حلقه محاصره گروه تروریستی “داعش” در سوریه، عراق و لیبی تنگ تر شده و زمان نبردهای نهایی در “رقه”، “موصل” و “سرت” نزدیک شده است. در این حال، این پرسش مطرح میشود که سرنوشت این گروه و خلیفۀ خودخوانده اش چه خواهد شد؟
به گزارش موعود ، حلقه محاصره داعش در رقه سوریه و فلوجه عراق بسیار شدید شده و تلاش برای پیشروی به طرف مرکز تجمع این گروه تروریستی در شهر سرت لیبی ادامه دارد، البته پیشروی در موصل منوط به نتایج جنگ فلوجه است.
پایگاه اینترنتی “راشا تودی” گزارش داد: جنگ آمریکا علیه تروریسم در منطقه به شیوه ای گزینشی انجام میشود؛ واشنگتن میکوشد، گروه های افراطی را مهار کرده و آنان را به گروه های میانه رو تبدیل نماید.
چنین اقدامی در عمل بازسازی ساختار داعش است که توانست در سوریه گروه های مسلح رقیب را تسلیم نموده، یا با خود همراه نماید و آن را در این سازمان مادر ذوب نماید.
این موضع گزینشی و سیاست مهار آشکارا در دعوت سال ۲۰۱۵ ژنرال “دیوید پتراووس” مدیر سابق سازمان سیا مشخص بود. وی از سران کشورش خواست تا از شماری از تروریست های “جبهه النصره” شاخه القاعده در سوریه، برای جنگ با داعش کمک گیرند.
چنین به نظر می آید که این مقام ارشد سابق آمریکایی هیچ مشکلی در زمینه ائتلاف با جبهه النصره، که واشنگتن نامش را در فهرست تروریسم قرار داده است، و بهره برداری از رقابت این گروه با داعش، قائل نیست.
آمریکا در سال های ۲۰۱۴ – ۲۰۱۵ حملات هوایی ویرانگری علیه یکی از شاخه هتای القاعده درسوریه، موسوم به “خراسان”، انجام داد و حتی نیروهای ویژه خود را برای حمله زمینی به عناصر آن اعزام نمود.
مقامات آمریکایی شدت حملات علیه این گروه را اینگونه توجیه میکنند که آنان خطری بزرگ برای آمریکا هستند، چون ماموریتشان در سوریه نه جنگ علیه ارتش سوریه بلکه جذب نیروهای اروپایی و آمریکایی برای انجام حملات علیه کشورهای غربی است.
این تحلیل، شدت عملیات آمریکا علیه عناصر خوراسان و نابودسازی سرکردگان این گروه به خصوص سرکرده “سعودی الاصل” آن به نام “عبد المحسن الشارخ”، معروف به “سنافی النصر”، را توجیه می نماید.
این توجیهی عجیب در مقایسه با نوع برخورد آمریکا با خطرناکترین حمله داعش در عراق در سال ۲۰۱۴ است؛ زیرا داعش در آن سال با حمله به موصل، بر مقدار زیادی از سلاح ارتش عراق سیطره یافت، اما واشنگتن تا یک سال حتی یک گلوله به طرف داعش شلیک نکرد.
البته عده ای معتقدند که آمریکا به عنوان ابرقدرت دارای سیاست ها، ابزارها و راهبردهایی است که بر اساس آن گاهی اهداف بلند مدتش را پنهان ساخته و دیگران را به اشتباه می اندازد، مانند آنچه که در افغانستان رخ داد.
آمریکاییان در آن زمان با جمع آوری بذرهای افراط گرایی از کشورهای عربی آن را در افغانستان برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی کاشتند که البته در نهایت با حملات ۱۱ سپتامبر این خطر به خود آمریکا بازگشت.
سپس واشنگتن از القاعده در افغانستان انتقام گرفت، اما این موضوع به افزایش مدت جنگش علیه تروریستم در عراق و پدیدار شدن داعش انجامید که گروهی افراطی تر و خونریزتر از القاعده است.
بنابراین، جنگ علیه داعش در عراق، لیبی، سوریه و یمن بر اساس سناریوی آمریکایی – انگلیسی چه نورسیده ای را در پی خواهد داشت؟.
آمریکا از تجربه افغانستان و عراق درس نگرفت به همین دلیل به طرف لیبی دست درازی کرد و با همکاری هم پیمانانش نظام سرهنگ قذافی را سرنگون نمود و این کشور را به شبه نظامیان افراطی گوناگون سپرد. این اشتباه به قیمت جان سفیر آمریکا در لیبی تمام شد که در جریان حمله به کنسولگری آمریکا در “بنغازی” در روز ۱۱/۹/۲۰۱۲ کشته شد.با این حال آمریکا همچنان به سیاست های خطرناک خود در منطقه ادامه داده و در زمینه ائتلاف با “جنگجویان مشکوک”، که آنان را میانه رو می خواند و به آنان برائت نامه می دهد، تردیدی ندارد؛ چون معتقد است این جنگجویان با دشمنانش می جنگند و برای مدتی هر چند موقت با واشنگتن هم هدف هستند.
حتی اگر سلاح این گروه ها که آمریکا در اختیارشان قرار داده به خود آمریکا بازگردد، که البته چند بار اینگونه شده، واشنگتن هرگز احساس پشیمانی نمیکند؛ چون معتقد است می تواند به گروه های مختلف بفهماند که قادر به انجام هر کاری در منطقه استو اگر یک گروه خیال حمله به آمریکا و هم پیمانانش را داشته باشد، نابود خواهد شد.