حضرت ابوالحسن علی بن موسی الرضاعلیهما السلام در سال ۱۴۸ ه. ق و در روز یازدهم ذی قعده (دو هفته بعد از شهادت جد بزرگوارش امام صادق علیه السلام(۱) ) در مدینه چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت امام موسی بن جعفرعلیهما السلام و مادر مکرمه اش به نام های نجمه خاتون، ام البنین، سکینه نوبیه و تکتم نامیده میشود. (۲)
آن حضرت در دوران امامت ۲۰ ساله خویش (۱۸۳ – ۲۰۳) با سه تن از حکمرانان مستبد عباسی؛ هارون الرشید، امین و مأمون معاصر بود. امام رضاعلیه السلام در آخر صفر سال ۲۰۳ ه. ق در سن ۵۵ سالگی بوسیله مأمون؛ مسموم شد و در سناباد نوقان که امروزه یکی از محله های مشهد میباشد به شهادت رسید و در محل بارگاه فعلی مدفون گردید.
نوزاد مبارک
حضرت نجمه خاتون مادر امام رضاعلیه السلام میگوید: از زمانی که فرزندم علی را باردار شدم، سنگینی حمل را احساس نمیکردم. در خواب پیوسته زمزمه تسبیح، تهلیل و ذکر خداوندی را از درون خود میشنیدم تا جائی که این امر موجب بیم و هراس من میشد، چون بیدار میشدم هیچ صدایی به گوشم نمی خورد، هنگامیکه نوزاد متولد شد، روی زمین افتاد و دست هایش را روی زمین قرار داد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لب هایش را حرکت داد چنانکه گویی حرف می زد. در این هنگام پدرش امام موسی بن جعفرعلیهما السلام به نزدم آمد و گفت: ای نجمه! کرامت پروردگارت بر تو مبارک باد! من نوزاد را در جامه ای سفید پیچیدم و به دست امام دادم، آن حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت، سپس آب فرات خواست و از آن به کام کودک مالید و آن گاه نوزاد را به من بازگردانید و فرمود: «خُذیهِ فَاِنَّهُ بَقِیهُ اللَّهِ تَعالی فی اَرْضِهِ؛ او را بگیر که بقیه اللَّه در روی زمین است. (۳)»
امام موسی بن جعفرعلیهما السلام از همان دوران طفولیت او را به «رضا» ملقب گردانید و کنیه «ابوالحسن» را برایش برگزید. آن حضرت به فرزند دلبندش – که یادگار امامت محسوب میشد – خیلی علاقه داشت. مفضل بن عمر میگوید: روزی به حضور امام کاظم علیه السلام مشرف شدم، آن جناب فرزندش علی را در دامنش نشانده، نوازش میکرد و میبوسید. زبان آن کودک را می مکید و گاهی کودک را بر دوش خویش می نهاد و به سینه اش می چسبانید و پیوسته میگفت: «بِاَبی اَنْتَ ما اَطْیبَ ریحَکَ وَاَطْهَرَ خَلْقَکَ وَاَبْینَ فَضْلَکَ؛ پدرم فدایت! تو چه خوشبویی و چه پاکیزه خویی و فضل و برتری تو چه تابان و درخشنده است!»
گفتم: فدایت شوم! در قلبم نسبت به این کودک علاقه عجیبی احساس میکنم که به غیر از شما این چنین عشق و علاقه ای به کسی ندارم. امام کاظم علیه السلام فرمود: ای مفضّل! او در نظر من همانند من نسبت به پدرم امام صادق علیه السلام میباشد. و آن گاه این آیه را تلاوت فرمود: «ذُرِّیهً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ»(۴) مفضل پرسید: آیا او بعد از شما امام است و مقام پیشوایی امت را خواهد داشت؟ فرمود: آری، هرکه از او اطاعت کند هدایت یافته و آن که از او نافرمانی نماید، کافر خواهد شد. (۵)
شمه ای از اخلاق حضرت رضاعلیه السلام
ابراهیم بن عباس میگوید: هرگز ندیدم امام رضاعلیه السلام به کسی – ولو به یک کلمه – جفا و بی مهری کند وبا زبان او را بیازارد و نیز ندیدم که سخن شخصی را قطع نماید، بلکه صبر میکرد تا سخن او به آخر برسد و ندیدم که آن حضرت تا آنجا که امکان داشت تقاضای کسی را رد نماید. او هرگز پاهایش را در کنار افرادی که در حضورش بودند دراز نمی نمود، هرگز در حضور کسی تکیه نمیکرد و هرگز ندیدم که آن حضرت به خدمتکاران و غلامان آزاد شده اش ناسزا بگوید و او را ندیدم که در حضور افراد، آب دهانش را بیرون بیندازد و هرگز ندیدم که خنده ای با صدا و قهقهه آمیز داشته باشد، بلکه خنده اش تبسم و لبخند بود، وقتی که خلوت میکرد و کنار سفره می نشست، همه خدمتکاران و غلامان، حتی دربان ها را کنار سفره می نشاند و با هم غذا می خوردند.
آن حضرت شب کم می خوابید و بسیار سحرخیز بود، بسیار روزه میگرفت و روزه سه روز در هر ماه را حتماً انجام می داد و می فرمود: روزه سه روز هر ماه، معادل روزه همه زمان هاست. او کارهای نیک بسیار میکرد و غالباً آن را در شب های تاریک و مخفیانه انجام می داد. (۶)
به مناسبت ولادت پرمیمنت امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضاعلیهما السلام در این نوشتار به بیان خاطراتی درباره کرامات، عنایات و حالات آن حضرت خواهیم پرداخت.
امام رضاعلیه السلام و مناظره با عالم مسیحی
صفوان بن یحیی، از دوستان نزدیک امام رضاعلیه السلام گوید: یوحنّا، معروف به «ابوقُره» از اندیشمندان علم کلام در جهان مسیحیت، از من خواست که او را به حضور حضرت رضاعلیه السلام ببرم. من از حضرت رضاعلیه السلام اجازه گرفتم و او را به حضور امام علیه السلام بردم.»ابوقُره» فرش زیر پای امام را بوسه زد و گفت: «دین ما چنین از ما خواسته که این گونه به شریف ترین افراد زمان خود احترام کنیم.»
سپس از امام پرسید: «نظر شما درباره گروهی که ادعایی میکنند و گروه دیگر آن ادعا را تایید میکنند، چیست؟»
امام فرمود: «ادعای فرقه اول درست است.»
ابوقره پرسید: «نظر شما درباره گروه دیگری که ادعایی دارند ولی گروه دیگری غیر از خودشان آن را تصدیق نمی نمایند، چیست؟»
امام فرمود: «ادعای گروه دوم بی اساس است.»
ابوقره گفت: «ما (مسیحیان) ادعا داریم که عیسی بن مریم روح اللَّه و کلمه خداست. مسلمانان در این ادعا با ما موافقند. و مسلمانان ادعا دارند که محمدصلی الله علیه وآله پیامبر است، ولی ما آن را قبول نداریم، بنابراین بهتر است در آن چیزی که اتفاق نظر داریم همان را بگیریم. و این کار شایسته تر از اختلاف است.»
امام رضاعلیه السلام فرمود: «نام تو چیست؟» او گفت: «یوحنا.» فرمود: «ای یوحنا! ما ایمان به عیسایی داریم و آن عیسی را روح خدا و کلمه (مخلوق) خدا می دانیم که ایمان به محمدصلی الله علیه وآله داشته باشد و بشارت به آمدن او داده باشد و بر خود اقرار کند که بنده خداست. اگر به ادعای شما عیسی روح خدا و کلمه خدا است، ولی ایمان به محمد ندارد و بشارت به آمدن او نداده است و اقرار به عبودیت خود در برابر خدا نمیکند، ما از او بیزاریم. بنابراین ما در کدام نقطه با هم موافق هستیم، تا در همان نقطه با هم باشیم و آن را محور حل اختلافاتمان قرار دهیم؟»
ابوقُره از این پاسخ دندان شکن در بن بست قرار گرفت و برخاست و با ناراحتی تمام به صفوان گفت: «برخیز برویم، از این مجلس چیزی عاید ما نمیشود.» (۷)
با آل علی هر که درافتاد برافتاد
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات // با آل علی هر که درافتاد برافتاد
ابوحبیب هرثمه بن اعین، از کارگزاران حکومت مأمون و از علاقه مندان به حضرت رضاعلیه السلام بود. (۸) او میگوید: «در دربار مأمون شایع شده بود که حضرت رضاعلیه السلام از دنیا رفته است، امّا از آن جا که در صحت این خبر شک داشتم، برای صحت و سقم آن به دربار رفتم. در میان خادمان مأمون غلامیبه نام صبیح دیلمی وجود داشت که مورد وثوق و اطمینان مأمون بود. وی هنگامیکه مرا دید گفت: ای هرثمه! تو می دانی که من از غلامان مورد اطمینان و اهل سرّ مأمون هستم. گفتم: «آری.» صبیح دیلمیگفت: داستان عجیبی دارم. پاسی از شب گذشته بود که مأمون مرا به همراه سی نفر از غلامان مخصوص و محرم اسرار خود، فرا خواند. هنگامیکه به حضورش رفتیم، از بس شمع و چراغ در اطراف او روشن بود، شب مانند روز می نمود. در برابر مأمون تعدادی شمشیر آماده، مسموم، تیز و برّاق دیده میشد. تک تک ما را صدا کرد و از ما عهد و پیمان گرفت و گفت: «این عهد بر شما لازم است و نباید هیچگونه تخلفی کرده و یا دست از پا خطا کنید و هر آنچه فرمان می دهم باید انجام دهید!» ما هم سوگند وفاداری یاد کردیم و همگی گفتیم: اطاعت امیرمؤمنان، مأمون بر ما واجب است. آن گاه دستور داد به هر یک از ما شمشیری زهر آلود دادند و گفت: «همین ساعت به منزل علی بن موسی الرضاعلیهما السلام می روید و دور او را میگیرید و با شمشیر او را قطعه قطعه میکنید و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط میکنید. این دستور را پنهان کنید و به هیچ کس نگویید. در مقابل این خدمت به هر یک از شما ده کیسه پول و ده ملک مرغوب و حاصلخیز جایزه خواهم داد و تا زنده اید در نزد من مقرب خواهید بود.»
ما طبق دستور به طور ناگهانی به منزل حضرت رضاعلیه السلام رفتیم، آن حضرت را در رختخواب دیدیم، دورش را گرفتیم، به او حمله کرده و بدنش را قطعه قطعه نمودیم، خون شمشیرهایمان را با رختخواب آن جناب پاک نمودیم، سپس به منزل مأمون برگشتیم، خبر کشتن امام را به او دادیم و سوگندهای زیادی خوردیم که مطابق دستور عمل شد. مأمون از ما تشکر کرد و به ما اجازه مرخصی داد. چون صبح نزد مأمون رفتیم، دیدم لباس سیاه در بر نموده و با سر و پای برهنه قصد دارد [به عنوان عزاداری در رحلت امام] از منزل بیرون آید. من جلو در با او همراه شدم، وقتی که نزدیک حجره امام رسیدیم، صدای آن حضرت به گوش ما رسید، مأمون لرزان شد و به من گفت: «زود وارد حجره شو و خبری برایم بیاور!»
وارد حجره شدم، دیدم آن حضرت در کمال سلامتی مشغول عبادت است. [آن حضرت] به من رو کرد و فرمود: «ای صبیح! «یریدُونَ اَنْ یطْفِؤُوا نُورَ اللَّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَیاْبَی اللَّهُ اِلاَّ اَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَلَوْکَرِهَ الْکافِرُونَ»؛ (۹)»آن ها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمی خواهد که نورش را کامل کند، هر چند که کافران نپسندند.»
سپس فرمود: «سوگند به خدا! نیرنگ آن ها (دشمنان) به ما ضرر نمی رساند تا وقتی که اجل فرا رسد.» صبیح گوید: برگشتم و سلامتی امام را به مأمون اطلاع دادم و مأمون با کمال شرمندگی به خانه اش برگشت.
هرثمه گوید: خداوند را بسیار شکر کردم و به حضور امام رسیدم، امام علیه السلام فرمودند: «این مطلب را به هیچ کس نگو مگر کسی که قلبش سرشار از ایمان و ولایت ماست.»
گفتم: بلی ای مولای من! آن گاه امام علیه السلام فرمود: «ای هرثمه! به خدا سوگند، نقشه های آنان به ما هیچ آسیبی نمی رساند، تا اینکه هنگام اجل و مرگ ما فرا رسد. (۱۰)»
دعبل در حضور امام هشتم علیه السلام
هنگامیکه دعبل بن علی خزاعی قصیده تائیه خود را به نام «مدارس آیات» – که یکی از بی نظیرترین، زیباترین و معروف ترین قصاید عربی است – سرود، با خود عهد کرد که آن را نخست بر حضرت رضاعلیه السلام بخواند. بدین منظور از مدینه به مرو آمد و در مرو به محضر حضرت رضاعلیه السلام رسیده و عرضه داشت: «یابن رسول اللَّه! من در مناقب شما اهل بیت علیهم السلام قصیده ای سروده ام و با خود عهد کرده ام که آن را بر هیچ کسی غیر از شما نخوانم. امام رضاعلیه السلام فرمود: بخوان! او قصیده مفصل خود را قرائت کرد. در اینجا به عنوان تبرک و تیمن چند بیت از قصیده دعبل را می خوانیم:
مَدارِسُ آیاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَهٍ // وَمَنْزِلُ وَحْی مُقْفِرُ الْعَرَصاتِ
«مدارس آیات الهی [که منزل اهل بیت علیهم السلام است] از تلاوت آیات الهی خالی مانده و عرصه های منزل وحی از ساکنانش تهی گشته است.»
سَقَی اللَّهُ قَبْراً بِالْمَدینَهِ غَیثُهُ // قَدْ حَلَّ فیهِ الْاَمْنُ بِالْبَرَکاتِ
«خداوند با نزول رحمت خود قبری را که در مدینه موجب امنیت و انواع برکات است، سیراب کند. [و آن قبر منور رسول اللَّه صلی الله علیه وآله میباشد] .»
وَصَلَّی عَلَیهِ اللَّهُ ماذَرَّ شارِقٌ // وَلاحَتْ نُجُومُ اللَّیلِ مُبْتَدِراتِ
«همواره خداوند متعال بر او درود می فرستد مادامیکه آفتاب فروزان طلوع میکند و ستارگان شب به سرعت در طلوع و غروب اند.»
اَفاطِمُ قُومییا ابْنَهَ الْخَیرِ فَانْدُبی // نُجُومَ سَماواتٍ بِاَرْضِ فَلاتِ
«ای فاطمه! ای دختر بهترین انسان ها! برخیز و ندبه کن بر آن ستارگان درخشان آسمان ها [ی عزّت که] در سرزمین کربلا [به خاک افتادند] .»
هنگامیکه دعبل این بیت را بر امام رضاعلیه السلام قرائت کرد:
وَقَبْرٍ بِبَغْدادَ لِنَفْسٍ زَکِیهٍ // تَضَمَّنَهَا الرَّحْمنُ فِی الْغُرُفاتِ
«و قبری دیگر در بغداد، برای شخصیتی پاک [و مطهر] میباشد که خداوند متعال تضمین کرده که در غرفه ها [ی بهشتی] آن [گرامی] را جای دهد، [و آن قبر معطر امام موسی کاظم علیه السلام است]،» آن حضرت فرمود: ای خزاعی! آیا دوست داری که دو بیت دیگر بر این قصیده تو اضافه کنم، تا کاملتر گردد؟ دعبل گفت: بلی یابن رسول اللَّه!
امام رضاعلیه السلام فرمود:
وَقَبْرٍ بِطُوسٍ یالَها مِنْ مُصیبَهٍ // اَلَحَّتْ عَلَی الْاَحْشاءِ بِالزَّفَراتِ
اِلَی الْحَشْرِ حَتّی یبْعَثَ اللَّهُ قائِماً // یفَرِّجُ عَنَّا الغَّمَّ وَالْکُرُباتِ
«و قبر دیگری در سرزمین طوس خواهد بود که [حسرت ها و] مصیبت ها از آن به دل مؤمنان رسد، که دائماً سوز آن مصیبت درونشان شعله ور بوده و آن را از طریق اشک و آه بیرون میکنند و این سوز و گداز همچنان ادامه مییابد، تا آنکه حق تعالی حضرت قائم علیه السلام را مبعوث فرماید، تا او غم ها و مصیبت ها را از دل های ما زدوده [و به سرور و شادی بدل سازد] .»
دعبل پرسید: «یابن رسول اللَّه! آن قبری که در طوس است، قبر چه کسی خواهد بود؟» امام رضاعلیه السلام فرمود: «قبر من میباشد و طولی نمیکشد که، طوس محل رفت و آمد شیعیان و دوستان ما خواهد بود.»
حضرت در ادامه فرمود: «اَلا فَمَنْ زارَنی فی غُرْبَتی بِطُوسٍ کانَ مَعی فی دَرَجَتی یوْمَ الْقِیامَهِ؛ [ای دعبل!] بدان! هرکس مرا در غربت، در شهر طوس زیارت کند، در روز قیامت با من همنشین خواهد بود.»
دعبل به قصیده خود ادامه داد تا به این ابیات رسید:
خُرُوجُ اِمامٍ لا مَحالَهَ خارِجٌ // یقُومُ عَلَی اسْمِ اللَّهِ وَالْبَرَکاتِ
یمَیزُ فینا کُلَّ حَقٍ وَباطِلٍ // ویجْزی عَلَی النَّعْماءِ وَالنَّقِماتِ
«بدون شک امام قائم علیه السلام خروج خواهد کرد، قیام او با نام خدا و به همراه برکات و خیرات خواهد بود. آن حضرت در میان ما حق و باطل را از هم جدا کرده و برای کارهای نیک پاداش عطا کرده و زشت کاران را مجازات خواهد کرد.»
هنگامیکه دعبل این ابیات را قرائت کرد، به شدّت اشک از چشمان مبارک امام رضاعلیه السلام جاری شد و بعد از آن سر مبارک را بلند کرده و نگاه خود را به سوی دعبل دوخته و فرمود: «یا خُزاعی! نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلی لِسانِکَ بِهذَینِ الْبَیتَینِ وَهَلْ تَدْری مَنْ هذَا الْاِمامُ؟! اَوْ مَتی یقُومُ؟! ای خزاعی! این دو بیت را روح القدس بر زبانت جاری کرد. آیا می دانی این امام کیست و کی ظهور خواهد کرد؟»
عرض کرد: نه ای مولای من! امّا شنیده ام امامی از شما خاندان ظهور خواهد کرد و زمین را از آلودگی و فساد پاک نموده و از قسط و عدالت پرخواهد کرد.
امام رضاعلیه السلام فرمود: ای دعبل! امام بعد از من پسرم محمد میباشد و بعد از او فرزندش علی، امام خواهد بود و بعد از علی فرزندش حسن، و بعد از او فرزندش حجت قائم علیه السلام امام میباشد. در غیبت او شیعیان انتظارش را میکشند و بعد از ظهور، اطاعتش خواهند نمود. اگر از عمر دنیا جز بهاندازه یک روز نماند، خداوند آن روز را طولانی خواهد کرد تا آن حضرت خروج نماید و زمین را پر از عدل و داد کند چنانکه قبل از او از ظلم و جور پر شده است. (۱۱)
شیرین ترین عطای آسمانی
آیت اللَّه حاج سید علی لواسانی نقل میکند که: خانواده مرحوم آقا سید علی نقی حیدری، صاحب کتاب اصول الاستنباط، برای زیارت قبر مطهر حضرت علی بن موسی الرضاعلیهما السلام از کاظمین به مشهد مقدس آمدند. روزی در منزل ما مهمان بودند. اهل بیت ما در اثناء خوشامدگویی و پذیرایی آنان، احساس میکند که آنان بسیار غمگین و ناراحت هستند.
علت ناراحتی را سؤال میکند و آنان با اشاره به دختر آقا سید علی میگویند: این دختر مدت هاست که ازدواج کرده ولی تا به حال صاحب فرزند نشده است و این روزها شوهر او در فکر تجدید فراش بوده و می خواهد همسر دیگری بگیرد. از وقتی که این خبر به او رسیده، طعم زندگی برایش تلخ و ناگوار شده است؛ شب و روز ندارد و همیشه در حالت افسردگی و نگرانی به سر میبرد. همسرم به آن ها میگوید: هر کس به زیارت امام رضاعلیه السلام بیاید و سه حاجت بخواهد، همه حوائجش یا یکی از آن ها برآورده خواهد شد. سپس خطاب به آن دختر میگوید: الان برخیز! وضو بگیر و به حرم مطهر مشرف شو و از آن حضرت فرزند بخواه! آن خانم سفارش او را عمل میکند و آنان پس از زیارت مشهد مقدس رضوی علیه السلام به کاظمین مراجعت می نمایند.
آیت اللَّه سید علی لواسانی می افزاید: ما در سال بعد در همان ایام به عتبات عالیات مشرف شدیم و چون به کاظمین رفتیم و به منزل مرحوم حیدری وارد شدیم، دیدیم صدای گریه طفل نوزاد بلند است و اهل خانه آنقدر خوشحال هستند که در پوست خود نمیگنجند. آنان در این مورد گفتند: ما هنگامیکه از مشهد مقدس برگشتیم، این خانم از همسر خویش باردار شد و همین روزها این بچه متولد شده و بهترین و شیرین ترین عطای حضرت ثامن الائمه علیه السلام به ما رسیده است. (۱۲)
شتری که به ضامن آهو پناه آورد
در حدود ۳۰ سال پیش، شتری در مشهد از دست سلاخان گریخته و به حرم امام هشتم علیه السلام پناه آورد و پای پنجره فولادی زار زار گریست. حاج سید حسینی، یکی از دربانان صحن عتیق میگوید: شتر وارد حرم شد، با قدم هایی آهسته گام برداشت، سه دور اطراف سقاخانه چرخید و بعد به آرامی جلوی پنجره فولاد زانو زد و پس از سر و صدای زیاد چنان اشک ریخت که همه را به حیرت واداشت.
در همان موقع دربان یاد شده، شالی سبز برگردن شتر انداخته و او را به دنبال خود راهنمایی کرد. شتر مانند آهویی رام با او همراه شد و مردم هم گروه گروه به دنبالش رفتند.
رئیس تشریفات حرم در آن زمان، صاحب شتر را دعوت کرده و از او خواست که شتر را به آستان قدس واگذار کند و در مقابل، چیز دیگری را از مسؤولین حرم تقاضا نماید. صاحب شتر فقط تقاضا کرد که او را به عنوان خادم حرم مطهر امام رضاعلیه السلام قبول کنند. تقاضای او پذیرفته شد و بدین ترتیب آقای حاج نصر اللَّه حسین زاده صاحب شتر معروف در ردیف خادمین اماه هشتم علیه السلام قرار گرفت.
موضوع پناهندگی آن شتر به حرم مطهر رضوی علیه السلام آن چنان در روحیه مردم و شیفتگان آن حضرت اثر گذاشت که شعرا شعرها سروده و در این زمینه قطعه های ادبی آفریدند. به عنوان نمونه به قطعه شعری که ملک الشعرای دربار رضوی علیه السلام دکتر قاسم «رسا» سروده است اشاره میکنیم:
ساربانی اشتری را صبح گاه // بهر کشتن برد در کشتارگاه
اشتر از مسلخ چو آهو میگریخت // تا بَرَد بر ضامن آهو پناه
شد هراسان وارد صحن عتیق // ملتجی بر دادرس شد دادخواه
زد چو زانوی ادب را بر زمین // شه بر او افکند از رحمت نگاه
لطف سلطان بین که تا پایان عمر // می چرد در سایه الطاف شاه
باز کن چشم یقین ای کوردل // کز یقین آیی برون از اشتباه
هر که را نور ولایت در دل است // برد سوی کعبه مقصود راه
کمتر از حیوان نئی ای دردمند آنچه // می خواهی از این درگه بخواه
کعبه دل ها بود شمس الشموس // خیره از نور جمالش مهر و ماه
برفرازد چون رضا سر از شرف // هر که ساید جبه بر این بارگاه (۱۳)
دانای اسرار
خداوند متعال می فرماید: «وَقُلْ اِعْمَلُوا فَسَیرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤمِنُونَ»؛ (۱۴)»ای پیامبرصلی الله علیه وآله! بگو [هر عملی می خواهید] انجام دهید، خداوند [متعال] و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را میبینند!»
ما می دانیم که هر مؤمنی اعمال افراد را نمی تواند ببیند، پس افراد خاصّی مانند معصومین علیهم السلام مقصود است.
امام رضاعلیه السلام با اذن خداوند اعمال ما را میبیند و بر زندگی ما نظارت دارد و از اسرار نهانی ما باخبر است. با توجه به این آیه، داستان زیر را می خوانیم:
سید عباس کمالی نقل میکند که در حرم مطهر رضوی و در دارالسّیاده پشت پنجره فولاد مشغول قرائت زیارتنامه بودم. یکی از دوستان را دیدم که با حالتی پریشان و نگران از حرم مطهر بیرون آمده و می رود. وقتی مقابل من رسید، با او احوالپرسی کردم. از اوضاع و احوالش فهمیدم که بی پولی او را بیچاره کرده است.
برای همین دست به جیبم بردم و مقداری پول به او تعارف کردم، او خجالت کشید و قبول نکرد. گفتم: ما با هم رفیق هستیم، ممکن است من هم روزی نیازمند شوم و از شما پول بگیرم، بیا این ها را ببر، خرج کن و مشکلات زندگی را رفع کن. او ناچار قبول کرد و پول را گرفت و از حرم بیرون رفت. بعدها که همدیگر را ملاقات کردیم، گفت: دوست عزیز! می دانی قضیه آن روز من چه بود؟ گفتم: مگر قضیه ای بوده؟ گفت: بلی، آن روز من به قدری تنگدست و گرفتار بودم که از خود بیخود شدم و در محضر حضرت رضاعلیه السلام جسارت کرده و عرض کردم: «ای آقای من! امروز از فقر و تنگدستی سخت پریشانم، نظر مرحمتی بفرما، خودت می دانی که من چندین مرتبه پول به ضریح مطهرت انداخته ام. اکنون اگر مرحمتی فرمایی همان پول هایی را که به ضریح انداخته ام به من عنایت فرما!» این سخنان را از شدت فقر و تنگدستی گفته و از حرم بیرون آمدم تا اینکه شما مرا دیدید و آن وجه را با اصرار به من دادید. من رفتم و حساب کردم، دیدم مبلغی که شما به من دادید دقیقاً بهاندازه پول هایی است که من تا به حال به ضریح انداخته ام. (۱۵)
آری، ائمه اطهارعلیهم السلام از همه اسرار و امور شیعیان آگاهند.
امام هشتم و عنایت به یک مبلّغ
شیوایی بیان و زیبایی گفتار برای هر انسانی لازم و مفید است، امّا این موهبت الهی در گویندگان و سخنرانان – بویژه مبلغین مذهبی – نه تنها یک امتیاز محسوب میشود، بلکه یکی از عوامل توفیق در امر تبلیغ است. برای کسانی که در مقام تبلیغ و عرضه دین هستند ضروری است که از بهترین و زیباترین گفتارها در قالبی روان و شیرین بهره گیرند و نتایج موفقیت آمیز آن را شاهد باشند. امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: «اَلْفَصاحَهُ زینَهُ الْکَلامِ؛ (۱۶) فصاحت زینت [و آرایش] سخن است.»
مرحوم حاج محقق، واعظ معروف، در اوایل تبلیغ از شیوایی بیان و گفتار کاملاً بی بهره بود. هرجا برای تبلیغ می رفت، مردم عذر او را می خواستند! او مصمم بود که این راه را ادامه دهد اما موفق نمیشد. پس از قدری تأمل، تنها راه چاره را در استمداد از امام رضاعلیه السلام دید. پس به مشهد مقدس عزیمت کرد و در کمال خلوص به حرم مطهر حضرت رضاعلیه السلام مشرف شد. در ضمن زیارت، ودر حالی که به اوج انقلاب روحی رسیده بود، آن حضرت را به فرزند بزرگوارش حضرت جوادعلیه السلام قسم داد تا گشایشی برای قدرت بیانش حاصل شود.
در طواف تو مثل پروانه // هستیم را به باد خواهم داد
تا نگاهم کنی تو را سوگند // به عزیزت جواد خواهم داد
پس از عرضه این خواسته به محضر امام هشتم علیه السلام، ناگاه احساس میکند که شیوایی خاصی در بیان و گفتارش پدید آمده است. او از آن روز به بعد از آن قدرت بیان، بهره ها گرفت و سالیان سال با موفقیت تمام به تبلیغ دین و به هدایت مردم پرداخت. (۱۷)
پی نوشت :
۱) از آنجا که امام صادق علیه السلام در ۲۵ شوال ۱۴۸ ق به شهادت رسید، فاصله شهادت آن حضرت با تولد نبیره گرامی اش حضرت رضاعلیه السلام در حدود دو هفته میشود.
۲) بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۳.
۳) همان، ج ۴۹، ص ۹.
۴) آل عمران/ ۳۴ – «نژادی که بعضیشان از بعض [دیگر] است و خدا شنوای داناست.»
۵) بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۲۰ و ۲۱.
۶) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج ۲، ص ۱۸۴، باب فی ذکر اخلاق الرضاعلیه السلام؛ کشف الغمه، ج ۳، ص ۱۵۶.
۷) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج ۲، ص ۲۳۲؛ وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۲۸.
۸) معجم رجال الحدیث، ج ۲۰، ص ۲۸۰.
۹) توبه/۳۲.
۱۰) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج ۲، ص ۲۱۵؛ بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۱۸۵؛ دلائل الامامه، طبری، ص ۳۶۰.
۱۱) دلائل الامامه، ص ۱۸۲؛ عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج ۲، ص ۲۶۸ و ۲۷۰؛ بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۲۴۸ و کشف الغمه، ج ۳، ص ۷۶.
۱۲) علامه سید محمد حسین طهرانی، روح مجرد، ص ۲۸۰، با تلخیص.
۱۳) سیری در کرامات رضوی، ص ۱۹.
۱۴) توبه/۱۰۵.
۱۵) سیری در کرامات رضوی، ص ۶۲.
۱۶) کنز الفوائد، ابوالفتح کراجکی، ص ۱۳۸.
۱۷) توسل یافتگان، ص ۱۷۴.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره۳۷ .