چون برف در آفتاب تابستان

650db4afaac5ddc447d6e362f238625e - چون برف در آفتاب تابستان

از سال‌های آخر امارت آقای احمدی‌نژاد بود که بحران، دامن فرهنگ و اهالی آن را گرفت و هرچه گذشت بر کمّ و کیف آن افزوده شد. ناشر، نویسنده و مطبوعات نیز در کشمکش میان تورّم و رکود، چشم بر گردش جام دوختند و هماره این خیال را در خود پروردند که پس از زمستان سرد، پس از رکود و انجماد، بهار گشایش و فرح‌بخش را به تجربه خواهند نشست.

هیهات! سیر نزولی تداوم یافت. گویا بنا نبود این مصرع، شادی‌بخش این اهالی شود:

دور چون بر عاشقان افتد تسلسل بایدش

فرهنگ و اهل فرهنگ، چنان‌که پیش‌تر نگاشتم، چون چرخ زاپاس اتومبیل، در صندوق عقب ماند تا شاید پس ‌حادثه‌ای آن را از انزوا خارج کند.

متولّیان امور فرهنگی، هماره عادت به صدور فهرستی از بایدها و نباید‌ها و امّاها و اگرها کرده و از آنجا که خود، در زمره نویسندگان، مترجمان، محقّقان، ناشران، سردبیران، چاپخانه‌داران و… نیستند، بر مدار اهل سیاست و گاه کارمندان معذور، چشم خویش را بر همه آنچه که در این گستره می‌گذرد، می‌بندند و در میان کورباش و دورباش منشیان، دفترداران و حارسان، همه مجال را برای رسیدگی درباره آنچه بر این جماعت می‌گذرد، می‌بندند.

آنکه از این وضعیت آسیب می‌بیند و در غوغای سیاست‌زدگی و باندبازی اقتصادی فراموش می‌شود، فرهنگ و بلافاصله، جمعیت کلان کشوری است که با یک میلیون مأمور محسوس و نامحسوس هم نمی‌شود رفتار ناهنجار اجتماعی آنان را کنترل کرد.

آنانی که گمان می‌برند با گماردن گشت‌های نامحسوس می‌توانند در برابر سونامی ابتذال، بازدارندگی ایجاد کنند، در اشتباهند؛ بلکه همه کسانی که «آزادسازی» را پاس می‌دارند، در خطا غوطه‌ورند.

آن روزی پرده‌ها دریده و مقدّسات هتک حرمت شدند که فرهنگ و اهل فرهنگ نادیده گرفته شدند، انقلاب فرهنگی به بوته فراموشی سپرده شد، شبکه اجتماعی ملّی به حاشیه رانده شد و شرکت‌های تلفن همراه، دست‌یابی به درآمد‌های بادآورده را مقدّم بر حفظ مقدّسات و حریم‌ها دانستند و قربهً الی الله از فروش میلیاردی پورنوگراف، حساب‌های بانکی خود را از پول‌های بادآورده انباشتند.

آن روزی پرده‌های حیای جوانان و حرمت، شریعت مقدّس و اخلاق حسنه دریده شد که در برابر ضربات تازیانه‌ها و تیغ‌های متجاسران و متجاوزان به بیت‌المال بر اندام نحیف عدالت و مساوات، هیچ مانع و رادعی برکشیده نشد تا آنجا که فساد مالی، تبدیل به عادت معتاد عموم سازمان‌ها و نهاد‌های رسمی و غیررسمی‌شدند. چنانچه از روز نخست و در اوّلین تعدّی و تجاوز به بیت‌المال، دست متجاوز و سارق از تجاوز به حقوق مستضعفان قطع می‌شد، موج تجرّی و تجاوز به سونامی وحشتناک اختلاس و ارتشاء و دزدی چند هزار میلیاردی تبدیل نمی‌شد.

می‌خواهم عرض کنم، توجّه به «فرهنگ و تربیت» – البتّه نه از جنس همایش و نمایش رایج – و اهتمام مخلصانه به «عدالت و مساوات»، دو بازوی قوی بازدارنده بودند که می‌توانستند چون سدّ سکندر در مقابل همه حرمت‌شکنی‌ها، تقدّس‌زدایی‌ها و جسارت‌ها بایستند. هیهات! این اتّفاق نیفتاد و به این زودی نیز امید جبران مافات نمی‌رود.

امروزه روز، با نسلی رو به‌رو هستیم که در آئینه صاحب منصبان، متولّیان امور اجرایی و اداری و مدّعیان اسلام و اسلام‌خواهی به خود می‌نگرد و در نگاه هر روز به فهرست اخبار اختلاس، ارتشاء، سرقت کلان، صورت‌بندی و نقش‌بازی برخی بی‌تعهّد و بی‌محتوای دینی، خود را محق به حرمت‌شکنی می‌شناسد و شاید تجرّی و جسارت را طریقی برای مقابله با واقعه می‌شناسد و نمی‌داند که خود را به گردابی درمی‌افکند که جز هلاکت نصیبی نخواهد برد.

در این میانه، جماعتی به غلط، بازدارندگی را در روش‌های پلیسی و جماعتی دیگر در رهاسازی همه‌چیز و همه‌کس می‌شناسند؛ در‌حالی‌که به نظر می‌رسد که هیچیک از این دو گروه، دردمندانه و از سر تقوا و پاکدستی در این‌باره داد سخن نمی‌دهند. گویا همه، از این مسیر پوششی بر همه آنچه باید می‌کردند و نکردند و همه آنچه نباید می‌کردند و کردند، می‌کشند و خود را از تیررس نگاه منتقدانه شماتت‌آمیز مصلحان می‌رانند.

از نگاه تیز خداوند قهّار و منتقم چی؟

در میانه این غوغا، «موعود» نیز به‌سان بسیاری دیگر از مردم این سرزمین و اهالی فرهنگ، لاغر و لاغرتر شد. اگرچه چونان همیشه، برای گذار از این وضعیت، چشم به عنایات حضرت مولانا صاحب‌الزّمان، علیه السّلام، دوخته‌ایم، امّا حسب وظیفه، همه وجدان‌های بیدار را برای نشر معارف مهدوی در میان جوانان این سرزمین فرا می‌خوانیم. شاید از این مسیر و به عنایت و توفیق الهی، تنی چند از ساکنان این دیار خدایی، از دام‌های تنیده‌شده شیطانی برهند؛ ان‌شاء‌الله.

سردبیر

سرمقاله ویژه نامه نیمه شعبان شماره ۱۸۴ موعود

همچنین ببینید

استاد اسماعیل شفیعی سروستانی

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛ وآدمی پرسشگری است که همواره از منشا هستی و نسبت میان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *