه: مبدأ، وسط و کمال است و «آمدن» مشابه به «مبدأ» و «ظهور» مشابه به «وسط» و «آشکار شدن» مشابه به «کمال» است، توراه از طلوع صبح شریعت و تنزیل به آمدن به «طور سینا» و از طلوع آفتاب به ظاهر شدن به «سعیر» و از رسیدن به درجه کمال به آشکار شدن بر «فاران» تعبیر کرده است. (۲۸)
ابن حزم مىنویسد: «سینا» بدون تردید محل بعثت موسى (ع) و «سعیر» جایگاه بعثت عیسى (ع) و «فاران» محل بعثت محمد (ص) یعنى مکه معظمه مىباشد (۲۹) . زیرا «فاران» کلمهاى است عبرى و به معنى «مکه» است که به اتفاق همه مورخان حضرت ابراهیم (ع) فرزندش اسماعیل (ع) را در آنجا سکنى داد. بنابراین مکه محل تولد و نیز محل بعثت حضرت محمد (ص) است که خداوند آن حضرت را براى هدایت همه امتها فرستاده است. توراه که موطن حضرت اسماعیل و مادرش «هاجر» را پس از هجرت، بیابان «فاران» معرفى کرده خطاب به هاجر گوید: برخیز و پسر را برداشته او را به دست خود بگیر، زیرا که از او امتى عظیم به وجود خواهم آورد و خداوند چشمان او را باز کرد تا چاه آبى دید. پس رفته مشک را از آب پر کرد و پسر را نوشانید و خدا با آن پسر مىبود و او نمو کرده ساکن صحرا شد و در تیراندازى بزرگ گردید و در صحراى «فاران» ساکن شد (۳۰) . مقصود از چاه آب که بدان اشاره شده چاه «زمزم» است که پس از عطش و التهاب شدید حضرت اسماعیل و والده ماجدهاش هاجر، به عنایت حق در نزدیکى خانه خدا نمودار شد و یکى از بزرگترین موجبات عمران و آبادى آن مکان و توجه نفوس به آن سرزمین گردید. و بیابان «فاران» که محل سکونت این دو بزرگوار معرفى شده، بیابان مکه معظمه است که کوه «حرا» یعنى مطلع نورمحمدى در آنجا واقع است. قرآن مجید نیز در مورد هجرت اسماعیل و هاجر به مکه مکرمه از قول حضرت ابراهیم (ع) گوید: ربنا انى اسکنت من ذریتى بواد غیر ذى زرع عند بیتک المحرم . ربنا لیقیموا الصلوه فاجعل افئده من الناس تهوى الیهم و ارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون . (۳۱) پروردگارا برخى از فرزندان و خاندان خویش را در صحرایى غیر قابل کشت نزد خانه حرمت یافته تو سکونت دادم. پروردگارا! تا نماز بپا دارند پس دلهاى مردمى از بندگانت را چنان کن که هواى آنان کنند و از میوهها نصیبشان فرماى تا تو را سپاس گویند.
باید دانست، آنچه از توراه درباره امکنه مقدسه: سینا، سعیر و فاران بیان شد مطابق با قرآن کریم است که مىگوید: «و التین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین» (32) . زیرا خداوند در این آیه به اماکن مبارکه بزرگى قسم یاد کرده که به خاطر سکناى انبیا در آنها خیر و برکت وجود دارد. زیرا «تین و زیتون» اشاره به محل روییدن آنها است که محل تولد حضرت عیسى (ع) یعنى «سعیر» و همچنین محل سکناى آن حضرت مىباشد. و «طور سینین» همان کوهى است که خداوند در آنجا با موسى سخن گفته است. و «بلد امین» مکه مکرمه است که محل تولد و جایگاه بعثت حضرت محمد (ص) مىباشد. (۳۳) حضرت على (ع) نیز در ارتباط با نزول وحى الهى بر موسى، عیسى (ع) و محمد (ص) در سینا، سعیر و فاران در حلقه هزاران مقدسین و کروبین گوید: «و بمجدک الذى ظهر على طور سیناء فکلمت به عبدک و رسولک موسى بن عمران و بطلعتک فى ساعیر و ظهورک فى جبل فاران بربوات المقدسین و جنود الملائکه الصافین و خشوع الملائکه المسبحین» (34) . پروردگارا! به جلال و بزرگوارى تو که در کوه سینا آشکار شد و با بنده و فرستاده خود موسى بن عمران سخن گفتى و به حق جلوهات در کوه «ساعیر» و ظهورت در کوه فاران و گروه کثیرى از مقدسان و سپاه منظم فرشتگان و خشوع کروبیان ثنا خوان…
- محمد (ص) در انجیل
بر حسب نقل اناجیل، حضرت عیسى (ع) بعد از خود از شخصى خبر مىدهد که شرعش ابدى و حکومتش براى همیشه باقى خواهد بود. «انجیل یوحنا» حضرت محمد (ص) را بیان کننده عموم راههاى هدایت معرفى کرده و مىگوید: «و بسیار چیزهاى دیگر نیز دارم به شما بگویم لیکن اکنون طاقت تحمل آنها را ندارید ولى چون او، یعنى روح راستى آید، شما را به جمیع راستى هدایت خواهد کرد، زیرا که از خود تکلم نمىکند بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد.» (35) اگر این عبارات را با بشارت «توراه» که مىگوید: «و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت» (36) جمع کنیم خواهیم یافت که این صفات با پیغمبرى قابل تطبیق است که قرآن دربارهاش گفته است: «و ما ینطق عن الهوى. ان هو الا وحى یوحى. علمه شدید القوى» (37) . یعنى، محمد (ص) از پیش خود سخن نمىگوید، بلکه آنچه مىگوید از جانب خداوند است که به او وحى شده و به او آموخته است. خداى شدید القوى. در جاى دیگر حضرت عیسى (ع) مقرر کرده است که قرار خداوند یعنى، نبوت و کتاب از ذریه اسحاق به ذریه چه کسى منتقل خواهد شد؟ عیسى (ع) به ایشان گفت: «مگر در کتب هرگز نخواندهاید اینکه سنگى را که معمارانش رد کردند همان سر زاویه شده است؟ این از جانب خداوند آمد و در نظر ما عجیب است. از این جهت شما را مىگویم که ملکوت خدا از شما گرفته شده، به امتى که میوهاش بیاورند عطا خواهد شد.» (38)
واضح است، کسى که قومش او را رد کردند، جد رسول اکرم حضرت اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم (ع) است، و منظور از «سنگ» در عبارات یاد شده رسول اکرم مىباشد.
واضح است، کسى که قومش او را رد کردند، جد رسول اکرم حضرت اسماعیل (ع) فرزند ابراهیم (ع) است، و منظور از «سنگ» در عبارات یاده شده رسول اکرم مىباشد.
در تأیید این مطلب روایتى از جابر داخل است که مىگوید: «قال الرسول الکریم: مثلى و مثل الانبیاء من قبلى کمثل رجل بنى بنیانا فاحسنه و اجمله، الا موضع لبنه فى زاویه من زوایاه، فجعل الناس یطوفون به و یعجبهم البناء فیقولون: الا وضعت ههنا لبنه فیتم البناء؟ قال (ص) فانا اللبنه، جئت فختمت الانبیاء» (39) . پیامبر بزرگوار فرموده است: مثل من و مثل پیامبران پیش از من مانند مردى است که ساختمانى بنا کرده و آن را نیکو و زیبا ساخته است، مگر آنکه جاى یک آجر در یکى از گوشههاى آن باقى مانده است. مردم در آن ساختمان گردش کرده و ساختمان براى آنان جالب است الا اینکه مىگویند چرا در اینجا یک آجر گذاشته نشده تا ساختمان کامل شود؟ پیامبر فرمود: من آجر مکملم.
قرآن مجید نیز در مورد خاتمیت و اشراف رسول اکرم بر دیگر انبیا گوید: «فکیف اذا جئنا من کل امه بشهید و جئنا بک على هؤلاء شهیدا.» (40) چگونه خواهد بود هنگامى که (به روز رستاخیز) از میان هر امتى و گروهى کسى را به عنوان شاهد و گواه بر اعمال ایشان انتخاب کنیم و تو را (اى محمد) به عنوان شاهد بر کلیه شهدا (پیغمبران) و پیروانشان برگزینیم.
عیسى (ع) حضرت محمد (ص) را با عنوان «مسیا» (41) یا «مسیح منتظر» یاد کرده و در جواب عدهاى که از وى سؤال مىکنند که تو کیستى؟ مىگوید : «بدرستى که معجزاتى که خدا آنها را بر دست من مىکند ظاهر مىکند. اینکه سخن مىکنم به آنچه خدا مىخواهد و نمىشمارم خود را مانند آنکه از او سخن مىرانید، زیرا که من لایق آن نیستم که بگشایم بندهاى جرموق یا دوالهاى نعل رسول الله را که او را «مسیا» مىنامید. آنکه پیش از من آفریده شد و زود است بعد از من بیاید و زود است بیاورد کلام حق را و نمىباشد آیین او را نهایتى» (42) در جاى دیگر پس از آنکه در زیر درختى پیامبر آینده را به بزرگى یاد مىکند، پیروان خود را به رحمت ایزدى بشارت داده مىگوید: «خوشا به حال کسانى که گوش به سخن او مىدهند وقتى که به جهان بیاید، زیرا که رحمت خدا برایشان سایه خواهد افکند. چنانکه این درخت خرما ما را سایه افکنده است. آرى چنانکه این درخت از حرارت سوزان آفتاب ما را نگاه مىدارد، همچنین رحمت خدا نگاه مىدارد ایمان آورندگان به آن اسم را از شر شیطان. شاگردان در جواب گفتند: اى معلم! کدام کس خواهد بود آن مردمى که از او سخن مىرانى که به جهان خواهد آمد؟ یسوع به شگفتى دل، در جواب فرمود: که همانا او محمد (ص) پیغمبر خداست. وقتى که او به جهان بیاید چنان که باران زمین را قابلیت بخشد که بار بدهد بعد از آنکه مدت مدیدى باران منقطع شده باشد، همچنین او وسیله اعمال صالحه میان مردم خواهد شد برحمت بسیارى که با خود مىآورد. پس او ابر سفیدى است پر از رحمت خدا و آن رحمتى است که آن را خدا بر مؤمنان نثار مىکند نرم نرم مثل باران.» (43)
در فصل ۹۷ انجیل برنابا نیز آمده است که وقتى از نام حضرت عیسى (ع) «مسیا» پرسش بعمل آمد، آن حضرت جواب داد: «نام مسیا عجیب است زیرا که خدا خود وقتى که روان او را آفرید و در ملکوت اعلى او را گذاشت خود او را نام نهاد. خدا فرمود: صبر کن اى محمد! زیرا که براى تو مىخواهم خلق کنم بهشت و جهان و بسیارى از خلایق را که مىبخشم آنها را به تو حتى اینکه هر که تو را مبارک مىشمارد مبارک مىشود و هر که با تو خصومت کند ملعون مىشود . وقتى که تو را به سوى جهان مىفرستم، پیغمبر خود قرار مىدهم به جهت خلاصى و کلمه تو صادق مىشود حتى اینکه آسمان و زمین ضعیف مىشوند و لیکن دین تو هرگز ضعیف نمىشود، همانا نام مبارک او محمد (ص) است. آن وقت جمهور مردم صداهاى خود را بلند کرده گفتند : اى خدا بفرست براى ما پیغمبر خود را. اى محمد (ص) ! بیا زود براى خلاص جهان.»
فخر الاسلام (۴۴) گوید: در یکى از اناجیل متروکه خطى که قبل از بعثت خاتم الانبیاء با قلم بر پوست نوشته شده بود، در کتابخانه بعضى از نصاراى پروتستانت در مدرسه خود آنها دیدم، در جزو وصایاى حضرت مسیح به شمعون پطرس که به این نحو مرقوم شده بود: اى شمعون! خدا به من فرمود: تو را وصیت مىکنم اى پسر مریم! به سید المرسلین و حبیب خود احمد (ص) صاحب شتر سرخ که صورتى همچون ماه و دلى پاک و بنیهاى قوى دارد، بزرگ فرزندان آدم و رحمت براى جهانیان و پیغمبر امى عربى است. اى عیسى! تو را امر مىنمایم که بنىاسرائیل را امر نمایى که او را تصدیق نموده به وى ایمان آورند و از متابعت و نصرت او تقاعد نورزند. عرض کردم: پروردگارا! کیست آن بزرگوار؟ خدا فرمود: اى عیسى! او محمد فرستاده خداست براى تمام جهان. خوشا به حال این پیغمبر و خوشا به حال آنان که بگفتهاش گوش فرا دادند و بر دین او از دنیا بروند . اهل زمین بر او درود مىفرستند و اهل آسمان از براى او و امت او طلب مغفرت مىنمایند . (۴۵)
- پریقلیطوس یا پارقلیطا
«پارقلیطا» کلمهاى است سریانى از اصل یونانى «پریقلیطوس» که به معنى بسیار ستوده و پسندیده است و ترجمه عربى آن محمد یا احمد مىباشد. ولى در انجیلهایى که بعد از اسلام نگارش یافته «پارقلیطا» را مشتق از کلمه «پاراقلیطوس» دانستهاند که به معناى «تسلى دهنده» مىباشد. (۴۶) محمود بن الشریف مىنویسد: ان الاربعه الذین کتبوا الاناجیل قد اتفقوا على ان عیسى (ع) قال للحواریون حین رفع الى السماء: انا ذاهب الى ابى و ابیکم و الهى و الهکم و ابشرکم بنبى یأتى من بعدى اسمه الپارقلیط و هذا الاسم هو باللسان الیونانى و تفسیره بالعربیه محمد (ص) قال الله فى کتاب العزیز: و مبشرا برسول یأتى من بعدى اسمه احمد (۴۷) . یعنى، به اتفاق همه کسانى که انجیلهاى چهارگانه را نوشتهاند، حضرت عیسى (ع) موقعى که به آسمان مىرفت به حواریون گفت: من به سوى پدر و خدایم و پدر شما و خدایتان مىروم و شما را به پیغمبرى بشارت مىدهم که بعد از من مىآید که نام او «پارقلیط» است و این اسمى است یونانى و معنى آن به عربى محمد (ص) مىباشد (و این اشاره به همان گفته قرآن مجید است که از قول عیساى مسیح) گوید: بشارت مىدهم شما را به پیامبر بعد از خودم که نام او احمد است.
در انجیلهاى فارسى کنونى نیز کلمه «پارقلیطا» را از «پارقلیطوس» گرفته و به معنى «تسلى دهنده» بکار بردهاند: در فصل ۱۴ انجیل یوحنا آمده است: «اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید و من از پدر سؤال مىکنم، و «تسلى دهنده»«پارقلیطا» دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند… این سخنان را به شما گفتم وقتى با شما بودم لیکن «تسلى دهنده» یعنى روح القدس که پدر او را به اسم من مىفرستد او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد، و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد.» (48)
«و من به شما راست مىگویم که رفتن من براى شما مفید است زیرا اگر نروم «تسلى دهنده» نزد شما نخواهد آمد.» (49)
«لیکن چون «تسلى دهنده» که او را از جانب پدر نزد شما مىفرستم آید یعنى روح راستى که از پدر صادر مىگردد، او بر من شهادت خواهد داد» (50)
گرچه مفسرین انجیل پافشارى کردهاند که بگویند مقصود از «پارقلیطا»«روح القدس» است ولى با اندک تأمل و تحلیل در آیات گذشته و علامات و امتیازاتى که براى شخص مورد بشارت ذکر کردهاند روشن و مبرهن مىشود که تطبیق «پارقلیطا» ى موعود با «روح القدس» از جهاتى چند غیر قابل قبول و امکانناپذیر است. زیرا آیات گذشته بشارت از ظهور کسى پس از حضرت عیسى (ع) مىدهد که:
۱ ـ آمدنش مشروط و منوط به رفتن مسیح بوده و شخصیت عظیم روحانى او بهاندازهاى از مسیح برتر و والاتر است که رفتن عیسى (ع) به منظور ظهور و تابش آن خورشید فروزان براى بشریت بسى سودمند و مفید بوده است.
۲ ـ او «پارقلیطا» ى دیگرى است که براى همیشه و تا انقراض (۵۱) جهان شخصیت و آیینش بر بشریت حکومت کند.
۳ ـ وى درباره مسیح شهادت داده او را تصدیق خواهد کرد. (۵۲)
۴ ـ «پارقلیطا» آیین مسیح را تکمیل و ناگفتههاى او را بیان خواهد کرد و آن حضرت را جلال و شکوه خواهد بخشید و…
بنابراین، اگر بنا باشد که پارقلیطاى موعود «روح القدس» باشد از لحاظ آنکه حضرت مسیح آمدن او را مشروط به رفتن خود کرده و بودنش را در عصر خود ممتنع دانسته است، نبوت آن بزرگ مرد آسمانى محال خواهد بود. زیرا که «روح القدس» حامل وحى و واسطه بین حضرت اقدس الهى و انبیاى خداست که در طول بعثت پیغمبران اولى العزم با آنان مصاحبت و ملازمت داشته است و نیز چون رفتن خویش را به منظور آمدن وى مفید خوانده و در نتیجه پارقلیطا را بزرگتر از خود معرفى کرده است. اگر بنا باشد که پارقلیطا «روح القدس» باشد لازم آید که فرشته حامل وحى که در حکم نامهرسان انبیاى الهى است مقام و منزلتش از آنان فراتر و برتر باشد . از مجموع آنچه پیرامون بشارات و آیات گذشته نگارش یافت براى محققان روشن مىشود که فرد مورد بشارت پیغمبرى است پس از حضرت مسیح که از وى بزرگتر و تکمیل کننده شریعت و تصدیق کننده شخص او و کتاب اوست که داراى ریاست و زعامت روحانى ابدى بشریت بوده و موجب جلال و عظمت مسیح گردد. یعنى ساحت قدس آن حضرت را از شوائب نقص و گناه مبرا سازد. (۵۳) به هر حال، وقتى علما و دانشمندان مسیحى بخواهند با تغییر این کلمات متون صحیحه اناجیل را مخفى داشته و بدین وسیله بشارت ظهور پیامبر اسلام را نادیده انگارند، قرآن مجید متکفل بیان آنها خواهد بود: «یا اهل الکتاب قد جائکم رسولنا یبین لکم کثیرا مما کنتم تخفون من الکتاب و یعفو عن کثیر. قد جائکم من الله نور و کتاب مبین. یهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و یخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و یهدیهم الى صراط مستقیم» . (54) اى اهل کتاب! فرستاده ما (محمد (ص)) به سوى شما آمد و بسیارى از حقایق آسمانى را که شما کتمان کردید روشن مىسازد و از بسیارى (که فعلا مورد نیاز نیست) صرف نظر مىکند . به راستى از طرف خدا نور و کتاب آشکارى به سوى شما آمده است. خداوند به برکت آن، پیروان رضایت خود را به راههاى سلامت هدایت مىکند و به اذن خویش از تاریکیها به سوى روشنایى مىبرد و آنها را براه راست رهبرى مىکند.
پىنوشتها:
.۱ بقره/ .۱۳۵
.۲ آل عمران/ .۷۷
.۳ چنان که قرآن مجید در سوره «صف» آیه ۶ ضمن تأیید توراه حضرت موسى (ع) توسط عیساى مسیح (ع) مبعوث شدن حضرت محمد (ص) را نیز به امت خود بشارت داده مىگوید: «و اذ قال عیسى بن مریم یا بنى اسرائیل انى رسول الله الیکم مصدقا لما بین یدى من التوراه و مبشرا برسول یأتى من بعدى اسمه احمد…»
.۴ بحار الانوار، ج ۱۶، باب ۱۲، ص ۴۰۲، دار الکتب الاسلامیه، چاپ جدید، آخوندى، تهران .
.۵ اعراف/ .۱۵۷
.۶ صف/ .۶
.۷ فلیسین شاله، تاریخ کوچک ادیان بزرگ، ترجمه دکتر محبى، دیماه ۴۶، تهران، ص .۲۷۳
.۸ امروز دانشمندان، اناجیل: متى، مرقس و لوقا را تحت عنوان اناجیل، جامع به هم ملحق کرده و نشان مىدهند که این سه انجیل روابط بسیار نزدیک با یکدیگر دارند و در مقابل آنها انجیل «یوحنا» قرار دارد. (تاریخ ادیان، دکتر محبى، ص ۴۰۶) .
.۹ انجیل متى، باب پنجم، آیه .۱۸
.۱۰ فلیسین شاله، تاریخ کوچک ادیان بزرگ، دکتر محبى، دى ماه ۴۶، ص .۴۰۷
.۱۱ سفر پیدایش، باب .۱۲
۱۲ و .۱۳ سفر پیدایش، بابهاى ۱۳ و ۱۵، دار السلطنه لندن، ۱۸۹۵ ـ م.
.۱۴ حاج بابا قزوینى یزدى، دانشمندى بزرگ از دانشمندان یهود یزد، در اواخر سده دوازده هجرى بشمار مىرفته که در اثر بحث و کنجکاوى بسیار در ادیان مختلفه و ارشادات پدر بزرگوارش محمد اسماعیل جدید الاسلام که او نیز از بزرگان و دانشمندان یهود آن سامان بوده است، به شرف اسلام مشرف و در راه اثبات حقانیت این دین آسمانى با یهودیان به مباحثه و جدل مىپرداخت.
.۱۵ سفر پیدایش، باب ۱۶ ـ دار السلطنه لندن، ۱۸۹۵ ـ م.
.۱۶ محضر الشهود فى رد الیهود، کتابخانه وزیرى یزد، چاپ نجف اشرف، ص .۲۰
.۱۷ سفر تثنیه، باب ۱۸، دار السلطنه لندن، ۱۸۹۵ ـ م.
.۱۸ عنکبوت/ .۴۷
.۱۹ بقره/ .۱۴۶
.۲۰ محمود بن الشریف، الادیان فى القرآن، دار المعارف بمصر، قاهره، ص .۲۹۸
.۲۱ میرخواند، روضه الصفا، ج ۲، انتشارات خیام، ص .۱۹۳
.۲۳ محمود بن الشریف، الادیان فى القرآن، دار المعارف بمصر، قاهره، ۱۱۱۹ ـ م، ص .۲۲۹
.۲۴ همان مأخذ، ص .۳۱۱
.۲۵ غلامحسین مصاحب، دائره المعارف فارسى، ذیل کلمه «بحیرا»، ج اول، لغتنامه دهخدا، ذیل کلمه «بحیرا» .
.۲۶ دایره المعارف مصاحب مىنویسد: ابواسحاق کعب بن ماتع ۳۲ یا ۳۴ ه ـ یکى از یهودیان «یمن» بود که در خلافت ابوبکر یا عمر خطاب اسلام آورد و منبع بسیارى از اطلاعات مسلمین در باب داستانهاى بنى اسرائیل بشمار مىرود. هنگامى که به مدینه آمد کتاب و سنت را از صحابه آموخت و ایشان نیز اخبار اقوام پیشین را از وى آموختند. عنوان او را به صورت «کعب الحبر» نیز ضبط کردهاند. و «حبر» که جمع آن «احبار» است کلمهاى است عبرى که به معنى روحانى یهودى مىباشد.
.۲۷ فاران شامل کوههاى سهگانه: ابوقبیس، قیعقان و حرا است که به نام جبال بنىهاشم موسومند و مکه معظمه در میان آنها قرار گرفته است. قاموس کتاب مقدس مىنویسد: فاران دشتى است وسیع و مرتفع که به صحراى اطراف خود سرازیر شود و داراى بعضى از کوههاى آهکى است… هاجر هنگامى که از نزد ابراهیم رانده شد در این دشت ساکن گردید… فاران یکى از اسماء مکه است که در توراه مذکور است و گویند نام یکى از کوههاى مکه است.
.۲۸ محمد بن عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، ج ۲، ص ۱۸، عربى، قاهره.
.۲۹ ابن حزم اندلسى، الفصل فى الملل و الاهواء و النحل، ج اول، ص ۸۸، قاهره، مصر.
.۳۰ سفر پیدایش، باب ۲۱، دار السلطنه لندن، ۱۸۹۵ ـ م.
.۳۱ ابراهیم/ .۳۷
.۳۲ تین/۳ ـ .۱
.۳۳ محمد فى التوراه و الانجیل و القرآن، ابراهیم خلیل، احمد، ص ۳۰ مکتبه الوعى العربى .
.۳۴ دعاى سمات.
.۳۵ انجیل یوحنا، باب .۱۶
.۳۶ سفر تثنیه، باب .۱۸
.۳۷ نجم/۵ ـ .۳
.۳۸ انجیل متى، باب ۲۱ ـ دار السلطنه لندن، ۱۸۹۵ ـ م.
.۳۹ محمد فى التوراه و الانجیل و القرآن، ص ۴۸، نقل از صحیح مسلم، کتاب الفضائل.
.۴۰ نساء/ .۴۱
.۴۱ «مسیا» کلمه آرامى و به معنى رسول است و کلمه «مسیح» به معنى ممسوح یعنى روغن مالیده شده، متبرک آفریده شده، رجال، نیمه روى ساده، پادشاه یهود و یا هر پادشاه دیگر، عنوان پیامبران و رسولان، منجى و نجات دهنده موعود به ملت یهود، مرد بسیار سفر کننده و بالاخره به قول علامه دهخدا به پنجاه و شش معنى آمده است که معروفترین آنها لقب حضرت عیسى بن مریم (ع) مىباشد، و آنچه مورد نظر ماست همین معنى آخر است که شاید داراى بعضى از صفات یاد شده نیز بوده است.
.۴۲ انجیل برنابا، فصل ۴۲، سردار کابلى، تهران، چاپخانه حیدرى.
.۴۳ انجیل برنابا، فصل ۱۶۳، حیدر قلیخان قزلباش (سردار کابلى)، تهران، چاپخانه حیدرى، مهرماه .۱۳۴۵
.۴۴ محمد صادق فخر الاسلام یکى از علماى محقق و متتبع مسیحى ارومیه بوده است که پس از تأمل و بررسى عمیق به آیین اسلام مشرف گشته و کتبى چند در رد یهود و نصارا نگاشته که از جمله آنها کتاب «انیس الاعلام» است که از بهترین کتب ردیه مىباشد.
.۴۵ انیس الاعلام، چاپ قدیم، ص ۱۹۵، ج دوم، بشارت .۲۵
.۴۶ انیس الاعلام فخر الاسلام، جلد اول، ص ۱۳، چاپ جدید، انتشارات مرتضوى.
.۴۷ الادیان فى القرآن، ص ۳۱۳، نقل از مخطوطه «تحفه اللبیب فى الرد على اهل الصلیب»، ص .۴۲
.۴۸ این عبارات اشاره به آیات شریفه قرآنى است که مىگوید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شىء» و یا «ما فرطنا فى الکتاب من شىء» و یا «لا رطب و لا یابس الا فى کتاب مبین» (سورههاى: نحل/۸۹ ـ انعام/۳۸ و ۵۹).
.۴۹ انجیل یوحنا، باب ۱۶، دار السلطنه لندن، ۱۸۹۵ ـ م.
.۵۰ انجیل یوحنا، باب ۱۴، آیه .۱۶
.۵۱ اشاره به گفته رسول اکرم است که فرمودند: «انه لا نبى بعدى و لا سنه بعد سنتى فمن ادعى ذلک فدعواه و بدعته فى النار» . و یا «حلال محمد حلال الى یوم القیمه و حرام محمد حرام الى یوم القیامه» (وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۵۵۵، چاپ جدید ـ بحار الانوار، ج ۲۲، ص ۵۳۱، چاپ جدید دار المکتبه الاسلامیه، تهران) .
.۵۲ یوحنا، باب ۱۵، آیه ۲۶، اشاره به این آیه شریفه قرآنى است: «مصدقا لما بین یدى من التوراه و الانجیل.» تصدیق کردن و شهادت پارقلیطا (محمد (ص)) درباره مسیح (ع) دلیل بر این است که وى روح القدس نیست زیرا حواریین نیازمند به شهادت روح القدس براى تصدیق عیسى (ع) نبودند.
.۵۳ دکتر محمد صادقى، بشارات عهدین، تهران، محرم ۸۷ ه ـ، ص .۲۲۳
.۵۴ مائده/۱۶ ـ .۱۵
منبع: مجله مشکوه، شماره ۲۲
نویسنده: غلامرضا دشتى رحمت آبادى