آخوند ملّاعلی همدانی میگوید: من در «تهران» نزد مرحوم هیدجی فلسفه میخواندم. در حجره ایشان بودم که سرتیپ عبدالرزّاق خان بُغایری، مهندس معروف (۱۳۷۲ ق.) وارد شد. او از مریدهای هیدجی بود که به «مکّه» مشرّف شده بود. به همین دلیل به حجره هیدجی آمده بود؛ چون هیدجی جایی به جز منزل وصیّ خود حاج سیّدحسین آبگوشتی نمیرفت،
آخوند ملّاعلی همدانی میگوید: من در «تهران» نزد مرحوم هیدجی فلسفه میخواندم. در حجره ایشان بودم که سرتیپ عبدالرزّاق خان بُغایری، مهندس معروف (۱۳۷۲ ق.) وارد شد. او از مریدهای هیدجی بود که به «مکّه» مشرّف شده بود. به همین دلیل به حجره هیدجی آمده بود؛ چون هیدجی جایی به جز منزل وصیّ خود حاج سیّدحسین آبگوشتی نمیرفت، مریدهایش برای دیدن وی به حجرهاش میآمدند. سرتیپ عبدالرزّاق خان درباره سفر خود به مکّه گزارش داد و گفت:
ما جمعی همخرج بودیم که میخواستیم با کشتی به مکّه برویم. در گوشه کشتی یک نفر از اهل علم تنها نشسته بود و نان و پنیر و سبزی و وسایل مختصری همراه داشت. به نظرم اظهار کرد که از «نجف» آمده است. ما دیدیم که هم او تنهاست و به کسی نیازمند است تا به کارهایش رسیدگی کند و هم ما برای ادای صحیح مناسک به یک روحانی احتیاج داریم. از اینرو، از او خواهش کردیم که به جمع ما تشریف آورد. او نیز پذیرفت و به جمع ما پیوست. ما از مصاحبت آن آقا خیلی بهرهمند شدیم. به مکّه رسیدیم و اعمال حج را انجام دادیم و سپس به «مدینه» برای دیدار از کتابخانه آن شهر رفتیم. در این هنگام پیرمرد نابینایی را آوردند. پرسیدیم: این مرد کیست؟ گفتند: قاضیالقضات. قاضیالقضات از ما پرسید: اهل کجایید؟ گفتیم: اهل «ایران». پرسید: اهل کدام شهر؟ گفتیم: اهل تهران. تا گفتیم تهران، قاضی القضات گفت: اینها کافر ملعون رافضی هستند! یکی از حضّار گفت: چرا اینها کافرند؟ قاضیالقضات گفت: لأنّهم یؤوّلون القرآنَ و التأویلُ کفرٌ؛ برای اینکه اینها «قرآن» را تأویل میکنند و تأویل کفر است.
سپس آیاتی را برای نمونه ذکر کرد که شیعیان این آیه را اینگونه تأویل میکنند و آن آیه به گونهای دیگر است و …
آن شیخی که همراه ما بود نیز قاضیالقضات را تأیید کرد که همینگونه است که میفرمایید و چند آیه از مواردی را نیز که شیعه تأویل کرده است، ذکر نمود. ما خیلی ناراحت شدیم که این شیخِ منحرف، تا حالا عقیده خود را پنهان میکرد و ما از همراهی با او خیلی خوشحال بودیم؛ در حالیکه او آدم منحرفی بوده و باید به حسابش میرسیدیم!
قاضیالقضات به شیخ گفت: معلوم میشود که شما فرد فاضلی هستید و از وی تمجید کرد.
شیخ به قاضیالقضات گفت: یکی از نعمتهای الهی در این سفر، توفیق زیارت قاضیالقضات بود که نصیب ما شد؛ ولی ما از این سفر با یک تأسّف باز میگردیم و آن اینکه قاضیالقضات با این همه کمال، در روز قیامت، جمال مبارک پیامبر(ص) را زیارت نمیکنند. قاضیالقضات گفت: چرا؟ شیخ در پاسخ گفت: چون در قرآن است که:
« وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمی».۱
قاضی القضات گفت: نه. مراد آیه این نیست. شیخ گفت: پس مراد چیست؟ قاضی القضات گفت: مراد از «أَعْمی؛ کوری» أعمای باطن است. شیخ گفت: هذا التأویلُ و التأویلُ کفر؛ ٌ این تأویل است و تأویل کفر است و شروع به پرخاش کرد.۲
با توجّه به این امر، اکنون مناظرهای را که امام هشتم، حضرت رضا(ع) با ابوقرّه، رئیس مجسّمه نقلگرا داشتهاند، از نظر خوانندگان میگذرانیم:
صفوانبن یحیی از اصحاب حضرت رضا(ع) (متوفّای ۲۰۸ ق.) میگوید:
ابوقرّه، همکار شبرمه که از فقیهان «عراق» بود، از من خواست که از حضرت رضا(ع) اجازه بگیرم تا او شرفیاب محضر ایشان گردد. اجازه صادر شد و هر دو در محضر ایشان نشستیم. ابوقرّه از حضرتش بسیاری از احکام مربوط به مواریث و غیره را سؤال کرد تا اینکه سؤال از فروع به اصول منتهی شد. ابوقرّه گفت: فدایت شوم! خدا با چه زبانی با موسی سخت گفت؟ امام رضا(ع) فرمودند:
«خدا و رسول او آگاهند که با چه زبانی از زبانهای رایج دنیا بوده. آیا سریانی، عبری یا غیره بوده است؟»
ابوقرّه زبان خود را درآورد و گفت: مقصود من، این زبان گوشتی است. امام رضا(ع) فرمودند:
«سبحانالله! خدا از آن چیزی که تو میگویی، پیراسته است. من به خدا پناه میبرم که او را به خلق خود تشبیه کنم یا بگویم او نیز بسان ما سخن میگوید. برای خدا مثل و نظیری نیست.»
ابوقرّه گفت: پس چگونه با موسی سخن گفت؟ امام رضا(ع) فرمودند:
«سخن گفتن خدا با مخلوق بسان سخن گفتن مخلوق با مخلوق نیست. او هرگز با باز کردن دهان و به کار گرفتن زبان سخن نمیگوید؛ بلکه آنگاه که مشیّت او بر تحقّق چیزی تعلّق گرفت، با گفتن «کُن» محقّق و جامه هستی میپوشد. پس با مشیّت خود، سخن آفرید و به موسی فرمان داد یا او را بازداشت، بیآنکه معنایی در نفس او به گردش درآید و سیر سخن گفتن عادی بشر را طی کند.»
ابوقرّه گفت: درباره کتب آسمانی چه میگویید؟ (شاید ابوقرّه تصوّر کرده بود که خدا با زبان خود مطالب آن کتابها را بیان کرده است.) امام رضا(ع) فرمودند:
««تورات» و «انجیل» و «زبور» و «فرقان» و هر کتابی که خدا فرستاده است، همگان مایه نور و هدایتند و همگی حادث هستند و قهراً غیر خدا خواهند بود (تکلّم، از صفات فعل خداست؛ نه صفات ذات او).»
آنگاه امام(ع) به آیاتی بر حادث بودن کتب آسمانی استدلال کرد و فرمودند:
«ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُون؛ ۳
هیچ یادآوری تازهای از طرف پروردگارشان برای آنها نمیآید؛ مگر آنکه با بازی، به آن گوش میدهند!»
ابوقرّه پرسید: اگر کلام خدا غیرذات خداست، آیا راه فنا را در پیش خواهد گرفت؟ امام رضا(ع) فرمودند:
«البتّه همگی راه فنا را پیش خواهند گرفت؛ زیرا ماسویالله، فانی میشوند.»
ابوقرّه گفت: برای ما روایت کردهاند که خدا رؤیت و سخن گفتن خود را بین دو پیامبر تقسیم کرده است؛ با موسی سخن گفته و دیدار خود را به محمّد داده است. امام رضا(ع) فرمودند:
«به من بگو این آیهها را چه کسی از طرف خدا برای انس و جن آورده است؟ ۱. «لاتدرکه الأبصار؛ دیدگان او را درک نمیکنند»؛ ۲. «لایحیطون به علما؛ هیچ فردی نمیتواند بر او احاطه علمی پیدا کند.»
پینوشتها:
۱. هرکس در این دنیا نابینا باشد، در آخرت نیز نابینا خواهد بود. سوره اسراء، آیه ۷۲.
۲. «جرعهای از دریا»، صص ۶۵۲ـ۶۵۰.
۳. سوره انبیاء، آیه ۲.