ادیان الهی، هدفی جز بیان روش درست زندگی برای رسیدن به سعادت و کمال در دنیا و آخرت نداشتهاند. چهار کتاب آسمانی (سبک زندگی) اوّل برای دوره زمانی خاص بوده است؛ امّا کتاب پنجم، نه برای زمانی خاص و نه برای مکانی خاص نازل شده است. سه ویژگی در «قرآن» وجود دارد که آن را از وابستگی به بُعد زمان و مکان بینیاز میکند. این سه ویژگی، به گفته خود این کتاب به این قرار است: ۱. تأثیر نپذیرفتن از فرهنگهای مختلف؛ ۲. منسوخ نشدن دستورات آن با گذشت زمان؛ ۳. اعلام خاتم بودن پیامبر(ص).
هر فرد برای زندگی کردن در دنیای مادّی، دانسته یا ندانسته، به اجبار یا از روی اختیار، از قوانینی پیروی میکند. در هر منطقه و کشوری و در هر دوره زمانی، این قوانین تغییر کرده و به شکلهای مختلفی ظهور میکنند؛ امّا چیزی که قطعی است، وجود چنین قوانینی است. شاید کسی با خود بگوید که «من آزادی دارم و هر کاری که بخواهم میکنم و زیر بار هیچ قانونی نمیروم»؛ امّا متوجّه این موضوع نیست که در آزادی خود نیز به واسطه آنکه دارای احساسات و عقل است، از نگرشی خاص در زندگی روزمرّه بهره میگیرد. درست است که او دارای آزادی عمل است؛ امّا او دارای حسّ تنفّر است؛ پس خیلی کارها را نمیکند، او دارای حسّ محبّت است؛ پس خیلی کارها و رفتارها را انجام میدهد. هر فردی که در حال زندگی کردن زندگی است، از مجموعهای دستورالعملها پیروی میکند که میتوان آنها را سبک زندگی نامید. پس بنابراین نگرش شما به زندگی، سبک زندگی شما است.
صحبت در مورد تقابل سنّت و مدرنیته، وقتی روی سخن با میانسالان باشد یا همان سنّتیها در جامعه امروز «ایران»، به دلیل اینکه موضوع برای آنها تجربه شده است، بسیار سادهتر میباشد تا توضیح آن برای جوانان. در جامعه ما نوع نگرش افراد جامعه به موضوع سنّت و مدرنیته، نوعی تقابل و جنگ است؛ امّا این دو موضوع خلط شدهاند. در واقع، زمانی بین دو موضوع تقابل و رقابت پیش میآید که آنها در یک زمان و مکان واحد باشند؛ در حالیکه سنّت و تجدّد در یک برهه زمانی قرار ندارند که بتوانند با یکدیگر رقابت کنند. برای فهم این موضوع، به تبیین این دو کلمه و جایگاه هر کدام میپردازیم.
سنّت همان تجدّد دیروز است. پدیدههای مختلف در برهههایی زمانی مختلف، شاخص شده و به اصطلاح عامّه مُد میشوند و با گذشت زمان، با شاخص شدن پدیدهای جدیدتر، آنها از مُد میافتند. فرایند صعود و سقوط پدیدههای اجتماعی به چهار بخش تقسیم میشوند: سه بخش ابتدایی صعود و بخش چهارم سقوط میباشد. این چهار بخش به ترتیب ۱. نواندیشی؛
۲. نوگرایی؛ ۳. نوسازی؛ و ۴. سنّت میباشند. برای آشنایی با نحوه کارکرد این چهار بخش، به بیان یک مصداق میپردازیم: مانتو.
ابتدا یک شخص یا یک گروه حرفهای این چنین میاندیشند که در فصل تابستان، هوا بسیار گرم است و باید مانتو را طوری طرّاحی کرد که کمترین میزان گرما را تولید کند و اجازه رسیدن هوای تازه به بدن را نیز بدهد. پس به این اندیشه میرسند که مانتوها به جای دکمه یک کمربند داشته باشند تا علاوه بر آزادی عمل بیشتر، باعث تولید گرمای کمتر شود. برای اینکه این نواندیشی دارای بازار اقتصادی مناسبی باشد، لازم است تا در مرحله دوم نوگرایی صورت پذیرد؛ یعنی با روشهای مختلف در مردم، ایجاد علاقه برای خرید محصول جدید را ایجاد کنیم و پس از تقاضای بازار برای طرح جدید مانتو، دست به نوسازی بزنیم و مدلهای قبلی را با تولید انبوه مدلهای جدید از رده خارج کنیم؛ امّا به دلیل اینکه ذهن انسان در هر لحظه، در حال نواندیشی است، مرحله چهارم به وجود میآید؛ یعنی از مُد افتادن کالایی که قبلاً شاخص شده بود. مرحله چهارم باید اتّفاق بیفتد تا مرحله بعدی که همان مرحله نواندیشی است، بتواند به نوگرایی برسد. در واقع، این چهار مرحله یک حرکت سینوسی دارند که در سه مرحله صعود و در مرحله چهارم برای ایجاد صعودی جدید، سقوط میکند. این حرکت تکراری سینوسی نه به دلیل بهتر پاسخگویی به نیاز بشر، بلکه بیشتر برای کارکردهای اقتصادی و فرهنگی است که به وجود آمده است. باید توجّه داشت که عامل اصلی پا برجا ماندن این حرکت، دامن زدن به حسّ تنوّع طلبی بشر میباشد.
هر کشور و دولتی بر اساس اعتقادات اکثر افراد جامعه خود، اقدام به قانونگذاری و تعریف مناسبات اجتماعی میکند و در کنار آن، خود افراد جامعه نیز به واسطه بافت اجتماعی و فرهنگ کشور خود، از یک سری الگوهای خاصّ آن جامعه پیروی میکنند. پر واضح است که این نگرشها، یا به زبان دقیقتر سبک زندگیها آنقدر نمایان است که احتیاجی به اثبات این صفات در هر جامعهای وجود ندارد.
برای ایجاد سبک زندگی مطلوب و مناسب در جامعه توسط حکومتها و مسئولان کشور، که توسط اکثریت مردم انتخاب شدهاند، دو الگوی شناخته شده در جهان وجود دارد: الگوی اروپایی و الگوی آمریکایی که به اختصار، شیوه عملکرد آنها را با ذکر مثال توضیح میدهیم:
در الگوی معروف به اروپایی، برای ایجاد سبک زندگی یا به زبان سادهتر برای ایجاد نگرشی خاص به پدیدههای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی در جامعه، حکومت به اصطلاح، از بالا سبک زندگی را ایجاد میکند؛ به طور مثال، اگر در کشور خود معتقد به این باشیم که واردات ماشینهای لوکس خارجی هرچند بسیار محدود، باعث عیان شدن بیش از پیش فاصله طبقاتی موجود در جامعه میشود و ایجاد نارضایتی در اقشار پایین جامعه از زندگی میکند. اگر بخواهیم از طریق اروپایی، اقدام به فرهنگسازی در عدم استفاده از ماشینهای گران قیمت کنیم، به این شکل عمل میکنیم که با وضع قوانین گمرکی، اجازه ورود این ماشینها را نمی دهیم. در واقع، در این روش، با اعمال قانون و از بالا، مردم را عادت به ماشینهای داخلی میدهیم.
امّا اگر به دنبال این باشیم که با مدل آمریکایی، مردم را از خرید ماشینهای لوکس به دور کنیم، باید از پایین بر روی تفکّر مردم تأثیر بگذاریم. با استفاده از ابزار رسانهای، آمریکاییها امروز به راحتی توان آن دارند که در داخل کشور یا خارج از آن، مردم را به کالا یا انجام رفتاری خاص متمایل کنند. یک بار با سینما، سریال، انیمیشن و یک بار به کمک افراد و اشخاص سرشناس و تبلیغات هدفمند. یک بار با استفاده از یک خواننده، مدل موی خاصّی را در جامعه باب میکنند و یک بار با برند سازی حرفهای در رسانهها کاری میکنند که مردم یک کشور از گوشی تلفن همراهی استفاده کنند که شرکت سازنده، آن کشور را تحریم کرده است. بدیهی است که روش اروپایی بسیار سادهتر از روش آمریکایی است و ابزار کمتری نیز احتیاج دارد.
امّا الگوی سوم نیز وجود دارد که ۱۴۰۰ سال است متفکّران مسلمان از آن غافل بودهاند. با اینکه به آنها گفته شده است که برنامه زندگی شما تا روز جزا در اختیارتان قرار گرفته و تمام نیازهای شما را پاسخگو است، امّا مسلمانان از غافلند.
ادیان الهی، هدفی جز بیان روش درست زندگی برای رسیدن به سعادت و کمال در دنیا و آخرت نداشتهاند. چهار کتاب آسمانی (سبک زندگی) اوّل برای دوره زمانی خاص بوده است؛ امّا کتاب پنجم، نه برای زمانی خاص و نه برای مکانی خاص نازل شده است. سه ویژگی در «قرآن» وجود دارد که آن را از وابستگی به بُعد زمان و مکان بینیاز میکند. این سه ویژگی، به گفته خود این کتاب به این قرار است:
۱. تأثیر نپذیرفتن از فرهنگهای مختلف؛
۲. منسوخ نشدن دستورات آن با گذشت زمان؛
۳. اعلام خاتم بودن پیامبر(ص).
پس مسلمانان بالقوّه دارای کاملترین سبک زندگی هستند و مشکل این است که این توانایی توسط متفکّران خود، تبدیل به قدرتی بالفعل نشده است.
متأسّفانه تا به امروز، تلاشی جدّی برای استخراج سبک زندگی قرآنی توسط مسلمانان صورت نگرفته و اگر هم تلاشهایی شده است، به سیستمی جاری در زندگی مردم تبدیل نشده است؛ به طور مثال شهید مطهّری در کتاب خود این معضل را مورد بررسی قرار داده و این چنین میگوید که:
انسان غربی خیلی از صفات پسندیده خود را از دو روش عادت و مجازات یاد گرفته است که این روشها مورد قبول اسلام نیست. اسلام میگوید: با دلیل و منطق، به مردم بفهمانید که راه درست چیست…؟
نیاز به افرادی که تفکّرات اسلامی اینچنینی را تبدیل به یک برنامه در روزمرّه جامعه کنند، در امروز جامعه ما بسیار احساس میشود.