سخنرانی دکتر محمّد رجبی در نشست ویژه چهاردهمین سال فعّالیت مؤسسه فرهنگی موعود
میخواهیم در مورد نکته مهمّی که امروز به فصل مشترک گرایشهای بشری تبدیل شده، صحبت کنیم. درباره شرایط ظهور گاهی یک تناقض ظاهری ملاحظه میشود و آن این است که از طرفی گفته میشود، منجی الهی زمانی ظهور میکند که جهان پر از ظلم و جور شده باشد و از سوی دیگر گفته میشود که زمان ظهور هنگامی است که تمام مردم، خواهان ظهور منجی باشند. بدیهی است که اگر تمام مردم خواهان ظهور منجی باشند روزگار، روزگار بسیار خوبی است که مردم تا این اندازه معرفتشان رشد کرده و این اندازه لیاقت پیدا کردهاند که منجی الهی را طلب کنند و خداوند بنابر قابلیّت مردم فرمان ظهور را به حضرت مهدی، ارواحنا فداه، صادر میکند. این موضوع در ظاهر تناقض دارد با اینکه گفته شده پیش از ظهور چنان جهان را فسق و فجور و ظلم گرفته باشد که بیسابقه باشد. امّا، در معنا تناقضی نیست.
در روایاتی هست که اگر عموم مردم یا حتّی افرادی در هر زمان واقعاً لیاقت پیدا کنند و از صمیم قلب، خواهان ظهور باشند حضرت(ع) ظهور خواهد فرمود. این، کلید حلّ چنین تناقض ظاهری است یعنی: ظلم و جور به معنای عامّ آن، نه فقط ظلم سیاسی یا اقتصادی، زیرا حجابهایی که ما را از معرفت حقیقی باز میدارند، حجابهایی که انسان را از کمال باز میدارند، اگر هر زمانی برطرف شوند، انسان آن زمان، لیاقت واقعی درخواست ظهور را خواهد داشت. هماکنون ظلم و جور همه جا را گرفته، صد سال پیش هم گرفته بود، پانصد سال پیش هم همینطور، در زمان خود حضرت هم همچنین، امّا آنچه کلید معمّاست این است که؛ آگاهی به این فراگیری ظلم و جور از آن زمان تا امروز حاصل نشده است. ما فکر میکنیم ظلم و جور فقط ظلم و جور سیاسی است، غافلیم از اینکه خود ما مصداق «ربّنا ظلمنا انفسنا» هستیم. ظلم را فقط درعامل بیرونی میبینیم. در عالم درونی خودمان نمیبینیم و همین، حجاب بزرگ، عامل غیبت امام(ع) است که ما از او محجوبیم. ما از ایشان غایبیم نه ایشان از ما. اگر به هر کس بگوییم ظلم چیست اشاره به بیرون میکند، به هیچ وجه اشاره به درون خود یا درون جامعه و گروه خویش نمیکند. همین بزرگترین ظلم است. بشر غربی در قرن ۱۸ تصوّر میکرد نه تنها به منجی احتیاج ندارد بلکه خودش منجی کلّ عالم است. قرن ۱۸ در اروپا قرنی بود که انسان خودش را خدا تلقی میکرد و طبعاً نیازی به منجی نداشت. این زمان اوج اومانیسم بود و انواع تئوریهای دموکراسی در اروپا مطرح میشد و بشر غفلتزده تصوّر میکرد که دائر مدار کائنات است و نیاز به هیچ قدرت برتری، حتّی خداوند ندارد و لذا خداوند هم در قرن ۱۸ در فلسفههای مختلف مورد انکار قرار میگیرد.
در قرن ۱۹ گامیبه جلو گذاشته میشود و بشر متوجّه ضعف خود میشود. آن خوشبینی سادهلوحانه، متزلزل میشود و بشر به دنبال منجی بر میآید. منتها تصوّر بشر در قرن ۱۹ این است که منجی هم از جنس خود اوست. ایدئولوژیهای مختلف در قرن ۱۹ ادّعای نجاتبخشی میکنند و بسیاری از این ایدئولوژیها در اوایل قرن ۲۰ به حکومت میرسند؛ ایدئولوژی مارکسیسم و فاشیسم و حتّی ایدئولوژی آنارشیسم در جاهایی طرفداران فراوان و بعضاً هم استقرار پیدا میکنند. نیمه دوم قرن ۲۰، دوره پایان ایدئولوژیهاست. ایدئولوژی را بسیاری با دین اشتباه میکنند. دین یک چیز و ایدئولوژی چیز دیگری است. ایدئولوژی امری است که ساخته و پرداخته بشر است. به اشتباه زمانی در ایران این تصور پیش آمد که دین هم ایدئولوژی است. فکر کردند که ایدئولوژی یعنی عقیده؛ بنابراین دین را هم یک نوع ایدئولوژی میدانستند در حالی که، ایدئولوژی محصول اندیشه بشری است. شما امروز در جهان با یک پدیده غریب روبهرو هستید درحالی ما وارد قرن ۲۱ شدیم که هیچ ایسمای دیگر خریدار ندارد. چیز غریبی است. مارکسیسم، فاشیسم (که مدّتها دوره آنها گذشته بود و بعد هم به طور علنی از صحنه کنار رفتند) و حتّی ایسمهایی که جنبه ایدئولوژی نداشتند ولی نوعی گرایش فکری بودند، دیگر زمینهای ندارند. شما اگر با حوزههای فکری و فلسفی دانشگاههای جهان روبهرو باشید، میدانید که دیگر هیچ ایسمای خریدار ندارد. به جای ایسمها دو گرایش پیدا شده؛ یکی گرایش مجدّد به ادیان و دیگری گرایش به عرفانهای قلّابی (کاذب). یعنی بشر دوباره دلش هوای معنویّت دینی کرده است. بعضیها به ادیان رو میآورند و بعضیها هم که از ادیانی که در دور و برشان است چندان خیری ندیدهاند، به عرفان رو میآورند، منتها عرفانهایی که به آنها ارائه میشود عرفان درستی نیست. امّا این نکته مهم است که بشر در جستوجوی معنویّت برآمده و دقیقاً دارد به طرف تمنّای یک منجی الهی سوق پیدا میکند. این عارفانی که کتابهای پرفروشی دارند؛ عرب، هندی، ترک و حتّی سرخپوست مکزیکی و… به عنوان پاسخگوی عطش روز افزون جوامع جهانی برای معنویّتی هستند که برای آنها نجات بخش باشد. شوخی نیست که وقتی گزیدهای از اشعار مولوی در آمریکا ترجمه میشود، ظرف ۶ ماه یکی از ۱۰ کتاب پرفروش آمریکا میشود. میدانید کتاب پرفروش در آنجا یعنی داستانهای پلیسی و جنایی و دیگر داستانهایی که جذابیّت دارد. حالا از ۱۰ تا کتاب پرفروش از این دست، یکی از آنها مولوی باشد، بسیار قابل توجّه است. در خود ایران دیوان مولوی چقدر فروش دارد؟ و افراد چقدر مولوی میخوانند؟ چه عطشی در آنجا پیدا شده که ظرف ۶ ماه مثنوی یکی از ۱۰ کتاب پرفروش شده است. من تقریباً ۳۵ سال پیش که با یکی از افراد اهل معنا ـ به نام آقای پرویز زاهدی ـ که از هنرمندان و نمایشنامهنویسان برجسته ماست؛ و سناریوی سریال امیرکبیر را هم ایشان نوشتهاند، گفتوگویی داشتم. ایشان پیش از انقلاب به من گفت: دوستم، ـ آربی آوانسیان که او هم کارگردان تئاتر و ارمنی بود ـ، به لندن رفت و از من خواست که هدیهای از او طلب کنم. گفتم: اگر به لندن میروی دوست دارم کتابی را بیاوری که تب داغ بازار روشنفکری انگلیس بر آن متمرکز باشد. آقای زاهدی کتاب را بعداً به من نشان داد. کتابی در قطع رقعی بود که یک قسمت آن عربی و قسمتی دیگر از آن ترجمه انگلیسی بود؛ گزیده سخنان محیالدین بن عربی عارف مشهور اندلسی که به ابن عربی شهرت دارد. این کتاب مطرح در جریان روشنفکری انگلیس آن زمان یعنی دهه ۵۰ ما بود. این گرایشها امروز عمومیّت جهانی پیدا کرده و معنی آن، این است که دیگر ایسمها بشر را پاسخگو نیستند و بشر به دنبال معناست؛ آن هم معنایی از نوع عرفان و عرفانی از نوع عرفان اسلامی.
متأسّفانه جوامع اسلامی خودشان در این زمینه سرگرداناند. خیلی از جوامع اسلامی تازه از قرون وسطی آمدهاند و رسیدهاند به قرن ۱۸ و دارند از لیبرالیسم و سکولاریسم و لائیسم طوری صحبت میکنند که انگار جدیداً ظهور کردهاند. در حالی که اینها در اروپا کفنها پوساندهاند. در اروپا بحثهایی که الآن مطرح است ـ و من در ایران اصلاً نشنیدهام ـ مباحثی راجع به پُست سکولاریسم و پست لیبرالیسم است. کسانی که دو قرن از وقایع و حقایق تاریخی عقباند، حق دارند طوری صحبت کنند که انگار بحث داغ و حرفهای روز جهان است، در حالی که زمانی در اروپا و آمریکا اگر کسی میگفت من مذهبی هستم، خجالت میکشید و به عنوان فردی عقبمانده شناخته میشد، ولی امروز هر کسی که هر نوع اعتقاد دینی داشته باشد به نوعی مورد توجّه و تشخّص در جمع قرار میگیرد. یکی از دوستان ما ـ البتّه خودم نیز بارها تجربه کردهام ـ میگفت: در یک جلسه مذاکره بزرگ صنعتی از شرکت «زیمنس» و «آ.اِ.گِ» در آلمان بودم. گفت: از حضّار اجازه خواستم که برای یک ربع جلسه را ترک کنم، گفتند: برای چه؟ گفتم: وقت عبادتم است و باید نماز بخوانم. گفت: وقتی رفتم و آمدم، چنان نگاه جمع به من احترامآمیز بود که انگار گنج بزرگی دارم که آنها فاقد آن هستند. شما از تبلیغات سیاسی و جنجالهای رسانهای که آنجا رایج است و بین فرهیختگان آنها اثر ندارد، صرف نظر کنید. گرایش عمومی و گرایش اساسی فرهیختگان چیز دیگری است. یک خاخام انگلیسی در کتابی نوشته بود: گروه گروه، مردم به دین میگروند؛ پروتستانها کاتولیک میشوند، کاتولیکها مسلمان میشوند و یهودیها بودایی میشوند.
این گرایش به سمت دین، گرایشی است که نام آن را «منجیگرایی» میگذاریم. بشر به دنبال نجات است. حجابهای ایدئولوژیها و ایسمهای غربی برداشته شده ولی حجاب بزرگتری باقی مانده است و آن حجاب بزرگ، ادّعای مسلمانی ماست. ما حجاب بزرگی برای پنهان کردن حقیقت اسلام شدهایم. اسلام را چنین معرفی کردهایم: یعنی من و ما، و این بزرگترین ظلم به اسلام است. اگر روزی به این ظلم آگاهی پیدا کنیم و از خدا بخواهیم که به ما کمک کند تا از این حجاب بگذریم آن زمان، زمان ظهور است؛ ظهور حقیقت اسلام که در چهره مبارک ولی عصر(ع) جلوهگر است.
ذکری که مرحوم عارف بالله شیخ رجبعلی خیّاط معتقد بود که اگر کسی طیّ مدّتی، هر شب آن را به تعداد معیّنی تکرار کند حتماً به رؤیت حضرت ولی عصر(ع) نایل میشود این بود: «ربّ أدخلنی مدخل صدقٍ و أخرجنی مخرج صدق و اجعلنی من لدنک سلطاناً نصیراً». در کتاب «کیمیای محبّت» آمده است که: یکی از علما ـ که مرحوم شده است ـ این را شنید و ۴۰ شب در شهری دور از تهران آن را به جا آورد و بعد به مرحوم شیخ گفت که من امام(ع) را ندیدم. ایشان گفت: چرا، دیدید و نشناختید. گفت: چطور؟ گفتند: آن شخصی که در مسجد، بعد از نماز به شما گفت که انگشتر را به دست چپ کردهاید و مکروه است و شما جواب دادید «کلّ مکروهٍ جائزٌ» یعنی هر چه مکروه است میشود انجام داد، آن حضرت(ع) بود. ایشان دید نه تنها امام را زیارت کرده، بلکه جواب امام را داده و توصیه حضرت را هم نپذیرفته است. عجیب است که در قرآن مجید دو ذکر را خداوند به پیامبر یاد میدهد که شبها آن را از خاطر نبرند. در سوره مبارکه اسراء (آیات ۸۰ و ۸۱)است که میفرماید: «و قل ربّ ادخلنی مدخل صدق و أخرجنی مخرج صدقٍ واجعلنی من لدنک سلطاناً نصیراً ٭ و قل جاء الحق و زهق الباطل إنّ الباطل کان زهوقاً»؛ وارد شدن از در صداقت به هر کاری و خارج شدن از همان در صداقت. در این صورت است که خداوند «سلطان نصیر» یعنی حجّت قاطع خود را به ما مینمایاند، یعنی حق میآید و باطل میرود، زیرا با ظهور حق، باطل خود به خود رفتنی است. امّا متأسّفانه مشکل بزرگ امروز ما کذب است که امّ المعاصی است. امشب چیزی میگوییم، فردا تکذیب میکنیم، پس فردا تکذیبمان را تکذیب میکنیم. این چه جور صداقتی است؟ دروغ میسازیم و میپردازیم و میگوییم و نشان میدهیم و… که از حضرت صادق(ع) پرسیدند: مؤمن ممکن است بلغزد و برخی گناهان را بکند؟ فرمودند: امکان دارد. بعد عرض کردند، مؤمن ممکن دروغ بگوید؟ فرمودند: مؤمن(ع) هرگز دروغ نمیگوید. حضرت موسی بن جعفر(ع) فرمودند: «طعم ایمان را نمیچشد کسی که دروغ را حتّی برای شوخی به زبان بیاورد». این در حالی است که ما بسیاری از کارهایمان اصلاً بدون دروغ پیش نمیرود. این، چه حجاب و ظلمی است که متوجّه آن نیستیم؟ فکر میکنیم ظلم باید از بیرون بیاید و فراگیر شود تا ما بگوییم حالا موقع ظهور است. در حالی که نادانسته خودمان مظهر ظلم و جور و دروغ و نفاق هستیم. صدق، تنها در گفتار نیست، بلکه صدق نیّت و صدق رفتار هم داریم. بدتر از عدم صداقت، این روحیّه است که خودمان را نه تنها ستمکار بر خویشتن و دیگران ندانیم، که مظهر کامل صداقت و عدالت محسوب کنیم و مصداق جهل مرکّب شویم: «آن کس که نداند و نداند که نداند …».
گرایش عمومی و تشنگی در جهان برای ظهور منجی، از سوی تمام کسانی که به ظلم خویش پی بردهاند، روزافزون است. دستهای بسیاری به آسمان بلند است.
در آلمان شنیدم: عدّهای از آلمانیهایی که اسلام آوردهاند صوفی شدهاند و از سلسله نقشبندیه هستند و محفل ذکری دارند. آنها هفتصد کیلومتر دورتر از برلین در شهر کلن بودند، با آنکه اداره ما در برلین بود در مجلس آنها شرکت کردم، دیدم خانمهای آنها همه با حجاب بسیار کامل یک طرف نشستهاند [بدحجابی محصول کشورهایی مثل ماست وگرنه آنجا یا بیحجاباند یا با حجاب، بدحجاب معنی ندارد] و مردها هم سمت دیگری نشستهاند. بعد از نماز مغرب دسته جمعی غذا خوردند و پس از نماز عشاء و تعقیبات آن شروع به ذکر کردند. چیز عجیبی که دیدم دعای آنها برای ظهور حضرت و برای سلامتی حضرت مهدی(ع) بود. حتّی دعایشان را به عربی قرائت میکردند «اللّهمّ أیّد و انصر سلطاننا یعنی سلطان الدّین و الدّنیا» بعد اسم حضرت را میبردند. عجیب بود. کسانی که حضور داشتند همه افراد دانشگاهی، شاعر و نویسنده بودند. چون مردم عوام که اصلاً نمیدانند دین اسلام چیست. طبعاً آنها که مطالعه و سواد دارند به این سمت کشیده میشوند. خیلی غصّه خوردم که ما شیعیان که ادّعا داریم، در آنجا سرگرم چه کارهایی هستیم و اینها خودشان از روی عطش خود گشتهاند و راهی پیدا کردهاند. خیلی خودخواهانه میگوییم: بیایید به طرف ما. کجا بیایند؟ اگر نشانی از عشق به مولا باشد دیگر اثری از کذب و هیچ نوع آلودگی و ظلمی نباید باشد. خیلی از افراد وقتی حضرت را ندا میکنند یا حتّی خدا را ندا میکنند واقعاً منادای آنها خدا و امام عصر(ع) نیستند. خیلی از دعاها و نیایشهای ما اینگونه است. از خدا چیزی را طلب میکنیم در حالی که نگاهمان به جاهای دیگر هم هست. اگر متوجّه شویم که از جای دیگری ـ که آن هم متعلّق به خداست ـ حاصل میشود، خدا را فراموش میکنیم. کسی میخواست برای (برآورده شدن) حوائجش تا چهل شب به جمکران برود. شب سوم که حاجتش برآورده شد دیگر نرفت. مشخّص بود که او دنبال نیاز خودش است نه دنبال مهدی(ع). گفتم: چرا دیگر مشرف نمیشوی؟ گفت: قضیّه تمام شد، (مشکل) الحمدلله حل شد. در آیه ۱۸۶ سوره بقره، خداوند این را از جانب خودش میگوید: «إذا سألک عبادی عنّی» بندگان من ای پیغمبر از تو راجع به من میپرسند «قل انّی قریبٌ» بگو من نزدیکم. «اُجیب دعو\ الدّاع» اجابت میکنم دعای هر کسی را که دعا کند یا پاسخ میدهم به هر کسی که مرا فرا بخواند «إذا دعانِ» اگر (واقعاً) مرا فرا بخواند. نماینده خدا، بقیّـ[الله(ع) هم همین را میگوید: «اگر مرا بخواهید». ولی ما خودمان را میخواهیم. اگر ما تشرّف پیدا کنیم به هر کجا به نام آن حضرت است، بدون اینکه چیزی طلبکار باشیم فقط به خاطر او و وصال و نیل به جوار او، این دیگر نشانه عشق و اوج معرفت است و آن وقت به قول مولوی:
هر که را جامه زعشقی چاک شد
او ز عیب و حرص کلّی پاک شد
در ما دیگر دروغ و ظلم و خدعه و نفاق نیست، زیرا نشانه عاشق، پاک بودن است. ما امیدواریم در پرتو هدایت الهی و توسّل جستن به این ذوات مقدس و ادعیه آسمانیشان و قرآن کریم (که آنها آمدهاند برای اعتلای کلمه آن به خصوص در ماه مبارکی که تعلّق به قرآن دارد) انشاءالله تعالی پاک شویم از ظلمیکه تمام وجود فردی و جمعی ما را گرفته است به خصوص که ظلم ما بیشتر است زیرا نام آن را اسلام و تشیّع میگذاریم و میخواهیم دیگران هم به طرف ما بیایند. این دیگر ظلمی است نه به خودمان بلکه به اسلام و امام عصر(ع).
نامههایی حضرت امام حسن عسکری(ع) به شیعیان نوشتهاند که در «تحفالعقول» آمده است، در یک جا حضرت خطاب به شیعیان میفرماید: به خدا من از همه اجدادم مظلومترم، [تعجّب است که ما امام حسن عسکری(ع) را بسیار کمتر از سایر ائمه(ع) میشناسیم. فقط این اندازه میدانیم که ایشان پدر حضرت حجّت(ع) بودند و شناختی دیگر نداریم. خوب این هم یک نوع ظلم دیگر است] به خاطر ظلمیکه شما در حقّ من میکنید. شما آبروی ما را حفظ کنید. این رفتار و کرداری که شما دارید برای ما ننگآور است [شاید هم تا به حال (این مطلب) در نشریه عزیز «موعود» آمده باشد]. معلوم میشود که ما این ظلم را به اوج رسانده بودیم که فرزند و جانشین ایشان غایب شدند. خیلی عجیب است که نمیدانیم حضرت علی و امام حسن و امام حسین(ع) هم غایب بودند. کدام یک از ائمّه ما ظهور داشتند؟ اگر حضرت علی(ع) ظهور داشت که نمیرفت تنها سر در چاه کند و نیمه شب با چاه درد دل کند. این چه ظهوری است؟ پس این ظلم و جور فراگیر از همان زمان بوده است منتها همه مثل ما طلبکار بودند که: نمازمان را خواندهایم، روزهمان را گرفتهایم، حجّمان را رفتهایم، خمسمان را دادهایم و دیگر چه کم داریم؟ حضرت زهرا(س) هم غایب بود. خود پیغمبر(ص) هم غایب بود. آن ظهور، ظهور تام نبود.
لذا کسانی که پیامبر اکرم(ص) را درک میکردند چند نفر بیشتر نبودند که میتوانستند با پیغمبر همکلام شوند. آن آیات الهی، «حاضر غایب» بودند.
هرگز حدیث حاضر غایب شنیدهای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
حضرت امام خمینی(ره) بارها این نکته را میفرمودند که من نمیدانم این غصّه را کجا ببرم که از ائمّه ما و از پیغمبر ما سؤالاتی که میکردند این اندازه سخیف و سطحی و ساده بوده است. اینها میتوانستند ابواب حکمت را باز کنند. حدّ اعلای سؤالهایی که میکردند سؤالهای فقهی بود؛ در مورد نجاست و طهارت و حلّیّت و حرمت اشیاء میپرسیدند. کم بودند کسانی که مثل مفضل از توحید بپرسند، مثل کمیل سؤالات اساسی داشته باشند. پس غیبت، غیبت ماست نه غیبت ایشان و این غیاب و حجابی که چشمان روح ما را گرفته اگر زمانی به کلّی برطرف شود ظهور کلی رخ خواهد بود و اگر جزئی و فردی برطرف شود آن شخص حداقل موهبت دیدار را خواهد داشت.
امیدواریم انشاءالله خداوند ما را به خودمان آگاه کند تا به کمک ذوات مقدّسه و توسّل به سیره پاک معصومین(ع) بتوانیم این حجابها را از خودمان یعنی فرد و جامعهمان و جهانمان برداریم و ما هم عطش دیدار و لقاء پیدا کنیم و توفیق نیل به حقیقت دین و قرآن را که مظهر آن، ذات مقدّس امام عصر(عج) کسب کنیم.
ماهنامه موعود شماره ۱۰۴