امام علی علیه السلام

اینجا غدیر است

رضا بابایى
این آخرین حج است
آخرین بوسه‏هاى سرزمین بطحا بر قافله محمدى.
 اینجا غدیر است
 ایستگاه ولایت
مهبط واژه‏هاى آسمانى و بارش گلخنده‏هاى وحى بر سر و روى ایمانیان.
 امروز، روزگار بالیدن دین تا آخرین قله‏هاى کمال است
 و زاد روز پیوستن حلقه آخرین به سلسله نعمت.
 برخیز و کوزه جان را
 که مهر مادر گلهاست

 از آب
 سر ریز کن
 راه مار پیچ شب
 قصه ناتمام خود را به برق چشمى فروخت
 خورشید سرک مى‏کشد
و ماه
بى‏تاب از آنهمه حضور
 گریزهاى خود را
 – شادمانه
 در جویبار غدیر مى‏ریزد.
 برخیز و به جامه سادگى درآ
 تن پوش تندیسها را
از مادر بخواه
 و به همت صدایى که فقط از مناره شرق
 توان شنید
 کوچه باغهاى شهر را
 از کودکیهاى خود آکنده کن

 کوهها
بلند و سبز
کوتاه و خاکسترى
 همه در یک شمایل خیره‏اند
 اگر تشنگى را دیده بودى
 و مى‏دانستى
که جرعه او دریاست
 هرگز به هرزه آبى که از آهن مى‏چکد
 دامن خود را تر نمى‏کردى

 عمرى است که نماز
 گرسنه سلامى است که او را در میانه مکه و مدینه
– غدیر
 شنیده بود

 یار غارى داشت
 که با آن
 هر شب
 به آسمانها مى‏خندید
 و قطره‏هاى چشم یار غدیرى خود را
 کابین ناز دانه‏هاى سیادت مى‏کرد
 عمرى است که نماز
خنده و گریه را فراموش کرده بود
و نمى‏دانست از خنده تا گریه، راه چند است
 بر آسمان مى‏خندید
و بر شب بوها مى‏گریست
 و میان آن خنده و گریه
 بر یتیمى خود بوسه حیرت مى‏زد
 و از خوش بختى لاله‏ها کنایه مى‏ساخت
 محراب نقره فامى داشت
که مانند بیدهاى جوان
از کناره تیرى چوبین سرزده بود
 بهار شاعران، نه
بهار بیدهاى جوان
 که پیوندى لحظه‏هاى غدیرند

 ستاره دنباله دار ولایت
 اینک
 به برج میزان رسیده است
 و مؤذن سبز پوش ابر آشیان
 انگشت ایماى خود را
در کمان آسمان رها مى‏کند و بوى خوب عشق را مى‏پراکند

 بى نگاه تو
 که غدیر را آبیارى کرد و
 مکه و مدینه را در کوفه جا داد
 نماز در خانه سالمندان، غبار صندوقهاى خاطرات تلخ زندگى است
 بى رکوع تو
 زکات، قد نیفراشت و سجده از خاک سر بر نداشت
 و بى سلام تو
 هیچ نمازى به دار السلام موعود راه نبرد.
 پیچک نماز
 قائمه‏اى خوش قوارتر از ذوالفقار تو نیافت
 و سجده
پناهگاهى با طراوت‏تر از غدیر نجست
 در قنوت تو، چه دیدند ستاره‏ها
 که دانه دانه بر آن ریختند؟
کفشهاى وصله‏دار تو
 هر بدعتى را از دین سترد
و دلواژه‏هاى بلاغتت
مشق هر شب سوسنهاست

 اى آواز خدا!
 به آنکه برایت تازیانه خورد
 سوگند
که هیچ نگاهى
 عرق گل را
 جز در نیایش تو نخواهد یافت
 و من با شکوه‏ترین پند توام
 در نماز مردگان نیز
 سر بر خاک کوفه
 نخواهم گذاشت.

 

ماهنامه موعود شماره ۱۳

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا