باغ کرامت است گلوی تو یا حسین

شیوه های مراسم سوگواری در مناطق مختلف ایران
ملاحسین کاشفی هراتی در سال نهصدقمری با استفاده از کتب تاریخی و روایات و مستندات، کتابی به نام «الشهید» تدوین کرد که در زمان خود معتبرترین مصیبت نامه بود. این کتاب بعدها به «اشتهادروضه» معروف شد و مراسم خواندن آن و گریاندن شنوندگان به واسطه شنیدن مصیبت های وارده به امامان معصوم به ویژه شرح مصیبت کربلا، روضه نام گرفت.
پس از آن هر کسی نذری در دل داشت مراسم روضه خوانی و عزاداری برپا می‌کرد و یک روحانی را برای خواندن بخشی از کتاب روضه ملاحسین دعوت می‌کرد تا آنکه آرام آرام این مراسم عمومیت یافت.

روضه خوانان جدید که لزوماً روحانی نبودند، به خاطر صدای خوش و قدرت تصویر واقعه مداح نام گرفتند و مراسم روضه خوانی که دیگر با عزاداری عاشورا پیوندی عمیق پیدا کرده بود به صورت مستمر و به نام هیئت های مذهبی فعالیت شان را آغاز کردند. این هیئت ها در پیوند با مداحان و مراسم عزاداری تشکل و سازماندهی تازه ای پیدا کرد و هر یک بنا به فرهنگ بومی‌که در آن رشد یافته بودند و نیز جغرافیا و ویژگی های طبیعی، متفاوت از دیگری شد، تفاوت در شکل با روحی مشترک.
عزاداری، مداحی و روضه خوانی به عنوان مراسم و آیین مذهبی، مثل هر شاخه ای دیگر از فرهنگ دینی این سرزمین با تاریخ پیش آمده و به رشد و بلوغ رسیده است اما جالب آنکه در همین بستر تاریخی، از یک سو باورها و اعتقادات مذهبی و از سوی دیگر خرده فرهنگ های بومی، طبیعت و نیز مناسبات زندگی منطقه ای بر یکدیگر تأثیر ژرف گذاشته و در نهایت به عنوان ویژگی منحصر به فرد جلوه گر شده است. برای همین است که مراسم طشت گذاری، اردبیل، مراسم نخل گردانی، یزد و ابیانه، مراسم گل مالی، بیجار و مراسم سقایی، اراک و بیدگل را به یادمان می آورد. راستی اگر بیجار نه شهری در دل کردستان و فاقد باغ های بزرگ و جنگل، بلکه شهری در دل آذربایجان بود، آنوقت مراسم «شاه حسین، واحسین» و مراسم «گل مالی» جابه جا نمی‌شدند؟
ویژگی های درخشان
این ها را گفتم تا به موضوع مهم تری به نام مناسبات اجتماعی برسم، قاعدتاً آیین عزاداری و ویژگی های جغرافیایی تنها موضوعاتی نیستند که بر هم تأثیر و تأثر دارند بلکه مناسبات زندگی اجتماعی ما ایرانیان نیز در تعامل با آیین سوگواری معناساز است و البته وقتی از مناسبات حرف می زنیم ناخودآگاه از قدرت کنترل و شکل دهی نیز حرف زده ایم. فرض کنید امسال عده ای تصمیم می‌گیرند فردی را در پوستین شیر وارد دسته خود کنند تا کاه بر سر خود بریزد (این نماددر آیین سوگواری وجود دارد)، سال دیگر میکروفن به دستش می دهند تا گهگاه غرشی کند و سال بعد… سپس قدرت تصمیم گیری فردی و یا جمعی ما می تواند بخشی از آیین را به دلیل عدم مطابقت با مناسبات زندگی روز حذف و یا بخشی را بر آن بیفزاید. باز هم یادمان باشد که تمامی این تفاوت ها و یا حذف کردن ها و افزودن ها چه به دلیل شرایط اقلیمی، جغرافیایی و بومی و چه به دلیل نوع مناسبات اجتماعی، خللی در روح سوگواری وارد نمی‌کند. روحیه عزادار بودن در ایام محرم و صفر به ویژه روزهای تاسوعا و عاشورا، روحیه ای مشترک نزد همه ما ایرانیان است اما شیوه ها و سبک های عزاداری مان متفاوتند. تا بدینجا با من هم عقیده هستید یا نه؟ اگر هم عقیده اید، بقیه مطلب را بخوانید:
در اشکال قدیمی تر آیین سوگواری شهدای کربلا ـ جدا از آنکه مطابقتی با زندگی اجتماعی امروز ما دارند یا نه ـ نکات بسیار درخشانی وجود دارد که مرور آنها برای ما خالی از لطف نخواهد بود:
۱ـ نظم زمانی با مطالعه ای گذرا در اکثر شیوه های عزاداری مناطق مختلف ایران به اولین نکته جالبی که برخواهیم خورد، نظم زمانی و پرهیز قاطع از آشفتگی در زمانبندی مراسم است. در بسیاری از مناطق کشور حتی برای شروع و پایان مراسم از المان های نمادینی مثل نواختن شیپور بر بام مساجد و یا کوبیدن بر طبل همزمان با به پا خواستن دود اسپند و کندر استفاده می‌شود، یعنی شهروندان می دانند در میانه دوبار نواختن شیپور به استقبال دسته ها و هیئت ها خواهند رفت و پیش از آن و یا پس از آن هیچ بلندگویی صدای هیچ مداحی را پخش نخواهد کرد و هیچ کوچه و خیابانی شاهد ترددگاه و بیگاه دسته های طبل و سنج و فلوت نخواهد بود.
۲ـ نظم حرکتی، خوشبختانه این خصیصه و نیز نکته قابل توجه بالا هنوز در اکثر شهرستان ها مراعات می‌شود یعنی دو خصلتی که ما ساکنان تهران باید حسرتش را بخوریم. موضوعی که نام آن را نظم حرکتی گذاشته ام بدان معناست که تمامی هیئت ها موظفند از یک مسیر مشترک بگذرند و با نظم و قاعده خاصی به مسجد و تکیه خود باز گردند. رعایت چنین قاعده ای علاوه بر آنکه شهروندان را از آشفتگی در تردد دور می‌کند به شکوه مراسم و نیز انس بیش از پیش میان هیئت ها می افزاید. ساکنان کلانشهر تهران گویی باید آشفتگی و بی نظمی را در انواع و اقسام لباس هایش و در کنج کنج زندگی شهری شان ببینند و با آن دست به گریبان شوند که آشفتگی زمانی و آشفتگی حرکتی هیئت های عزاداری هم نمودی از همان «باید» است. ساعت نه شب دسته ای از کوچه روبرو پیش می آید و از کوچه سمت چپ می‌گذرد، ساعت نه و سی و پنج هیئتی از کوچه سمت راست پیش می آید و به کوچه روبرو می رود، ساعت دوازده و چهل و پنج هیئتی از کوچه سمت چپ پیش می آید و …
اینجا تهران است
اینجا تهران است، شهری که مقیم تمامی خرده فرهنگ های بومی است، شهری که در یک محله آن و به طور همزمان می توانید دسته «شاه حسین ـ واحسین» آذری های مقیم مرکز و دسته خوزستانی ها را یکجا ببینید. تا بدینجا واقعاً زیباست حتی برای یک پژوهشگر فرهنگی موقعیتی یکه و ویژه می تواند باشد محققی که با هدف قرار دادن چند تکیه می تواند طی چند ساعت به سراسر ایران سر بزند اگر چه طعم واقعی هر غذایی را باید در محله بومی خودش چشید. دسته های عزاداری شمالی ها و جنوبی ها، خراسانی ها و آذری ها، کردها و لرهای مقیم مرکز بنا به شرایط زندگی در کلانشهر تهران اندکی تغییر چهره داده و برخی از آنها نیز همچون نخل گردانی گل مالی فرصت ظهور پیدا نکرده‌اند.
ما از بی نظمی در زمان و حرکت حرف زدیم و حالا بی نظمی دیگری هم که حاصل همان رنگارنگی هیئت های وابسته به خرده فرهنگ هاست را هم به دو موضوع پیشین اضافه کنید. چرا که هر هیئت عزاداری به دلیل علقه ای که به آبشخور فرهنگی خود دارد تمام تلاش خویش را می‌کند تا صدایش رساتر از دیگران باشد. بنابر این اغراق به نسبت خواستگاه خود از یک سو، چهارچوب های زندگی در کلان شهر از سوی دیگر و نیز رقابت ناخواسته برای نشان دادن ویژگی های فرهنگی و … همه و همه دست به دست هم می دهند تا مجموعه ای به هم ریخته و فاقد نظم را پیش روی ما بگذارند.{mospagebreak}
گفتم هر هیئت به نسبت خواستگاه خود دچار اغراق در برجسته سازی المان ها و عناصر فرهنگی دخیل در آیین عزاداری می‌شود و سعی می‌کند صدایش را بلندتر و رساتر از دیگران به گوش همه برساند. حس زیبایی ست، حسی که در آن، گاه غم غربت هم موج می زند. بگذریم اما همین صدای بلند و رسا گاه آن قدر بلند و رسا می‌شود که نمودی دیگر گونه می‌یابد. تا آنجا که امسال سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران وارد عمل شده و برای فرهنگسازی در زمینه برگزاری هر چه صحیح تر، سوگواری «مراسم عزاداری منطقه بازار» را تحت عنوان «سیاهپوش کردن بازار» بر عهده گرفته است. دسته ها به آرامی از منطقه پاچنار وارد بازار می‌شوند، در امامزاده زید به عزاداری می پردازند و از کوچه های شمالی خارج می‌شوند.
این سازمان در جریان کمک مالی به هیئت ها و ارائه اجناس مورد نیاز در نمایشگاه «عطر سیب» شبستان مصلای حضرت امام (ره) نیز تلاش کرده است بواسطه نوع جنس های عرضه شده هدف فوق را دنبال کند. آنجا خبری از بلندگوهای چندبانده بزرگی نیست که بتواند در و پنجره کوچه های تنگ تهران را بلرزاند، آن قدر که شیشه ها بریزند و دزدگیر ماشین های پارک شده به کار بیفتد. آنجا خبری از زنجیر و علم و طبل و سنج نیست اما به جای آن همه که نیست می توانید انبوهی از کتیبه ها و پرچم های زیبا و متین را بیابید و کپسول های اطفای حریق که دیگر حادثه بازار تکرار نشود.
یکی از همشهری هایمان که پارکینگ خانه اش را تکیه کرده است می‌گوید: «همان شب دوم از عزاداران عاجزانه خواستم مراسم را بیش از ساعت دوازده شب طول ندهند چون باید ماشینم را آنجا پارک کنم و بخوابم تا فردایش بتوانم به موقع سرکارم حاضر شوم، همین طور خواهش کردم حدالامکان صدای بلندگوهایی که داخل کوچه گذاشتند کم باشد چون شب اول مراسم تا ساعت دو نصفه شب طول کشید و تمام وقت بلندگوها به اهل محل اجازه خواب و استراحت ندادند. اسلام دینی است که در مورد خواب گنجشکان هم به ما تذکر داده چه رسد به همسایه. معنای عزاداری این نیست که هر وقت دلمان خواست صدای گریه هایمان را با بلندگوی اکو برای همسایه ها پخش کنیم.»
امیدواریم با تدابیری که امسال شهرداری شهر تهران با همکاری سازمان تبلیغات اسلامی در این زمینه‌اندیشیده‌اند به ثمر بنشیند و تهران آشفتگی یک کلانشهر را لااقل با هیئت های عزاداری خود به نمایش نگذارد.

محمد مطلق

روزنامه همشهری

همچنین ببینید

از حسین تا مهدی

از حسین ع تا مهدی علیه السلام

عبدالله‌بن شريك در ضمن حديثي طولاني نقل مي‌كند كه امام حسين(ع) بر گروهي ديگر از …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *