از اینجا و در انتهای اضطرار، نشریهای درباره او و برای او منتشر شد تا هماره این عبارت را در خود و با خود داشته باشد: «اوّلین نشریه درباره امام عصر(ع) و برای امام عصر(ع)». باشد تا مقبول طبع لطیف حضرتش واقع شود. إنشاءالله.
امروز، در یکی از روزهای اردیبهشت ماه از سال ۸۸ خورشیدی، در حسرت سالهایی انگشت به دندان میگزم که درباره او ننوشتم و برای او نگفتم.
«موعود»، چون پرندهای سپیدبال از پنجره آسمان بر «فرش دلم» نشست و همه بودنم را به تسخیر خود درآورد، زندگیام را معنی دیگری بخشید و دیدنم را دیگرگون ساخت. از آنجا دانستم چگونه تلبیس ابلیس در ما کارگر افتاده که «بودن بی حضور او» را تاب میآوریم و بر این بودن که عین نبودن است، نام زندگی مینهیم و در تزیین این اشباح حیات، از عین حیات و حقیقت زندگی دور میافتیم.
در همان سال و در همان سفر، حضور ابلیس را چنان درک کردم که پنداشتم تنها حجّ و وقوف در عرفات و رمی جمرات است که به تمامی، چنان واهمه و خلجان در جان ابلیس میافکند که خود و جنود ابلیسیاش به تمامی همه توان را علیه عباد الرحمن در کار وارد میسازند امّا، واسپس حج؛ در وقت تجربه گفتن از «حقیقت کعبه» و طواف گردِ «عهد الله» و «میثاق اکبر» خداوند بود که دریافتم ابلیس، مظهر تامّ عبودیت، مهدی صاحبالزّمان(ع) را «خصم اکبر» خود میشناسد و تمامی قوای خود را علیه او و رهزنی در طریق او در کار میآورد.
پیش از آن، اصلاح «سهل ممتنع» یا همان «سخت سهلنما» را در خلق اثری ادبی و فاخر میشناختم امّا، آن را در کارِ گفتوگو از فاخرترین اثر صنع پروردگار، حضرت صاحبالامر(ع) یافتم. به قول خواجه شیراز که خود، لسانالغیب بود، «که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها». با این همه، امید و عنایت، رفتن را سهل و سیر در این طریق را مستدام ساختند تا به امروز که معنی این عبارت شریف را به عیان یافتهام. آنگاه که فرمودند: «نحن غیر مهملین لمراعاتکم؛ ما از کسانی نیستیم که مراعات حال شما را نکنیم» تجربه چهارده سال حضور، بیهیچ معونه و پشت گرمی، تجربه آن قول شریف و وعده خوبان در مراعات حال دوستداران بود. ورنه، «شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل»، به هیچ کس رخصت ماندن و رفتن نمیداد.
از اینجا دانستم که ادب این طریق، اقرار و اعتراف شاعرانه و عجین با شعور است:
تو دستگیر شو ای پیک پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سواراناند
تدبیر در کار ملکداری شایسته ملوک است تا در پناه آن، کار مملکت به سامان درآید و رعایا امنیت و عیش شایسته بیابند، ولی، در این سالها بود که دریافتم در این میدان، «راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش».
مالک او بود و تدبیر کار رعایا هنر او، ما، اهل و عیال مَلِک دنیا و دین. سپر انداخته و همه را به او واگذاردیم تا تفویض همه امور به دست باکفایتش، نابینایان ناتوان گرفتار در دام بلا و ابتلای عصر غیبت را از کمینگاههای تنگ و بیشههای پرخطر برهاند و کید حاسدان و مکر مکّاران را بیاثر کند و به حقیقت، چنین هم شد.
بودنمان دلیل بودِ اوست و امنیت و برخورداریمان نشان دلالتش، ورنه همگان میدانند:
که بنده را نخرد کس به عیب بیهنری!
امروز، چونان دیروز، آرزومند تجربه انتشار شمارهای دیگر از موعود نیستم چه؛ این تمنا، حتّی بهاندازه یک ماه یا یک روز، آرزو و قبول «یک ماه دیگر بی او زیستن» را در خود پنهان دارد. مشارکت در ماهی و روزی دیگر در ظلم انبوه و جاری که جان آسمان و زمین را به لب رسانده است. رضایت در تداوم حیات ابلیس و جنود او، هم آنان که نقش و مهر عبودیّت و بندگی را به انانیّت و خودمداری بدل کردند تا ظلم و سیاهی حاصله از دوری، روزی شبان و روزان فرزندان آدم شود. مردان و زنانی که به آنان، وعده تجربه «خلافت صالحان بر زمین» داده شد:
«و نرید أن نمنّ علی الّذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم أئمّهً و نجعلهم الوارثین»
بسیارند مردان و زنان خفته در دل خاک که سنگ قبرشان آرزوی به گور رفته و بر دل ماندهشان را فریاد میکند. درک باعث دوری و عاملِ سیاهی، در هر رتبه و تمنای رهایی از این همه در هر مرتبه، نهال مجاهدت را در دل مینشاند تا شاید در پناه گرمیشمس فروزان صالحان و همّت مردانه منتظران، میوه آزادی و عدالت تام را ثمر دهد.
شاید این همّت بزرگ است که پرده از چهره عروس «افضل الاعمال» و «افضل العباده» برمیافکند. شاید این مجاهدت شریف است که حقیقت فرمان «حیّ علی خیر العمل» را مکشوف میسازد. او، حقیقت نماز و انتظار او، افضل الاعمال است که در پس پرده غیبت در انتظار قیام است. برای سر دادن تکبیری بلند که همه پردههای پندار را میدرد و جمال حضرت حق را نمودار میسازد. إنشاءالله
سردبیر
ماهنامه موعود شماره ۱۰۰