بررسی قیام محمّد نفس زکیّه

fe9a81893bcfbc8dfd9564adbbd4aa96 - بررسی قیام محمّد نفس زکیّه

موضع امام صادق(ع) در برابر قیام نفس زکیّه به عنوان مهدی آل‌محمّد(ص) از همان روز اوّل مخالفت بود؛ زیرا عبدالله محض یعنی پدر نفس زکیّه معتقد شده بود که فرزندش مهدی آل محمّد(ص) است و سکوت امام می‎توانست نوعی صحّه گذاردن بر ادّعای آنها باشد. به همین دلیل امام صادق(ع) با این قیام مخالف بود؛

مقدمه :

در هر عصر و زمانی جامعه اسلامی، شاهد شورش و قیامی‌بر علیه دستگاه خلافت بوده و همیشه شیعیان، نگرانی خود از وضع جامعه خویش را به نحوی ابراز کرده‌اند. این تداوم و استمرار می‌تواند دلایل مختلفی داشته باشد؛ امّا قبل از اینکه عوامل تداوم قیام‌ها در دوره خلفای اموی و عبّاسی مورد بررسی قرار گیرد، بهتر است به این سؤال پاسخ دهیم که چه چیزی زمینه برپایی این قیام‌ها را به وجود می آورد؟ برای ریشه‌یابی این قضیه باید به پاره‌ای از آیات و احادیثی که از مبانی اعتقادی شیعه می‌باشد، اشاره کنیم و سپس به سیره عملی و گفتار ائمّه معصومین(ع) به خصوص امام علی(ع) تمسّک جوییم.
آیات جهاد و فضیلت‌های آن به ویژه آیه «وَلا تَحسَبَنَّ الذینَ قُتِلوا فیِ سَبیلِ الله اموَاتاً بَل احیَاءٌ عِندَ رَبِهِم یُرزَقُون»۱ وآیاتی با این مضمون و مفهوم که شیعیان را به بذل جان و مال وآبرو در راه دین خدا ترغیب و تشویق می‌کند، با مؤیّداتی که در احادیث وارد شده، علویان را به قیام بر علیه ظلم و ستم و احقاق حقوق از دست رفته‌اشان وادار می‌کرد.
بدون تردید، یکی از بخش‌های مهمّ تاریخ اسلام، بررسی زندگی، احوالات و سیره فرزندان پیامبر اسلام(ص) است. چه آنهایی که به عنوان ائمّه هدی(ع) یادشان در ذهن و ضمیر هر انسانی پایدار و جاودانه است، چه آنهایی که فرزندان ایشانند یا ناشناخته هستند. گروهی از ایشان اگرچه از شهرت زیادی برخوردار نیستند، ولی در ابعاد و گسترش تمدّن اسلامی نقش‌آفرین بوده‌اند. در تلاطم ادوار و تطوّر زمان توانسته‌اند تعارضات حق و باطل را به درستی بشناسند و در کشاکش، طرف انصاف را برگزینند.
درگیری میان دو حزب علوی و عبّاسی که در قالب بحث‌های کلامی و ادبی آغاز شده بود، سرانجام به مرحله عملی و میدان جنگ کشیده شد. یکی از نشانه‌های ایمان، محمّد بن عبدالله، معروف به «نفس زکیّه»، از نوادگان امام حسن(ع) است که هم عصر دو امام معصوم (امام محمّد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع)) می‌باشد.
نفس زکیّه در زمان حضرت امام صادق(ع) علیه خلیفه وقت و جور عبّاسی، منصور دوانیقی قیام کرد و برگی از مبارزات جنبش شاخه علوی حسنیان را در تاریخ پر تلاطم و حماسی تشیّع رقم زد که در این مقاله اشاره‌ای کوتاه به روند مبارزات و پیامد‌های آن خواهیم داشت.

علویان و چگونگی دسته‌بندی
علویان منصوب به علیّ بن ابی‌طالب(ع) از نسل ایشان و از فرزندان آن بزرگوار می‌باشند که در نیمه دوم قرن سوم هجری تحت عنوان علویان در «طبرستان» قیام کردند.۲
مهم‌ترین نکته به عنوان درآمد تشکیل دولت علویان در «ایران»، بحث از ورود سادات، یعنی افراد وابسته به خاندان پیامبر(ص) از طریق امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) به ایران بوده است. این مهاجرت از همان قرن نخست هجری قمری آغاز شد و در نیمه‌های قرن دوم هجری سرعت گرفت. در اواخر قرن دوم هجری تا قرن سوم گروه‌های زیادی از سادات علوی در شهرهای مختلف ایران از جمله: «قم»، «ری»، «اصفهان» و «گرگان»، در کنار سایر قبایل عرب مهاجر زندگی می‌کردند.۳
علویان، کسانی بودند که علیه امویان به پا خواسته و لیاقت امارت و ولایت را برای خویش بیش از دیگران می‌دانستند. این اعتقاد آنها نه از آن رو بود که علویان جانشینان واقعی پیامبر(ص) و منصوبین از جانب خدا هستند؛ بلکه تنها از روی سزاواری آنها برای کسب مقام خلافت صورت گرفت. آنچه که می‌تواند مشخّص‌کننده چهره آنها باشد، این بود که در مقام سنجش و ارزیابی مقام معنوی و علمی، خلافت علی(ع) را برتر از دیگران می‌دانستند. خاندان‌های حکومتی علویان «مغرب»، علویان طبرستان، اشراف حسنی «مکّه»، رئیسیان «یمن»، ادریسیان مغرب (مراکش کنونی)، اُخَیضَریان و دیگر خاندان‌های کوچک‌تر همه در زمره علویان بودند. این عنوان در عصر اخیر بر نُصَیریان «سوریه» نیز اطلاق می‌شده است. واژه علوی به ویژه در «ترکیه»، بر مطلق شیعه امامی اطلاق می‌شود.۴
علویّین دو دسته بودند: دسته اوّل کسانی بودند که نظری به دنیا و ریاست و خلافت و مال و منال نداشتند. غرض و هدفشان فقط ترویج دین و تعلیم و تعظیم شعائر اسلام بود و سیره زندگی آنها بهترین شاهد صدق گفتار است. دسته دیگر که از اولاد و اقوام علویّین بودند. آنها معتقد به خروج برای رفع ظلم و ستم بوده و از این جهت عرصه را بر خلفای ظالم زمان خویش تنگ می‌کردند؛ ولی طالبین، رسماً داعیه خلافت داشتند و از جمله آنها محمّد بن عبدالله بن محض الحسنی که معروف به نفس زکًٌٌیه بود، در «مدینه» بر ابوجعفر منصور خروج کرد و برادرش ابراهیم شهید باخمری۵ در «بصره» برآمد و حسین بن علی، مشهور به صاحب فخ، در «حجاز» بر موسوی‌های عبّاسی خروج کرد و یحیی بن عبدالله محض، معروف به صاحب دیلم در طبرستان بر هارون الرّشید خروج کرد و همه آنها به درجه شهادت رسیدند؛ ولی در میان اعقاب آنها، حسّ انتقام و خونخواهی شدیدتر شد.

علویان از دیدگاه علویان
علویان خود را شیعیان اِثنا عشر می‌دانستند و می‌دانند. علویان، مسلمانان شیعه و موحّد بوده و هستند که خداوند را از هر شباهتی با مخلوقات منزّه می‌دانند. آنان به نبوّت سیّد پیامبران حضرت محمّد(ص) و امامت امامان دوازده‌گانه اعتراف داشتند و دارند. آنها عرب‌های خالص بودند و هستند که چیزی داخل نسبت آنها نشده است. آنان هیچ چیز دیگری را به جای اسلام به عنوان دین و عربیت به عنوان نسبت و تشیّع نمی‌پذیرفتند و نمی‌پذیرند. علوی نه حلول و نه تناسخ را قبول نداشته و ندارند. آنها نه جبر را می‌پذیرفتند و نه تفویض را. از دیدگاه آنها، قضا و قدر از ناحیه خداوند است و شرّ آن از ناحیه نفوس.

پارسایی علویان و درآمدی به ریشه های فرهنگی اجتماعی تشیّع در ارتباط با علویان
علویان و شیعیان در قرن اوّل به دیانت و پارسایی شهرت داشتند. این ویژگی پس از شهادت امام علی(ع) و آغاز سلسله امویان، روشن‌تر شد. علویان و اهل بیت(ع)، که به انجام فرائض و نوافل و ترک محرمّات و مکروهات تقیّد شدیدی داشتند، دین و مذهب آنان را سرلوحه کردار خویش قرار می‌دادند. شیعیان و علویان به خاطر ظلم‌هایی که بر آنان روا داشته می‌شد، مظهر مظلومیت بودند و مردم ایران با مشاهده این ظلم‌ها، که در موارد زیادی به شهادت علویان می‌انجامید، به آنان متمایل می‌شدند. این مظلومیت پس از واقعه «کربلا» رو به فزونی گذاشت و در این میان، نباید از نقش مهمّ امام سجّاد(ع) غافل ماند.

محمّد نفس زکیّه کیست
محمّد بن عبدالله بن حسن، فرزند حسن مثنّی، نوه امام حسن مجتبی(ع) است و چون از پدر و مادر (فاطمه، دختر امام حسین(ع)) به خاندان نبوّت متّصل می‌شد، مشهور به عبدالله محض بود. ایشان فرزندی داشت به نام محمّد که بسیار زاهد و پرهیزگار بود؛ فلذا به او لقب « نفس زکیّه» دادند.۶
ابوعبدالله محمّد نفس زکیّه و ملقّب به صریح قریش است. در سال ۱۰۰ ه‍.ق. به دنیا آمد. پدرش عبدالله، فرزند حسن مثنّی و نوه امام حسن مجتبی(ع) است. مادرش هند دختر ابی‌عبیده بن عبدالله بن زمعه است و چون مادران و مادر بزرگ‌های محمّد، هیچ‌کدام کنیز نبودند، برای همین هم لقب صریح قریش داشت. محمّد را از جهت کثرت زهد، عبادت، فقه، دانایی، شجاعت و کثرت فضائل، نفس زکیّه می‌گفتند. نزدیکان و بنی‌الحسن نیز، از باب اینکه او همنام پیغمبر اکرم(ص) بود و بین دو کتف او خال بزرگ سیاهی بود، عقیده داشتند که او مهدی اهل بیت(ع) است و می‌گفتند که همان مهدی موعود است که مالک شرق و غرب عالم می‌شود.۷

شکل گیری و دلایل قیام محمّد، معروف به نفس زکیّه برعلیه خلافت عبّاسی
نخستین کسان از علویان که در برابر حکومت عبّاسی قیام کردند، محمّد بن‌عبدالله بن‌حسن، معروف به «نفس زکیّه» و برادرش ابراهیم از شاخه حسنی و نبیره حضرت امام حسن(ع) بودند؛ در حالی‌که امام جعفر صادق(ع) که از شاخه حسینی بود، بی‌طرفی اختیار کرد و توانست پیروانش را قانع کند که اوضاع برای ایجاد خلافت علوی مناسب نیست.۸
محمّد در میان اهل بیتش از همه بافضیلت‌تر بود، در علم و حفظ کتاب و فقاهت در دین شجاعت و سخاوت و صلابت و هر مزیّتی سرآمد روزگارش بود؛ به طوری که کسی در مهدی بودن او شک نداشت و این موضوع میان عموم مردم شایع شده بود. به همین خاطر گروهی از بزرگان بنی‌هاشم از آل‌ابی‌طالب و آل‌عبّاس و تیره‌های گوناگون بنی‌هاشم با او بیعت کرده بودند، سپس مطلبی از جعفر بن‌محمّد(ع) صادر شد که او به حکومت نخواهد رسید و حکومت در بنی‌عبّاس خواهد بود.
محمّد بن‌عبدالله را مهدی می‌نامیدند. میان دو شانه محمّدبن عبدالله هنگام تولّد خالی سیاه و درشت به‌اندازه تخم مرغ نقش بسته بود. در تکلم روان و سلیس نبود، و او بر منبر می‌رفت و سخن می‌گفت و در تکلّم او لکنت و کندی دیده می‌شد.۹ همه را به خودش دعوت می‌کرد و پیش از دست‌یابی عبّاسیان به حکومت به خلافت چشم دوخته بود و پیروان او در حجاز، عراق، خراسان برای او دعوت می‌گرفتند.
محمّد از زمانی که دولت به چنگ بنی‌عبّاسی افتاد از ترس ایشان پیوسته در غربت به سر می‌برد. در مدینه ظهور کرد و امر خویش را آشکار ساخت و اعیان مدینه نیز با وی بیعت کردند؛ جز چند نفر. محمّد نیز بر مدینه دست یافت و امیر آن را که از جانب منصور نصب شده بود؛ عزل کرد و از طرف خود قاضی و عاملی برآن گماشت و در زندان‌ها را شکست و هر کسی در آن بود؛ خارج کرد و یکباره بر مدینه استیلا یافت۱۰ و برای روز موعود آماده می‌شد؛ امّا او در ارزیابی‌هایش اشتباه کرد. او پنداشت دعوتی که در خراسان انتشار یافته است و شعار «رضا من آل البیت» است، چیزی جز دعوت علویان نیست و او هم نامزد ایشان برای خلافت است. زمانی که قدرت به دست عبّاسیان سپرده شد، وی به این کار راضی نشد و از بیعت با خلیفه سفّاح خودداری کرد و کوشید تا بر ضدّ او قیام نماید؛ ولی پدرش با این دلیل که خلیفه بر او برتری دارد، مانع او شد.۱۱
زمانی که ابوجعفر منصور به خلافت رسید، دو برادر نفس زکیّه، یعنی محمّد و ابراهیم، از بیعت با او خودداری کردند و مخفیانه در حجاز اقامت گزیدند. این کار منصور را نگران و خواب را بر او حرام کرد،
محمّد ابتدا آنچه جلوی راه حکومت بود از میان برداشت و در ظرف دو سه روز تمام حجاز و یمن او را به خلافت اسلام قبول نمودند حتی امام ابوحنیفه و امام مالک، دو نفر از ائمّه معروف فقه اهل سنّت و جماعت خلافتش را تصویب نمودند و فتوی بر حقّانیت وی دادند.۱۲
منصور موقع را زیاده از حدّی که انتظار داشت خطرناک دیده بود. به حیله و تزویر پرداخته، نامه‌ای به نفس زکیّه نوشت. اجازه داد به اینکه هر کجا میل دارد می‌تواند در آنجا توقّف کند و دیگر به حقوق و مستمری خیلی زیاد و بذل همه نوع مساعدت و محبّت درباره خویشانش وی را امیدوار ساخت. در جواب آن محمّد نوشت که: عفو و گذشت یا عنایت و بخشش وظیفه من بوده است؛ زیرا که خلافت حقّ مطلق من می‌باشد؛ نه تو.۱۳
محمّد در سال۱۴۵ه‍.ق. خروج کرد و به اتّفاق دویست و پنجاه نفر در ماه رجب همان سال داخل مدینه شد و صدا به تکبیر بلند کردند و رو به زندان منصور آوردند و در زندان را شکستند و محبوسین را بیرون کردند
زمانی که منصور مأیوس گشت از آنکه با محمّد به طریق سلم و صلح درآید، عیسی بن موسی، برادرزاده و ولیّ‌عهد خود را به تجهیز جنگ محمّد فرمان داد.
عیسی با چهار هزار سوار و دو هزار پیاده به دفع محمّد بیرون شد.
محمّد چون مطّلع شد که عیسی به دفع او بیرون شده، در تهیّه جنگ برآمده و خندقی بر دور مدینه کند و در ماه رمضان بود. همان سال عیسی با لشکر خود وارد شدند و دور مدینه را احاطه کردند.
عیسی آمد و در مدینه ایستاد و ندا داد که: ای محمّد از برای تو امانی است. محمّد گفت: امان شما را وفایی نیست. مردن با عزّت به از زندگی به ذلّت. و این‌وقت لشکر محمّد از دور او متفرّق شده بودند. از صدهزار نفر که با او بیعت کرده بودند سیصد و شانزده نفر با او بودند. لشکر عیسی آماده شدند و به یک دفعه بر تمامی آنها حمله کردند و کار ایشان را ساختند.
حمید بن قحطبه، محمّد را شهید کرد و سرش را به نزد عیسی برد و زینب، خواهر محمّد و فاطمه دخترش جسد او را از خاک برداشتند و در بقیع دفن نمودند.۱۴
قتل محمّد در اواسط ماه رمضان سال ۱۴۵ ه‍.ق. واقع شد. مدّت حضور او تا وقت شهادتش دو ماه و هفده روز بود و عمرش چهل و پنج سال رسید.
به طور کلّی دلایل قیام محمّد نفس زکیه را به شرح ذیل می‌توان دسته بندی نمود:
۱. در تنگنا قرار گرفتن او توسط عبّاسیان؛
۲. تأیید پدرش برای قیام او؛
۳. نامه و تأییدیه‌هایی از امیران مناطق و فرماندهان بزرگ منصور دریافت کرد که او را به قیام تشویق می‌کردند؛
۴. اعتراف بسیاری از مردم به ویژه حجازی‌ها به امامت محمّد.
۵. اصرار یارانش برای قیام او، به ویژه که انتظار طولانی آنها را خسته کرده بود؛
۶. منصور به شدّت خانواده محمّد را تحت فشار گذاشت تا او و برادرش را تسلیم کنند؛
۷. فتوای مالک به جواز بیعت با او و نقض بیعت با منصور؛
۸. اعتقاد وی مبنی بر اینکه او از منصور نیرومندتر است.
موضع امام صادق(ع) نسبت به قیام محمّد نفس زکیّه حکومت رو به فساد و تباهی بود. در حقّ علویان و مسلمانان ظلم و ستم و بیدادگری حاکم بود.
در این شرایط، عدّه‌ای از بزرگان بنی‌هاشم از جمله ابراهیم بن محمّد بن علی بن عبدالله بن عبّاس، ابو جعفر منصور، صالح بن علی، عبدالله بن حسن، پسران او، محمّد و ابراهیم و محمّد بن عبدالله بن عمرو بن عثمان در ده « ابواء » در نزدیکی «یثرب» گرد هم جمع شدند؛ از این بین صالح بن علی گفت: می‌دانید مردم چشم به شما دوخته‌اند، خدا خواسته است که امروز در این مجلس گرد هم جمع شوید، اکنون باید با یکی از این جمع بیعت کنید و بر بیعت خود پایدار باشید تا خداوند گشایشی ایجاد کند. بعد از او، عبدالله بن حسن پس از حمد و سپاس خداوند گفت: می‌دانید پسرم محمّد، مهدی است پس با او بیعت کنیم.
ابو جعفر (منصور) گفت: چرا خود را فریب می‌دهید؟ مردم به هیچ کس چون این جوان چشم ندوخته‌اند و چون دعوت او را پاسخ نمی‌گویند. حاضـران گفتند: راست گفتی؛ این را می‌دانیم و همگی با محمّد بیعت کردند.
فرستاده عیسی بن عبدالله (نواده امام علی(ع)) راوی این مطلب می‌گوید: عبدالله محض نزد پدرم آمد و پیام آورد نزد ما بیا که برای کاری گرد آمده‌ایم و همچنین پیام را برای جعفر بن محمّد(ع) برد. عیسی در ادامه می‌گوید: پدرم مرا فرستاد تا پایان کار را ببینم. من نزد آن جمع رفتم و محمّد را دیدم بر مصلّایی بافته از برگ درختان خرما نماز می‌خواند. بدو گفتم: پدرم مرا فرستاده است تا بپرسم برای چه گرد آمده اید؟۱۵
عبدالله گفت: گرد آمده‌ایم تا با مهدی بیعت کنیم. در این حال جعفر بن محمّد(ع) هم رسید و عبدالله او را نزد خود جای داد و همان سخن را که به من گفته بود بدو گفت. جعفر(ع) فرمودند: «چنین مکنید که هنوز وقت این کار ( ظهور مهدی) نیست» و به عبدالله فرمودند: «اگر می‌پنداری پسرت مهدی است، او مهدی نیست و اکنون نیز هنگام ظهور مهدی نیست و اگر برای خدا و امر به معروف و نهی از منکر قیام می‌کنی، به خدا تو که شیخ ما هستی نمی‌گذاریم تا با پسرت بیعت کنیم.»
عبدالله خشمگین شد و گفت: به خدا سوگند خدا تو را از غیبت آگاه نساخته و آنچه می‌گویی از روی حسد است که به پسرم داری.
جعفر(ع) فرمودند: «به خدا آنچه گفتم از حسد نیست. ولی این و برادرانش و فرزندانش…» و دست بر دوش ابوالعبّاس نهاد، سپس دست بر دوش عبدالله بن حسن زد و گفت: «…آری به خدا (خلافت) از آن تو و فرزندانت نیست و از آنهاست و دو پسر تو کشته خواهند شد.» سپس برخاست و بر دست عبدالعزیز پسر عمران تکیه کرد و فرمود: «آن را که ردای زرد پوشیده دیدی؟» (مقصود ابوجعفر بود)– «آری به خدا او آنان را می‌کشد.»۱۶
محمّد – بلی. من به خودم گفتم: پروردگار چنین چیزی به او نگفته؛ بلکه حسد او را واداشته تا این سخن بگوید؛ ولی به خدا سوگند نمردم تا دیدم منصور هر دو را کشت.۱۷
در تحلیل روایت فوق باید چنین گفت که برداشت عبدالله محض از فرزندش مبنی بر مهدی بودن برداشت غلطی بوده است و امام صادق(ع) نیز قائل به این مدّعا نبود؛ فلذا سکوت یا تأیید این مطلب به هیچ وجه جایز نبوده است و دیگر اینکه امام(ع) عاقبت این جریان را پیش‌بینی می‌کرد، تا آنجا که راجع به آینـده خلافت و کشته شدن فـرزندان عبدالله متذکّر می‌شود. صراحتاً آینده این جریان را شکست و کشته شدن محمّد بن عبدالله می‌داند؛ فلذا سعی می‌کند که ایشان را از این کار بازدارد.
ولکن نکته حائز اهمیت که از روایت فوق بر می‌آید، «اگر برای خدا و امر به معروف و نهی از منکر قیام می‌کنی، به خدا تو که شیخ ما هستی را وا نمی نهیم تا با پسرت بیعت کنیم»، این است که امام(ع) به هیچ وجه قیام علیه ظلم را نفی نمی‌کند و حتّی خود ایشان به عبدالله پیشنهاد بیعت می‌کند و اصولاً این از مهم‌ترین وظایف امام معصوم(ع) اقامه قیام علیه ظالم و ستمگر می‌باشد و از این جنبه که قیام ضدّ ستمگری می‌باشند موافق بوده است؛ لیکن ایشان می‌فرماید: «این زمان ظهور مهدی نمی‌باشد»، نکته دیگری که از این روایت و روایت دیگری که در ادامه می‌آید مستفاد می‌شود، این است که امام(ع) برای عبدالله به عنوان رحم خود و بزرگ بنی‌هاشم احترام قائل است و از جهتی نیز موضوع امام راجع به محمّد از باب امر به معروف و شفقت ایشان نسبت به خاندان امام حسن(ع) باعث می‌شود که مانعی برای این اقدام گردد.۱۸
در ادامه سیر تاریخی ما می‌بینیم که پیش بینی امام(ع) تحقّق می‌یابد و عیناً همان وقایع رخ می‌دهد.
ابن ابی الحدید در ضمن توضیح خلافت خلفا بعد از امیر المؤمنین(ع) در ذیل این بیت:
إذا ما اتَّقَی الله اُلفَتی ثُمَّ لَم یَکُن
عَلَی أهلِهِ کلّا فَقَد کَمَلَ الفَتَی‏
در رابطه با محمّد و ابراهیم دو فرزند عبدالله بن حسن بن حسن بن علی(ع) می‌گوید:
زمانی که لشگریان عیسی بن موسی به محمّد رسیدند به او گفتند: که خود را نجات بده یا به مکّه برو و یا به یمن. ایشان گفت: من عبدی هستم که برای جنگ بیرون آمده‌ام و از قتل خود خبر داد. عیسی او را به مال و نفس امان داد؛ ولی محمّد نپذیرفت.
از روایت فوق برمی‌آید که نفس زکیّه حتّی در نزد دشمنانش شایسته احترام بوده است و نیز اینکه او خود بر جعلی بودن عنوان قائم نسبت به وی آگاهی پیدا نموده است؛ چرا که فلسفه ظهور مهدی(ع)، اقامه عدل و دادگری و پاک کردن زمین از جور و ظلم می‌باشد و این هم، به دست او تحقّق خواهد یافت و لازمه این کار، بقاء و یاری او از طرف خداوند می‌باشد. از آنجایی که او وعده قتل خودش را می‌دهد بنابراین، به صدق فرمایش امام صادق(ع) راجع به زمان قیام و شخصیت مهدی آل محمّد (ص) پی برده است.۱۹
روایت است که بعد از شهادت محمّد و ابراهیم (برادر محمّد) و پدرشان عبدالله محض به همراه چند تن از خاندان بنی‌حسن(ع) در زندان، امام(ع) به شدّت متأثّر شده و سخت گریستند.
در «کشف الغمّه» روایت شده که حافظ عبدالعزیز از جعفر بن محمّد الصادق(ع) روایت کرده که حضرت فرمودند:
«زمانی منصور مرا احضـار کرد و با تندی با من سخن گفت و سپس اضافه کرد: یا جعفر من از کرده محمّد بن عبدالله، آگاه شدم و آنچه به واسطه او رخ داده است، اکنون منتظرم که کوچک و بزرگ شما اقدامی نمایید.»
امام صادق(ع) فرمودند: «ای امیر المؤمنین! حدیث کرده مرا پدرم از پدرش امام سجاد(ع) از حسین بن علی(ع) از علی(ع) از پیامبر که فرمود: مردی صله رحم می‌کند؛ در حالی‌که از عمرش سه سال مانده است، خداوند عمر او را به سی و سه سال افزایش می‌دهد و مردی ممکن است قطـع رحم نمـاید و ازعمرش از سـی و سه سال مانده باشد و خداوند آن را به سه سال تقلیل می‌دهد.» منصور گفت: به خدا سوگند این روایت را از پدرت نیز شنیده‌ام و امام در جواب درخواست منصور در عدم کمک به او (نفس زکیّه) می‌فرماید: «او رحم من است و به واسطه سفارش پیامبر اکرم(ص) موظّف به ارتباط با او می‌باشم.»۲۰
از این روایت چنین مستفاد می‌گردد که امام صادق(ع) خواستند با یادآوری احترام و دستگیری از ارحام به نوعی حمایت معنوی خود را از بنی‌حسن(ع) به عمل آورند و از آنجایی که بنی‌حسن(ع) به نوعی از ارحـام منصور نیز محسوب می‌شدند، امام منصور را به مراعات حال ایشان توصیه نموده است.
در روایتی دیگر ابی الحسن العمری نقل می‌نماید:
زمانی که محمّد نفس زکیّه به شهادت رسید، همرزم و یکی از خویشان نزدیک او به نام حسن افطس مخفی شد. هنگامی‌که امام صادق(ع) وارد عراق شد و بر منصور وارد گشت، از حسن نزد منصور شفاعت خواست، منصور نیز پذیرفت.۲۱

موضع امام صادق(ع) در ردّ انتساب این قیام به قیام مهدی آل محمّد(ص)
از مجموع مطالب فوق در پاسخ به این سؤال که موضع امام صادق(ع) راجع به محمّد نفس زکیّه چه بوده است چنین برداشت می‌شود:
با عنایت به اسـرار علم امامت و شواهد و قرائن امام(ع) از ابتدا با قیام نفس زکیّه با عنوان « قائم یا مهدی آل محمّد (ص)» مخالف بوده است؛ ولیکن آمادگی داشته‌اند که برای خدا و در مقابل ظلم و ستمگری و برای امر به معروف به پا خیزد.
علی‌رغم اینکه ایشان (عبدالله محض) از فرمایش امام معصوم تبعیت نکردند، ولیکن امام(ع) حمایت معنوی خود را از ایشان دریغ نورزید و سعی نمود با راهنمایی‌ها و کمک های معنوی خود از ایشان حمایت نماید.
چنان‌که می‌بینیم امام با قیام نفس زکیّه به عنوان قیامی ضدّ ستمگری (نه به عنوان قیام مهدی آل محمّد(ص) موافق بوده است و هر چند آن حضرت این انقلاب را مورد پشتیبانی قرار نداد؛ ولی در عین حال اقدامی نیز علیه آن به عمل نیاورد و این ثابت می‌کند که حضرت با قیام تحت عنوان مبارزه با ظلم و امر به معروف و نهی از منکر موافق بوده‌اند.
در جایی دیگر امام صادق(ع) خطاب به کسانی که از او درباره بیعت با نفس زکیّه سؤال می‌کردند، چنین فرمودند: «از خدا بترسید؛ زیرا پدرم فرمود: کسی که شمشیر به رخ مردم بکشد و آنها را به سوی خود دعوت کند با اینکه در میان مسلمین کسی باشد که از او داناتر است، گمراه شده و بی‌جهت خود را به زحمت انداخته است؛ چون صلاحیت احراز آن مقام را ندارد.»
موضع امام صادق(ع) در برابر قیام نفس زکیّه به عنوان مهدی آل محمّد(ص) از همان روز اوّل مخالفت بود؛ زیرا عبدالله محض یعنی پدر نفس زکیّه معتقد شده بود که فرزندش مهدی آل‌محمّد(ص) است و سکوت امام می‎توانست نوعی صحّه‌گذاردن بر ادّعای آنها باشد. به همین دلیل امام صادق(ع) با این قیام مخالف بود.
دلیل دیگر این بود که امام شکست و کشته شدن او را پیش‎بینی می‎کرد، از این روست: هنگامی‌که آنها از امام برای نفس زکیّه بیعت می‎خواستند چنین فرمودند: «آن مسئله امام مهدی(عج) است که پیغمبر خبر داده است، حالا وقتش نیست و ای عبدالله! اگر تو می‎پنداری که این پسرت(محمّد) همان مهدی موعود است، بدان که او نیست و اکنون زمان خروج مهدی نیست و اگر می‎خواهی به محمّد (پسرت) دستور خروج دهی، به خاطر امر به معروف و نهی از منکر باشد.»
شاهد دیگر در تأیید قیام ضدّ ظلم نفس زکیّه این است: در زمانی که محمّد و ابراهیم (برادر محمّد) و پدرشان عبدالله محض به همراه چند نفر دیگر در زندان منصور به سر می‎بردند و چند تن از آنها در آن جا با سخت‎ترین وضع به شهادت رسیدند، منقول است که امام صادق(ع) درباره شهادت آنها گریه سختی نمود.
در روایتی دیگر در تأیید قیام نفس زکیّه از خلاد بن عمیر نقل شده که در محضر امام صادق(ع) بودم و آن حضرت (امام صادق(ع)) فرمودند: «آن مسئله امام مهدی(عج) است که پیغمبر خبر داده است، حالا وقتش نیست. و عبدالله اگر تو می‎پنداری که این پسرت همان مهدی موعود است، بدان که او نیست. و نه اکنون زمان خروج مهدی است و اگر می‎خواهی به محمّد دستور خروج دهی به خاطر امر به معروف و نهی از منکر باشد.» از آل حسن (عبدالله محض و پسرانش) یاد کرد و بسیار گریست؛ به طوری که من و حاضران از شدّت گریه او گریستیم. آنگاه آن حضرت فرمودند: «پدرم از فاطمه دختر امام حسین(ع) نقل کرد که گفت پدرم امام حسین(ع) فرمودند: ای فاطمه! چند نفر از فرزندان تو در کنار شطّ فرات کشته می‎شوند که پیشینیان در فضیلت از آنها سبقت نگرفته و آیندگان به درجه آنها نخواهند رسید.» آنگاه خود آن حضرت فرمودند: «اینک از فرزندان فاطمه(دختر امام حسین) جز اینها (عبدالله و پسرانش) که در زندان کشته شده‎اند، کسی دیگر نیست که مصداق سخن مذکور امام حسین(ع) باشد.»
چنان‌که می‎بینیم امام با قیام نفس زکیّه به عنوان قیامی ضدّستمگری (نه به عنوان قیام مهدی آل‌محمّد(ص) موافق بوده است و هر چند آن حضرت این انقلاب را مورد پشتیبانی قرار نداد؛ ولی در عین حال اقدامی نیز علیه آن به عمل نیاورد و این ثابت می‎کند که حضرت با قیام تحت عنوان مبارزه با ظلم و امر به معروف و نهی از منکر موافق بوده است.

عوامل ناکامی قیام نفس زکیّه
عوامل سیاسی:
دلیری و اعتماد به نفس که منصور از خود نشان داد و مقدّمات و ابزارهایی که برای پیروزی به کار گرفت و زیرکی و هوشمندی‌ای که بدان متّصف بود و نبوغ سیاسی و نظامی‌که بدان مشهور بود، نخستین عاملی بود که موجب شکست جنبش این دو برادر شد.
منصور وقتی با قیام روبه رو شد، خودرأیی پیشه نکرد؛ بلکه همواره در همه جا به شور و رایزنی پناه برد. او با نزدیکان و یاران خود با وجود اختلاف و ستم‌ها و مراتب و آگاهی‌های آنان مشورت می‌کرد. در حالی‌که محمّد نفس زکیّه و ابراهیم به خبرگان و صاحب نظران تکیه نکرده بودند. بلکه اغلب نظر ناآگاهان را می‌پذیرند. همین عامل به بدترین نتایج انجامید.
یکی دیگر از عوامل شکست جنبش محمّد نفس زکیّه و برادرش ابراهیم آن است که خلیفه منصور میان آنان ومردم خراسان وکوفه مانع ایجاد کرد.۲۲ خراسان، سرزمینی مستعد بود که محمّد نفس زکیّه می‌توانست در آنجا یاران و هوادارنی بیابد. موالی خراسان و فارس برای پذیرش مذهب شیعه آماده‌تر و مستعدتر بودند و منصور این حقیقت را دریافته بود. در نتیجه صلاح دید خراسان را به صورت دایره‌ای بسته درآورد و بر گرد آن دیواری آهنین کشد که جلوی داعیان محمّد نفس زکیّه را بگیرد.

عوامل اقتصادی:
نخستین عامل اقتصادی این بود که نفس زکیّه قیام خود را در مدینه منوّره، اعلان کرد؛ در عین حال عایدات اقتصادی آن شهر چندان محدود است که نمی‌تواند یک کانون انقلاب و یک پایگاه نظامی‌باشد. حتّی مدینه برای اینکه پایتخت دولت اسلامی‌باشد، شایستگی‌های لازم را نداشت. بدین سبب بود که علیّ بن‌ ابی‌طالب(ع) به جای مدینه، کوفه را پایتخت خود ساخت.۲۳

عوامل نظامی:
یکی از عوامل شکست جنبش محمّد نفس زکیّه، ناکارآمدی برنامه‌های نظامی آنان بود. درایت و سازماندهی توأم با تجهیزات سپاه عبّاسی در مقابل عدم ساماندهی و نداشتن تجهیزات لازم محمّد نفس زکیّه.

عوامل اجتماعی:
تعصّب در شکست قیام محمّد و برادرش نقش بسیار مهمّی داشت. نارس بودن و تعجیل در قیام، اختلافات درونی و عدم هماهنگی و همراهی مردم که زرق و برق درهم‌های خلیفه و وعده‌های دروغین باعث صلابت مردم در پشتیبانی گردید.

خلاصه عوامل ناکامی:
۱. اقدام و قیام زودرس محمّد بدون اعلام آمادگی در سایر شهرها از جمله بصره؛
۲. عدم برآورد صحیح محمّد از سپاه و یاران خود در مقابل تجهیزات و امکانات انسانی و مالی حکومت؛
۳. انتخاب نابه‌جای مدینه به عنوان مرکز قیام، در حالی‌که این شهر از حیث نیرو و امکانات و نیز موقعیت استراتژیک، آمادگی دفاع در مقابل سپاه عبّاسی را نداشت؛
۴. تقسیم سپاه و امکانات محمّد بین شهرهای مکّه، مدینه، شام و یمن؛
۵. برتری سپاه دشمن از لحاظ تعداد و تجهیزات و نیز برتری سواره نظام دشمن؛
۶. گزینش شیوه قلعه‌نشینی و صدور اجازه خروج برای مردم مدینه از سوی محمّد که منجر به تخلیه شهر و سهولت حمله دشمن به آن شد.
۷. استفاده‌های مکرّر دشمن از حیله‌های جنگی، همانند برافراشتن پرچم سیاه، گذر از خندق، حمله از کوه و پرتاب سنگ از بلندی‌ها.
۸. به کارگیری جنگ روانی و تبلیغاتی علیه مردم مدینه توسط سپاه عبّاسی.۲۴

نتیجه‌گیری
نتیجه‌ای که از این مقاله به دست می‌آید، این است که علویان کسانی بودند که نظری به دنیا و مال و منال دنیوی و ریاست و خلافت نداشتند و هدفشان فقط ترویج دین و تعالیم الهی و تعظیم در برابر شعار اسلام بود و روش و سیره زندگی آنها بهترین شاهد صدق گفتار است و آنها معتقد به خروج برای رفع ظلم و ستم بوده و از این جهت عرصه را برای خلفای ظالم زمان خویش تنگ می‌کردند.
علویان عرب‌های خالص بوده و هستند که چیزی داخل نسبت آنها نشده است و هیچ چیز دیگری را به جای دین و عربیت به عنوان نسبت و تشیّع نمی‌پذیرفتند.
شیعیان و علویان به خاطر ظلم‌هایی که بر آنها روا داشته می‌شد، مظهر مظلومیت بودند و این مظلومیت پس از واقعه کربلا رو به فزونی گذاشت و در این میان نباید از نقش مهمّ امام سجّاد(ع) غافل ماند.
این خاندان به حقّ علیه حق‌کُشی و بیدادگری کلام وقت، جانبازی فروان نمودند. گرچه امویان توانستند شورش‌های علویان را خاموش کنند، ولی این کار خشم مسلمانان را که می‌خواستند از سلطه عرب خلاص شوند، نسبت به بنی‌امیّه سخت‌تر ساخت؛ زیرا بنی‌امیّه برای خاموش کردن شورش علویان اقسام خشونت و سختی‌ها را به کار می‌بردند. بدین جهت مسلمانان، خاصّه ایرانیان به سوی بنی‌هاشم متمایل شدند.
هدف اصلی قیام‌های علویان و امر به معروف و نهی از منکر در مقابل حکومت ظلم و جور عبّاسی بوده است. علویان و ذرّیه پیامبر(ص) در برابر حکومت‌های جور، روحیه مبازره‌طلبی داشتند.
وقتی مبارزه در مقرّ خلافت یا مکان‌هایی که اهل سنّت وفاداران به خلیفه وقت سیطره داشتند با مقاومت و مانع روبه‌رو می‌شدند یا به دلیل کمی نیرو به شکست می‌انجامید، گروهی به مناطق امن پناه می‌بردند
در آن زمان ایران به دلایل مختلف از جمله داشتن سلسله‌های ایرانی و دوستدار اهل بیت(ع) از مناطق امن شمرده می‌شد.
علویان با منش خود اسلام ناب را ارائه می‌دادند. مسلمانان نیز آنان را همواره تکریم می‌کردند. این مسئله موجب می‌شد آنان اسلام ناب را با جدیّت بیشتری تبلیغ نمایند.
تبلیغ اسلام ناب معادل با تبلیغ شیعه بود. در نتیجه چون بیشتر علویان برای رهایی از ستم امویان وعبّاسیان به ایران پناهنده شده بودند، زمینه خوبی برای گسترش و نفوذ شیعه به وجود آمد؛ بدین ترتیب دوستی اهل بیت(ع) و خاندان رسالت، سنگ بنای اوّلیه تشیّع با انواع گوناگون آن بود.
مسئله قابل توجّه در این است که بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس در دشمنی با فرزندان پیامبر(ص) تا آنجا پیشرفتند که روند نسل‌کشی آنها را داشتند و با هر بهانه‌ای اقدام به قتل و نابودی آنها می‌کردند در مقابل علویان و طرفداران خاندان پیامبر(ص) نیز سکوت نکرده‌اند، قیام‌هایی بر ضدّ خلفای وقت انجام می‌دادند، همچنین ایرانیان نیز در مخالفت ظالمانه سعی در ازدیاد نسل علویان داشتند و ازدواج با سادات را مبارک می‌دانستند.
موضع امام صادق(ع) در برابر قیام نفس زکیّه به عنوان مهدی آل‌محمّد(ص) از همان روز اوّل مخالفت بود؛ زیرا عبدالله محض یعنی پدر نفس زکیّه معتقد شده بود که فرزندش مهدی آل محمّد(ص) است و سکوت امام می‎توانست نوعی صحّه گذاردن بر ادّعای آنها باشد. به همین دلیل امام صادق(ع) با این قیام مخالف بود؛ چنان‌که می‎بینیم امام با قیام نفس زکیّه به عنوان قیامی ضدّ ستمگری (نه به عنوان قیام مهدی آل محمّد(ص)) موافق بوده است و هر چند آن حضرت این انقلاب را مورد پشتیبانی قرار نداد، ولی در عین حال اقدامی نیز علیه آن به عمل نیاورد و این ثابت می‎کند که حضرت با قیام تحت عنوان مبارزه با ظلم و امر به معروف و نهی از منکر موافق بوده است.
این نفس زکیّه، نفس زکیّه هنگام ظهور و قیام حضرت مهدی (عج) نخواهد بود؛ زیرا امام باقر(ع) فرمودند:
«جوانی از آل محمّد (ص) بین رُکن و مقام (کنار کعبه) کشته می‌شود که نامش محمّدبن حسن –نفس زکیّه- است.»۲۵
و حضرت امام صادق(ع) نیز فرمودند:
«بین قیام قائم آل محمّد (ص) و کشته شدن نفس زکیّه بیش از ۱۵ شب فاصله نخواهد بود.»۲۶

پی‌نوشت‌ها:
۱. سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.
۲. نهج البلاغه.
۳. آملی، اولیاالله، «تاریخ رویان»، نشر اقبال، تهران، ۱۳۸۳.
۴. اصفهانی ابوالفرج، «مقاتل الطالبین»، ترجمه بهزاد جعفری، سازمان چاپ و انتشارات، سال۱۳۴۵.
۵. ابن خلّکان، «وفیات الاعیان»، ترجمه دکتر احسان عباسی، قم، ۱۳۶۴.
۶. المحلّی، حمید بن احمد، «الحدایق الورودیه فی مناقب الائمه الزیدیه».
۷. محدّث قمی، عبّاس، «منتهی الامال»، تتمه کتاب.
۸. الهی زاده، دکتر محمّد حسن، «جنبش حسنیان ماهیت فکری و تکاپوی سیاسی»، قم، شیعه شناسی، ۱۳۸۵.
۸. پیرنیا، حسن، اقبال آشتیانی، «تاریخ ایران پس از اسلام»، تهران نگارستان کتاب، سال ۱۳۸۴.
۹. پیشوایی، مهدی، «سیره پیشوایان»، قم، مؤسّسه تحقیقاتی و تعلیماتی امام صادق، ۱۳۷۲.
۱۰. تهامی، سیّد غلامرضا، «فرهنگ اعلام تاریخ اسلام»، ج۲.
۱۱. تهرانچی، محمّد مهدی، «جایگاه علویان در آیین‌های ملّی مذهبی ایران»، بازنگری استاد حبیب الله بی‌گناه، ناشر سخن گستر، سال ۱۳۸۶.
۱۲. طقوش، محمّد سهیل، همان، ص ۴۹.
۱۳. اصفهانی، ابوالفرج، «مقاتل الطالبین»، ص ۲۴۸.
۱۴. همان، صص ۲۴۷و۲۴۸.
۱۵. طبری، «تاریخ طبری»، ج ۱۱، ص۴۷۹۶.
۱۶. طقوش، محمّد سهیل، همان، ص ۵۰.
۱۷. مفید، «الارشاد»، جلد ۲، صفحه ا۸۶ و ۱۸۴؛ اصفهانی، ابوالفرج، «مقاتل الطالبین»، صص ۲۳۳، ۲۵۷ و ۲۵۴؛ «انساب الاشراف»، ص۷۸.
۱۸. ابن ابی الحدید، «شرح نهج البلاغه»، جلد ۳، ص ۳۰۷.
۱۹. امین، محسن، اعیان الشیعه، بیروت، ص ۲۰۶.
۲۰. حسنی، ابوالعبّاس، «المصابیح»، عمان، مؤسّسه الامام زید بن علی اشقافیع، ۱۴۲۳.
۲۱. حموی، یاقوت، «معجم البلدان»، مطعبه السعاده، قاهره، ۱۳۲۳، ج۱.
۲۲. خطیب بغدادی، حافظ ابوبکر احمد بن علی، «تاریخ بغداد»، ج۱۳، قاهره، ۱۳۴۹، صص۲۴۲و۲۴۳.
۲۳. کاظمی پوران، محمّد، «قیام های شیعه در عصر عبّاسی»، چاپ اوّل، ص ۱۲۸.
۲۵. ابن بابویه، محمّد بن علی، «کمال الدّین و تمام النّعمه»، باب۳۲، حدیث۱۶.
۲۶. همان، باب۵۷ حدیث۲.

منابع و مأخذ:
۱. اصفهانی، ابوالفرج، «الاغانی»، مصر ۱۲۸۵هـ .ق.
۲. اصفهانی، ابوالفرج، «مقاتل الطالبین»، ترجمه بهزاد جعفری، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۴۵.
۳. جرجی زیدان، «تاریخ تمدّن اسلام»، نگارش جواهر الکلام، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۸۱، ج ۴.
۴. حسن ابراهیم حسن، «تاریخ سیاسی اسلام»، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۵. مستوفی، حمدالله، «تاریخ گزیده»، به اهتمام عبدالحسین نوایی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۲ ش.
۶. زرّین کوب، عبدالحسین، «تاریخ ایران بعد از اسلام»، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۳ ش.
۷. صدیقی، غلامحسین، «جنبش‌های دینی ایرانی در قرن‌های دوم و سوم هجری»، انتشارات پاژنگ، ۱۳۷۲ ش.
۸. کاظمی پوران، محمّد، «قیام‌های شیعه در عصر عبّاسی»، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اوّل، ۱۳۸۰ ش، ص ۱۲۸
۹. جعفری، سیدحسین محمّد، تشیع در مسیر تاریخ، سیدمحمّد تقی آیت اللهی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ سوم ۱۳۶۴، ص ۱۲۰.
۱۰. امین، محسن، «اعیان الشّیعه»، بیروت.
۱۱. پیر نیا، حسن، اقبال آشتیانی، «تاریخ ایران پس از اسلام»، تهران، نگارستان ۱۳۸۴ ش.
۱۲. الهی زاده، دکتر محمّد حسن، «جنبش حسنیان ماهیت فکری و تکاپوی سیاسی»، قم، شیعه شناسی ۱۳۸۵ ش.
۱۳. سمیره مختاراللیثی، «جهادالشیعه فی العصر العبّاسی الاوّل»، (بی جا، نشر البطحاء، ۱۳۶۳ش.)
۱۴. شهیدی، سید محمّد جعفر، «زندگانی امام جعفر صادق(ع)».
۱۵. مدرّسی طباطبایی، سیّد حسین، «مکتب در فرآیند تکامل (نظری بر تطوّر مبانی فکری تشیّع در سه قرن نخستین)»، ترجمه هاشم ایزدپناه، نشر کویر، تهران، ۱۳۸۹.
۱۶. نورالله علی‌دوست، «پرتوی از زندگانی امام صادق(ع)»، چاپ دوم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، ۱۳۷۷.
۱۷. رسول جعفریان، «حیات فکری و سیاسی امامان شیعه»، چاپ چهارم، انتشارات انصاریان، قم، ۱۳۸۰.
۱۸. هاشم معروف الحسنی، «جنبش‎های شیعی در تاریخ اسلام»، مترجم: سیّد محمّد صادق عارف، چاپ اوّل، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، ۱۳۷۱.

گردآوری: صدرالله زین العبادی
کارشناس ارشدتاریخ تشیّع

همچنین ببینید

تبشير مسيحي؛ خروج از سنت و سيره حضرت عيسی(ع)

«تبشیر مسیحی» در زمره مهم‌ترین وظایف کلیسا محسوب می‌شود. ریشه این آموزه، به فرمان عیسی(ع) پس از رستاخیز برمی‌گردد که به حواریون گفت: بروید ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *