عصبيّت مدرن موجد جاهليّت دوم

73765d989ee3826c1a9161b4aefebd74 - عصبيّت مدرن موجد جاهليّت دوم

لفظ «تعصّب»، به واسطه سابقه و تجربه انسان‌ها از مصادیق آن، در مناسبات و مراودات اجتماعی، مفهومی منفی و ناروا را متبادر به ذهن می‌سازد. به عبارت دیگر، از آن به عنوان یکی از صفات رذیله و پست انسانی، یاد می‌شود و صورتی از وابستگی غیر منطقی به امری را در اذهان جلوه‌گر می‌سازد. از این رو، عموماً تعصّب را به عنوان مانعی برای درک حق و عاملی برای برتری دادن باطل می‌شناسند. تردیدی نیست که در طول تاریخ، همین وجه از تعصّب، مشکلات و پیامدهای ناگوار بسیاری را برای بشر به وجود آورده است. چنان که، تعصّب‌های ناروا، باعث بروز درگیری‌های بسیاری در مسیر گسترش اندیشه و فرهنگ انبیای عظام الهی بوده است.

 

از حیث لغت، تعصّب از مادّه عصب به رشته‌هایی اطلاق می‌شود که مفاصل استخوان‌ها و عضلات را به هم پیوند می‌دهد. از اینجا، عصب و تعصّب، به معنای هر گونه وابستگی شدید اندیشه‌ای و عملی آمده است که مانع از کشف حقایق و درک کمالات می‌شود.
البتّه، نباید از یاد برد که از این الفاظ و واژگان نمی‌بایست تنها مفهوم منفی را برداشت کرد. چنان که رشته‌های پیونددهنده استخوان‌ها و عضلات در جایگاه شایسته خود، باعث قوام و تداوم اندام‌ها و تنومندی و آراستگی آنها می‌شوند، تعصّب به جا و شایسته، در مراودات و مناسبات، قوام و دوام اندام‌های اجتماعی و مناسبات فرهنگی، حق را باعث می‌گردند.
از همین جا، تعصّب، به دو وجه مثبت و منفی و به عبارتی، مذموم و ممدوح تقسیم می‌شود. چنان که، از پیوستگی‌های اعتباری و غیرعقلانی نژادی، قبیله‌ای و حزبی، به عنوان تعصّب مذموم یا جاهلی یاد می‌شود و در مقابل، در وابستگی آگاهانه به دین و آیین حقیقی و مناسبات حقّه، با عنوان تعصّب و حمیّت ممدوح یاد می‌شود.
امیرمؤمنان، علی(ع) در خطبه «قاصعه نهج البلاغه» از دو وجه مذموم و ممدوح تعصّب یاد می‌کنند و می‌فرمایند:
«فَاْطفِئوا مٰا کَمَنْ فِی قُلُوبِکُم مِنْ نِیرانِ العَصَبیَّهِ‌ وَ احْقٰادِ الجٰاهِلِیَّهِ…؛
خاموش کنید شراره‌های تعصّب و کینه‌های جاهلی را که در دل‌های شما پنهان شده است؛ زیرا این تعصّب [ناروا] در مسلمانان از القائات و کبر و نخوت و فریب‌ها و وسوسه‌های شیطان است.»
و در ادامه می‌فرمایند:
«فَإِنْ کانَ لابُدَّ مِنَ العَصَّبِیَّهِ فَلْیَکُنْ تَعَصُّبَکُمْ لِمَکارِمِ الخِصالِ وَ مَحامِدِ الأفعالِ…؛
اگر ناگزیر تعصّبی در کار باشد، پس تعصّب خود را برای اخلاق پسندیده و کارهای نیک و امور نیکی که افراد با شخصیّت و بزرگان از خاندان‌های عرب داشتند، قرار دهید!… پس تعصّب بورزید در راه صفات ارزشمند، همچون حفظ [حقوق] همسایگان، وفای به عهدها، اطاعت از نیکی‌ها، سرپیچی از تکبّر، جود و بخشش و خودداری از ستم.»
این، منبع و منشأ بروز غیرت‌ورزی و تعصّب است، که آن را در دو مفهوم مثبت و منفی، پسندیده و نکوهیده جلوه‌گر می‌سازد. به همان سان که دوام و بقای رذایل اخلاقی فردی و جمعی، نیرو از غیرت‌ورزی صاحبان حمیّت و تعصّب اخذ می‌کند، دوام و بقای فضایل اخلاقی و بنیادهای پسندیده فردی و جمعی نیز، نیروی خود را از غیرت‌ورزی صاحبان حمیّت ممدوح می‌گیرد. شاید از همین روست که پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اِنَّ الغَیرهُ مِن الأیمان»
حضرت در جایی و با توجّه به شأنی، غیرت و تعصّب را از نشانه‌های ایمان می‌شناسند و در وجهی دیگر، می‌فرمایند:
«مَنْ تَعصَّبَ اَوْ تُعُصِّبَ لَهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَ الایمانِ مِنْ عُنُقِهِ؛
اگر کسی نسبت به رفیقش تعصّب خرج دهد، به این معنا که از او حمایت باطل کند و رفیقش هم به این حمایت راضی باشد، هر دوی اینها، آن ریسمان ایمانی را که بر گردن دلشان هست، باز کرده‌اند و از زمره مؤمنان حقیقی خارج شده‌اند.»
این مقدّمه را ذکر کردم تا ضمن ارائه تعریفی از این «صفت»، ذو وجهتین بودن معانی و مفاهیمی‌که مترتّب بر آن می‌شود، کشف شود. اگرچه در عصر حاضر، به دلیل غلبه فرهنگ غربی که در ظاهر، ناسخ هر گونه تعصّب ورزیدن است، در باطن همه را به تعصّب ورزیدن بر بی‌تعصّبی و بی‌غیرتی و پاسداشت مذموم دریافت‌ها و آموزه‌های عملی و فرهنگی غرب دعوت می‌کند و عدول از آن را نشانه عقب افتادگی و تحجّر می‌شناسد و دینداران صاحب غیرت دینی را به عنوان فناتیک و متحجّر معرفی می‌کند.

امام سّجاد(ع) می‌فرمودند:
«تعصّب آن است که بدهای قبیله خود را بهتر از نیکان قبیله دیگر ببینید. تعصّب آن نیست که کسی قبیله خود را دوست داشته باشد؛ ولیکن [تعصّب] آن است که قبیله خود را کمک نماید، بر ظلم.»
آنچه که موجب مذمّت عصبیّت در نزد رسول اکرم(ص) شده و آن را از نشانه‌های جاهلیّت دانسته‌اند، وجه مذموم تعصّب ورزیدن است که اعراب جاهلی، با تکیه بر بندها و علایق قومی و قبیله‌ای، مانع از مکشوف شدن حقایق، جاری شدن سنّت‌های ممدوح، به کیفر رسیدن ظالم و ستمگر می‌شدند. مظلوم واقع شدن ستمدیده یا منزوی شدن سنّت‌ها در اثر این گونه عصبیّت‌ها، در واقع باعث پایداری جاهلیّتی می‌شد که انزال کتاب آسمانی «قرآن» و ارسال رسول ختمی مرتبت برای منسوخ ساختن آن اتّفاق افتاده بود. از همین رو بود که، رسول خدا(ص) برای تضعیف و سرکوب این گونه تعصّب ورزیدن‌ها می‌فرمودند:
«هر کس در دلش به‌اندازه دانه خردلی عصبیّت باشد، خدا او را در روز قیامت با اعراب جاهلیّت مبعوث می‌کند.»
بخش بزرگی از حیات و جهاد رسول الله(ص) و مسلمانان مؤمن در صدر اسلام، مصروف مبارزه با این گونه عصبیّت‌های جاهلی بود که اعراب، به دلیل خاستگاه فرهنگی و نظام قبیله‌ای، سخت بدان وابسته بودند و با این صفت مذموم شناخته می‌شدند.
آنچه که موجب خروج اهل تعصّب مذموم از خیل مؤمنان می‌شد، [و می‌شود] نسبتی است که به واسطه تعصّب با ابلیس پیدا می‌کردند، چه این صفت مذموم، ریشه در خوی و خصلت باطل موجودی غیررحمانی داشت.
ابلیس، با مقایسه بی‌بنیاد خود با حضرت آدم(ع)، امری اعتباری را باعث رجحان و برتری می‌شناخت و بدون حجّتی حقیقی و الهی، متعصّبانه بر آن پای می‌فشرد. او به اتّکای همین غیرت‌ورزی مذموم، حاضر به رویارو ایستادن با حضرت حق، جلّ و علا که خود منشأ و مبدأ هر گونه ارزش‌گذاری و تعیین حدود حقّ و باطل بود، نیز شد.
حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمودند:
«ملائکه می‌پنداشتند شیطان از آنهاست، ولی در علم خداوند از آنها نبود تا به سبب حمیّت و تعصّب، باطن خود را اظهار کرد و گفت: مرا از آتش آفریده‌ای و او را از خاک [تیره].»
تعصّب نابه‌جا، در وقت مشاهده آدم(ع)، جایگاه شیطان را معلوم و وی را از رتبه وصف ملائک جدا ساخت. در واقع، عصبیّت، پرده‌ها از ما فی الضّمیر برمی‌دارد تا به رغم همه صورت‌سازی‌ها، رویکرد و جایگاه هر موجودی معلوم شود.
امام علی(ع) در خطبه ۱۹۲، می‌فرمایند:
«ابلیس در برابر آدم، به خاطر اصل و اساس خویش، تعصّب ورزید و آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: من از آتشم تو از خاک.»
ظهور این صفت مذموم در شیطان، او را سر حلقه مبتلا به عصبیّت معرفی کرد تا از آن پس، جمله مردان و زنانی که با ملاک قرار دادن ویژگی‌های اعتباری قومی، قبیله‌ای، خونی، مالی و امثال اینها، جایگاهی فراتر و حقّی بزرگتر از سایرین برای خود قائل می‌شوند، به راحتی شناخته شوند و صفوف آنها از دیگران باز شناخته شود.
آنچه که موجب دوری و رانده شدن ابلیس از درگاه الهی و مقام قرب شد، بروز عصیان و عصبیّت یاد شده بود. همین واقعه، او را مستعد و البتّه مستحقّ لعنت و رجم ساخت.
پوشیده نیست که این عصبیّت مذموم و فاقد وجاهت شرعی و عقلی، باعث شکسته شدن حصار سلامت و عبودیّت و مبتلا شدن ابلیس به عصیان و نافرمانی شد. او با نافرمانی از امر پروردگار و عدم سجده بر حضرت آدم(ع)، از جمع بندگان درگاه حق، خارج و به صف متمرّدان و عاصیان راند.
امام زین‌العابدین(ع) در روایتی زیبا، عصبیّت مذموم را باعث ارتکاب گناه می‌شناخته و آن را مذمّت می‌فرمایند: «فَقالَ العَصَبیَّهُ التّی یاثَمُ علیها صاحِبُها؛
مراد از عصبیّت [مذموم] آن است که شخصی که آن عصبیّت را داشته باشد، گناه‌کار می‌شود.»
یعنی کارش به آنجا می‌کشد که اشرار قومش را از خوبان سایر اقوام، بهتر می‌داند تا آنجا پیش می‌رود که… «مِنَ العَصَبیَّهِ اَنْ یُعینَ قَوْمَهُ عَلی الظُلم؛ قومش را در ظلم یاری می‌دهد.»
اشاره حضرت سجّاد(ع) به تراوش و سرریز این عصبیّت است. متعصّب بی‌دلیل و وجه عقلی و شرعی، ابتدا با نادیده گرفتن حق و طرفداری از باطل، مرتکب گناه می‌شود؛ لیکن در مراحل بعدی، در مقام دفاع از قوم و قبیله و حزب، در ظلم گروهی نیز شریک شده و باعث بروز مفسده‌های بزرگتر اجتماعی می‌شود. به واقع دامنه و دایره این آلودگی در گستره‌ای محدود نمی‌ماند؛ بلکه مرحله به مرحله پیش می‌رود تا آنجا که نسل‌های پی در پی در گستره‌های اعتقادی، فرهنگی و بالأخره جمله معاملات و مناسبات، مرتکب باطل، حافظ و ناشر و مبشّر بدعت‌ها و باعث تعطیل شدن سنّت‌های نیکو می‌شوند.
به نظر می‌رسد، وجه مهمّ اجتماعی عصبیّت و گستره تأثیرگذاری‌اش در مناسبات و معاملات جمعی است، که تا این حد، مورد مذمّت واقع شده است. این وجه از عصبیّت است که موجب انحراف‌های بزرگ و تاریخی و بروز نقطه عطف‌های مهمّی می‌شود.
امام علی(ع)، عصبیّت را در کنار کبر، جور، حسد، خیانت و جهل منشأ و مبدع شکل‌گیری شش گروه اجتماعی معرفی می‌کنند که عذاب خداوندی را برای صاحبان آن صفات رذیله در پی دارد. ایشان می‌فرمایند:
«خداوند شش گروه را به خاطر شش صفت عذاب می‌کند، عرب را به خاطر تعصّبش، کدخدایان را به خاطر کبرشان، زمامداران را به خاطر ظلمشان، فقها را به خاطر حسدشان، تجّار را به خاطر خیانتشان و روستاییان را به خاطر جهل.»
نکته جالب‌تر آنکه، در روایت آمده است که پیامبر اکرم(ص) نیز هر روز از شش صفت به خدا پناه می‌بردند. از شکّ، شرک، حمیّت (تعصّب)، غضب، ظلم و حسد.
در ابلیس، صفات حسد بر آدم(ع)، تعصّب درباره اعتبار از جنس آتش بودن خودش، کبری که موجد استکبارورزی‌اش شد و خیانتی که به ربّ و مولای خود کرد، مجتمع گشت تا نه تنها از درگاه پروردگار رانده شد؛ بلکه در زمره لعنت‌شدگان وارد آمد و از رحمت خداوندی الی الابد دور افتاد.
این همه، در نقطه عطف‌های مهم نیز موجد بروز و ظهور فرهنگ جاهلی شد و با دلّالگی شیطان که کمر به اغوای فرزندان حضرت آدم(ع) بسته بود، موجد عصیان، بت‌پرستی، استکبارورزی و بالأخره شکل‌گیری تمدّن‌های مشرکانه، در عرضه زمین شد.
او سوگند خورده بود و خداوند را به همه عزّتش یاد کرده بود که جمله فرزندان آدمی را اغوا کند. گفته بود:
«فَبِعِزَّتِکَ لَاَغوینَّهُمْ الّا عبادِکَ مِنْهُمْ المُخلِصین».
او با تأکید تمام و پایبندی تام به مفادّ سوگندش، برای اغوای جمله آدمیان کمر همّت بست؛ اگرچه در همان هنگام دریافت که دست تعرّض او به دامان مخلصان نخواهد رسید.
ناگفته نماند که، جمله این رذایل و به ویژه عصبیّت، چشم شیطان را از حضرت خلیفـ[ الله بست تا با انکار مقام و شأن الهی او، با تلاشی مذبوحانه، آن مقام را غصب و از آن خود سازد.
پس از او نیز، بنی‌ابلیس، بنی‌قابیل و بنی‌اسرائیل، با طیّ همین مسیر و در هوای غصب و تصاحب مقام خلیفـ[ الهی، مرتکب جنایاتی همچون قتل عامّ پیامبران، اوصیا و اولیا شدند و مسیر حقیقی تاریخ را به انحراف بردند و موجب بروز هزاران فرقه و گروه، صدها فرهنگ و تمدّن الحادی و مشرکانه و بدعت‌ها شدند تا کار فرزندان آدمی در دریایی از شبهات، مفسده‌ها و رذایل به عصیان و انکار و بالأخره جهنّم و عذاب الی الابد کشیده شود. این همان وفاداری صمیمانه شیطان به پیمانی بود که برایش سوگند فبعزّتک خورده بود.
پیامبر اکرم(ص) به خوبی می‌دانستند که به همان صورت که در عصر جاهلیّت اوّل، کار عرب به صحرای عصیان و انکار و زیست در فرهنگ مشرکانه کشید، بازگشت جاهلیّت دوم در اثر تجربه دیگر بار عصبیّت، موجد روز و روزگاری می‌شود که اصلاح آن، جز از مسیر ظهور کبرای آخرین وصیّ رسول خدا(ص)،
حضرت مهدی(ع) ممکن نخواهد بود.
چنانچه با فراست و بصیرت به بنیاد جنگ‌ها و کشمکش‌های کمرشکن طول تاریخ بنگریم و راز بروز و ظهور احزاب، گروه‌ها، مسلک‌ها، فرقه‌ها و حتّی مرزهای جغرافیایی و فرهنگی میان عموم اقوام را جست‌وجو کنیم، بن مایه‌ این همه را در عصبیّت یا همان غیرت‌ورزی بی‌سبب، مذموم و دور از معیارهای حقیقی می‌یابیم.
به همان سان که در اوّلین روزهای پس از رحلت رسول اکرم(ص)، عصبیّت برپایی سقیفه را سبب شد، همین عامل، بنی‌تمیم و بنی‌ربیعه (دو قبیله بزرگ عصر پیامبر(ص)) را طلایه‌دار لشکر خوارج ساخت تا در برابر علی(ع) بایستند و پس از آن، بنی‌عبّاس، بنی‌مروان و دیگران، در صفی قرار گرفتند که ابتدا و سرحلقه آن را ابلیس به نام خود ثبت کرده بود، تا به انتها.
ناسیونالیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، ماکیاولیسم، پان ایرانیسم، پان عربیسم، پان ترکیسم، صهیونیسم و.. صدها ایسم دیگر، بر محور تعصّب قومی و حزبی شکل گرفتند و موجب و موجد جنگ‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای شدند و در زیر چرخ‌های خود، میلیون‌ها انسان را قتل عام کردند.
سرتاسر تاریخ چهارصد سال اخیر غرب در زیر سایه انواع ایدئولوژی‌ها گذشت.
با حذف دین از صحنه حیات اجتماعی و سیاسی ساکنان غرب و سکولاریزه شدن فرهنگ، ایدئولوژی‌ها به مثابه مجموعه‌ای از دستورالعمل‌های سیاسی، اجتماعی، با تکیه بر دریافت‌های انسانی و اومانیستی از هستی، عهده‌دار مدیریّت و تنظیم مناسبات شدند. این همه، در خود و با خود، نطفه جمله بحران‌ها و بن‌بست‌ها را داشت، چنان که در قرن بیستم میلادی، بحران‌های فراگیر در حوزه‌های مختلف فرهنگی و تمدّنی، این فرهنگ و تمدّن را به تمامی در سراشیب سقوط و اضمحلال کشید.
ایدئولوژی‌ها با هر عنوان، اعمّ از سوسیالیسم، ناسیونالیسم و …، متأثّر از عصبیّت و جانبداری از نوعی برداشت، درباره وجوه مختلف حیات انسان بریده از آسمان و آموزه‌های دینی، به انکار حقایق مندرج در کتب آسمانی پرداختند و شأن قدسی آدم و عالم را تا مقام حیوان و جمادات نازل ساختند و با نفی هر گونه حجّت الهی و منصوب از سوی حق، نفس امّاره و هواجس آدمی را ملاک و معیار عمل و نظر قرار دادند. از این رو، ایدئولوژی‌ها منشأ تشتّت، غلق، بحران و عصبیّتی شدند که چندین مرتبه از عصبیّت جاهلی پیشی می‌گرفت.
احزاب جدید نیز جملگی از مشرب همین ایدئولوژی‌ها سیراب شدند تا رویارویی و جنگ را روزی همه ساله قرن نوزدهم و بیستم کنند.
قرن بیستم میلادی در حالی سپری شد که بیش از یکصد میلیون کشته روی دست بشر گذاشته بود. جملگی این مقتولان، قبل از آنکه با تیر و گلوله‌های متّفقان و متّحدان کشته شوند، به مسلخ تعصّب‌های حزبی کشیده شده بودند. هزاران حزب سیاسی و اجتماعی، در حالی انسان‌ها را به سوی سعادت، رفاه و آزادی دعوت می‌کنند که خود حامل پرچم استبداد، فقر و ظلمند.
جملگی با آرم‌ها، نشانه‌ها و پرچم‌ها بر حقّانیّت اموری اعتباری؛ همچون خون، نژاد، ثروت و حزب پای می‌فشارند؛ در حالی که جملگی در چشم‌پوشی بر امام مبین، کین‌ورزی، کبر و خیانت به ابنای آدمی، گوی سبقت را از هم می‌ربایند.
سیزده خطّ خونین، سیزده خاندان زرسالار ایلومیناتی، در حالی سیطره شیطانی خود را از طریق لژهای ماسونی کمیته ۳۰۰، بیلدربرگ‌ها، سازمان‌های جهانی و… بر کلّ خلق عالم برقرار می‌کنند که در انبان خود جز تفاخر نخ‌نما و کهنه جاهلی قومی، قبیله‌ای و نژادی ندارند.
بر پرچم و نشان احزاب حاکم در سراسر جهان کدام عامل مشترک را ملاحظه می‌کنید؟ یا کدامین نماد حقیقی برخاسته از مکتب انبیای عظام الهی را؟
جملگی هواداری ائمه کفر را سرلوحه جمله اعمال و اقوال خود ساخته و بر آن نیز می‌بالند.
در میان آنها، مردم، در جهل و بی‌خبری، گاه سنگ آن حزب و گروه و گاه سنگ دیگری را به سینه می‌زنند و متعصّبانه از آنها حمایت می‌کنند؛ حتّی برای آنها به میدان آمده و جان می‌دهند و جملگی در ظلمی‌شریک می‌شوند که هر لحظه بیش از پیش سیاهی را بر حیات فرهنگی و مادّی مردم غالب می‌سازد.
گوییا این ندای حضرت رسول الله(ص) را باید آویزه گوش ساخت که فرمودند:
«فَیَمْلَاُ الأرضَ قِسْطَاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ وَ جَوراً و ظُلماً؛
پس زمین را از عدل و داد لبریز می‌کند، پس از آنکه از ستم و بیداد لبریز شده است.»
ابلیس، با کشف قوّه عصبیّت و کارآیی آن در بسط جهالت، به مرور زمان، چنان پیش رفت که دیگر هیچ عامل مشترکی برای متجمّع کردن ساکنان یک شهر کوچک حول یک محور واحد وجود ندارد تا چه رسد به اثبات «کتاب الله و آل الله» به عنوان قطب فرهنگ و تمدّن.
فرزندخواندگان شیطان، به خوبی دریافته‌اند که می‌توان از موسیقی، سینما، ورزش و حتّی موضوعاتی همچون محیط زیست و تمایلات جنسی برای تأسیس یک تشکّل فرقه‌ای و حزبی استفاده کرد و همه تعصّب و غیرت جمعی را معطوف بدان نمود و بر گستره و ژرفای جاهلیّت مدرن افزود.
امروزه، نفی و انکار صهیونیسم به همان اندازه در «اروپا» دردسرساز است که اعتراض به هم‌جنس‌بازی.
واهمه اتّهام به نقض حقوق بشر، هر دولتی را وامی‌دارد تا خود را متناسب با معیارهای بودن و سبک زندگی «ایالات متّحده آمریکا» و سازمان‌های فراماسونری جهانی تنظیم کند.
وجود قریب به چهارهزار فرقه شبه مذهبی که فهرست ثبت شده حدود دو هزار مورد آن موجود است، پرده از تفرّق، تحزّب، تعصّب و عصبیّت وحشتناکی برمی‌دارد که کیان فرهنگ، اخلاق و سلامت انسان عصر حاضر را به خطر افکنده است.
گوییا، از سویی شاهد به ثمر رسیدن همه آمال ابلیس برای اغوای عمومی فرزندان آدمی از مسیر دامن زدن به عصبیّت‌ها هستیم؛ همان که در لسان پیامبر آخرالزّمان از آن به عنوان جاهلیّت ثانوی یاد شده و از دیگر سو، ناظر فراهم شدن زمینه‌های امری که حضرت نبیّ اکرم(ص) نوید تجربه‌اش را پس از پر شدن زمین از ظلم و بی‌عدالتی داده‌اند. آنجا که فرمودند:
«فَیَمْلَاُ الأرضَ قِسطَاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جوراً و ظُلماً؛
پس زمین را از عدل و داد لبریز می‌کند، پس از آنکه از ستم و بیداد لبریز شده است.»

اسماعیل شفیعی سروستانی

همچنین ببینید

استاد اسماعیل شفیعی سروستانی

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛ وآدمی پرسشگری است که همواره از منشا هستی و نسبت میان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *