داستان موعود

در آستانه چهاردهمین سال از فعّالیت مؤسّسه فرهنگی موعود و انتشار یک‌صدمین شماره مجله موعود فرصتی پیش آمد تا صفحه‌ای از صفحات دفتر فعّالیت این چهارده سال، فرا روی عزیزان موعودی گشوده شود. گفت‌وگو دراین‌باره به نام مدیر مسئول و سردبیر مجله، یعنی اینجانب افتاد. به اختصار مطالبی را قلمی خواهم کرد.
درباره موعود سؤالاتی وجود دارد که سعی می‌کنم به آنها بپردازم و پاسخ‌های مختصری به آنها بدهم. امیدوارم که قابل استفاده واقع شوند.
از من سؤال می‌شود که چه شد به فکر تأسیس مؤسّسه فرهنگی موعود افتادید؟
واقعیت این است که فکر ورود به این عرصه و فعّالیت در حوزه فرهنگ مهدوی از من نبود. شاید این سخن تعارف فرض بشود؛ لیکن به صراحت عرض می‌کنم همه آنچه اتّفاق افتاده است، حاصل لطف و عنایت حضرت صاحب الزّمان(ع) بوده و تا به امروز هم، به ‌رغم همه ضعف و فتور و ناتوانی‌هایی که وجود داشته، استمرار پیدا کرده است. قبل از اینکه وارد این حوزه بشوم یا در این عرصه قلم بزنم، تمام همّ و غمّم معطوف به گفت‌وگو از شرایط فرهنگی، تاریخی و تمدّنی مسلمانان و آنچه که جهان اسلام به ویژه طیّ دویست سال اخیر به آن مبتلا شده است، بود. خدا رحمت کند مرحوم علّامه عسکری را، به یاد دارم روزی از ایشان درباره حوزه تحقیقاتشان سؤال کردم، و پرسیدم: چه شد که به این وادی کشیده شدید و به مطالعات در این زمینه پرداختید؟ پاسخ دادند که من در پی یافتن پاسخ سه سؤال، به این موضوعات رسیدم. اوّل اینکه می‌خواستم بدانم: اسلام چه بوده، دوم، بر سر اسلام چه آمده و سوم اینکه برای اسلام چه باید کرد؟
به نوعی ذهن من هم به این مطلب مبتلا بوده است. می‌خواستم بدانم که به راستی چه بر سر جهان اسلام، به خصوص طیّ دویست سال گذشته آمده است؟، چه نوعی از آلودگی دامن ساحت‌های مختلف فکری، فرهنگی و تمدّنی آنها را گرفته است؟ و در نتیجه برای پالایش دادن آنها چه کار باید کرد؟ همین عبارت ساده چیزی حدود پانزده تا بیست سال از زندگی مرا به خود مصروف کرد تا در کنار مطالعات مستمر و دائمی، این توفیق را یافتم که در این باره قلم بزنم. به همین دلیل عموم آثار قلمی من تا قبل از ورود به عرصه مؤسّسه فرهنگی موعود و نشر آثار مهدوی، معطوف به آثاری می‌شوند که حول موضوع غرب‌شناسی، غرب‌زدگی و یهودیّت می‌چرخند و در این باره گفت‌وگو می‌کنند؛ از حال و روز مردم مسلمان و به ویژه ایران اسلامی در برابر غرب، غرب‌زدگی و آنچه که استعمار برای آنها به ارمغان آورده است. در همان سال‌ها هم تلاش داشتم تا آنچه را که فکر می‌کردم صحیح است و باید به اجرا در بیاید، در قالب طرح‌های بنیادین، دامنه‌دار و دراز مدّت، ارائه بشود. از همین رو در سازمان‌ها و نهادهای دولتی حضور پیدا می‌کردم، در این میادین قلم می‌زدم، طرّاحی می‌کردم و برنامه‌سازی و برنامه‌نویسی داشتم. متاسّفانه هرچه پیش می‌رفتم، بیشتر متوجّه می‌شدم که جای این گفت‌وگوهای جدّی و برنامه‌های کلان و دراز مدّت در سازمان‌ها و نهادهای رسمی در کشور خالی است. منظورم بیشتر  اجرای طرح‌هایی بود که با پرسش از غرب و نقد غرب آغاز می‌شد. از همین جا بود که دست به چند تجربه زدم و با مقدورات اندکی که داشتم، سعی کردم دفتر و مکان و مؤسّسه‌ای را ایجاد کنم تا بتوانم این کارها را در آنجا انجام بدهم. امّا متأسّفانه با شکست‌های مکرّر روبه‌رو می‌شدم. فکر می‌کنم بیش از هفت مرتبه همه داشته‌هایم را از دست دادم و زندگی‌ام را دوباره از صفر آغاز کردم. آخرین و بزرگ‌ترین تجربه‌ای که از بیانش پرهیز دارم، مرا به میدانی کشید که امروز در آستانه چهاردهمین سال آن دارم زندگی می‌کنم.
طیّ این همه سال، با مردانی حشر و نشر داشتم که امروز هم جایشان را در عرصه‌های مهمّ فرهنگی و برنامه‌ریزی کلان خالی می‌بینم.
واقعه شگرفی در زندگی من رخ داد و همان باعث شد تا من از خداوند تقاضا کنم تا حلقه خدمت‌گزاری مردی را در گوشم کند که در حقیقت همه شایستگی و ویژگی‌های مردانه در او جمع است. سال ۱۳۷۴ را به یاد دارم که برای انجام حجّ تمتّع به مکّه معظّمه رفته بودم. با آنکه قریب به سه چهار ماه پیش از آن به این موضوع اندیشیده بودم که در وقت رویارو شدن با خانه کعبه از خداوند چه چیزی باید بخواهم، امّا در خاطرم هست که در اوّلین لحظه دیدار و تماشای خانه خدا این کلام از جانم برخاست و بر زبانم جاری شد که: «الّلهمّ انّا نرغب الیک فی دولهٍ کریمهٍ تعزّ بها الاسلام و اهله و تذّل بها النفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدّعاه الی طاعتک و القاده الی سبیلک و ترزقنا بها کرامه الدّنیا و الآخره؛ بار خدایا، ما آرزومند آن حکومت با کرامتی از جانب تو هستیم که به وسیله آن اسلام و اهلش را عزیز و نفاق و اهلش را خوار گردانی، ما را در آن از دعوت‌کنندگان به بندگی است و رهبران و پرچمداران به سوی راهت قرار دهی و بدین وسیله بزرگواری در دنیا و آخرت را روزی‌مان فرمایی». فرازی از دعای افتتاح بود که در قالب دعا و استغاثه بیان شد. آرزوی بزرگی که پهنا، گستره و ژرفای آن را من درک نمی‌کردم، با این همه آرزو می‌کردم که خداوند به من توفیق خدمت‌گزاری به ساحت مقدّس حضرت ولیّ عصر(ع) را عطا کند. پس از حج، وقتی به ایران برگشتم اتّفاقات پی در پی و جالبی در همین راستا برایم پیش آمد.
شاید سؤال شود چه ارتباطی میان دل‌مشغولی‌های فکری شما و تأسیس این مؤسّسه مهدوی وجود داشته است؟
می‌خواهم عرض کنم در وقت گفت‌وگو از غرب و غرب‌زدگی مسلمانان، برای من یک سؤال وجود داشت و آن اینکه اگر در وجه سلبی غرب و غرب‌زدگی، مدرنیته و مدرنیزاسیون را مورد پرسش قرار می‌دهیم، از وجه ایجابی، از چه، باید آغاز کنیم و از چه، باید بگوییم؟
آن هنگام که موعود بسان پرند‌ه‌ای سپید بال و زیبا از پنجره اتاق وارد شد و بر فرش دل و خانه من نشست، این سؤال پاسخی شایسته یافت. دانستم که در چنین شرایطی راه گریز و گذار از این همه واماندگی و انفعال و غربزدگی، آغاز گفت‌وگو از منجی آخرالزّمان حضرت مهدی(ع) است. در همان زمان هم نکته‌ای برایم روشن شد و آن اینکه گویا همه آنچه را از دوران نوجوانی تجربه کرده و در سفر و حضر اندوخته و خوانده بودم، مقدّمه‌ای بیش نبودند برای ورود به این عرصه.
همانند همه نقاط جهان که راه‌اندازی و تأسیس یک مؤسّسه، مشکلات ویژه‌ای را به دنبال دارد، تأسیس مؤسّسه فرهنگی موعود هم خالی از مشکل و سختی نبود. این مشکلات متعدّد بوده‌اند و ما همچنان بار آن را به دوش می‌کشیم و تجربه می‌کنیم. البته در شرایط ویژه فرهنگی و اجتماعی سال ۱۳۷۴ نوعی دغدغه و نگرانی از بابت متهم شدن به وابستگی به انجمنی معروف به انجمن حجّتیه هم وجود داشت و این ماجرا می‌توانست در تأسیس و راه‌اندازی مؤسّسه تأثیرات سوئی داشته باشد و شاید از همین جهت ما تا مدّت‌های دراز باید انگشت اشاره، کنایه‌ها و تردیدهایی را که درباره موعود و کارهای موعود به وجود می‌آمد، تحمّل می‌کردیم. امّا من مسئله را برای خود حل کرده بودم، می‌گفتم اگر جامعه ما بعد از آن همه حضور و قلم و قدم زدن، قادر به تشخیص جایگاه و سوگیری ما در موعود نیست، همان بهتر که با این سوء ظن بماند و اگر هم قادر به درک باشد، که دغدغه و نگرانی وجود ندارد. از اینها مهم‌تر اینکه همه توجّه و توکّل ما به وجود امام عصر(ع) بود و اطمینانی که حاصل آمده بود.
مشکل جدّی و بعدی ما کسب مجوّزهای قانونی بود که این موضوع هم با عنایت خداوند و امام زمان(ع) حل شد. اگر بخواهم وارد جزییّات این مبحث بشوم مطالب جالب و شنیدنی زیادی وجود دارد که نیازمند وقت کافی است. فقط به همین مقدار بسنده می‌کنم که در طیّ مراحل اداری و قانونی، من بارها و بارها دست عنایت امام زمان(ع) را دیدم.
به یاد دارم روزی برای تکمیل مدارک و پرونده به یکی از شعب نیروی انتظامی رفته بودم تا برگه اعلام عدم سوء پیشینه را بگیرم. به من گفته بودند اگر طیّ ده روز این مدرک را بیاورید ما می‌توانیم در اوّلین جلسه تصمیم‌گیری موضوع تأسیس مؤسّسه موعود را مطرح کنیم. امّا در وقت مراجعه به اداره تشخیص هویّت به من گفتند، پاسخ شما حدّاقل پانزده روز بعد آماده می‌شود. در همان زمان نگران و متأثّر شدم و نمی‌دانستم که چه باید کرد؟ در همین حال در راهروی اداره تشخیص هویّت قدم می‌زدم که آقایی آمد و به پشت شانه من زد. برگشتم و با او سلام و علیک کردم. پرسید شما اینجا کاری دارید؟ گفتم: بله آمده‌ام برای گرفتن برگه عدم سوء پیشینه و چون زادگاهم شیراز است، گفته‌اند، اعلام آن پانزده روز طول می‌کشد. بی‌هیچ گفت‌وگو مدارکم را گرفت و گفت: شما همین جا بمان تا من برگردم. رفت و برگشت و گفت شما چند دقیقه در اتاق من بنشینید تا با هم صحبت کنیم. او مرا به صرف چای دعوت کرد. حدود بیست دقیقه بعد یکی از خدمت‌گزاران همان اداره در زد و وارد شد. همان جا متوجّه شدم که او درجه سرهنگی دارد و در آن اداره مشغول به کار است. به این ترتیب، بدون آنکه کار ما به درازا بکشد، در کوتاه‌ترین زمان ممکن، برگه مزبور آماده شد. بعداً از او علّت کمکش را پرسیدم، گفت: من در اتاقم نشسته بودم و مشغول کار بودم. ناگهان به دلم افتاد که از اتاقم بیرون بیایم و بی‌آنکه شما را بشناسم، آمدم سراغ شما. در مراحل راه‌اندازی مؤسّسه، مواردی از این قبیل بسیار اتّفاق افتاده است.
بعد از آن، مشکل جدّی ما فقدان منابع مالی بود. در آن زمان من جز یک فولکس قورباغه‌ای مدل ۶۷ میلادی،که با آن رفت و آمد می‌کردم، نداشتم و در آپارتمانی ۶۵ متری و اجاره‌ای در خیابان استاد معین تهران زندگی می‌کردم لازم است به این نکته اشاره کنم که در تجربه‌های قبل از تأسیس موعود همه امکاناتم را از دست داده بودم. وقتی متوجّه شدم حتّی قادر به تدارک یک اتاق اجاره‌ای هم نیستم، برای طلب و تقاضا راهی جمکران شدم. یکی دو روز بعد یکی از دوستان بسیار قدیمی ـ حاج اسماعیل وفایی ـ را بعد از پانزده سال دیدم. او خوابی دیده بود. از من پرسید چه می‌کنی و وقتی در جوابش هدفم را از راه‌اندازی مؤسّسه‌ای درباره امام زمان(ع) گفتم، خوابش را تعریف کرد و گفت اگر کمکی از دستش بر آید حاضر است مرا در این راه همراهی کند. به او گفتم من به دنبال اتاقی هستم که در آن یک دستگاه میز و صندلی بگذارم و کار را شروع کنم. او گفت مبلغی پول از کسی طلبکارم و می‌توانم به جای آن پول، خانه‌اش را برای مدّتی از او اجاره کنم. ساختمان را دیدم. ساختمان بسیار وسیعی بود که در آن زمان بیش از یک یا دو اتاقش به کار ما نمی‌آمد، چون هنوز کار شروع نشده بود و ابزار و ادوات زیادی نداشتیم. با عنایت امام زمان(ع) چیزی نگذشت که ظرف مدّت کوتاهی میز و صندلی و فایل و دیگر ابزار و ادوات تهیه شد و امروز هم بعد از پانزده سال همچنان از آن وسایل استفاده می‌کنیم. خاطرات بسیار زیادی در این باره وجود دارد.
از همان ابتدای فعّالیت ورود برادر عزیزم «ابراهیم شفیعی سروستانی» به میدان موعود، به منزله ورود همراهی امین و متخصّص در حوزه مطالعات دینی بود که می‌توانست با همراهی صمیمانه‌اش بار بزرگی را از دوش ما بر دارد و به راستی نیز طیّ همه سال‌های گذشته، چنین بوده است.
کار شروع شد. اوّلین قدم این بود که منابعی را تدارک ببینیم تا کتابخانه تخصّصی مورد نیاز فراهم بشود. منابعی را از میان مجموعه کتاب‌هایی که خودم از دوران جوانی جمع کرده بودم، گلچین کردم و به این ترتیب هسته اوّلیه کتابخانه تخصّصی مهدویّت در مؤسّسه شکل گرفت. همان که امروزه قریب به ده هزار جلد کتاب جدّی فرهنگی و مهدوی را در خود جای داده است. بعد از آن اوّلین هدف ما انتشار مجله‌ای با نام «موعود» بود. جالب این است که ما برای انتخاب نام و عنوان مجله، با دوست عزیز و همراه که یادش به خیر باد، جناب آقای علی محمدی، هفتاد اسم از نام‌های مختلف حضرت را روی برگه نوشته بودیم و به دنبال زیباترین و گوش‌نوازترین نام بودیم که نام ماندگاری برای مجله باشد. شاید برای خواننده ما امروز این مطلب عجیب باشد و لبخندی بر چهره‌اش از این صحبت بنشیند که ما چگونه برای تک تک اسم‌ها دست به استخاره زدیم و با خداوند مشورت کردیم تا در نهایت، منجر به انتخاب نام «موعود» شد.
برای رسیدن به لوگوی موعود، از خطّاطی خواستیم صورت‌های مختلفی از حروف «م، و، ع و د» را بنویسد. اگر اشتباه نکنم، جناب استاد شیرچی بود. او حالات مختلف حروف «م، و، ع، د» را برای من نوشت. شبی آن قدر این حروف را جابه جا کردم تا اینکه به شکل موجود درآمد؛ امّا چون اندازه این حروف یکی نبود لوگوی به دست آمده، زیبایی نداشت و اجزایش به هم نمی‌خورد. باخبر شدم که یکی از خطّاطان معروف خطّ ثلث در قم زندگی می‌کند. نامش آقای موّحد بود. الگوی کلمات را برای او فرستادم و ایشان این شکل (لوگوی ثابت موعود) را برای عنوان «موعود» ابداع کرد. این طرح الآن چهارده سال است که بر تمام آثار و محصولات موعود، قابل شناسایی است.
در همه این سال‌ها، ما تلاش کرده‌ایم تا ذهن افرادی را که می‌شناختیم، نسبت به موضوع مهدویّت متأثّر کنیم. می‌خواستیم اتمام حجّت نماییم؛ با معلّمان، همکاران، مسئولان فرهنگی در دستگاه‌های مختلف، اعم از سازمان تبلیغات، آموزش و پرورش، صدا و سیما و… به گفت‌وگو نشستیم، آثار خود را عرضه کردیم و…
همّت و حرکت اوّلیه ما که چیزی حدود سه سال طول کشید، از سویی مصروف متذکّر شدن مردم و به ویژه مسئولان و مدیران تأثیرگذار در کشور شد و از سوی دیگر بیان ضرورت گفت‌وگو در مجله موعود و ارائه آثاری که در مرتبه اوّل به معرفی حضرت امام زمان(ع) و مهدویّت می‌پرداخت. این مطلب را با کمی احتیاط عرض می‌کنم که روزی همراه با دوست عزیز و خوبم سیّد مهدی شجاعی به دیدار یکی از مسئولان رده بالا و صاحب منصب فرهنگی کشور، رفته بودم. به او گفتم که ما در حال تدارک انتشار مجله‌ای با نام مبارک امام زمان(ع) هستیم. او روی صندلی و پشت میز بسیار بزرگش جا به جا شد و گفت: «مگر امام زمان(ع) هم مجله می‌خواهد»؟! در جواب او گفتم: «وقتی در این کشور سنگ و سیمان صاحب عنوان و نشریه هستند، چگونه شما می‌فرمایید مجله‌ای به نام مبارک امام زمان(ع) جایگاهی ندارد. در هر صورت سه سال اوّل همّت ما مصروف این ماجرا شد، ضمن آنکه در آن سال‌ها تلاش می‌کردیم که مجله‌ای برای جوانان نیز ارائه کنیم. این جوان نامه یا همان موعود جوان، ابتدا لابه‌لای مجله موعود می‌آمد ولی آرام آرام زمینه استقلال آن فراهم شد.
مرتبه دوم از حیات فرهنگی مؤسّسه، مرتبه‌ای بود که وجه اجتماعی و سیاسی مهدویّت ارائه شد؛ به این معنا که تلاش داشتیم اذهان جوانان را متذکّر این نکته نماییم که مهدویّت تنها خلاصه در ابراز مباحث ساده اخلاقی و اعتقادی صرف نیست. وجوه، ناگفته‌ای از مهدویّت هست که باید به آن پرداخته شود و یکی از آن وجوه وجه اجتماعی و سیاسی مهدویّت است. همین امر باعث شد تا مطالبی در مجله منتشر شود که ذهن‌ها را متوجّه خود بنماید.
در کنار این آثار، امکان ارزیابی میزان تأثیرگذاری آنها هم وجود داشت؛ ما در رفت و آمد و گفت و شنود با جوانان در دانشگاه‌ها و دیگر اقشار مردم، می‌دیدیم که مجله به ‌رغم ساده بودن تأثیرات مثبت خود را می‌گذارد و افراد را متذکّر این نکته می‌کند که باید درباره امام زمان(ع) گفت‌وگو کرد.
بعد از چهارده سال، امروزه مهم‌ترین موفقیت‌های «مؤسّسه فرهنگی موعود» را می‌توانم در چند مطلب خلاصه کنم:
۱. طلسم گفت‌وگوی وسیع و مسلسل از حضرت صاحب الزّمان(ع) از طریق این نشریه برای اوّلین مرتبه شکسته شد. این حرکت که با عنایت امام(ع) انجام شد، نقش عمده‌ای در حرکت‌های بعدی ایفا کرد؛
۲. علاوه بر ابتدا کردن در گفت‌وگو از مهدویّت در قالب مجله، وجه و بُعد جدیدی از مهدویّت که بیان رویکرد و کارکرد اجتماعی و سیاسی از مهدویّت بود هم با موعود آغاز شد. این مسئله نقش عمده ای در انتشار موضوع و سرعت بخشیدن به آن در میان جوانان داشت؛
۳. از آنجا که پیش‌تر به مطالعات استراتژیک علاقه داشتم و در این زمینه وقت بسیاری را صرف کرده بودم، منظر جدیدی را با رویکرد استراتژیک به موضوع مهدویّت گشودم. بیان «استراتژی انتظار» یا نشان دادن وجه استراتژیک مهدویّت اتّفاق دیگری بود در کنار آنچه که تاکنون اشاره کردم. این را هم می‌توان یکی دیگر از موفقیّت‌های موعود برشمرد؛
در این رفت و آمدها و تعاملات، خاطرات زیادی وجود دارد. مجله در آن سال‌ها خیلی ساده منتشر می‌شد. یادم هست که برای طرّاحی جلد اوّلین پیش شماره، دنبال کسی می‌گشتم که در این باره با ما همکاری کند. با همراهی آقای سید مهدی شجاعی، سراغ آقای حمید عجمی رفتیم به این ترتیب نام او در طول حیات موعود به عنوان اوّلین طرّاح جلد نشریه ثبت شد. پیش شماره اوّل و دوم مجله همان زمان خیلی ساده منتشر شده برای اوّلین بار این را می‌گویم که عمده مطالب پیش شماره موعود را  یکی دو نفر با اسامی متفاوت نوشته بودند. علّت این امر آن بود که سراغ خیلی از افرادی که می‌شناختیم، رفتیم امّا متأسفانه دست یاری به ما ندادند و آن را پس زدند. آنان از ورود به این عرصه پرهیز داشتند یا اساساً در این باره‌اندیشه نکرده بودند. محقّق ارجمندی در همان روزها به من گفت: «من یک جعبه روی میزم گذاشته‌ام. به مرور، روایتی و مطلبی را در آن جعبه می‌ریزم تا در آینده بتوانم برای شما مقاله‌ای بنویسم». انتشار ماهنامه کجا و این وضع کجا؟!
یکی از مردانی که به زیباترین صورت و در اوّلین برخورد و اوّلین روز آشنایی، دست ما را گرفت و روی خوش نشانمان داد، مردی است که من او را به صافی تمام می‌شناسم؛ «حضرت آیت‌الله العظمی صافی گلپایگانی». به اتّفاق حجت‌الاسلام شیخ علی کورانی به دیدار ایشان رفتیم. برای اوّلین مرتبه از ایشان تقاضای انجام یک مصاحبه برای درج در اوّلین پیش شماره موعود کردم. هیچ انتظار نداشتم جواب مثبت بگیرم. شاید خود من هم از ارائه مقاله یا مصاحبه به مجله‌ای که اوّلین پیش شماره‌اش منتشر نشده پرهیز داشتم. امّا با این همه، حضرت آیت‌الله العظمی صافی با شنیدن خبر تولد مجله‌ای با این نام خوشحال شدند. با اینکه مصاحبه در ماه مبارک رمضان انجام شد، امّا ایشان با بزرگواری تمام به شصت سؤال من جواب دادند! دست‌خطّ‌شان را فرستادند، یک بار آن را تایپ و تدوین کردیم و به حضورشان بازگرداندیم. ایشان این متن را هم حکّ و اصلاح کردند و آن را به ما بازگرداندند. نکته قابل توجّه اینکه وقتی مجله منتشر شد، به حضور ایشان رفتیم و مجله را به ایشان تقدیم کردیم. در کمال ناباوری دیدیم ایشان از روی صندلی بلند شدند، مجله را بوسیدند، روی پیشانی‌شان گذاشتند و دیگر بار نشستند. آنجا بود که متوجّه شدم خداوند چه مردان صاف و بی‌غلّ و غشی را در میان بزرگان اهل ولایت برای ما به ودیعه گذاشته است که در برابر نام امام زمان(ع) خاضعانه و خاشعانه سرتعظیم فرود می‌آورند و همه همّت خودشان را مصروف این موضوع می‌کنند.
مجله ساده، طرّاحی و صفحه‌آرایی شد. شماره‌های اوّلیه که بیرون آمد، روزی در محلّ نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران جوانی قد بلند و عینکی به سراغ من آمد و به من گفت: مجله موعود را دیده‌ام، چرا مجله موعود این قدر ساده است؟ و طرح‌ها و صفحه‌آرایی‌اش ضعیف است؟ من از حُسن برخورد و چهره خندانش بسیار لذّت ‌بردم، به خصوص که می‌دیدم دغدغه و نگرانی دارد و احساس مسئولیت می‌کند. از او پرسیدم چه کاره هستی؟ گفت: طرّاح و گرافیستم. به او گفتم اگر گرافیست و طرّاحی و برای مجله موعود دل می‌زنی، این مجله در اختیار تو. من اگر مجله را ساده منتشر می‌کنم، به این علّت است که طرّاح و گرافیست ندارم و اگر کاغذ مجله معمولی است، چون امکان تهیه کاغذ بهتری را هم ندارم. نامش «امیر شهرابی» بود و یادش همیشه با مجله می‌ماند. ایشان مشغول صفحه‌آرایی و طرّاحی شد و در مدّتی، قریب به سه سال کار صفحه‌آرایی، طرّاحی و گرافیک مجله را عهده‌دار شد. او هیچ‌گاه از موعود مطالبه دستمزد نکرد. حق است اشاره کنم، دوست بسیار خوب، صمیمی و همراهم جناب آقای مجید قادری که امروز از مدیران کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هستند دوش به دوش و پا به پا در میان شب‌های طولانی زمستان و روزهای گرم تابستان، با آقای امیر شهرابی همراهی می‌کرد و هر دو موجب شدند، مجله قد بکشد و قدری از آب و گل به در آید و بعد هم امیر شهرابی برای مدّتی از ایران رفت و خداوند حسب سنّت خودش کسان دیگری را سر راه «موعود» قرار داد تا آنها راه را ادامه دهند.
امروزه موعود، به عنوان پرمخاطب‌ترین مجله مذهبی کشور قابل شناسایی است.
موعود بخش‌های دیگری هم دارد که در معرفی آنها باید بگویم که، پس از انتشار مجلات موعود و موعود جوان، به سرعت، امکان ورود به عرصه نشر کتاب فراهم آمد. نشر کتاب میدان وسیعی بود که امکان عرضه متنوّع‌تری را فراهم می‌ساخت.
مؤسّسه فرهنگی موعود تا امروز، در دو بخش مطالعات مهدوی و مطالعات فرهنگی، بیش از یک‌صد عنوان کتاب منتشر ساخته است.
باید باور آورد که خداوند از جایی که کسی حسابش را نمی‌کند، روزی همه را می‌ساند. روزی دست‌نوشته ابتدایی خانم جوانی از کرمان توسط دوستی به موعود رسید. مطالعه اوّلین تجربه او، مرا متوجّه یک استعداد کرد. او، خانم «مریم ضمانتی‌یار» بود. از آن پس تا چند سال، حاصل پژوهش‌های ارسالی موعود توسط ایشان به داستان تبدیل و در مجله منتشر می‌شد. مجموعه آثار ایشان هم به صورت کتاب منتشر شد. به تدریج از این جوان داستان‌نویسی قابل حاصل آمد.
۴. جا دارد همین جا اشاره کنم که حسب آموزه‌های دینی و آموخته‌های فرهنگی، تولّی و تبرّی دو بال قوی و مورد نیاز برای گذار از ساحت‌های مختلف حیات هستند برای گذار از مراتب و نقطه‌ عطف‌ها و نیز حضور جدّی در عرصه‌های فرهنگ دینی.
همواره کسانی که خواسته‌اند بدون تولّی، تبرّی داشته باشند یا بدون تبرّی جستن، تولّی، زمین‌گیر شده‌اند و کسانی را که با خودشان همراه کرده‌اند، زمین‌گیر نموده‌اند؛ از همین رو مخاطب ما این موضوع را در لابه‌لای همه صفحات «مجله موعود» و تمام آثار و منشورات مؤسّسه «موعود» می‌بیند.
همه ادعیه و زیارات ما، مملو از عباراتی است که تولّی و تبرّی را به ما متذکّر می‌شوند. مهدویّت بدون تبرّی جستن از همه جریان‌های فکری، فرهنگی و عملی مخالف امام و قول و فعل امام(ع) ره به جایی نمی‌برد. کارکرد اجتماعی و فرهنگی موعود و مهدویّت و حضور تاریخی این آموزه‌، از وقتی آغاز می‌شود که وجه تبرّی جستن مورد توجّه قرار ‌گیرد.
از همین جاست که موعود، هماره بر شناسایی صورت‌های مختلف کفر و شرک و نفاق در شرایط مختلف تاریخی تأکید داشته و تبرّی جستن از آنها را نصب العین خود ساخته است.
از همان روزهای اوّل، یکی از مقاصد و اهداف موعود تألیف «دائره المعارف موعود آخرالزّمان» بود. برای انجام این امر مهم و ضروری به سراغ بعضی از دوستان رفتیم و از آنها درخواست حمایت کردیم تا ما را در تدوین دائره المعارف یاری دهند، امّا میسّر نشد. من فقط این تعبیر را به کار می‌برم که گویا بخت همراهی در این عرصه را نداشتند یا نوعی تحفّظ و ملاحظه باعث شد که آنها در این عرصه وارد نشوند و مساعدت لازم را در این باره نداشته باشند. با این حال کارهای پژوهشی دائره المعارف آغاز شد، به گونه‌ای که ما با گذر ایّام و سال‌ها، اکنون شاهد انتشار هشتمین جلد دائر\ المعارف موعود آخرالزّمان هستیم.
این اثر نفیس در چهار بخش اصلی و احتمالاً در بیست جلد ارائه می‌شود.
بخش «تحقیقات و ترجمه» بخش دیگر مؤسّسه است. ماحصل این ترجمه‌ها در مجله، مورد استفاده قرار می‌گیرد و برخی هم به صورت کتاب‌هایی منتشر می‌شوند و برخی دیگر در سایت‌های «موعود» و «مستور» می‌آیند.
یکی دیگر از بخش‌های مهم، مؤثّر و پرقدرت مؤسّسه فرهنگی موعود، سایت‌های «موعود» و «مستور» هستند. سایت «موعود» بال به بال «مجله موعود» و سایت مستور بال به بال «مجله موعود نوجوان» ارائه می‌شود. این دو سایت در میان سایت‌های مذهبی ایران جایگاه خیلی خوبی دارند و رتبه قابل توجّهی به دست آورده‌اند. سایت مستور هم پنج سال بعد از موعود راه‌اندازی شد. هر دو سایت حاوی اخبار، تحلیل‌ها و مقالات هستند. این دو می‌توانند مدّعی شوند که در زمره اوّلین سایت‌های مهدوی تأسیس یافته هستند که به جوانان ما خوراک فرهنگی می‌دهند.
فقدان یاران موافق، همراه و توانمند موجب شد که مدّتی در کار انتشار مجله «موعود جوان» وقفه بیفتد. چندی است که این نشریه با شکل و قالب و تحریریه جدید و با عنوان کتاب ­مجله «موعود نوجوان» منتشر می‌شود که تاکنون از دور جدید آن پنج شماره منتشر شده است.
نمی‌توانم از نقل نکته‌ای لطیف خودداری کنم، طیّ این سال‌ها بسیاری از گره‌ها و قفل‌های سخت فراروی موعود توسط مردانی گشوده شد که حمایت معنوی و دعای خیرشان هماره در لابه‌لای آثار و صفحات حیات موعود ماندگار است از آن میان ذکر یاد و نام عزیزانی بزرگوار چون، حضرت آیت الله محمد ناصری دولت آبادی و مرحوم حاج قدرت الله لطیفی لازم است. خداوند هماره زمین و اهل زمین را به واسطه اولیائش در امان داشته است.
علاوه بر بخش‌های سابق الذّکر، ارتباطات ما با مخاطبان از طریق نشست‌ها، همایش‌ها و نمایشگاه‌ها توسعه یافت. به این صورت که با حضور در دانشگاه‌ها، مجامع علمی، هیئت‌ها و مساجد هم نشست‌ها و سخنرانی‌هایی داشتیم، هم نمایشگاه‌های متنوّعی را برپا نمودیم. با گذشت حدود چهارده سال، موعود برگزاری، حدود هزار نمایشگاه، سخنرانی، نشست و همایش را در کارنامه خود دارد. این امر باعث شده که امروز ادبیات و رویکرد موعود به خصوص در عرصه اجتماعی و فرهنگی در همه مجامع دانشگاهی جاری و ساری بشود و این امکان را بیابد که به طور مستمر بیش از ۱۵۰کانون فرهنگی مهدوی را در دانشگاه‌ها  تغذیه نماید. میانگین شرکت ما در همایش‌ها، نشست‌ها، سخنرانی‌ها و جلسات مشاوره‌ای و پژوهشی حدود ۲۱۰ مورد در هر سال است.
در سال ۱۳۸۷ بعد از چند تجربه، مقدمات ورود به عرصه تولید و عرضه آثار سمعی ـ بصری و مولتی مدیا و لوح‌های فشرده فراهم آمد. قبل از آن، این عرصه را با تجربه لوح‌های فشرده و صوتی مذهبی مراثی و مدّاحی تجربه کرده بودیم.  شاید موعود یکی از اوّلین مؤسّساتی بود که به این عرصه وارد شد. از سال گذشته به عرصه جدیدی گام نهاده‌ایم که به حمدالله موفق شدیم قریب به چهل لوح فشرده را با موضوعات و مضامین مختلف مهیّا کنیم که امید است به تدریج فرا روی مخاطبان موعود قرار گیرد.
۵. جدا از بیان رویکرد سیاسی و اجتماعی به مهدویّت از طریق موعود و پس از بیان وجه استراتژیک مهدویّت، ما ردّ جریاناتی را مطالعه و شناسایی کردیم که با رویکرد مهدوی یا آخرالزّمانی اغراضی ویژه را دنبال می‌کردند. این امر، میدان را برای گفت‌وگو از جریان «مسیحیت صهیونیستی» به خصوص در دوره هشت ساله ریاست جمهوری آقای جورج دبلیو بوش باز کرد. از طریق موعود و آثار موعود جامعه اسلامی و جوانان ما متوجّه جریان مسیحیان صهیونیست شدند و نقش آنها را در تولید محصولات سمعی و بصری و سینمایی ردیابی کردند. این خود نقطه عطف مهمّی در عرصه مطالعات و پژوهش در این زمینه بود.
۶. بعد از آن، وقتی موعود متوجّه شد که جامعه جوان به جریان‌های فرقه‌ای مبتلا شده و غرب برای مقابله با تفکر و فرهنگ اسلامی و شیعی بساط فرقه‌سازی و فرقه‌بازی را گشوده، بلافاصله وارد میدان شد و حسب احساس تکلیف و برای زمینه‌سازی اذهان مسئولان، موضوع فرقه‌ها را مورد مطالعه قرار داد، مجموعه نشست‌هایی را در این باره برگزار کرد و در مقالات متعدّدی به این موضوع پرداخت، به نحوی که امروز یکی از مراکزی که به صورت جدّی جریان فرقه‌سازی را دنبال، نقد و آسیب‌شناسی می‌کند و حسب امکانات خودش، ضمن حرکت‌های سلبی برنامه‌هایی را پیشنهاد می‌کند، «مؤسّسه فرهنگی موعود» است.
در اینجا برای تنوّع و رفع خستگی به یکی دو نکته جالب اشاره می‌کنم. وقتی با سر آمدن مدّت اجاره ساختمان عاریتی قبلی با مشکل جدّی محلّ استقرار مؤسّسه مواجه شدیم و با فشارهای عجیب و غریب و متعدّدی که صاحب‌خانه به ما وارد می‌کرد، فضا را برای خود تنگ و تنگ‌تر دیدیم، ناگزیر شدیم تا برای حلّ مشکل چاره‌ای بیندیشیم. امّا نبود امکانات مالی باعث می‌شد که با بن بست مواجه شویم. در همان ایّام امکان سفر حجّ عمره برای من پیش آمد در آنجا متوسّل به حضرت صاحب الزّمان(ع) شدم. فردای روزی که به تهران رسیدم، ساعت ده صبح، فردی تلفن زد و گفت: «من متوجّه شده‌ام که شما با مشکل مکان رو به رو هستید. می‌خواهم شما را ببینم تا بدانم چه خدمتی می‌توانم به شما ارائه کنم». من متعجّبانه با او قرار گذاشتم. حاج آقا «علی محمدی» نامی‌بود که به دیدن او رفتم. او خانه‌ای در خیابان پیروزی ایستگاه درختی داشت. صمیمانه ابراز داشت که من این خانه را با شرایطی سهل در اختیار شما می‌گذارم تا مشکل شما حل بشود؛ اگرچه در بدو امر آن ساختمان به نظر من نیامد امّا، از او خواستم تا مجالی برای تأمّل به من بدهد، بعد از ظهر به من زنگ زد و گفت مگر آقا اجازه نمی‌دهند و نمی‌خواهند که من به ایشان خدمتی بکنم؟ او خانه‌اش را با توقّع بسیار اندکی در اختیار ما گذاشت. به یاد دارم که آن ساختمان نیاز به نقّاشی داشت. وقتی به مؤسّسه برگشتم یکی از دوستان و همکاران ما در مؤسّسه اعلام کرد که در رؤیای صادقه‌ای دیده است که حضرت صاحب‌الزّمان(ع) از طریق شیخی، پولی را به عنوان هدیه برای مؤسّسه فرستاده‌اند. این رؤیا را به فال نیک گرفتم. یادم هست در یک روز شنبه، برای مصاحبه، با حضرت «آیت‌الله خزعلی» به منزل ایشان رفته بودم. در انتهای مصاحبه، ایشان بسته‌ای به ما هدیه دادند. من متعجّب شدم. علّت تعجّب مرا پرسیدند. گفتم: من منتظر این پاکت بودم و خبر رسیدن آن، قبلاً به ما داده شده بود. وقتی پاکت را باز کردم یک سکّه بهار آزادی در آن بود و مبلغی پول که وقتی آن را شمردم، دیدم دقیقاً معادل همان وجهی است که نقاش برای ساختمان می‌طلبد. این هم یکی دیگر از عنایات حضرت صاحب الزّمان(ع) بود، صدها مورد دیگر از آن نوع را هم می‌توانم، برشمارم.
مدّت استقرار ما در آن ساختمان هم سر آمد. بیماری سخت آقای علی محمدی بر طرف شد و ما در پی بخت خود و با چشم امید به حضرت از آن محل بیرون آمدیم…
درباره رویکرد «مؤسّسه فرهنگی موعود» به مباحث مهدوی، در لابه‌لای گفت‌وگوهایم به وجوهی اشاره کردم. روزی ‌اندیشیدم که، بعد از سال‌های سخت انقلاب اسلامی و جنگ، با توجّه به رویکرد بنیادین انقلاب و نظام اسلامی‌به دین و مفاهیم و ارزش‌های دینی، ما می‌بایست چه چیزی را تدارک می‌دیدیم و سر راه بچه‌ها قرار می‌دادیم و جانمان را متوجّه آن می‌ساختیم تا در ادامه جریان انقلاب و جنگ، جامعه ما بتواند حیات فرهنگی خودش را ادامه بدهد؟
همین فکر باعث شد که مطلبی را بنویسم. بد نیست به اختصار به آن اشاره بکنم. در جلد اوّل از کتاب «استراتژی انتظار» از آن سخن گفته‌ام و برای روشن شدن موضوع و مضمون، به ویژگی‌های امری اشاره کردم که می‌بایست در قالب یک فکر یا طرح ذهنی و با ادبیات مناسب فراروی جوانان و جامعه جوان و انقلابی قرار می‌گرفت تا جلوی انفعال و انحراف را گرفته، تداوم و حرکت‌های اصیل را سبب شود. در آنجا گفته‌ام این فکر یا طرح می‌بایست:
۱. رویکرد قوی و جدّی به آینده داشته باشد؛
۲. ریشه در مافی الضّمیر انسان داشته باشد؛
۳. امکان و مجال فرهنگ‌سازی داشته باشد؛
۴. برانگیزاننده و شورآفرین باشد؛
۵. از خاستگاه شیعی و روحیه قوم ایرانی برخوردار باشد؛
۶. ریشه در تاریخ این دیار و ساکنان آن داشته باشد؛
۷. الگو و نمونه‌ای عینی داشته باشد؛
۸. ملموس و واقعی جلوه کند؛
۹. جامعیّت داشته باشد و همه حوزه‌ها و ساحت‌ها را در برگیرد.
در آنجا اشاره کرده‌ام که به نظر من تنها موضوعی که همه این ویژگی‌ها را داراست، می‌تواند بیان شود و برای رفتن به ما مدد بدهد، فرهنگ مهدوی است. در کتاب «استراتژی انتظار» مهم‌ترین وجوه آن را  بیان کرده‌ام و انقلاب اسلامی را به یک سفینه تشبیه کرده‌ام که با اوّلین منبع سوخت از زمین جدا شد و به نقطه عطف سال ۱۳۵۷ رسید. در مرحله بعد با منبع سوخت دیگری به مرتبه و مداری فراتر از سال ۱۳۵۷ رسید و سال‌های جنگ را پشت سر گذاشت، امّا برای قرار گرفتن در مدار اصلی نیازمند یک انرژی ویژه بود. این انرژی ویژه در طرح فرهنگ مهدوی و احیای آن در میان مردم و مناسبات مردم می‌دیدم. نیرویی که انرژی ویژه آن می‌تواند این سفینه را در مدار اصلی خودش قرار بدهد. آن مدار اصلی را «انتظار و تأسیس جامعه منتظران» می‌شناسم؛ این سفینه می‌بایست در مدار «جامعه منتظران و زمینه‌سازان ظهور حضرت» قرار بگیرد تا امکان اجرای همه مأموریتش را پیدا کند. البته با این تعریف از انتظار که، «انتظار، عمل آگاهانه‌ای است همراه با آمادگی برای گذار از وضع موجود و ساختن آینده مطابق نقشه و طرح آسمانی و الهی».
آسیب‌ها و تهدیدهای حوزه مهدوی فراوان‌اند و در حوزه‌های نظری، فرهنگی، عملی و تمدّنی، گوناگون قابل گفت‌وگو می‌باشند.
نمی‌دانم تا چه زمانی بخت همراهی با موعود را خواهم داشت، امّا امید دارم تا آخرین لحظه در انتظار حضرت موعود بمانم. دیدارش کنم، در خدمتش در آیم؛ در انتظار مردی که اگر بیاید همه روزها جمعه و همه فصل‌ها بهار می‌شود ان‌شاءالله
خرداد ۱۳۸۸

ماهنامه موعود شماره ۱۰۰

همچنین ببینید

ایرانی و ایران فرهنگی 310x165 - فرهنگ ایرانی و ایران فرهنگی

فرهنگ ایرانی و ایران فرهنگی

۱. قلمرو فرهنگی ایران بزرگ دانش‌آموزان در مدارس، جغرافیای خاکی ایران را، منحصر در ۱۶۴۸۰۰۰ …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *