عشق و محبت در شرق و غرب

d7e8ea52eab4bd279bb29e64153a6a12 - عشق و محبت در شرق و غرب

عشق یکی از کهن‌ترین ویژگی‌های انسان است. انسان از زمان دمیده شدن روح خدا در وجود گلی خویش، عشق را تجربه کرده است. پس عشق را می‌توان گره‌خورده با وجود انسان دانست. انسان‌ها در طول تاریخ، به سبب فطرتی که دارند، عشق را طلب کرده‌اند. این طلب عشق‌ها در گذر تاریخ برای ملل مختلف به شکل سمبل و نماد در آمده است؛ به گونه‌ای که هر ملّتی روزی را به عنوان روز عشق معیّن کرده است.

روزی که در عقبه خود، تاریخی از عشق‌ورزی‌ها و عاشق‌پیشگی‌ها را در خود جای داده است. ایرانیان روز سپندارمذگان را روز عشق می‌دانند. سپندارمَذ لقب ملّی زمین است؛ یعنی گستراننده، مقدّس، فروتن. زمین نماد باروری است؛ چون با فروتنی، تواضع و گذشت، زندگی را به همه زیستمندان هدیه می‌کند. به همین دلیل در فرهنگ باستان، اسفندگان را به‌عنوان نماد تمایلات مادرانه و باروری می‌پنداشتند. در سوی دیگر زمین نیز روز ولنتاین به عنوان روز عشق شناخته می‌شود.. از تاریخچه و دلیل پیدایش روز ولنتاین اطّلاعات مستند دقیقی وجود ندارد و هر آنچه امروزه به عنوان داستان روز ولنتاین در میان مردم جهان شهرت دارد، در آمیخته با افسانه‌پردازی است.
روز عشق و مفهوم عشق را می‌توان در تمام ملّت‌های جهان جست‌وجو کرد؛ زیرا که محبّت و عشق‌ورزی در فطرت انسان وجود دارد و انسان‌ها همه به نسبت‌های مختلف به آن گرایش دارند. عشق تحت عنوان‌های مختلف معرفی و تعریف می‌شود؛ ازجمله این عناوین، عشق طبعی، عشق روحانی و عشق الهی است که گاه زیرمجموعه‌ای از عشق مجازی و حقیقی قرار می‌گیرد و گاه نیز مستقل تعریف می‌شود؛ امّا آنچه مهم است، ریشه تعریف این مفاهیم از عشق است که همگی به نسبت ذات و فطرت خدا جوی انسان است و نوع برتر آن، عشقی معرفی می‌شود که نه بر پایه امیال شهوانی، نیازهای جسمی و صرفاً عاطفه میان دو جنس مخالف، بلکه نردبانی است برای رسیدن به عشق حقیقی یعنی طلب خدا.
از سوی دیگر، عشق در غرب، پایه در فلسفه یونان دارد و با عناوینی، مانند اروس (Eros عشق شهوانی) و لودوس (Ludus عـشق تـفنّنی) هم‌قرابت شده است و عشق‌هایی، مانند عشق اگیپ (Agape عشق الهی) تنها در «کتاب انجیل» باقی‌مانده است و در عمل، به تعاملات آدمی راهی نیافته است. از این‌رو، عشق در غرب با نفسانیات و نیازهای انسانی گره‌خورده و منفکّ از وجود انسانی، راهی به‌پیش ندارد.
عشق غربی محبوس شده در قفس جسم انسان است؛ نه مانند عشق در مفهوم اسلامی و شرقی که نجات‌دهنده نفس و جان انسان‌ها معرفی می‌شود.
آنچه که به عنوان عشق، امروز در جوامع غربی رواج دارد، از یک‌سو برآمده از فلسفه یونان است و از سوی دیگر گره خورده با عشق در تفکّر کلیسا که از آیین و مسلک یهودیان وارد این دین گشته است. از این رو در دیدگاه مسیحیت مسئله عشق، که یکی از اصلی‌ترین پاسخ‌ها به آن، ازدواج و تشکیل خانواده است، نادیده گرفته می‌شود، بلکه به‌صورت جدّی مورد شماتت نیز قرار می‌گیرد. در فرهنگ مسیحیت، عشق و پیمان زناشویی قابل‌جمع بستن نیستند؛ زیرا در این تفکّر، عشقی که به‌واسطه آن، انسان‌ها با یکدیگر پیمان زناشویی می‌بندند، در دشمنی با مذهب است؛ زیرا این عشق از نگاه مسیحیتِ تعریف شده توسط یهود، پیوند نزدیک با شهوت دارد و شهوت نیز عمری نکوهش شده و غیرقابل قبول عنوان می‌شود. از این روست که در رساله پولس از مهم‌ترین یهودیان مخفی و خائن به دین مسیحیت آمده است که:
مرد را، نیکو آن است که زن را لمس نکند؛ لیکن برای دوری از زنا، مرد همسر خود را نگه دارد. به مجرّدین و بیوه‌زنان می‌گویم که ایشان را نیکوست که مثل من بمانند و اگر پرهیز ندارند، نکاح کنند که از آتش هوس بهتر است.
بر همین اساس، کشیشان حقّ ازدواج ندارند؛ زیرا ازدواج منتج به رابطه جنسی می‌شود و رابطه جنسی، از هر نوع که باشد، در مسیحیتِ تحریف شده، پلید دانسته می‌شود. به همین منظور است که برتراند راسل طبق نظریّه سن پول دلیل ازدواج را در مسیحیت این‌گونه عنوان می‌کند: هدف اصلی از پیوند زناشویی نخست دفع افسد به فاسد و در هدف فرع تولید مثل و بقایی انسان است.
در همین راستا در کتاب «سکری سرور»، بی‌تا، ص۶۸، درباره عشق در تفکّر مسیحیت گفته شده است که:
بنابر دیدگاه «انجیل»، ازدواج تنها وسیله‌ای جهت دفع شهوت و جلوگیری ازمعصیت است و خود ارزشمند نیست. اگرچه از ازدواج به عنوان آیین مقدّس یاد می‌شود؛ ولی این قداست ذاتی ازدواج نیست؛ بلکه نگاه به ازدواج به عنوان وسیله‌ای جهت حفظ پاکی و تأمین نیازهای جسمی است. لذا در صورت آلودگی به حرام، ازدواج مستحبّ می‌شود وگرنه اگر کسی بتواند شهوت خود را کنترل کند، بهترین عمل عزوبت، بتولیت و عدم ازدواج است. چون عزوبت نزد خداوند، از ازدواج بهتر است. پس برای افرادی که نمی‌توانند پاکی و طهارت خود را حفظ کنند و آلوده می‌شوند، ازدواج خوب است؛ ولی اگر ازدواج نکنند، خوب‌تر است؛ چون در ازدواج، انسان به فکر ارضا و تحصیل رضای همسر است؛ درحالی‌که شخـص غیر متـزوّج پیوستـه درپی تحصیـل رضـای پروردگار است.
امّا بیزاری از عشق (عشقی که در غرب با شهوت قرابت دارد) به همین‌جا ختم نمی‌شود؛ بلکه شهوت در شاخه کاتولیک از مسیحیت، یکی از هفت گناه کبیره دانسته می‌شود و در شاخه پروتستان نیز بر این باورند که همه گناهان، از جمله شهوت، تنها توسط خدا و با مرگ و رستاخیز عیسی مسیح می‌تواند بخشوده شود. از این‌رو شهید مطهّری در کتاب «اخلاق جنسی» عنوان می‌کند:
نگاه غربی به عشق، هیچ‌چیز به جز غریزه جنسی نیست و نسبت دادن آن به خدا زشت است و هر آنچه که به عنوان عشق شناخته می‌شود، همان شهوت است.
به سبب این دیدگاه به عشق در مسیحیت است که غرب دچار افسارگسیختگی شده و فلسفه غرب به جنگ با این دیدگاه برآمد و کار را تا جایی پیش برد که نهایتاً غرب از مسئله نگاه به عشق، به‌عنوان یکی از مظاهر پلیدی جنسی به آزادی بی‌قید و شرط در امور جنسی ورود پیدا کرد؛ به‌طوری که فیلسوفان و جامعه‌شناسان معروفی در غرب، مانند راسل، کینزی، فروید و … به طرفدای از محیط‌های شبه جنسی در کانون خانواده پرداخته‌اند و خواستار نظم نوین جنسی شده‌اند که در آن، هیچ محدودیتی برای اعمال جنسی، حتّی در محیط خانواده وجود نداشته باشد.
عشق در شرق، برخلاف غرب که تنها در کالبد انسان به آن نگاه شده است، وسعت بیشتری به خود می‌گیرد. در نگاه شرقی، عشق کیمیای وجود دانسته می‌شود و پیوند زناشویی کامل‌کننده انسان و تجلّی‌گاه شکوه عشق است. در نگاه مترّقی به عشق، «قرآن کریم» در «سوره روم، آیه ۲۱» فلسفه محبّت بین زن و مرد و برآیند آن، یعنی ازدواج را این‌چنین عنوان می‌کند که:
«از نشانه‌های خدا این است که از جنس خودتان برای شما، همسرانی را آفرید تا در کنار آنها آرامش بیابید.»
پس این‌چنین، خداوند نگاه به عشق را نگاه به نشانه‌ها عنوان می‌کند که سبب اثبات وجود خدا است. در نگاه به عشق در مشرق زمین، عشق یک بُعد روحانی و متعالی دانسته می‌شود و نیز برعکس تفکّر غرب که در آن عشق محدود به شهوت دانسته می‌شود، عشق شرقی فراگیر و مشمول همه موجودات عالم است. از این رو است که شیخ‌الرّئیس، عشق را علّت وجود همه موجودات بر می‌شمرد و معتقد است، عشق موهبتی است که اختصاص به انسان ندارد و همه موجودات به نحوی از آن برخوردارند. ملّاصدرا نیز عشق را حقیقتی جاری در کلّیه موجودات می‌داند و معتقد است که هیچ موجودی نیست که از پرتو عشق بی‌بهره باشد.
آنچه در غرب از عشق تعبیر می‌شود، در واژه‌ها و اصطلاحاتی مانند: وصال شیرین، از بین بردن خود و تشکیل ما، یک روح در دو بدن شدن و حدّاکثر لطف از زندگی را، به بهره جستن محدود می‌شود؛ در حالی‌که در شرق، عشق فی ‌نفسه مقدّس شمرده می‌شود. عشق به روح آدمی‌شخصیّت و شکوه می‌دهد، کیمیای جان دانسته می‌شود و تصفیه کننده است؛ البتّه نه به آن دلیل که وصالی شیرین را در پی دارد. در تقابل این دو دیدگاه، غرب عشق را جز شهوت ساده نمی‌بیند. تنها به آن، حالت با صفا و روحانی می‌دهد؛ ولی از چارچوب زندگی خارجش نمی‌کند؛ امّا در شرق، عشق در ماورای مسائل مادّی و تن آدمی جست‌وجو و شکوه دهنده و جلا دهنده به روح آدم معرفی می‌شود.
یکی از مظاهر ظهور و بروز تهاجم فرهنگی سبک زندگی غربی در شرق، رواج یافتن سنّت‌های غربی در ارتباط با عشق‌ورزی در شرق است. نمونه شاخص این تهاجم فرهنگی را می‌توان در فرهنگ ولنتاین مشاهده کرد که امروزه دامنه گسترده در جوامع شرقی پیداکرده است. تأثیر ورود عشق غربی به شرق، سبب تنزّل مفهوم شرقی و اسلامی عشق تا سطح هوای نفس انسان می‌شود. زمانی که مفهوم عشق تا تقلیدی ناقص از فرهنگ غربی تنزّل یافت. آن هنگام، عاشقان و عاشق‌پیشگان در جست‌وجوی آن چیزی هستند که از عشق درک می‌کنند. درک آنان که اکنون بعد از این تنزّل مفهوم عشق از درکی والا به درکی زمینی و خرد تبدیل‌شده است، دیگر آن حرارت را ندارد. سرد شدن گرمای عشق که منجر به بی‌مهری می‌گردد، سبب می‌شود که در جامعه، شاهد جوان‌هایی باشیم که در طول زندگی عاشقانه خود معشوقه‌های متعدّدی دارند؛ زیرا در وجود این افراد در اثر تنزّل عشق، دیگر اثری از آن کیمیا باقی نمانده است. این جان نمادهاست که سبب خودسازی و پرورش روح آدمی می‌شود، سرد شدن عشق تنها از آن، شمع کم‌فروغی را به نمایش گذاشته است که در حدّاکثر کارکرد خود، تنها محدود به گزاره‌های نفسانی می‌گردد.
رواج فرهنگ عشق غربی به شکل عام و فرهنگ ولنتاین به شکل خاص، در طولانی مدّت سبب ظهور و بروز طبقه‌ای از خانواده‌ها می‌شود که در آن مفهوم، عشق آن‌قدر به سردی گذاشته است که آن خانواده‌ها در عمل، دچار معضلی به نام طلاق عاطفی هستند.
عشق غربی در ذات خود و به سبب خاستگاهی که دارد با مفهوم مصرف‌گرایی گره‌خورده است. اگر در شرق، حرارت بیشتر عشق نشانه مهر و محبّت قلمداد شود، در غرب وقف مال و ثروت به پای معشوق است که ارزش و اعتبار مهر را مشخّص می‌کند. این نوع نگاه مادّی در غرب سبب می‌شود که فرد عاشق برای نشان دادن نهایت علاقه خود به معشوقش، دست به خریدن محصولات غیرضروری بزند که بعضاً قیمت‌های بسیار بالایی را دارند.
زمانی که سیاست‌گذاری‌های فرهنگی ما به سمت غربی شدن انحراف پیدا کند و ارزش‌ها و الگوهای کهن ما به دست فراموشی سپرده شود، دیگر مجالی برای تنفّس مفاهیم والای شرقی و اسلامی‌باقی نمی‌ماند؛ زیرا ما با غبارآلود کردن فضای جامعه، سبب محو شدن این مفاهیم گشته‌ایم؛ به‌گونه‌ای که شاید این مفاهیم هنوز در چند قدمی ما باشند و دور از دسترسی دوباره نباشند؛ امّا به علّت ندیدن آنها، دیگر به آنان توجّهی نداریم. برخی از سیاست‌گذاری‌های غلط در ایران که سبب بالا رفتن سنّ ازدواج می‌شود، دلیل غربی شدن مفهوم عشق است. تأمین محبّت و مودّت، یکی از اهداف اسلام از ازدواج است؛ امّا این هدف تنها با ازدواج به دست می‌آید. از دیدگاه اسلام، محلّ عرض نمودن محبّت و مودّت، تنها کانون گرم خانواده است. این‌گونه است که تشکیل خانواده آن‌چنان از دیدگاه اسلام مهم و ضروری جلوه می‌کند که پیامبر اسلام در حدیثی می‌فرمایند:
«همسرداران، بهترین امّت من، و بی‌همسران، بدترین امّت من هستند.» حال اینکه امروز به سبب سیاست‌گذاری‌های نادرست، مانند طولانی کردن دوره تحصیل و اشاعه مدرک‌گرایی، سربازی اجباری، تولید محصولات سینمایی اغواگر، مشکلات اقتصادی و معیشتی و موارد بسیار دیگر، سدهای بسیاری اعمّ از ذهنی و عینی را مقابل جوانان این کشور قرار داده‌ایم، سدهایی که همگی با یکدیگر جمع بسته شده و سبب افزایش سنّ ازدواج گردیده است.
دامن زدن به تجمّل‌گرایی، یکی دیگر از بسترهایی است که زمینه را برای ورود نگرش غربی به عشق، در ایران فراهم کرده است. در دین اسلام، همواره بر آراستگی تأکید شده است، به همین منظور انسان‌ها در قرآن به استفاده از زینت‌های خدا و آنچه حلال آفریده شده‌اند، دعوت‌شده است؛ امّا از سوی دیگر، خداوند متعال انسان را از تجاوز و از حد گذراندن در استفاده از نعمت‌ها نفی می‌کند. این‌چنین است که در «سوره مائده» می‌خوانیم:
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چیزهای پاکیزه را که خداوند برای شما حلال کرده است، حرام نکنید و از حد، تجاوز ننمایید؛ زیرا خداوند، متجاوزان را دوست ندارد.
نتیجه مستقیم تجمّل‌گرایی، دنیایی دیدن همه‌چیز است. جامعه‌ای که خوی کاخ‌نشینی و تجمّل‌گرایی در آن گسترش پیدا کند، فساد در آن نهادینه می‌شود؛ زیرا حقیقت را فقط در ظاهر و زرق‌وبرق هر چیز جست‌وجو می‌کند. عشق نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ بلکه تجمّل‌گرایی تأثیر مستقیمی در نگرش عاطفی افراد می‌گذارد. با افزایش خوی تجمّل‌گرایی است که معنی عشق از ابعاد فرامادّی خود، به زیر کشیده می‌شود و به شکل مادّی در می‌آید. در بررسی آسیب‌شناسانه این مسئله است که شاهد رواج یافتن روز ولنتاین در جامعه ایران هستیم. روزی که افراد علاقه و محبّت خود را با خریدن کالاهای لوکس و گران قیمت، به یکدیگر ابزار می‌کنند، روزی که در آن، هرچه هدیه خریداری‌شده گران‌قیمت‌تر باشد، نشانه آن است که عشق و محبّت بیشتری میان افراد وجود دارد. تغییر نوع نگاه به زن در جامعه و حول دادن زنان به بازار کار نیز از سیاست‌گذاری‌های نادرست دیگری است که سبب ورود سبک زندگی غربی در نگرش به عشق، به ایران اسلامی‌شده است.

همچنین ببینید

روز جهانی حجاب

امروز اول فوریه روز جهانی حجاب است؛ برنامه‌های مختلفی به همین مناسبت در کشورهای مختلف اجرا می‌شود و هدف از گرامیداشت آن به رسمیت شناختن ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *