در اواخر دهه ۱۹۸۰م. بود که دکتر جوزف نای، با ارائه نظریّهای که میگفت امروز حوزه جنگ، حوزه نبرد قلبها و ذهنهاست، به پیریزی و تعریف قدرت نرم یا همان چیزی که ما در ایران به جنگ نرم میشناسیم، پرداخت. در این دکترین ملّی «آمریکا»، که در «پنتاگون»، به عنوان دکترین سیاست خارجی و داخلی تصویب شد، آن دولت یا حکومتی قدرتمندتر است که قلبها و ذهنهای بیشتری را با خود همراه داشته باشد.
از آن به بعد، دولت آمریکا در راستای گسترش و بسط حوزه قدرت نرم خودش، همواره از هیچگونه طرح، استراتژی، قانون و دستاوردهای در زمینههای مختلف، به ویژه فرهنگ و هنر چشمپوشی نکرده است؛ امّا این تلاش ایالت متّحده آمریکا برای سلطه و اشغال قلبها و ذهنها، بر مردم ما پوشیده نیست. دیربازی است که قدرت نرم یا همان جنگ نرم، که به فرموده مقام معظّم رهبری آن را «استحاله فرهنگی» نامیدهاند. در کشور، شنیده و تحلیل شده است. از حمله به ارزشهای فرهنگی و بیارزش کردن آنها تا رسوخ دادن ارزشهای آمریکایی در فرهنگ آن کشور، تنها بخش کوچکی از دکترین ملّی قدرت نرم آمریکاست.
بد نیست که ما ابتدا، به بررسی چارچوب مفهومی آنچه امروز به عنوان قدرت نرم و رؤیای آمریکایی میشناسیم، بپردازیم.
پیام آمریکایی، اوّلین بخش از انتقال و اشاعه این دکترین است. ارسال پیام، دارای سه جزء است: فرستنده پیام، خود پیام و گیرنده پیام. فرستنده پیام آمریکاییها هستند و گیرنده آن مردم در سراسر دنیا؛ امّا خود پیام که مهمترین بخش است، دارای متن و محتوایی است که هدف فرستنده در آن نهفته است؛ امّا این متن شامل چیست؟ شامل ایدئولوژی و تفکّر آمریکایی است. ایدئولوژیای که در اشکال مختلف پیام به سمت مخاطب ارسال میشود. حال این ایدئولوژی از سه محور اصلی تشکیل شده است: یکی رؤیای آمریکایی که همان آرزو و آمال آمریکایی است. بخش دیگر، ارزشهای آمریکایی و دیگری بیداری آمریکایی است. بیداری را میتوان در حوزه نقد و کریتیک گنجاند؛ امّا این سه حوزه در مرحله بعد به نمود میرسد و در قالب سبک زندگی آمریکایی یا American Life Style عمل میکند. این سبک زندگی آمریکایی در زندگی هر فرد، او را به هویّت آمریکایی میرساند. تمام اینها آن چیزی است که با نام روح آمریکایی یا ذهن آمریکایی در فرد گنجانده شده است. ذهنی که هدف اصلی دکترین ملّی قدرت نرم آمریکاست: کنترل و به دست آوردن قلب و ذهن افراد.
قلب و ذهنهای تسخیرشدهای که اکنون در خاک ایالاتمتّحده، بلکه در تمام جهان وجود دارند و در رؤیای آمریکایی خود غرقند؛ امّا این رؤیای آمریکایی، چه محتوایی دارد؟ یا به بیان دیگر ارزشها و ایدئولوژی آمریکایی که رؤیای آمریکایی را شکل میدهد، چیست؟ برای پاسخ بهتر به این پرسش، آنچه را که به عنوان پیام فرستاده میشود، بررسی خواهیم کرد.
عمده پیامهایی که از مخاطِب، یعنی آمریکا به مخاطَب، یعنی مردم فرستاده میشود، از طریق بزرگترین صنعت پیامرسانی فرهنگی، یعنی «هالیوود» صورت میگیرد. این پیامها از فیلمهای سینمایی گرفته تا سریالهای تلویزیونی، از صنعت مد گرفته تا برنامههای شوی زنده تلویزیون آمریکا، همگی حامل پیام ایدئولوژی آمریکایی و رؤیای آمریکایی است.
یکی از این دست آثار که شدیداً محبوب و همینطور الهامبخش در رؤیای آمریکایی است، فیلم سوپرمن است. سوپرمن به کارگردانی ریچارد دانر، اوّلین بار در سال ۱۹۷۸م. ساخته شد؛ امّا این ابتدای شکلگیری این شخصیّت نبود؛ بلکه همچون بسیاری از ابر انسانهای موجود در هالیوود، ابتدا در کمیکها و در حدود سال ۱۹۳۲م. این شخصیّت به وجود آمد. در این فیلم، شخصیّت سوپرمن با نام Kal El (اسمییهودی به معنی صدای خدا) نقش ناجی و محافظ کشور آمریکا را دارد و همواره از بالای شهر در حال گشت است و هرگونه خطری که حیات آمریکا را به خطر میاندازد، دفع میکند. این سوپرمن فردی است که از سیّارهای به نام «گریپتن» آمده است و هیچ چیزی به او آسیب نمیزند. او مصون از هرگونه گزند و آسیبی است.
اگر بخواهیم نمونه دیگری از انبوه این ابر انسانها را ببینیم، میتوانیم به فیلم بتمن ساخته کریستوفر نولان اشاره کنیم. بتمن شبیه خفّاش، پرنده شب گرد میباشد و شخصیّت او نیز همینگونه است. وی شب و هنگامیکه جامعه در غفلت و خواب به سر میبرند، به پاسبانی و محافظت از مردم شهر میپردازد. او در مبارزه با خطراتی میباشد؛ همچون اسکرکرو(مترسک) که با تولید گازهای سمّی تلاش میکرد آمریکاییها را روانی کند، تا جوکر در بتمن که شهر «گاتهام» را (که شبیه به شهر «نیویورک» است)، تهدید به نابودی میکنند و در تلاش است آن خطر بالقوّه در وجود انسانها، یعنی هرجومرجخواهی و آشوبگری را به تهدیدی علیه تمام مردم تبدیل کند.
در تمام اینها، بتمن به کمک مشاورش که مدّتها در سیستمهای نظامی و جنگی آمریکا بوده است و با استفاده و بهرهمندی از اختراعات نظامی متعلّق به کمپانی اسلحهسازیای، که خود مالک آن میباشد، همواره در تقلّا برای نجات شهر خود است؛ حال آنکه سیستم نظامی آمریکا و شرکتهای نظامی خصوصی که مسبّب بسیاری از آشوبها، کشتارها و جنگها در جهان است، ناجی و مسبّب نجات مردم نمایش داده میشوند.
در واقع، همیشه همینطور بوده است که خطرات نابود کنندهای از داخل یا خارج، چه موجودات فضایی و چه موجودات و حشرات موذی کشور آمریکا را به نابودی تهدید کرده است، و ابر انسان(ها)یی بودهاند که آمریکا را از این خطرات نجات دادهاند. آنچه میبینیم سینمای پرتاگونیست آمریکایی است که همواره در تلاش، برای حفظ وضع موجود و نجات آمریکای حال حاضر است. این ابر انسانها ناجی جهانیان تصویر میشوند و البتّه هدف اصلی ناجی حفظ ثبات کشوری به نام آمریکا است. تا جایی که در صحنهای از فیلم سوپرمن، که او در بالای کره زمین قرار دارد و ندای کمک مردم مختلف جهان را میشنود، این حس در مخاطب ایجاد میشود که این خدا (سوپرمن)، که نماینده آمریکاست، محافظ شماست. آنچه امروز، آمریکا در قالب دیکتاتوری نظامی و سیاسی در صحنه بینالملل و همچنین گستره وحشتناک سرویس جاسوسی الکترونیک آمریکا، یعنی «آژانس امنیّت ملّی» (NSA) صورت داده است، گواه این روحیه استکباری و «خویشخدا پنداری» این کشور است و تلاش آن همراه کردن مردم جهان به نفع خویش و ایجاد این حس که آرزو و امنیّت تنها در خاک آمریکا تحقّق مییابد، بوده است.
حتّی اگر نخواهیم که مثالهایی از فیلمهایی بزنیم که برای آینده و دورنمای زندگی بشریت، انسانهای ماورائی یا انسانهایی که به نهایت کمال از لحاظ فعّالیت مغزی، فکری و فیزیکی خود رسیدهاند، ترسیم میکنند، میتوانیم آنچه در آثار دیگر، انسان طراز آمریکایی که آنها نیز مطابق با ارزشها و ایدئولوژی آمریکایی تخیّل و تصویر شدهاند، بیان کنیم.
از این دست آثار، فیلم فارست گامپ یک پورتره کامل و تصویر دقیقی را از آنچه رؤیای آمریکایی بدان تشنه است، نشان میدهد. فیلم فارست گامپ نیز از آن دست آثار سینما پروتاگونیست میباشد که تلاش برای نجات و بهبود وضع موجود آمریکا میکند. شخصیّت فارست گامپ، کودکی معلول است که توانایی راه رفتن به طور عادی را ندارد؛ امّا فارست هنگامیکه تحت ظلم هم محلّهایها قرار میگیرد، برای رهایی، تلاش به دویدن میکند، آنگاه انرژی نهفته در او فوران کرده، به او، سرعتی بیش از حدّ انسانی میدهد. حال ارزشها از اینجا شروع میشود. او ابتدا به کالج رفته و در رشته فوتبال آمریکایی، قهرمان میشود. آنگاه پس از پایان درس از دانشگاه معتبر آمریکایی فارغالتّحصیل میشود. او این زمان به ارتش میرود و در جنگ آمریکا و «ویتنام» شرکت میکند و با نشان دادن دلاوری خودش در میدان جنگ، از دست مقامات، نشان لیاقت میگیرد. سپس او در رشته تنیس روی میز در سرزمین «چین» برای آمریکا قهرمانی به دست میآورد و باز از دست رئیسجمهور آمریکا، نشان لیاقت دریافت میکند. او حتّی در دو ماراتن شرکت میکند و با تحت شعاع قرار دادن تمام خبرگزاریها از این دو، عدّه زیادی را بدان دعوت میکند.
در تمام طول زندگی فارست گامپ آنچه، به عنوان ایدئولوژی آمریکایی، ارزشهای آمریکایی و بالأخره رؤیای آمریکایی یاد میشود؛ به واقعیت میپیوندد. این رؤیاها، ماورائی و تخیّلی نیست؛ بلکه در ژانر واقعی و رئال نشان داده شده است که اثر بخشی و نفوذپذیری آن بر ذهن و قلب افراد را بیش از پیش میکند.
دیگر ایمِیج و تصویری که در ذهن، از طریق پیام آمریکایی شکل گرفته است، تصویر شهرهای آمریکا، به ویژه «نیویورک» است. همواره در اکثر فیلمهایی که شما نمایی از شهر نیویورک میبینید، برجها و آسمانخراشها و جنگلی از ساختمانهای عظیم به تصویر کشیده شده است؛ در حالیکه این منطقه برج خیز! بیشتر از ۲۰ % شهر نیویورک را تشکیل نمیدهد. هرکس که این فیلمها را میبیند، آمریکا را کشوری میداند که همه ساختمانهای آنها از برجهای بزرگ و شیشهای، کلوبهای بزرگ و بناهای حیرتانگیز تشکیل شده است.
کازینوها که یکی از بزرگترین مراکز فساد اخلاقی و اقتصادیاند، از دیگر درگاههای رسیدن رؤیای آمریکایی ذهنها به حقیقت را هستند. عمارتهای عظیم و پر زرق و برقی که شما در آن، آیندهای ثروتمند برای خود تخیّل میکنید و ساختار وسوسهگر آن، سرابی واهی در ذهنهای مسحور و تسخیر شده را ایجاد کرده است. آنچه این مرکز فساد برای بشریت رقم میزند، فلاح و رستگاری و خوشبختی نیست؛ بلکه تخیّل متوّهمگونه لباس خوشبختی است که بر تن بدبختی و فساد و تباهی است.
مد و مصرفگرایی از دیگر ارزشهای آمریکایی است که نقش مهمّی در رؤیای آمریکایی ایجاد میکند. مد که امروز یکی از سودآورترین و پرطرفدارترین تجارتها در هژمونی غرب و آمریکا میباشد، افراد را به تغییر مدام و دنبالهروی از آنچه «مد» و «به روز باشی» مینامند، دعوت میکند. هرکس که خارج از این مدگرایی و به روز گرایی باشد، عقبمانده و جهانسومی است؛ ولی زمینه این دنبالهروی از مد، چیز عمیقتر و مهمتری است و آن مصرفگرایی است. مصرفگرایی را که میتوان از آنچه صنعت تبلیغات و گستره و نفوذ آن در اذهان است، استنتاج کرد. این مصرفگرایی، از آن دست صادرات فرهنگ آمریکایی میباشد که سالهای طولانی است، خود را در جوامع مختلف رسوخ کرده و زمینه نفوذ دیگر ارزشهای آمریکایی را هم فراهم آورده است.
حال این ارزشها، ایدئولوژی آمریکایی ارسال شده به افراد ایدهآل رؤیای آمریکایی را رقم میزند. پس از آن، انتقاد، دگردیسی و تمایل به جنبش درونی و بیرونی را در افراد به وجود میآورد و پس از آن که تغییر در آنها صورت گرفت، فرد و افراد به خود، هویّتی جدید، که همان هویّت آمریکایی است، میدهند. این هویّت در نهایت، ذهن و قلب فرد را آمریکایی وارد میکند. پس زمانی که روح و ذهن فرد به تسخیر قدرت درآمد، آنگاه سیطره آمریکا در حوزه قدرت نرم، بر فرد، به دست خواهد آمد.
پس هرچه جوامع در مقابل این رؤیای آمریکایی که به صورت رگبار و مداوم به سمت ذهنهایشان شلیک شده است، رفتاری منفعلانه داشته باشند، نفوذ آنها بیش از پیش شده و مرحله به مرحله به آنچه رقم زدن هویت آمریکایی است، نزدیکتر میشوند.