علىاکبر مهدىپور
نقد و بررسى چند حدیث مشهور
امسال در حالى به استقبال یکهزار و یکصد و هفتادمین سالروز میلاد مسعود »موعود کعبه« مىرویم که آستان ملک پاسبان »مولود کعبه« مورد تهاجم شدید استکبار جهانى و ایادى داخلى آن قرار دارد و کهنسالترین آکادمى علمى شیعیان سختترین روزهاى خود را در حیات علمى هزارساله پشت سر مىگذارد.
بسیار طبیعى است که شیعیان شیفته و منتظران دلباخته منجى جهانى و مصلح آسمانى، در کوران حوادث خونبار و بحران جنایات مرگبار، بیش از هر مقطع دیگرى به یاد انتقام الهى، در اندیشه منتقم جهانى و در انتظار بیرون آمدن آن دست انتقام خدایى از پشت پرده غیبت طولانى باشند.
باز هم بسیار طبیعى است که در این مقاطع حساس، یک سلسله تردیدها و شبهات حساب شده، از سوى تئورىپردازان و کارشناسان مغرض مسائل منطقهاى و دشمنان قسم خورده اسلام که توسط دوستان ناآگاه نیز بزرگنمایى شده، اذهان جمعى را به خود مشغول سازد.
پیش از این، در برخى از فصلنامههاى فرهنگ مهدویت، مطالبى تحت عنوان »بررسى چند حدیث شبههناک پیرامون آفتاب عالمتاب« به دوستداران فرهنگ مهدویت تقدیم شده و شمارى از احادیث مشهور ولى بىپایه مورد بحث و انتقاد قرار گرفته، در این نوشتار نیز به ابعاد دیگرى از این مسأله مىپردازیم و یادآور مىشویم که حق مطلب در چند صفحه ادا نمىشود و بحث کامل، تألیف کتاب مستقلى را طلب مىکند.
س
دست انتقام الهى در آستین غیبت
یکى از اسامى گرامى آن ویرانگر کاخهاى ظلم و استبداد و بازستاننده حقوق از دست رفته تودههاى مظلوم جهان، حضرت بقیهاللَّه ارواحنا فداه، »منتقم« است.
واژه منتقم در احادیث فراوانى به »دست انتقام الهى« اطلاق شده، که به برخى از آنها در اینجا اشاره مىکنیم:
۱. خداوند منان در شب معراج چهره درخشان امام زمان(ع) را چون خورشیدى فروزان به پیامبر عظیمالشأن اسلام ارایه داده فرمود:
یا محمد و عزّتى و جلالى، إنّه الحجّه الواجبه لأولیائى والمنتقم من أعدائى.۱
اى محمد به عزت و جلالم سوگند که او حجت واجب بر دوستان من، و منتقم از دشمنان من است.
۲. نیز در شب معراج در همینباره فرمود:
و هذا القائم الّذى یحلّل حلالى و یحرّم حرامى و به أنتقم من أعدائى.۲
این ایستاده همان است که حلال مرا حلال و حرام مرا حرام مىکند، من به وسیله او از دشمنانم انتقام مىگیرم.
۳. روز عاشورا پس از هنگامه شهادت، فرشتگان به ضجّه درآمدند و عرضه داشتند: بار خدایا با حسین، برگزیده تو و فرزند پیامبرت چگونه رفتار کردند؟! خداوند شبح حضرت قائم(ع) را براى آنان نمودار ساخت و فرمود:
بهذا أنتقم له من ظالمیه.۳
با همین – ایستاده – انتقام حسین(ع) را از ستمگرانش مىگیرم.
۴. حضرت موسى بن جعفر(ع) در تعقیبات نماز عصر عرضه مىداشت:
و أن تعجّل فرج المنتقم لک من أعداءک.۴
و در فرج منتقم خود از دشمنانت تعجیل بفرما.
نوفلى – راوى حدیث – به امام کاظم(ع) عرض کرد: این دعا در حق چه کسى است؟ فرمود:
ذلک المهدىّ من آل محمّد(ص).۵
این دعا در حق حضرت مهدى از آل محمد(ع) مىباشد.
آنگاه به تفصیل از سیرت، صورت و نشانههاى ظهورش سخن گفت.۶
۵. احمد بن اسحاق قمى۷ به امام عسکرى(ع) در سامرا عرض کرد: امام بعد از شما کیست؟
امام(ع) برخاسته بهاندرون رفت، فرزند دلبندش را که حدوداً سه ساله بود و چهرهاش چون ماه چهارده شبه مىدرخشید وارد مجلس کرد و خطاب به احمدبن اسحاق فرمود: اگر نبود که تو در نزد خدا و حجج الهى عزیز و گرامى هستى، من فرزندم را به تو نشان نمىدادم.
احمد بن اسحاق از نشان امامت پرسید، یک مرتبه آن نور دیده لبهاى نازکتر از گلاش را حرکت داد و به عربى فصیح فرمود:
أنا بقیّهاللَّه فى أرضه، والمنتقم من أعدائه، فلا تطلب أثراً بعد عین.۸
من تنها بازمانده الهى هستم، من دست انتقام الهى از دشمنان اویم، پس از مشاهده دیگر از نشانه مپرس.
در احادیث یاد شده، واژه »منتقم« به آن حضرت اطلاق شده است.
یکى دیگر از القاب گرامى حجت خدا »الثّائر« از ریشه »ثأر« مىباشد.
»ثأر« در لغت به معانى زیر آمده:
۱. خون مطالبه شده۹ مقابل »طلّ« به معناى خون هدر رفته؛ ۱۰
۲. طلب خون؛ ۱۱
۳. خون.۱۲
بر این اساس »ثائر« به معناى خونخواه و طالب خون است.۱۳
ولى خونخواهى که تا انتقام خونش را نگیرد آرام نشود.۱۴
»ثائر« یکى از القاب حضرت بقیهاللَّه، ارواحنا فداه، است، که خداوند منان در شب معراج حضرت مهدى(ع) را با این لقب به حبیبش معرفى نمود:
۶. حضرت احدیت جلّت عظمته، در شب معراج پس از بیان خلعت نورانى چهارده نور پاک، خطاب به خواجه لولاک فرمود:
یا محمد! آیا دوست دارى آنان را مشاهده کنى؟
حضرت ختمى مرتبت عرضه داشت: آرى، پروردگارا.
خطاب شد به طرف راست عرش بنگر.
چون نگریست، نور حضرت زهرا و ائمه هدى(ع) را در حال قیام و مشغول عبادت مشاهده نمود و حضرت مهدى در میان آنان چون ستارهاى فروزان مىدرخشید.
یا محمد! هؤلاء الحجج، و هذا الثّائر من عترتک.۱۵
اى محمد! اینها حجتهاى من هستند و این »خونخواه« عترت تو مىباشد.
در این حدیث شریف خداوند ولىّ خودش را به عنوان »ثائر« یعنى منتقم و خونخواه عترت پیامبر معرفى نموده است.
در بسیارى از زیارات مأثور از پیشوایان معصوم از امام حسین(ع) »ثاراللَّه« تعبیر شده، از جمله در فرازى از زیارت عاشورا۱۶ مىخوانیم:
السلام علیک یا ثاراللَّه وابن ثاره.۱۷
اگر معناى »ثار«: طلب خون یا خون طلب شده باشد، معناى این فراز از زیارت عاشورإ؛ چنین مىشود:
سلام بر شما اى خون طلب شده الهى و پسر خون طلب شده الهى.
یعنى: خونخواه امام حسین و پدرش امیرالمؤمنین(ع) حضرت احدیت است.
و اگر »ثار« به معناى خون باشد، معناى فراز یاد شده چنین مىشود:
سلام بر شما اى خون خدا و پسر خون خدا.
در این صورت اضافه »ثار« به سوى لفظ جلاله از باب اضافه تشریفیه مىشود، همانند اضافه بسیارى از واژهها به لفظ جلاله، یعنى همانگونه که به کعبه: »بیتاللَّه«18، به حضرت عیسى: »روح اللَّه«، به حجرالاسود »یمیناللَّه«19، به امیر مؤمنان: »حبلاللَّه«، و »عیناللَّه«، »جنباللَّه« و »لساناللَّه« مىگوییم۲۰ به امام حسین(ع) نیز »ثاراللَّه« مىگوییم.
۷. در فرازى از زیارت عاشورا مىخوانیم:
فأسأل اللَّه الذى أکرم مقامک، أن یکرمنى بک و أن یرزقنى طلب ثارک مع إمام منصور من آل محمد(ص).۲۱
از خداوندى که جایگاه ترا گرامى داشت، مسألت مىکنم که به جهت تو مرا نیز گرامى بدارد و روزى کند که خون ترا در محضر امام نصرت یافته از آل محمد(ع) مطالبه نمایم.
۸. و در فراز دیگرى از آن مىخوانیم:
و أن یرزقنى طلب ثارکم مع إمام مهدى ظاهر ناطق بالحق منکم.۲۲
مرا روزى کند که در خدمت حضرت مهدى به حق ناطق، که از شما خاندان ظهور خواهد کرد، خون شما را مطالبه نمایم.
۹. در یک حدیث طولانى امام صادق(ع) فضایل، مناقب و ویژگیهاى اصحاب خاص حضرت مهدى(ع) را مىشمارد، از جمله مىفرماید:
شعارهم یا لثارات الحسین.۲۳
شعار آنها »اى منتقمان خون امام حسین« است.
۱۰. امام رضا(ع) در مورد ۴۰۰۰ فرشتهاى که از روز عاشوار در کنار قبر امام حسین(ع) منتظر ظهور منتقم آل محمد(ع) هستند، مىفرماید:
شعار آنها: یا لثارات الحسین! است.۲۴
یعنى: اى خونخواهان حسین(ع).۲۵
یکى دیگر از اسامى حضرت بقیهاللَّه، ارواحنا فداه، »الموتور« است، چنانکه حضرت رسول اکرم(ص) فرمود:
و هو الطّرید الشّرید الموتور بأبیه وجده.۲۶
»مؤتور« از ماده »وتر« به معانى زیر آمده است:
۱. خون؛ ۲۷
۲. فرد؛ ۲۷
۳. نقص؛ ۲۹
۴. صاحب خون و طلب کننده آن؛ ۳۰
۵. کسى که خونى از او ریخته شده و خونش گرفته نشده؛ ۳۱
۶. جنایتى که بر کسى وارد شده.۳۲
به اولیاى دم از این جهت »مؤتور« گویند که خون عزیزش ریخته شده، نقصى بر جمع او وارد شده، تنها گشته، خون عزیزش گرفته نشده، او طالب و منتقم خون عزیز خود مىباشد.
پس معناى فراز بالا چنین مىشود:
او رانده شده از وطن است که خون پدر و نیاکانش بر زمین مانده.
از اینجاست که در دهها زیارت مأثور از پیشوایان معصوم به امام حسین(ع) نیز »الوتر الموتور« تعبیر شده۳۳ یعنى خون بر زمین مانده.
امام حسین(ع) »مؤتور« است (خون بر زمین مانده) و فرزند رشیدش حضرت بقیهاللَّه ارواحنا فداه نیز »الموتور بابیه وجده« یعنى صاحب خون و خونخواه پدر و نیاکان بزرگوارش.{mospagebreak}
در اینجا اشاره به این نکته خالى از فایده نیست که خون در میان مانده منحصر به سالار شهیدان نیست و صاحب خون تنها حضرت بقیهاللَّه نیست، بلکه همه امامان معصوم صاحب خون و همه خونهاى به ناحق ریخته شده در طول تاریخ، مورد مطالبه است:
۱۱. امام صادق(ع) مىفرماید:
ألا و بناتدرک تره۳۴ کلّ مؤمن.۳۵
آگاه باشید که خون هر مؤمنى به وسیله ما گرفته مىشود.
۱۲. و در زیارت مأثور از آن حضرت آمده است:
بکم یدرک اللَّه تره کلّ مؤمن.۳۶
خداوند به وسیله شما خون هر مؤمنى را مىگیرد.
۱۳. و لذا در فرازى از دعاى ندبه۳۷ مىخوانیم:
أین الطّالب بذحول الأنبیاء و أبناء الأنبیاء.۳۸
کجاست خونخواه پیامبران و فرزندان پیامبران.
»ذحول« جمع »ذحل« به معناى طلب کیفر جنایت۳۹ دقیقاً همانگونه که بر مقتول واقع شده است.۴۰
یعنى آن دست انتقام الهى هر جنایتى را که بر یکى از پیامبران و یا پیامبرزادگان واقع شده، دقیقاً همانگونه که انجام شده، از ستمگران انتقام مىگیرد.
۱۴. و در فراز دیگرى آمده است:
أین الطّالب بدم المقتول بکربلا.۴۱
کجاست طلب کننده خون شهید کربلا؟.
۱۵. در ذیل آیه شریفه: أذن للّذین یقاتلون بانّهم ظلموا.۴۲ از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود:
این آیه در حق قائم(ع) است که در هنگامه ظهور، خون امام حسین(ع) را مطالبه مىکند و مىفرماید:
نحن أولیاء الدّم و طلاّب الترّه.۴۳
ما اولیاى دم و طلب کنندگان خون – عزیزانمان – هستیم.
در برخى از منابع به جاى »الترّه«، »الدّیه« آمده، ۴۴ یعنى ما اولیاى دم و طالبان دیه هستیم، و در یک مورد »الثرّه« آمده۴۵ که اشتباه است.
۱۶. در ذیل آیه شریفه: و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً۴۶ روایت شده که منظور از »مقتول« امام حسین(ع) و منظور از »ولىّ او« قائم(ع) است.۴۷
در ادامه آیه شریفه آمده است: فلا یسرف فىالقتل؛ کسى که مظلومانه کشته شود براى ولىّ او سیطره قرار دادیم، پس در کشتن اسراف نکند.
امام باقر(ع) فرمود:
الإسراف فى القتل أن یقتل غیر قاتله.۴۸
اسراف در قتل آن است که به جز قاتل شخص دیگرى را بکشد.
۱۷. مرحوم کلینى با سلسله اسنادش از سیف بن عمیره، از اسحاق بن عمار۴۹ در تفسیر اسراف در این آیه شریفه از امام کاظم(ع) روایت کرده که فرمود:
نهى أن یقتل غیر قاتله أو یمثد بالقاتل.۵۰
خداوند نهى فرموده از اینکه جز قاتل شخص دیگرى را بکشد و یا قاتل را مثله کند.
آنچه در این دو حدیث شریف در تفسیر واژه »اسراف« در آیه شریفه آمده، کاملاً منطقى و مطابق با ضوابط شرع و محکمات عقیدتى و فقهى ما است، ولى در مقابل حدیث دیگرى در همین رابطه نقل شده که با ضوابط فقه شیعه و محکمات اعتقادى ما سازگار نیست و احتیاج به نقد و بررسى دارد و اینک متن حدیث:
مرحوم کلینى، از على بن محمد (قتیبى)، از صالح (بن ابى حمّاد)، از حجال (عبداللَّه بن محمد اسدى)، از برخى از اصحابش(؟)، در تفسیر آیه و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیّه سلطاناً فلا یسرف فىالقتل.۵۱
از امام صادق(ع) روایت کرده که فرمود:
نزل فى الحسین(ع)، لو قتل أهل الأرض به ما کان سرفا.۵۲
در حق امام حسین(ع) نازل شده، که اگر همه اهل زمین را در مقابل او بکشد اسراف نخواهد بود!!
در منابع فراوان این حدیث به نقل از مرحوم کلینى آمده است.۵۳
بررسى حدیث از نظر سند و محتوا
این حدیث علیرغم وقوع آن در کتاب شریف کافى قابل اعتماد و استناد نیست، که در اینجا بهطور فشرده به برخى از اشکالهاى سندى و محتوایى آن اشاره مىکنیم:
اما از نظر سند
۱. مرحوم کلینى آن را از »على بن محمد بن قتیبه نیشابورى، شاگرد برجسته فضل بن شاذان نقل کرده، که به تصریح آیتاللَّه خویى قدسسره وثاقتش ثابت نشده۵۴ تنها »کشى« بر او اعتماد کرده، مرحوم »نجاشى« پس از ستایش فراوان از کشى فرموده: او به کثرت از ضعفا روایت مىکند.۵۵
۲. على بن محمد نیز آن را از »صالح بن ابى حماد« روایت کرده، که نجاشى امر او را ملتبس دانسته۵۶، ابن غضائرى او را تضعیف کرده۵۷ و علامه درحق او توقف نموده است.۵۸
۳. صالح بن ابى حماد نیز آن را از »حجال« نقل کرده، و حجال در میان سه نفر مشترک است، ولى در اینجا منظور »عبداللَّه بن محمدى اسدى« مىباشد.۵۹
۴. حجال بدون تردید مورد اعتماد است۶۰ جز اینکه ایشان از برخى از اصحاب نقل کرده و از او نام نبرده و خود از کسانى نیست که مرسلاتش در حکم مسند باشد.۶۱
۵. علامه مجلسى نیز به ضعف سند روایت به صراحت داورى کرده است.۶۲
اما از نظر محتوا
متن حدیث نیز مشکلاتى دارد که برخى از آنها اشاره مىکنیم:
۱. این حدیث معارض است با حدیث دیگرى که مرحوم کلینى در تفسیر همین آیه از امام کاظم(ع) روایت کرده که فرمود:
منظور از اسراف که خداوند از آن در این آیه نهى فرموده آن است که به جز قاتل، شخص دیگرى را بکشد و یا قاتل را مثله کند.۶۳
۲. این حدیث معارض است با حدیث امام باقر(ع) در تفسیر همان آیه که فرمود:
اسراف در قتل آنست که به جز قاتل شخص دیگرى را بکشد.۶۴
۳. این حدیث معارض است با حدیث امام صادق(ع) در تفسیر همین آیه که فرمود:
اسراف در قتل آن است که بیش از یک نفر در برابر یک نفر کشته شود.۶۵
۴. این حدیث معارض است با بیان ابنعباس، شاگرد برجسته حضرت على(ع) که در تفسیر همین آیه فرمود:
اسراف در قتل آن است که جز قاتل، شخص دیگرى را بکشد.۶۶
۵. این حدیث معارض است با بیان سعید بن جبیر و دیگر یاران در تفسیر آیه شریفه که فرمودند:
اسراف در قتل آن است که بیش از یک نفر در برابر یک تن کشته شود.۴۷
۶. این حدیث معارض است با اقوال مفسران بزرگى چون شیخ طوسى که همان دو معنى رإ؛ در تفسیر این آیه نقل کردهاند.۶۸
۷. این حدیث مخالف است با وصیت امیر مؤمنان(ع) که در وصیت خود خطاب به فرزندان عبدالمطلب فرمود:
هرگز نبینم که به بهانه کشته شدن من خون مسلمانها را بر زمین بریزید، آگاه باشید که براى من جز قاتلم را نکشید.۶۹
۸. این حدیث معارض است با مسلمات فقه جعفرى که اگر بیش از یک نفر در قتل کسى شرکت کنند، ولىّ دم مىتواند همه آنها را بکشد، به شرط اینکه دیه مازاد به یک تن را به اولیاى دم بپردازد به اجماع طائفه امامیه، ۷۰ احادیث نیز در این رابطه بسیار است.۷۱
۹. این حدیث مخالف است با اهتمام خاص اسلام بر رعایت دقیق آداب و احکام اسلامى، حتى در مورد قاتلان امام حسین(ع).
از امام صادق(ع) پرسیدند: آیا خوردن مال ناصبى جایز است؟ فرمود:
کسى که به تو امانتى سپرده و از تو انتظار خیر دارد، امانتش را به او برگردان، اگر چه قاتل امام حسین(ع) باشد.۷۲
۱۰. این حدیث معارض است با آیه شریفه: لاتزر وازره وزراخرى که در پنج سوره آمده است و ما انشاءاللَّه در شماره دیگرى به تفصیل در این زمینه سخن خواهیم گفت.
علامه مجلسى علاوه بر تصریح به ضعف سند حدیث، به جهت ناسازگارى متن آن با محکمات عقیدتى ما به توجیه آن پرداخته مىفرماید:
احتمال مىرود منظور از اسراف در این آیه از نظر کثرت نباشد، بلکه منظور این باشد که اگر همه مردم روى زمین در قتل آن حضرت شرکت کنند، یا به آن رضایت دهند، کشتن آنها اسراف نباشد.۷۳
در این رابطه نیز گفت و گو خواهیم داشت. انشاءاللَّه
پىنوشتها :
۱ . شیخ طوسى، الغیبه، ص۱۴۸، ح۱۰۹؛ فرات کوفى، تفسیر فرات، ج۱، ص۷۵، ح۴۸؛ حموینى، فرائد السمطین، ج۲، ص۳۱۹؛ حر عاملى، اثبات الهداه، ج۱، ص۵۴۹؛ خاتونآبادى، کشفالحق، ص۱۱۴، ح۱۷.
۲ . شیخ صدوق، کمالالدین، ج۱، ص۲۵۳، باب ۲۳، ح۲؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۷۹.
۳ . شیخ طوسى، الأمالى، ص۴۱۸، مجلس ۱۴، ح۸۹؛ مجلسى، بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۲۱.
۴ . شیخ طوسى، مصباح المتهجد، ص۷۴، کتاب الصلاه، ح۹۲.
۵ . سیدابن طاووس، فلاح السائل، ص۲۰۰، فصل ۲۱.
۶ . مجلسى، بحارالانوار، ج۸۶، ص۸۱.
۷ . احمد بن اسحاق قمى، از اصحاب امام جواد و امام هادى و از خواص امام حسن عسکرى [نجاشى، رجال، ص۹۱] وکیل امام عسکرى در قم [بحرانى، تبصره الولى، ص۹۳] و به قدرى عزیز در نزد آن حضرت بود که به هنگام ولادت امام عصر(ع)، امام عسکرى(ع) به او نامه نوشته، از تولد حجت الهى او را آگاه ساخته [صدوق، کمالالدین، ج۲، ص۴۳۴] و توفیق تشرف به محضر کعبه مقصود را پیدا کرده [طوسى، الفهرست، ص۷۰] پس از شهادت امام عسکرى از سوى حضرت بقیهاللَّه بر وکالت خود پابرجا مانده [طبرى، دلائل الامامه، ص۵۰۳] مدتى در آوه اقامت کرده، سپس در قم رحل اقامت افکنده [تاریخ قم، ص۲۱۹] به هنگام عزیمت به قم در »حلوان« (سر پل ذهاب) رحلت کرده، در همانجا مدفون شده [کشى، رجال، ص۵۵۷؛ طبرسى، احتجاج، ج۲، ص۴۶۶؛ مامقانى، تفتیح المقال، ج۵، ص۳۰۱-۳۰۹؛ ابطحى، تهذیب المقال، ج۳، ص۴۳۳-۴۸۰] و در وثاقت او توقیع صادر شده است. [شیخ طوسى، الغیبه، ص۴۱۷].
۸ . شیخ صدوق، کمالالدین، ج۲، ص۳۸۴، باب ۳۸، ح۱.
۹ . ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۳۹۷.
۱۰. ابوهلال، الفروق اللّغویه، ص۲۵۳.
۱۱. خلیل، ترتیب العین، ص۱۱۴.
۱۲. طریحى، مجمع البحرین، ج۲، ص۲۳۴.
۱۳. ابن اثیر، النهایه، ج۱، ص۲۰۴.
۱۴. ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۷۷.
۱۵. طوسى، الغیبه، ص۱۴۸، ح۱۰۹؛ ابنشاذان، مائه منقبه، ص۶۵، منقبت ۱۷؛ خوارزمى، مقتلالحسین، ج۱، ص۱۴۷، فصل ۶، ح۲۳؛ حموینى، فرائدالسمطین، ج۲، ص۳۲۰، ح۵۷۱؛ بحرانى، غایهالمرام، ج۷، ص۸۸، ج۷، ص۸۸، ح۲۷.
۱۶. علیرغم برخى از افراد استاد ندیده که عنوان »علامه« را یدک مىکشند و در سند زیارت عاشورا تردید مىکنند، زیارت عاشورا سند بسیار قوى دارد، علاقمندان به کتاب »شفاء الصدور« از میرزا ابوالفضل تهرانى، ج۱، ص۳۰-۷۸ و »اللّؤلؤ النّضید« از شیخ نصراللَّه شبسترى، ص۹-۷۱ مراجعه فرمایند.
۱۷. شیخ طوسى، مصباح المتهجد، ص۷۷۴.
۱۸. سوره بقره(۲) آیه ۱۲۵؛ سوره حج (۲۲) آیه ۲۶.
۱۹. ابن أثیر، النهایه، ج۵، ص۳۰۰.
۲۰. صدوق، التوحید، ص۱۶۵، ب۲۲، ح۲؛ تسترى، احقاق الحق، ج۴، ص۲۸۵؛ بحرانى، غایهالمرام، ج۴، ص۸، ب۴۲، ح۳؛ قندوزى، ینابیعالموده، ج۳، ص۴۰۱، ب۹۵، ح۱.
۲۱. ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۱۷۷، ب۷۱، ح۸.
۲۲. شیخ طوسى، مصباح المتهجد، ص۷۷۵.
۲۳. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۰۸.
۲۴. شیخ صدوق، الأمالى، ص۱۱۲، مجلس ۲۷، ح۵.
۲۵. براى شرح واژه »لثارات الحسین« ر.ک: تهرانى، شفاء الصدور، ج۱، ص۲۲۷.
۲۶. کلینى، الکافى، ج۱، ص۳۲۳، ب نص بر امام جواد، ح۱۴؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۷۶؛ طبرسى، اعلام الورى، ج۲، ص۹۲.
۲۷. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۸۴.
۲۸. طریحى، مجمعالبیان، ج۳، ص۵۰۸.
۲۹. رازى، مختار الصحاح، ص۷۰۷.
۳۰. طریحى، همان، ص۵۰۹.
۳۱. ابنمنظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۲۰۵.
۳۲. ابناثیر، النهایه، ج۵، ص۱۴۸.
۳۳. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۰۰؛ ۲۲۳؛ ۲۶۰؛ ۲۹۱؛ ۲۹۰؛ ۳۳۷؛ ۳۵۳؛ ۳۶۰.
۳۴. در مثال واوى معمولاً واو از اول آن حذف مىشود و به جاى آن تاء به آخر آن افزوده مىشود، مانند »وعد« و »عده«؛ »وثق« و »ثقه«، در اینجا نیز واو »وتر« افتاده و تایى به آخر آن آمده »تره« گفته شده.
۳۵. جاحظ، البیان والتبیین، ج۲، ص۵۰؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۴، ص۱۵۷.
۳۶. کلینى، الکافى، ج۴، ص۵۷۶؛ طوسى، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۵۵؛ صدوق، الفقیه، ج۲، ص۳۵۹.
۳۷. جمعى از بیمار دلان در سند دعاى ندبه نیز ابراز تردید کردهاند، در این رابطه ر.ک: »با دعاى ندبه در پگاه جمعه« ص۴۰-۶۳، نشر موعود.
۳۸. ابنالمشهدى، المزار الکبیر، ص۵۷۹.
۳۹. خلیل، ترتیب العین، ص۲۸۴.
۴۰. ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۳۷۰.
۴۱. ابنالمشهدى، همان.
۴۲. سوره حج(۲۲) آیه ۳۹.
۴۳. حر عاملى، اثبات الهداه، ج۳، ص۵۵۲؛ فیض، تفسیر صافى، ج۵، ص۱۴۵؛ بحرانى، المحجه، ص۱۴۲؛ مجلسى، بحارالانوار، ج۵۱، ص۴۷.
۴۴. على بن ابراهیم، تفسیر قمى، ج۲، ص۸۵؛ بحرانى، تفسیر البرهان، ح۶، ص۵۶۵.
۴۵. طریحى، مجمعالبحرین، ج۳، ص۲۳۴.
۴۶. سوره اسراء(۱۷) آیه ۳۳.
۴۷. عیاشى، تفسیر عیاشى، ج۳، ص۵۰؛ حر عاملى، اثبات الهداه، ج۳، ص۵۵۲؛ بحرانى، تفسیر البرهان، ج۶، ص۸۷.
۴۸. همان.
۴۹. در اینجا منظور از اسحاق بن عمار، ساباطى فطحى نیست، بلکه به قرینه روایت سیف بن عمیره از او »اسحاق بن عمار بن حیان« است [ممقانى، تنقیح المقال، ج۹، ص۱۴۷] که از بزرگان اصحاب و مورد اعتماد است. [نجاشى، رجال، ص۷۱، رقم ۱۶۹].
۵۰. کلینى، الکافى، ج۷، ص۳۷۱.
۵۱. سوره اسراء (۱۷) آیه ۳۳.
۵۲. کلینى، الکافى، ج۸، ص۲۱۲، ح۳۶۴.
۵۳. استرآبادى، تأویل الآیات، ج۱، ص۲۸۰؛ بحرانى، تفسیر البرهان، ج۶، ص۸۵؛ همو، حلیهالأبرار، ج۵، ص۴۰۶؛ مشهدى، کنزالدقایق، ج۷، ص۴۰۳؛ فیض، تفسیر صافى، ج۴، ص۴۰۸؛ حویزى، نورالثقلین، ج۳، ص۱۶۲.
۵۴. خویى، معجم رجال الحدیث، ج۹، ص۵۴.
۵۵. نجاشى، رجال، ص۳۷۲، رقم ۱۰۱۸.
۵۶. نجاشى، رجال، ص۱۹۸، رقم ۵۲۶.
۵۷. ابن الغضائرى، رجال، ص۷۰، رقم ۷۳.
۵۸. علامه، رجال، ص۲۳۰.
۵۹. مدرس، ریحانه الادب، ج۲، ص۲۲.
۶۰. نجاشى، رجال، ص۲۲۶، رقم ۵۹۵.
۶۱. تعداد ۱۸ تن از اصحاب ائمه را »اصحاب اجماع« دانستهاند و روایات آنها را تلقى به قبول کردهاند و حجال از آنها نیست. [تسترى، قاموس الرجال، ج۱، ص۷۲].
۶۲. مجلسى، مرآت العقول، ج۲۶، ص۲۳۸.
۶۳. کلینى، الکافى، ج۷، ص۳۷۱.
۶۴. عیاشى، تفسیر، ج۳، ص۵۰؛ حر عاملى، اثباتالهداه، ج۳، ص۵۵۲؛ بحرانى، تفسیر البرهان، ج۶، ص۸۷؛ همو، حلیه الأبرار، ج۵، ص۴۰۵.
۶۵. کلینى، الکافى، ج۷، ص۲۸۵.
۶۶. ثعلبى، تفسیر الکشف والبیان، ج۶، ص۹۷.
۶۷. سیوطى، الدّر المنثور، ج۴، ص۱۸۱.
۶۸. طوسى، التّبیان، ج۶، ص۴۷۶.
۶۹. نهجالبلاغه، بخشنامهها، وصیت ۴۷.
۷۰. ابن زهره، غنیه، سلسله الینابیع الفقهیه، ج۲۴، ص۲۴۴.
۷۱. کلینى، کافى، ج۷، ص۲۸۳.
۷۲. کلینى، کافى، ج۸، ص۲۴۵، ح۴۴۸.
۷۳. مجلسى، بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۹.
موعود شماره چهل و هفتم