ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه ۱۰/۳/۹۵
تلفن زنگ می خورد، گوشی را بر می دارم، آقایی سلام میکند، پاسخش را می دهم. سوال میکند: موسسۀ موعود است؟ در جواب میگویم: بله.بفرمایید. با لحنی گرم و صمیمی میگوید:من مهدی هستم از یکی از شهر های دورافتادۀ استان سیستان و بلوچستان.
خواهر! ما در منطقه ای بسیار محروم زندگی میکنیم و به آثار موسسه بسیار نیاز داریم.می پرسم: شغل شما چیست؟میگوید: من فرهنگی هستم. ما در منطقۀ خودمان ایستاده ایم و از مرزهای قرآن و عترت دفاع میکنیم.جوانان بسیاری برای کار به شهرهای دیگر رفتهاند؛ ولی ما در منطقه مانده ایم.من شماره تلفن شما را از یکی از کتاب های موسسه که به من هدیه داده شده بود، به دست آوردم.بسیار خوشحالم که با “موسسۀ موعود” آشنا شده ام.تهیه آثار شما برای ما ضرورت دارد. همانطور که گفتم، ما برای حفظ مرزهای قرآن و عترت و مقابلۀ فکری با وهّابیون نیاز به این آثار داریم. لطفاً به مسئولان موسسه پیغام مرا برسانید.
عطر غیرت شیعگی و گرمای محبّت برادرانه اش را از لحن صمیمانه اش می توانستم به خوبی لمس کنم.راستش دریغم آمد که این گفتگوی صمیمانه را به مخاطبان دغدغه مند و فرهنگی موعود گزارش نکنم.
من به این برادر فرهنگی و بسیجی گفتم که نامه ای برای ما تهیه کنند و درخواستشان مبنی بر ارسال آثار موعود برای این منطقۀ محروم را در آن ذکر کنند.شاید ان شاء الله ما هم بتوانیم برای رساندن این آب گوارا به تشنگان این منطقۀ محروم، بانیان خیری پیدا کنیم.برادر عزیزمان در آخر گفتند: به همۀ موعودیان سلام مرا برسانید.
برادر عزیز آقا مهدی، ما هم به شما سلام میکنیم و خوشحالیم از اینکه میبینیم شما به عنوان یک شیعه، خود را حافظ مرز قرآن و عترت می دانید و در این راه، خود و دوستانتان را نیازمند به مجهّزشدن به سلاح فرهنگی و معرفتی ای میشناسید که به اتّصال به ساحت مقدّس حضرت صاحب الزّمان ارواحنا له الفداء، می انجامد. خداوند تعالی به همۀ ما معرفت امام زمان (عج)، تولّی به دوستانش و تبری از دشمنانش را روزی گرداند. ان شاءالله.