مرد عرب خدمت پیامبر(ص) آمد و گفت: «هیچ زنی حامله نشده است، به فرزندی دروغگوتر از تو، اگر این گونه نبود که عرب مرا عجول بنامد، هر آیینه تو را میکشتم و همه مردم را به واسطه کشتن تو خوشحال میکردم».
عُمر [که در آنجا حاضر بود] گفت: «ای رسول خدا! اجازه بده او را بکشم».پیامبر(ص) فرمودند: «نه، آیا نمیدانی که شخص حلیم نزدیک است که پیغمبر شود [یعنی در شخص حلیم این قابلیت زیاد است که به پیامبری نائل آید]».مرد عرب رو به پیامبر(ص) کرد و گفت: «قسم به لات و عزّی که به تو ایمان نمیآورم تا اینکه این سوسمار به تو ایمان بیاورد».
بعد سوسمار را از کیسهاش بیرون آورد و در مقابل حضرت قرار داد و گفت: «اگر این ایمان آورد، من هم ایمان میآورم».
پیامبر(ص) فرمودند: «ای سوسمار»، در این لحظه سوسمار با زبان عربی فصیحی که همه میشنیدند جواب داد: «بله، ای رسول خدای عالمیان!»
پیامبر فرمودند: «چه کسی را پرستش میکنی»؟
سوسمار گفت: «الّذی فی السّماء عرشه و فی الأرض سلطانه و فی البحر سبیله و فی الجنّه رحمته و فی النّار عذابه؛ کسی را میپرستم که عرشش در آسمان است و سلطنت بر زمین دارد و در دریا راه اوست و رحمتش در بهشت است و عذابش در آتش است».پیامبر(ص) فرمودند: «ای سوسمار من که هستم»؟
سوسمار گفت: «تو رسول خدای عالمیان هستی و خاتم پیامبرانی و رستگار میشود کسی که تو را تصدیق کند و خوار میشود کسی که تو را تکذیب نماید».در این موقع مرد عرب گفت: «أشهد أن لا إله إلّا الله و أنّک رسول الله حقّا» من قبل از اینکه نزد تو بیایم مبغوضترین فرد نزد من تو بودی و کسی در روی زمین به این اندازه نزد من مبغوض نبود و سوگند به خدا که الآن تو را بیشتر از خودم و فرزندم دوست میدارم.پس به تحقیق که به تو با مویم و پوستم و درونم و بیرونم و باطنم و ظاهرم ایمان دارم.[این روایت ادامه دارد و در آخر روایت آمده است که بعداً هزار نفر به واسطه این مرد عرب به پیامبر ایمان آوردند و تنها دسته هزار نفری که در زمان حیات پیامبر به او ایمان آورده بودند، همین دسته بودند].
٭ برگرفته از: ملک احمدی، علی اصغر، معرفت حیوانات.
ماهنامه موعود شماره ۹۸