شاید شما هم برخی ایرادات شبهه روشنفکرانه را در مورد عزاداری سیّد و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) و اشک برای آن حضرت را شنیده باشید. راجع به فواید اخلاقی، فردی و اجتماعی، سیاسی و دیگر فوائد و نتایج گریه بر مصائب اهل بیت(ع)، به ویژه اباعبدالله الحسین(ع) مطلب فراوان گفته شده است. در این مقدّمه کوتاه به دنبال بیان فواید نیستیم؛ ولی در جواب کسانی که شبهه میافکنند، بهتر است به برخی از فواید اشاره شود.
اشاره
شاید شما هم برخی ایرادات شبهه روشنفکرانه را در مورد عزاداری سیّد و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) و اشک برای آن حضرت را شنیده باشید. راجع به فواید اخلاقی، فردی و اجتماعی، سیاسی و دیگر فوائد و نتایج گریه بر مصائب اهل بیت(ع)، به ویژه اباعبدالله الحسین(ع) مطلب فراوان گفته شده است. در این مقدّمه کوتاه به دنبال بیان فواید نیستیم؛ ولی در جواب کسانی که شبهه میافکنند، بهتر است به برخی از فواید اشاره شود.
اساساً کدام اشک است که بر اساس روایت، یک قطرهاش، باعث آمرزش همه گناهان میشود؟ امام صادق(ع) میفرمایند:
«هرکس مصائب ما را یاد کند یا کسی مصائب ما اهل بیت رسالت را نزد او ذکر نماید و به سبب آن از دیدهاش بهاندازه بال مگسی اشک بیرون بیاید، خداوند عالمیان، همه گناهان او را بیامرزد؛ هر چند که گناهانش مانند کف دریاها باشد.»۱
چرا اینقدر پیوند عاطفی با اباعبدالله(ع) و اقامه عزای آن حضرت، مورد تأکید روایات قرار گرفته است؟ شاید بتوان گفت همانطور که قیام اباعبدالله الحسین(ع) برای حفظ دین اصیل بود، آنچنانکه خود حضرت به آن اشاره کردند، ادامه حفظ دین و بقای اسلام ناب هم با اقامه عزای حضرتش امکانپذیر است.
یکی دیگر از فواید ذکر مصائب، القای حقایق در بستری است که دل انسان، آماده دریافت آنها است. همه میدانند که وقتی عاطفه انسان به جوش میآید، به دلیل صافی دل و آمادگی ضمیر، راه برای دریافت حقایق بسیار هموار میشود.
نتیجه این دریافت حقایق، هم هدایت بیشتر و بهتر شیعیان و محبّان اهل بیت(ع) است و هم هدایت دیگران؛ زیرا:
«انّ الحُسین مصباحُ الهُدی و سَفینه النّجاهِ؛
حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است.»۲
هدایت به وسیله اشک بر اباعبدالله الحسین(ع) اتّفاقی است که بارها در طول تاریخ تکرار شده است. در این زمینه، دو مورد قابل توجّه و شنیدنی وجود دارد که طیّ آنها دو نفر دورافتاده از خورشید ولایت، به چشمه نور تشیّع راه مییابند.
حکایت اوّل
شیعه شدن یک طلبه اهل سنّت با روضه امام حسین(ع)
حجّت الاسلام و المسلمین شریف زاهدی، طلبه نوشیعه زاهدانی که بیش از ده سال است به تشیّع گرویده، در دانشکده «علوم قرآنی قم» جریان شیعه شدن خود را برای دانشجویان اینگونه بیان کرد:
بنده محمّد شریف زاهدی اهل «نیکشهر» استان «سیستان و بلوچستان» هستم. بعد از یازده سال تحصیل در مدارس علمیّه اهل سنّت، با شنیدن روضه امام حسین(ع) بارقه هدایت در دلم پدید آمد و پس از تحقیقات مفصّل در سال ۱۳۸۲ هـ .ش. به مکتب نورانی اهل بیت(ع) مشرّف شدم.
یکی از اساتیدم، مولوی عیسی ملازهی، امام جماعت «مسجد محمّد رسول الله(ص)» بود. گاهی که برایش مشکلی ایجاد میشد و نمیتوانست به مسجد برود، بنده را به جای خود میفرستاد تا نماز جماعت را اقامه کنم. شب عاشورای سال ۱۳۷۵ هـ .ش. بود و من به جای استادم به مسجد رفتم و نماز عشا را خواندم. من آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم و درب مسجد را قفل کردم. میخواستم به مدرسه برگردم که صدای سخنرانی از حسینیّه شیعیان مهاجر «چابهار» که در فاصله پنجاه متری مسجد بود، توجّهم را جلب کرد.
کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه میگوید؛ زیرا به ما گفته بودند که هرچه روحانیون شیعه میگویند، دروغ است. به این نیّت رفتم که ببینم چه دروغهایی میگوید. میخواستم وارد حسینیّه شوم؛ ولی خجالت کشیدم. چون لباس مولویها بر تن من بود. آهسته کنار پنجره نشستم و به صحبتهای روحانی شیعه گوش دادم. سخنرانی او درباره شخصیّت امام حسین(ع) بود. میگفت:
در کتاب «مسند احمد حنبل» و «سنن ترمذی» و چند کتاب دیگر، این روایت آمده است که پیامبر فرمودهاند:
«انّ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّه؛
امام حسن و امام حسین، سرور جوانان بهشتی هستند.»
و همینطور از کتابهای اهل سنّت مطالبی به همراه آدرسهایشان بیان میکرد. این سؤال به ذهنم آمد که این روحانی شیعه، چگونه کتابهای اهل سنّت را مطالعه کرده است؟ زیرا به ما گفته بودند کتابهای شیعه را نخوانید که گمراهکننده است. چرا آنها (شیعیان) نمیگویند کتابهای اهل سنّت را نخوانید که گمراه میشوید؟
وقتی روحانی شیعه سخنرانیاش تمام شد، روضه خواندن را شروع کرد. روضه قتلگاه امام حسین(ع) را خواند که روضه جانسوزی بود؛ به طوری که اشکهای من ملّای سنّی که تا آن لحظه، حتّی یک قطره اشک هم برای مظلومیت امام حسین(ع) نریخته بودم، سرازیر شد و بسیار گریه کردم. بعد از این بود که تحقیق درباره تشیّع را آغاز کردم و اوّلین بار با مطالعه کتاب «شبهای پیشاور»۳ نوشته مرحوم سلطان الواعظین شیرازی۴ بسیاری از حقایق برایم روشن شد و میدیدم بسیاری از مطالبی که از منابع اهل سنّت در این کتاب ذکر شده، مورد تأیید همه فرق اهل سنّت است و این برایم خیلی جالب بود.
سپس تحقیقات خود را ادامه دادم و کتابهای بیشتری مطالعه کردم تا به این نتیجه رسیدم که تشیّع حق است. از سال ۱۳۷۹ هـ .ش. به صورت تقیّه و پنهانی شیعه شدم و در سال ۱۳۸۲ هـ .ش. تصمیم گرفتم این مطلب را آشکار کنم و رسماً آن را اعلام کردم.۵
حکایت دوم
شیعه شدن یک وهّابی با شنیدن روضه امام حسین(ع)
وقتی صدای مقتلخوانی روز عاشورا را شنیدم، دلم لرزید. تا قبل از آن، به قدری تفکّرات وهّابیت در ذهنم رخنه کرده بود که با اینکه حق بودن حرفهای همسرم در مورد تشیّع را قبول داشتم، امّا نمیتوانستم آنها را بپذیرم تا اینکه آن نوای آسمانی به گوشم رسید و انگار خدا درهای معرفتش را به روی دلم باز کرد.
این حرفهای سیتیورده الجنهاندونزیایی است… شاید زمانی سیتیورده الجنه زنی اندونزیایی که به عنوان مربّی، وهابیّت را تبلیغ میکرد، هیچوقت تصوّر نمینمود که روزی جزو شیعیان شود؛ امّا ابتدا همسرش شیعه شد و از او نیز خواست مذهب تشیّع را انتخاب کند. او ابتدا نمیپذیرفت؛ ولی در نهایت شیعه شد. حالا بعد از گذشت چند سال از شیعه شدنش، معتقد است آرامشی نصیبش شده که حاضر نیست آن را با چیزی عوض کند و خودش را مدیون امام حسین(ع) میداند.
شوهرش (احمد مرزوقی) هم که این روزها مشغول تحصیل در سطح چهار حوزه است، خدا را شکر میکند که شیعه است. هر دو، لهجه شیرینی دارند و نکتههای شیرینتری را روایت میکنند. گفتوگوی خبرنگاران را با این خانواده مسلمان بخوانید:
• آقای مرزوقی! چه شد که سر از «ایران» و شهر «قم» و حوزه درآوردید؟
من در دانشگاه «ابن سعود» شهر «جاکارتای اندونزی» تحصیل میکردم. ورود به این دانشگاه خیلی سخت بود و من در رشته تخصّصی زبان عربی درس میخوانم. آن زمان، مذهب من تسنّن شافعی بود؛ امّا علاقه زیادی به خواندن کتابهای مختلف در مورد تشیّع داشتم و همیشه کنجکاو بودم بدانم این مذهب چه حرفی برای گفتن دارد. همان زمان بود که با امام خمینی(ره) و کتابهایشان آشنا شدم. مطالعه کتابهای ایشان در ذهنم جرّقهای زد تا بیشتر در مورد مذهب تشیّع بدانم. از همان زمان شروع به تحقیق در مورد تفاوت شیعه و سنّی کردم.
• آن زمان هنوز ازدواج نکرده بودید؟
خیر. وقتی ازدواج کردم هم هنوز شیعه نشده بودم؛ امّا تمایل زیادی به این مذهب پیدا کرده بودم و در این زمینه خیلی مطالعه میکردم.
• چطور با همسرتان آشنا شدید؟
یکی از آشنایان ما را به هم معرفی کرد.
• خانم الجنه! شما زمانی که با همسرتان ازدواج کردید، میدانستید که ایشان میخواهند شیعه شوند؟
نه. اصلاً نمیدانستم. من حتّی قبل از ازدواج اصلاً یک بار هم احمد را ندیده بودم. چون یکی از این قوانین این بود که زن و مرد، قبل از آنکه خطبه عقد بینشان جاری شود، حق ندارند همدیگر را ببینند.
آن زمان که شوهرم در دانشگاه درس میخواند و مطالعات خود را در مورد مذهب تشیّع آغاز کرده بود، من در دبیرستانی تحصیل میکردم که وهّابیها در آن نفوذ زیادی داشتند و هر روز کلاسهای مختلفی را برایمان میگذاشتند که یکی از آنها حلقههای معرفت بود. من توسط معلّمانم، جذب این حلقهها شدم. چند ماهی گذشت و تأثیر این آموزشها در من آنقدر زیاد شده بود که به یک وهّابی تمام عیار تبدیل شدم.
• پس با این حساب حتماً بعد از ازدواج، اتّفاقات جالبی در زندگیاتان افتاد؟ شما با دو عقیده کاملاً متفاوت چطور با هم کنار آمدید؟
کمیکه از ازدواجمان گذشت، تازه فهمیدم که احمد به مذهب تشیّع علاقه دارد و در حال مطالعات گسترده است. او هم متوجّه شده بود که من به تسنّن افراطی، یعنی همان وهّابیت گرایش پیدا کردهام. خانواده من از این موضوع، یعنی گرایشم به وهّابیت احساس خطر میکردند. پسرخالهام که از دوستان احمد بود، از او خواست فکری به حال من بکند. چون وهّابیها همه چیز را حرام میدانند؛ وجود تلویزیون در خانه، کار کردن در مناصب دولتی و خیلی چیزهای دیگر. طبیعی بود که میان ما اختلافات زیادی به وجود بیاید. کمیکه از ازدواجمان گذشت، شوهرم گفت میخواهد شیعه شود. حالا خودتان تصوّر کنید من وهّابی افراطی با یک شوهر شیعه، آن هم با تبلیغات منفیای که وهّابیت در مورد شیعه انجام میدادند، واقعاً نمیدانستم چه کار کنم.
• تبلیغات منفی وهّابیت بر ضدّ شیعیان چطور انجام میشد؟
به هر روشی که فکرش را بکنید. با دروغ، تهمت و افترا. مثلاً در جلساتشان که مردم اهل تسنّن «اندونزی» حضور داشتند، میگفتند: شیعیان قرآنشان با مسلمانان دیگر فرق دارد. یادم هست یکبار در یک سخنرانی کتاب «مفاتیح الجنان» را نشان دادند و گفتند: این، قرآن شیعیان است.
• خانم الجنه! بالأخره تکلیف وهّابیت شما و تشیّع همسرتان چه شد و به چه نتیجهای رسیدید؟آنطور که شما از جوّ خانهاتان گفتید، حتماً بحث و مشاجره میانتان زیاد اتّفاق میافتاد، درست است؟
بله؛ قهر و دعوا و مشاجره. بیشتر از جانب من بود. همسرم مرا دعوت به مطالعه میکرد و با استناد به منابع در مورد عقلانّیت تشیّع، ساعتها برایم حرف میزد و با مهربانی از من میخواست با دلم به این حرفها گوش دهم؛ امّا من نمیتوانستم بپذیرم. حرفهای همسرم آنقدر منطقی و قابل قبول بود که من هیچ بهانهای برای رد کردنشان نداشتم؛ امّا انگار در گوشهایم پنبه کرده بودند.
• این داستان تا چه زمانی ادامه داشت؟
این مسئله همینطور ادامه داشت تا اینکه یک روز، همسرم یک سیدی به من داد و از من خواست به آن گوش دهم. به او گفتم: محتوای سیدی چیست؟ گفت: آن را گوش کن.
هیچوقت آن روز را از یاد نمیبرم. سیدی را در دستگاه گذاشتم و به آن گوش دادم. صدای مقتلخوانی روز عاشورا بود. نمیدانم آن روز چه اتّفاقی افتاد و در دلم چه گذشت؛ امّا انگار خدا درهای دلم را باز کرد. من همان زمان بود که بدون هیچ مقاومتی مذهب تشیّع را با جان و دل پذیرفتم و از آن روز، امام حسین(ع) و «زیارت عاشورا»، به یکی از دلبستگیهایم تبدیل شد. معتقدم اگر امام حسین(ع) و «کربلا» نبود، مذهب تشیّع اینطور پابرجا باقی نمیماند. به نظر من امام حسین(ع) تنها کلید بیدار کردن دلهای خفته است. آن همه حرف و دلیل نتوانست مثل مقتلخوانی روز عاشورا اینطور بر دلم تأثیر بگذارد و تردیدم را به یقین تبدیل کند. همسرم نیز میگوید: معارف حسینی، نقش زیادی در هدایتش داشتهاند.
وهّابیها امروز متوجّه تأثیر عجیب واقعه کربلا. روی مسلمانان شدهاند تا جایی که در عاشورای سال گذشته با نفوذی که در حکومت دارند، توانستند برگزاری هر نوع مراسم عزاداری امام حسین(ع) توسط شیعیان را ممنوع کنند. وهّابیها با چاقو، شمشیر و اسلحه به محافل شیعیان اندونزی حمله میکنند و مانع فعّالیت آنها میشوند. این در حالی است کهاندونزی، کشور آرامی است و مردمش بسیار مهربانند.
• آن زمان که شیعه شدید، هنوز در اندونزی زندگی میکردید؟
بله.
• واکنش خانوادهاتان نسبت به تغییر مذهب شما چه بود؟
خانوادهام از تشرّف من به مذهب تشیّع استقبال کردند؛ به طوری که همه اعضای خانوادهام تحت تأثیر این اتّفاق معنوی در زندگی من قرار گرفتند و با حرفهای منطقیای که همسرم در مورد تشیّع میگفت، آنها هم شیعه شدند.
• حتماً دوستان وهّابیاتان از این تصمیم شما شگفتزده شدند. درست است؟
دقیقاً باید گفت شگفتزده شدند. آنها برخوردهای تند و زننده و غیرانسانیای با من داشتند؛ چون باور این مسئله برایشان سخت بود. آخر من یکی از عزیزان آنها بودم و به عنوان مربّی وهّابیت در برنامههایی که برای کودکان و نوجوانان برگزار میکردند، فعّالیت میکردم. وقتی متوجّه شیعه شدنم شدند، جلوی پایم آب دهان میانداختند و به من ناسزا میگفتند و جواب سلامم را نمیدادند.
هزاران بار خدا را شکر میکنم که به وسیله امام حسین(ع) ما را هدایت کرد.۶
پینوشتها:
۱. «محن الابرار»، آیت الله هشترودی تبریزی، تهران، آرام دل، چاپ پنجم، ۱۳۹۱ ش، ص ۳۵۶.
۲. «مدینه معاجز الائمه الاثنی عشر»، سیّدهاشم بحرانی، قم، مؤسّسه المعارف الاسلامیه، چاپ اوّل، ۱۴۱۳ق.، ج ۴، ص ۵۲.
۳. کتاب «شبهای پیشاور» حاوی مناظرات دو نفر از روحانیون اهل سنّت به نامهای حافظ محمّد رشید و شیخ عبدالاسلام، به مدّت ده شب با سلطان الواعظین است. این جلسات که در منزل شخصی به نام میرزا یعقوب علی برگزار میشد، با حضور چهار خبرنگار و حدود دویست مستمع شیعی و سنّی اهمّیتی ویژه یافت و گزارش آن هر روز صبح در جراید پاکستان منتشر میشد. حتّی در یکی از جلسات گاندی، رهبر فقید هندوستان نیز حضور داشته است. بعدها خود سلطان الواعظین از روی گزارشهای چاپ شده در جراید، این مناظرات را در کتابی به نام «شبهای پیشاور» منتشر کرد. منبع: خبرگزاری کتاب ایران.
۴. مرحوم سیّد علی اکبر، مشهور به سلطان الواعظین شیرازی در تهران متولّد شد و مقدّمات فقه و سیره را در همین شهر فرا گرفت. وی سپس برای تکیل علم و کمال خود راهی کشورها عراق، فلسطین، سوریه، اردن، مصر، هند و پاکستان شد و با گروههای بسیاری از یهودیان، مسیحیان و مسلمانان اهل سنّت، مناظرات دینی و مذهبی را برگزار میکرد. علاوه بر آثار مکتوب، تعداد صد مقاله به قلم وی به یادگار مانده است. مرحوم سلطان الواعظین شیرازی سرانجام هجدهم مهر ۱۳۵۰ش. برابر با بیستم شعبان ۱۳۱۹ق. در ۷۵ سالگی در تهران وفات یافت و در مقبره ابوحسین به خاک سپرده شد. منبع: خبرگزاری کتاب ایران.
۵. منبع: عقیق: نقل در فرهنگ نیوز با تصرّف و تلخیص
http://www.farhangnews.ir/content/17419
۶. منبع: فرهنگ نیوز با تصرّف و تلخیص. آدرس:
http://www.farhangnews.ir/content/17419