استحاله موسیقی

9ba73311a486ad2346c9a7dec5f0002a - استحاله موسیقی

صحبت از موسیقی در غرب، به مراتب جدّی‌تر از صحبت کردن پیرامون این عنصر مهمّ فرهنگی در کشور خودمان است. آن هم نه به این دلیل که جوانان غربی بیشتر از جوانان ایرانی به موسیقی احتیاج دارند، بلکه به این دلیل که به موسیقی در غرب اهمّیت بیشتری داده می‌شود. شاید با دانستن بیشتر درباره دانش و قدرت موسیقی و مطالعه آن از طریق جوامع غربی، اندکی بیشتر از قبل به این تفریح صنعت‌گونه فرهنگی اهمّیت دهیم.

تولّد سبک‌های موسیقی
همان‌طور که می‌دانید، سبک‌های موسیقی غربی از تنوّع بالایی برخوردار هستند. فهم این نکته برای ما، که تنها چند سبک معدود را در موسیقی‌مان پوشش می‌دهیم، خیلی ملموس‌تر به نظر می‌آید؛ ولی آنچه ناملموس است اینکه، این سبک‌ها چگونه به وجود می‌آیند؟ و آیا شرکت‌های تولید موسیقی، سبک‌های موسیقی جدید را در غرب تولید می‌کنند؟ بیش از آنکه جواب، مثبت باشد، منفی است. فعّالان جهان موسیقی هستند که سبب خلق و جاافتادن سبک‌های جدید در موسیقی می‌شوند. برای درک این موضوع، باید طریقه ساخت موسیقی را دنبال کنیم.
ساخت آهنگ به دو طریق انجام می‌شود: حالت اوّل این است که شما یک ملودی را خلق می‌کنید و سپس برای آن ملودی، متنی را می‌نویسید. حالت دوم اینکه شما برای یک متن از پیش‌نوشته شده، یک ملودی بسازید. شاید سؤال شود که مگر این دو یکی نیستند؟ بله؛ امّا به یک شرط و آن شرط اینکه، به هنگام نوشتن متن آهنگ، نویسنده یک ملودی خاص از یک سبک خاص را در ذهن خود خلق کرده، با متن خود همراه کند. در این حالت، عین این می‌ماند که متن آهنگ، ملودی آهنگ را به نوازنده تحمیل می‌کند؛ ولی اگر این شرط رعایت نشود، چه؟ اگر نویسنده به هنگام نوشتن، کمی‌شجاعت و مقدار زیادی احساسات جدید در متن خود تزریق کند، آنگاه نوازنده که می‌تواند خود نویسنده باشد، اگر کمی‌شجاعت و مقدار زیادی خلّاقیت داشته باشد، با ترکیب کردن امکانات در اختیار خود (از آلات موسیقی گرفته تا تکنولوژی‌های جدیدی که در خلق صدا به کار گرفته می‌شوند)، می‌تواند به ترکیبی جدید از صداها و ملودی برسد، که نیاز آن متن به‌خصوص را مرتفع می‌کند؛ بلکه مقدّمه‌ای می‌شود برای خلق سبکی جدید که حرف‌های جدیدی برای گفتن دارد. تقریباً تمام سبک‌های راک و متال غربی، به علاوه سبک هیپ‌هاپ و پاپ مدرن، همگی از یک یا چند خواننده که از جسارت و احساسات و خلّاقیت کافی برخوردارند، شروع شده‌اند.
پس، سبک‌های موسیقی، از کرات دیگر به زمین نمی‌آیند! این موسیقیدان‌ها هستند که اگر بستر فکری و امکاناتی لازم برایشان مهیّا باشد، دست به خلق سبک‌های جدید می‌زنند.

نیاز به موسیقی: کاذب یا ضروری؟
اکنون که به طور مختصر، طریقه خلق سبک‌های موسیقی کمی آشکار شد، به موضوعی مهم‌تر باید پرداخته شود: اصلاً نیاز به سبک‌های جدید، یک نیاز کاذب است یا ضروری؟ برای پاسخ به این سؤال، باید دید که چه چیزی منجر به خلق سبک‌های جدید می‌شود؟ علّت این معلول چیست؟
گفته شده است که یک متن با احساسات جدید، یک سبک جدید می‌تواند خلق کند. اگر در یک متن، عصبانیت تزریق شده باشد، دیگر پیانو یا فلوت نمی‌توانند خواننده را همراهی کنند. نکته اینجاست که آلات موسیقی، آن حسّی را که خواننده می‌خواهد در قالب کلمات منتقل کند، تقویت می‌کنند. پس وقتی خواننده‌ای عصبانی است، پیانو به انتقال حسّ او کمک نمی‌کند؛ بلکه آن را زایل می‌کند. حال اگر ما به دنبال علّت خلق سبک‌های جدید هستیم، باید علّت به وجود آمدن احساسات جدید در فعّالان جهان موسیقی را پیدا کنیم؛ از آنجایی که این افراد نیز در دل جامعه زندگی می‌کنند و از تحوّلات آن تأثیر می‌گیرند، می‌بایست یک بررسی مختصر از تحوّلات جامعه در دوران خلق دو جبهه مهمّ موسیقیایی غربی را بررسی کنیم.
تاریخچه «موسیقی محبوب»، یا Popular Music را می‌توان تا قرون ۱۴ و ۱۵م. دنبال کرد. آنچه امروزه تحت عنوان موسیقی پاپ به مردم عرضه می‌شود، در واقع موسیقی «پاپیولار مدرن» است و اصالت موسیقی پاپیولار به آن دوران، یعنی قرون ۱۴ و ۱۵م. بازمی‌گردد. به سراغ اصل مطلب برویم: قرن ۱۴ و ۱۵م. شما را به یاد چه می‌اندازد؟ اگر جوابتان رنسانس است، درست پاسخ داده‌اید. تاریخ‌دانان آغاز دوران رنسانس در اروپا را قرن ۱۴م. می‌دانند. پیامد مهمّ این تحوّل فکری، اجتماعی در غرب، یک شعار مهم بود: بازگشت به زندگی. رنسانس به عنوان یک کلمه فرانسوی، به معنای تولّد دوباره است. مردم، پس از ظلم‌هایی که از طرف کشیشان به آنها روا شده بود، می‌خواستند بار دیگر زندگی و انسان را محوریت فعّالیت‌های روزانه خود قرار دهند. می‌خواستند با لذّت و عشق آشتی کنند. یکی از ثمرات این آشتی، خلق سبک پاپیولار در موسیقی بود. اگر به سراغ موسیقی پاپیولار ایتالیایی و اسپانیایی و بریتانیایی آن دوران بروید، خواهید دید که شادی و سرور، عنصر جدانشدنی آن موسیقی بوده است. فیلم‌های هالیوودی با تم قدیمی، با موسیقی‌های شاد و مراسم‌های رقص و پایکوبی شناخته می‌شوند.
امّا به دوران معاصر بازگردیم. این سبک‌های خشن از کجا آمدند؟ یک نکته در خصوص سبک پاپ مدرن جالب است. این سبک، دیگر آرامش و سروری را که در گذشته، توسط سبک‌های پاپیولار منتقل می‌شد، دنبال نمی‌کند. استفاده از آلات موسیقی سبک‌های جاز و راک، لحن تندخوانی مشابه سبک‌های رپ و هیپ‌هاپ، استفاده از صدای چند خواننده در پس صدای خواننده، همه و همه اِلمان‌هایی هستند که سبک پاپ مدرن را به یک سبک غیرآرام بدل کرده‌اند. مگر چه شده است که همه سبک‌های موسیقی دیوانه شده‌اند؟
تولّد این سبک‌ها به قرن بیستم میلادی و بیشتر به اواسط آن بازمی‌گردد. نویسنده معتقد است، این سبک‌ها ثمره انقلاب صنعتی هستند؛ ولی شاید شما بگویید که انقلاب صنعتی در قرن ۱۸م. آغاز شده است. درست است؛ ولی با این پاسخ، نکته‌ای را در نظر نیاورده‌اید. صنعت برای چه انقلاب کرد؟ برای اینکه زندگی را برای مردمان غربی آسان و آرام کند. برای اینکه بهشت را به آنان بر روی زمین تقدیم کند. همه محاسبات و ظواهر نیز این امر را به یک واقعیت شبیه کرده بود؛ ولی پس از گذشت دو قرن، زندگی برای مردم بهتر نشد؛ بلکه شکاف طبقاتی در دل جامعه مدرن افزایش نیز پیدا کرد. جالب توجّه است که در سال گذشته، بر اساس اطّلاعات جمع‌آوری شده توسط سازمان‌های اقتصادی مهمّ جهان از جمله «بانک جهانی»، «سیا» و «سازمان توسعه و همکاری اقتصادی»، آمریکا در رتبه ۱۶۶ جهان از نظر برابری درآمدی قرار گرفت. در واقع، ثمره انقلاب صنعتی پس از دو قرن، ناامیدی و عصبانیت به وجود آمده در دل مردمان غربی بود، ناامیدی و عصبانیتی که در قالب موسیقی تاریک و خشن متال جلوه کرده است.
اگر پاراگراف بالا را بخواهیم در یک خط خلاصه کنیم، باید بگوییم: رنسانس، محبوبیت را وارد موسیقی کرد و انقلاب صنعتی، سنگ و آهن را.

ضلع آخر مثلث
اگر بحث همین‌جا به اتمام برسد، آنچه روشن شده است همانا قدرت بالای فرهنگی موسیقی می‌باشد. اینکه تحوّلات اجتماعی در یک دوران را بتوان در قالب سبک‌های پدید آمده در آن اعصار جست‌وجو کرد، نشان از تأثیر بالای موسیقی بر کنش‌های اجتماعی و واکنش‌های فرهنگی مردم دارد. برای یک جوان غربی، موسیقی، بخشی جدانشدنی از زندگی است. یک سؤال ساده را پاسخ دهیم: علّت محبوبیت بالای سبک پاپ چیست؟ تنها یک دلیل برای آن وجود دارد. در دوران نوجوانی، یک نوجوان آمریکایی خود را در موقعیت تجارب متعدّد ومتوالی عشقی با جنس مخالف هم سنّ خود قرار می‌دهد. به این دلیل که زندگی زناشویی، بیشتر با سازش و همکاری همراه است تا عشق و احساسات. به همین دلیل، پیش از ازدواج، یک نوجوان آمریکایی، لذّت عشق را در قالب روابط موقّت با جنس مخالف تجربه می‌کند. در این دوران است که موسیقی پاپ با زندگی او هم‌خوانی بسیاری دارد و او نیز از آن استقبال می‌کند. اگر موسیقی پاپ در یک جامعه واقعاً محبوب شود، می‌توان انتظار داشت که در آن جامعه، سنّ ازدواج بالا خواهد رفت و در همین راستا، آمار طلاق بالا خواهد رفت؛ زیرا پس از تجربه آن دوران احساسی، قبول یک زندگی منطقی برای فرد بسیار دشوار خواهد بود.
در موسیقی راک و متال نیز شاهد تأثیرات اجتماعی مهمّی هستیم. به‌اندازه‌ای که در سبک پاپ از ضمیر مخاطب تو استفاده می‌شود، در سبک راک و متال از ضمیر من استفاده می‌شود. به خصوص در سبک متال، آشوبگری و یاغی‌گری می‌تواند یک ویژگی مثبت برای فرد باشد. در کنار چند زیرشاخه سبک متال که به اشاعه مفاهیم شیطان‌پرستی، خودکشی، ناامیدی مطلق، ضدّ مسیحیت، کفر، خداکُشی، شرک و… می‌پردازند، سبک اصلی متال، خود به بررسی و صحبت پیرامون ابعاد اجتماعی افراد می‌پردازد و اغلب، آنچه شنونده به آن تشویق می‌شود، آشوبگری و ضدّیت است؛ مگر اینکه افراد گروه، بویی از انسانیت و ذرّه‌ای طعم بودن در کنار یک خانواده را چشیده باشند؛ چون آنگاه، این سبک می‌تواند بستر خوبی برای اشاعه مفاهیم فردی و مذهبی مهم باشد. (کما اینکه گروه‌های راک و متال مسیحی نیز وجود دارند.)
امّا همه چیز به اینجا ختم نمی‌شود، فرهنگ، آخرین علّت نیست؛ بلکه معلولی است که علّتی دیگر را در پس خود دنبال می‌کند: اقتصاد.
چه موقع می‌توان موسیقی را به یک صنعت تبدیل کرد؟ در کشور ما هنوز این اتّفاق نیفتاده است. چون دو ویژگی مهمّ موسیقی به عنوان یک صنعت، یعنی فراگیری و گردش مالی بالا، در موسیقی ما پدیدار نشده است؛ ولی در «ایالات متّحده»، درآمد سالیانه حدود ۱۶ هزار میلیون دلار برای شرکت‌های تولید موسیقی، خبر از گردش مالی و به تبع آن، فراگیری موسیقی به عنوان یک صنعت دارد؛ امّا همان‌طور که گفته شد، وقتی موسیقی با مراحل مختلف زندگی افراد در دل جامعه هماهنگ شود، وقتی برای هر دوران از زندگی، سبکی موسیقیایی متناسب با آن وجود داشته باشد، وقتی موسیقی‌هایی مورد حمایت قرار بگیرند که با فرهنگ مردم متناسب هستند و به تقویت آنها کمک می‌کنند، آن موسیقی می‌تواند یک به یک به صنعت بدل شود. پس، آخرین ضلع و علّت اوّلیه رو آوردن موسیقی به فرهنگ و بدل شدن آن به یک صنعت را می‌توان اقتصاد دانست. مثلّث موسیقی، فرهنگ، اقتصاد با رأس اقتصادی خود تکمیل می‌شود و اصلاً تنها برتری سبک زندگی آمریکایی به سبک زندگی اسلامی، منفعت مالی این سبک زندگی برای کمپانی‌های تفریحی است، از موسیقی و فیلم گرفته تا هرزه‌نگاری، یک برتری شیطانی، حیوانی، ملعون، کثیف، منفعت‌گرایانه، لذّت‌گرایانه است.
سؤال پایانی: اگر موسیقی یک عنصر الزامی در زندگی انسان، به خصوص جوانان است، آیا جوان ایرانی دسترسی کافی به موسیقی متناسب با فرهنگ جامعه خود را دارد؟ راه‌حل چیست؟ تولید سبک‌های جدید یا هماهنگ کردن جامعه خود با جامعه کشور آمریکا؟ یکی سخت و سازنده است، دیگری آسان و مخرّب. شاید توجّه به محبوب شدن سبک پاپ در «ایران» و بررسی ارتباط آن با بالا رفتن سنّ ازدواج و آمار طلاق و در نتیجه، نزدیک شدن جامعه ما به جامعه آمریکا از این حیث، زنگ خطری را به صدا دربیاورد. شاید؛ إن‌شاءالله.

همچنین ببینید

اشرافی گری بلای یک ملت

اشرافی گری بلای یک ملت

بی مقدّمه عرض می‌کنم سر برآوردن نهال سیاه اشرافی گری، زنگ مرگ و نیستی در …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *