سلمان؛ صحابی پیامبر(ص)، یاور امام زمان(ع)-قسمت پایانی

سلمان به پیامبر ایمان آورده بود و از جان و دل آن حضرت را تصدیق می‏کرد، ولی چون برده بود، نمی‏توانست همیشه پیامبر را همراهی کند. ازاین‏رو، پیامبر به سلمان فرمود که با ارباب خود «مکاتبه»1 کن تا از بندگی آزاد شوی. هنگامی‌که سلمان سخن پیامبر را درباره آزادی‏اش شنید، نزد اربابش شتافت و موضوع را با وی در میان نهاد. مرد یهودی گفت: «به شرطی که نخلستانی شامل ۳۰۰ اصل درخت خرما بنا کنی و چهل اوقیه طلا بپردازی، من حاضرم تو را آزاد کنم».

 

در محضر نور

سلمان پس از یافتن گمشده حقیقی خویش، قلبش از ایمان و یقین لبریز شد. او خود را به پیامبر سپرد و به رسالتش ایمان آورد و مسلمان شد. شهادتین را بر زبان جاری کرد و خود را در مسیر وزش نسیم دل‏انگیز اسلام قرار داد. بدین ترتیب، طنین حکمت، معرفت، بزرگ‏منشی و محبّت پیامبر، پی‏درپی، وجودش را آرام می‏کرد.


آزادی روزبه

سلمان به پیامبر ایمان آورده بود و از جان و دل آن حضرت را تصدیق می‏کرد، ولی چون برده بود، نمی‏توانست همیشه پیامبر را همراهی کند. ازاین‏رو، پیامبر به سلمان فرمود که با ارباب خود «مکاتبه»1 کن تا از بندگی آزاد شوی. هنگامی‌که سلمان سخن پیامبر را درباره آزادی‏اش شنید، نزد اربابش شتافت و موضوع را با وی در میان نهاد. مرد یهودی گفت: «به شرطی که نخلستانی شامل ۳۰۰ اصل درخت خرما بنا کنی و چهل اوقیه طلا بپردازی، من حاضرم تو را آزاد کنم».

سلمان نزد پیامبر رفت و موضوع قرارداد را به ایشان خبر داد. پس از آن، یاران حضرت به‌اندازه توانشان در احیای نخلستان به سلمان کمک کردند. پیامبر فرمود: «من نهال‏ها را می‏کارم و غرس می‏کنم». دیگر اصحاب فقط مکان کاشتن نخل‏ها را حفر می‏کردند و پیامبر، نهال‏ها را می‏کاشت. سلمان می‏گوید: «سوگند به کسی که محمّد را به پیامبری برگزید، هیچ‏یک از آن نهال‏ها خشک نشد و همه بار دادند».

نخلستان، بخشی از قرارداد سلمان با اربابش بود. سلمان هنوز چهل اوقیه طلا را نپرداخته بود. روزی مردی، قطعه‏ای طلا به‌اندازه تخم مرغ از معدن پیدا کرد و پیش پیامبر آورد. رسول اکرم(ص)، سلمان را خواست و آن را به او داد و فرمود: «سلمان این را بگیر و آنچه را از قرارداد مکاتبه مانده است، ادا کن». سلمان می‏گوید: «سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست، آن قطعه به‌اندازه چهل اوقیه طلا بود و با آن قرضم را پرداخت کردم».2

بدین‏گونه، سلمان از قید بندگی رها شد. پس از آن، سلمان همیشه خود را آزاد شده به دست پیامبر معرفی می‏کرد و می‏گفت: «رسول الله(ص) مرا آزاد کرد و سلمان نامید».3

پیامبر اعظم(ص) برای خریداری سلمان از صاحبش و آزادی او، سندی تنظیم کرد و حضرت علی(ع) آن را نوشت و جمعی از اصحاب، آن را امضا کردند. متن سند این‏گونه بود: «این قرارداد خریداری سلمان به وسیله محمّد بن عبدالله، رسول خدا(ص) از صاحبش، عثمان بن اشهل از یهودیان بنی‏قریظه در برابر کاشتن سیصد نهال خرما و چهل اوقیه طلا است. (که پیامبر این مبلغ را پرداخت کرد) و محمد بن عبدالله، رسول خدا(ص) از قیمت سلمان فارسی بریء‏الذّمه شد. سرپرستی سلمان برای محمد، رسول خدا(ص) و اهل‏بیت اوست و هیچ‏کس حقّی بر سلمان ندارد».4

امام علی(ع)، حذیفـ[ بن یمان، ابوذر غفاری، مقداد و برخی دیگر از اصحاب، این سند را امضا کردند.
پیامبر خدا(ص) معمولاً نام‏های پیش از اسلام افراد را تغییر می‏داد و نامی مناسب برایشان برمی‏گزید. به این سبب، روزبه را «سلمان» نامید. گویا پیامبر با گزینش چنین واژه‏ای برای او، سلامتی و پاکی باورهای او را از گمراهی‏ها و تسلیم وی را در برابر حق بیان می‏کرد.

یکی از جریان‏ها و حوادثی که سلمان نیز در آن حضور داشت، جریان پیمان اخوّت بود که به دستور پیامبر اعظم(ص) میان مهاجران و انصار برقرار گردید. در این رویداد تاریخی که در سال نخست هجری۵ رخ داد، سلمان با ابوذر غفاری پیمان برادری بست. امام صادق(ع) در این‏باره فرمود: «رسول خدا(ص) میان سلمان و ابوذر پیمان برادری برقرار کرد و با ابوذر شرط کرد که از سلمان نافرمانی نکند».6

 
 ۳. سلمان پس از پیامبر(ص)
سلمان در تمام دوران ۲۵۰ ساله عمر خود، هیچ‌گاه از مسیر حق و حقیقت منحرف نشد. تا زمانی که پیامبر گرامی اسلام(ص) در قید حیات بودند، او یاور و پشتیبان آن حضرت بود و در جنگ‌های خندق و طائف حضور فعالی داشت. «ابن‌ اثیر جزری»، تاریخ نگار نامدار در این باره می‌نویسد: «سلمان از بهترین یاران پیامبر و از زاهدان و دانشمندان آن روزگار بود و از کسانی به شمار می‌رفت که با رسول خدا(ص) ارتباط محکمی داشت».7

پیامبر گرامی اسلام(ص) در پاسخ به جابر بن عبدالله انصاری که از ایشان درباره سلمان پرسیده بود، می‌فرماید: «سلمان، دریای بی‌کران دانش است. سلمان، دانش اول و آخر را در اختیار دارد. خدا دشمن می‌دارد کسی را که سلمان را دشمن بدارد و دوست می‌دارد کسی را که سلمان را دوست بدارد».8

پس از رحلت پیامبر اعظم(ص)، سلمان در حمایت از ولایت و امامت حضرت علی (ع) از کوششی فروگذار نکرد و در این راه رنج‌های فراوانی متحمّل شد. این صحابه بزرگ، خطاب به خلیفه اول چنین گفت: «کردید و نکردید و ندانید چه کردید.۹ ای ابوبکر! هنگامی‌که برای تو جریانی پیش آید که حکم آن را ندانی، به چه چیز تکیه خواهی کرد؟ هنگامی‌که از تو پرسشی می‌شود که آن را نمی‌دانی، به چه کسی پناه خواهی برد؟ چه عذری داری که خود را بر داناتر از خود و نزدیک‌ترین افراد به پیامبر و عالم به تأویل کتاب خدا و سنت پیامبر، مقدم می‌داری؛ کسی که پیامبر او را در زمان حیاتش مقدم داشته و هنگام وفاتش درباره او به شما سفارش کرده است. شما کسانی هستید که فرمان پیامبر را فراموش کردید و وصیّت او را از یاد بردید و با وعده او مخالفت کردید».10

سلمان در دوران خلافت ابوبکر، مانند مولایش حضرت علی (ع) خاموش و ساکت بود، ولی همواره تلاش می‌کرد تا با سخنان حکیمانه خویش، نقش ولایت و امامت حضرت علی (ع) را در جامعه پر رنگ کند و مردم را به سوی آن حضرت رهنمون سازد.

او در زمان خلیفه دوم برای حفظ اسلام و جلوگیری از انحراف در معارف و عقاید دین و پاسداری از سنّت پیامبر، بر حضور خود در جامعه افزود، او با شرکت در جنگ‌ها با عنوان راهنما، جلودار و دعوت کننده به اسلام، نقش مؤثری ایفا کرد. او در این دوران در جنگ‌های قادسیه و فتح مداین حضور داشت و با تدبیر ارزشمند خود موجب پیروزی سپاه اسلام شد.

پس از فتح مداین در سال شانزده هجری، خلیفه دوم، ابتدا «حذیفـ[ بن یمان» را که از یاران خوب و باوفای پیامبر اسلام(ص) و علی (ع) بود، به استانداری مداین گماشت، ولی پس از مدتی او را به مدینه فرا خواند و از مقام استانداری عزل کرد. پس از آن خلیفه دوم، با موافقت امام علی (ع) فرمان استانداری و حاکمیت مداین را برای سلمان صادر کرد.

رفتار و اخلاق مسلمانان پیروز در مداین و برخورد عادلانه و مهرانگیز سلمان با ایرانیان سبب شد که آنان رفته رفته مسلمان شوند. پس از این مرحله، بذرهای تشیّع در دل ایرانیان پاشیده شد و دیری نپایید که آنان را به سوی تشیّع کشاند.

سلمان پس از بیست سال استانداری مداین در هشتم صفر سال ۳۵ ق. جان به جان آفرین تسلیم کرد. «زاذان» خدمتکار باوفای سلمان که هنگام رحلت سلمان در کنارش بود، می‌گوید: «هنگامی‌که سلمان به حال احتضار رسید، به او گفتم: وقتی از دنیا رفتی، چه کسی شما را غسل می‏دهد. سلمان پاسخ داد: همان کسی که پیامبر را غسل داد. گفتم: او امیرمؤمنان علی(ع) بود که اکنون در مدینه است و تو در مداین. سلمان گفت: هنگامی‌که چانه‏ام را بستی، صدای پای او را می‏شنوی.

‌در بالین سلمان بودم که از دنیا رفت و چانه‏اش را بستم. ناگهان صدای پایی را شنیدم. نزدیک در رفتم. چشمم به جمال نورانی امیرمؤمنان علی (ع) افتاد. ایشان پرسید: زاذان، سلمان وفات کرد؟ گفتم: آری. آن حضرت کنار جنازه سلمان آمد و روپوش از روی سلمان برداشت. 

سلمان به روی حضرت لبخندی زد و علی(ع) به او فرمود: خوشا به حالت. هنگامی‌که به حضور پیامبر رسیدی، به او بگو که از سوی امت تو چه رنج‏هایی به من رسید. آن‏گاه حضرت، بدن سلمان را غسل داد و بر او نماز خواند. تکبیرها را بلند می‏گفت.

دیدم دو نفر نیز به آن حضرت اقتدا کرده‏اند. بعد از نماز پرسیدم: آن دو نفر چه کسانی بودند؟ حضرت فرمود: یکی برادرم، جعفر طیار و دیگری، حضرت خضر بود و با هر یک از آنها، هفتاد صف از فرشتگان بود که در هر صفی هزار هزار فرشته حاضر بودند».11

‌امام صادق (ع) در پاسخ به «منصور بن بزرج» که با تعجب از ایشان می‌پرسد: « آقای من! چه دلیل دارد که شما این همه از سلمان فارسی یاد می‌کنید؟» می‌فرماید: «نگو فارسی، بلکه بگو سلمان محمّدی. می‌دانی چرا من زیاد از او یاد می‌کنم؟» گفتم: خیر. فرمود: به دلیل سه ویژگی، ترجیح خواست امیرمؤمنان(ع) بر خواست خود؛ دوم دوست داشتن فقرا و ترجیح آنها بر ثروتمندان و سوم دوست داشتن علم و علما. سلمان بنده‌ای شایسته، پاک و مسلمان بود و هرگز از مشرکان نبود».12و۱۳

حسین جعفری
ماهنامه موعود شماره ۱۰۵

پی‌نوشت‌ها:
۱. «مکاتبه در فقه اسلامی» به معامله‏ای گفته می‏شود که برای آسانی آزاد شدن بردگان مقرر شده است. این‏گونه که بنده، خود را به قیمت معینی از مولایش می‏خرید و سپس کار می‏کرد و هنگامی‏که بهای خود را به صاحبش می‏پرداخت، از قید بندگی آزاد می‏شد.
۲. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۶۵؛ سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۳۵؛ البدایـ[ و النهایـ[، ج ۶، ص ۱۲۷.
۳. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۵۸؛ الدرجات الرفیعـ[، ص ۲۰۳.
۴. نفس الرحمان، صص ۲۰ و ۲۱.
۵. نورالدین علی بن احمد سمهودی، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی، ج ۱، ص ۲۶۷.
۶. الکافی، ج ۸، ص ۱۶۲؛ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۴۵.
۷. اسدالغابه، ج۲، ص۳۵۰.
۸.بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۷.
۹. سلمان فارسی این جمله‌ها را به فارسی ادا کرده است.
۱۰. بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۹۳.
۱۱. نفس الرحمان، ص۶۰۶؛ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۳۷۳.
۱۲. شیخ طوسی، ص ۱۳۳، ح۲۱۴.
۱۳. برای مطالعه بیشتر درباره زندگانی سلمان فارسی و ویژگی‌های برجسته او ر.ک: حسین جعفری، مهاجر حقیقت: پژوهشی در زندگانی سلمان فارسی، قم، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، ۱۳۸۵.

همچنین ببینید

آیا داعش، همان سفیانی است؟

به نظر میرسد در پشت پرده تشکیل داعش، اتاق فکرهای جریان باطل، یهود، صهیونیسم مسیحی و سرویس های اطلاعاتی غربی، هستند و با مطالعه گسترده در ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *