شاید باورش دشوار باشد اما واقعیت این است که اولین تهاجم فرهنگی هالیوود، به خود آمریکا بود. پس از هجوم پیوریتنها در قرن هفدهم که برای تدارک سرزمین موعود، کوچاندن قوم یهود به آمریکا و برپایی جنگ آخرالزمان به قاره نو رفتند و خاک آن را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در یادداشتی به قلم سعید مستغاثی پژوهشگر و مدرس سینما به بررسی مسئله تهاجم هالیوود به اروپاییها پرداخته است. در ابتدای این یادداشت بخشی از بیانات رهبرمعظم انقلاب آمده که فرمودهاند:
سیاست اساسی آمریکا هضم قدرتها و سیاستهای دنیا در معدهی سیاستهای آمریکایی است، این مخصوص [ما نیست]. حالا ما از جهت دشمنی یک خصوصیّتی داریم که با ما یک دشمنی خاصّی وجود دارد امّا حتّی نسبت به کشورهای دیگر هم همینجور است. در زمینهی سیاسی اینجوری است، در زمینهی اقتصادی اینجوری است، در زمینهی فرهنگی [هم] اینجوری است. [الان] کمپانیهای فیلمساز اروپایی دادشان بلند است از تسلّط هالیوود.(۱۳۹۵/۰۳/۲۵)
شاید باورش دشوار باشد اما واقعیت این است که اولین تهاجم فرهنگی هالیوود، به خود آمریکا بود. پس از هجوم پیوریتنها در قرن هفدهم که برای تدارک سرزمین موعود، کوچاندن قوم یهود به آمریکا و برپایی جنگ آخرالزمان به قاره نو رفتند و خاک آن را مورد تاخت و تاز خود قرار دادند و بومیانش را قتل عام کردند، این اشراف یهود بودند که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم راهی آمریکا شدند. همانها که مراکز اقتصادی و بانکها و نهادهای رسانهای و از جمله هالیوود را در آمریکا به وجود آوردند. اگر در طول ۲ قرن این فرهنگ پیوریتانیسم بود که تفکر نژادپرستانه و سلطهطلبانهی صلیبی/صهیونی را بر آمریکا حاکم ساخت، یهودیان مهاجر از اروپای شرقی، این فرهنگ را به اباحهگری و اشرافیگیری و بیبندوباری نیز آمیختند و جامعهی شبهمذهبی و متعصب آمریکایی قرن نوزدهم را به فضایی لاابالی، فردگرا و سرمایهسالار کشاندند. محمل این تهاجم فرهنگی، هالیوود بود و فیلمهای تولیدی آن که از اوایل قرن بیستم جمعیت کثیری از اهالی ایالات متحدهی آمریکا را جذب خود نمود.
*مغولهای هالیوود
بنیانگذاران هالیوود همچون آدولف زوکر، کارل لیمه لی، مارکوس لوئه، جوزف شنک، هری کوئن و …که به مغولهای هالیوود معروف شدند همگی از همان اشراف یهود اروپای شرقی بودند و به همراه برخی پیوریتنهای مهاجر مثل داریل اف زانوک پشت پردهی تأسیس کمپانیهایی همچون متروگلدوین مه یر، یونیورسال، پارامونت، یونایتد آرتیست و فاکس قرن بیستم و… حضور داشتند و اشاعهی همان فرهنگی که بعدا به فرهنگ و ایدئولوژی آمریکایی معروف شد را فراراه خویش قرار دادند. نیل گابلر، نویسنده و محقق آمریکایی دربارهی این اشاعه فرهنگی میگوید: «…آنها دریافتند که میتوانند فضای اجتماعی خودشان را ایجاد کنند. آنها میتوانند امپراتوری خودشان را بوجود آورند، نه فقط برروی پرده سینما بلکه آیین و سنتهای خود را در جامعه جای دهند و این همان بود که انجام دادند.
ریک آلتمن از اساتید دانشگاه پرینستن آمریکا دربارهی ترویج این ایدئولوژی و سبک زندگی برآمده از آن، در آمریکا و دیگر جوامع در کتاب «فیلمهای موزیکال آمریکایی» به سال ۱۹۸۷ (در یکصدمین سال سینما) مینویسد: «بیش از نیم قرن آثار سینمای هالیوود، نقش بزرگی را در تحکیم و قوام جامعهی آمریکایی و معرفی آن به دنیا ایفا کردند. سینما به عنوان یکی از پرخرجترین تولیدات، خصوصا در ژانرهایی که پیوند بیشتری با دیگر آداب و سنتهای فرهنگی آمریکایی داشت، بهطور مرتب برای تبلیغ اهداف فرهنگی و هنری و همچنین اقتصادی و اجتماعی سردمداران آمریکای پس از جنگ به کار گرفته شد.
اشاعهی فساد و فحشاء از جمله دیگر مقصد و مقصود هالیوود و بنیانگذارانش برای حاکمیت بر آمریکا و سایر نقاط جهان بود. آنها جامعهی آمریکا را از یک جامعهی اخلاقی و مذهبی در اوایل شکلگیریاش به کشوری بیبندوبار و ضداخلاق بدل ساختند. تا آنجا که فرانسیس فوکویاما، تئوریسین برجستهی آمریکایی در توصیف این نزول اخلاقی در کتابی با نام «پایان نظم» نوشت که سرمایهی اجتماعی ایالات متحده دچار اضمحلال شگفتانگیزی شده است. تصاویر کتب تاریخی آمریکا حکایت از زنهای باحجاب در جامعهی آمریکایی اواخر قرن نوزدهم دارد با پوششهای بلند و سنگین. اما سینمای آمریکا هرچه از سالهای ابتدای قرن فاصله میگرفت بیشتر به سمت اضمحلال اخلاقی گام بر میداشت. دوربین سینما که در ابتدا برای حریم خانهها و خانوادهها، احترام قائل بود، به تدریج دست به حریم شکنی زد و در خصوصیترین زوایای زندگی افراد رسوخ کرد و آن گوشههای پنهان را به نمایش درآورد. دوربین سینما از دههی ۳۰ وارد اتاق خواب، و از دههی ۶۰ وارد حمام خانهها شد که در اوایل تاریخ سینما سابقه نداشت. کار به جایی رسید در حالیکه زمانی فیلمسازان در نمایش کوچکترین صحنهی غیراخلاقی محدودیت داشتند، مستهجنترین صحنههای ضداخلاقی را بر پردهی سینما نمایش دادند.
*تهاجم به خارج از آمریکا
به مرور، هالیوود میخواست تا ارزشهای زندگی آمریکایی را جهانی کند بهطور مثال فرهنگ COOl یا خونسردی خاص آمریکاییها، تسامح و تساهل در بعضی مسائل، چگونگی عکسالعمل نشان دادن آمریکایی در مواجهه با مشکلات و مدل منجی محور آنها و…. ریک آلتمن مینویسد: «فیلمهای هالیوودی آنچنان نفوذی در زندگی روزمرهی جماعت عاشق سینما داشت که ناخودآگاه رسوم آمریکایی را در دیگر جوامع گسترش میداد… فیلم هالیوودی همیشه نگاهها را از معضلات عمیق جامعهی بشری به دلمشغولیهای جامعه آمریکایی سوق میداد و به شکلی آرمان شهر فرنگ یانکیها را به تماشاگران سادهلوح حقنه میکرد (و میکند) که آنها حتی در دورترین جوامع نسبت به آمریکا هم دغدغههای فرهنگی غربی را مسئلهی خود به حساب میآوردند. آنها قانع شدند که همچون قهرمانان همان فیلمها زندگی کنند، لباس بپوشند و حتی موی سر خود را آرایش کنند که همه و همه در واقع تقلیدی از زندگی اسطورهای آمریکایی بود و بس.»
*تهاجم هالیوودی
برای این کار فرمولی توسط مجموعه سازمانهای امنیتی و نظامی آمریکا در تعامل با هالیوود در دفترچهای به نام «جنگ صلیبی برای آزادی» تدوین شد. از اسنادی که در شصتمین سالگرد سازمان CIA افشاء شد، در یک گزارش فوق محرمانه از ستاد مشترک ارتش آمریکا، «جنگ صلیبی برای آزادی» چنین تعریف شده بود: «جنگ صلیبی برای آزادی برای این منظور طراحی شده بود تا اصولی که روش زندگی آمریکایی براساس آن در مقابل سیستم ضدآمریکایی قرار میگیرد را توضیح دهد و غربیها را برای فهم و درک مخاطرهای که دنیای آنان را تهدید میکند، بیدار نماید و انگیزه و محرکی برای مبارزه با این تهدید در آنها ایجاد نماید.»
فرانسیس ساندرس، روزنامهنگار و پژوهشگر معروف آمریکایی در کتاب «جنگ سرد فرهنگی: سازمان سیا در عرصهی فرهنگ و هنر» دربارهی نشستهای فوق مینویسد: «کورنلیوس وندربیلت ویتنی (از کارشناسان ارشد سازمان CIA و از تهیهکنندگان مشهور) اظهار داشت برای آنچه که باید به عنوان یک سری فیلم آمریکایی با ایدهی جنگ صلیبی برای آزادی تهیه کنم، قصد دارم ویژگیهای آمریکا را به مردم نشان دهم تا مخاطبان ما در سراسر جهان تحت تأثیر این ویژگیها قرار بگیرند و آن را تنها راه وصول به آزادی بینگارند.» او مینویسد: «قرار بود در این فیلمها علاوه بر تبلیغ جنگ صلیبی برای آزادی، با بیان الزامات آمریکادوستی، وظیفهشناسی، عکسالعمل در برابر دستور، برتری مرد قهرمان (یک اسطورهی آمریکایی) ارج نهاده شود.» در ۲۳ آوریل ۱۹۵۳، «سیسیل ب دومیل» (فیلمساز مشهور) بهعنوان مشاور مخصوص دولت در سینمای هالیوود منصوب شد و سازمانی به نام MPS را برای توزیع آثار مطلوب نظر پنتاگون و CIA بوجود آورد که با امکانات ۱۳۵ پست خدماتی در ۸۷ کشور جهان، شبکهی توزیع عظیمیبرای فیلم و سینمای آمریکا ایجاد کرد.
*اعتراض سینماگران اروپایی به هجوم فرهنگی هالیوود
به اینترتیب فیلمهای هالیوود، با برنامهای سیستماتیک همچون سیلی روانهی دیگر کشورها از جمله کشورهای اروپایی شد و سالنهای سینمای این کشورها را تسخیر نمود. این هجوم و تسخیر واکنشهای بسیاری را از سوی مردم و حتی فیلمسازان اروپایی به دنبال داشت. مردم سعی میکردند از دیدن فیلمهای آمریکایی خودداری کنند و حتی بچههایشان را از تماشای اینگونه فیلمها در تلویزیون منع میکردند، چراکه فیلمهای آمریکایی، فرهنگ خشونت و لاابالیگری و نژادپرستی یانکیها را به طرز افسارگسیختهای به جوانان و نوجوانان القاء میکرد. در مطلبی که دربارهی سینمای آمریکا در شماره ۱۵۰ مجله کایه دو سینما (دسامبر ۱۹۶۳ و ژانویه ۱۹۶۴) از گفتوگوی گروهی از فیلمسازان و منتقدان سینمای فرانسه از جمله کلود شابرول، ژان لوک گدار، ژاک ریوت و فرانسوا تروفو به چاپ رسید، از هجوم سینمای هالیوود، به یک هجوم نظامی تعبیر شده است:
گدار: از ۱۹۵۰، پاریس تعداد زیادی سینما دارد که تحت کنترل آمریکاست. از دیدگاه سلطه، امروز هیچ فیلمی پا نمیگیرد، مگر آنکه دیر یا زود آمریکا آن را بخرد یا آمریکاییها به نحوی دست داشته باشند.
ریوت: نوعی سینمای جهانی یا دست کم یک سینمای ناتو یا سیتو به طور دمافزونی دارد شکل میگیرد.
یعنی این فیلمسازان فرانسوی سینمای دههی ۶۰، فرانسه و اروپا را تحت اشغال پیمان ناتو (پیمان نظامی آتلانتیک شمالی) یا سینمای ناتویی تفسیر میکنند. نویسنده و روشنفکر فرانسوی به نام ژان بلوک میشل در مورد این هجوم شبه نظامی توسط هالیوود نیز چنین نوشته است: «این (هجوم) فرهنگی عوام فهمکننده وسایل تبلیغاتی، در صمیمیترین حرکات و سکنات فرد عادی چنان نفوذی میکند که تمام اصالتهای او را میگیرد و هر آدمی را از همان یک قالب معین میگذراند که در اختیار اوست. در این صورت برای این آدمهای قالبخورده از ابزار مدرن تبلیغات، دیگر نه ماجرایی شخصی باقی میماند، نه حادثهای خصوصی. عاشق میشوند عین فلان کس که در فیلم دیدهاند و به همین شکل هنرمند میشوند، دزد و گانگستر میشوند و…» ۴۰ سال بعد و در فیلمیبه نام «در ستایش عشق»، ژان لوک گدار که دیگر به فیلمساز معروفی تبدیل شده بود، هجوم هالیوودیها به اروپا و سینماهایش را بسیار فاجعه بارتر و تکاندهندهتر به تصویر کشید. در آن فیلم حتی خاطرات و گذشتهی فرهنگی فرانسه و اروپا نیز توسط فیلمسازان هالیوود به غارت رفته و به نام آمریکاییان ثبت میشود.
متأسفانه امروز سلطهی سینمای هالیوود بر اروپا آنچنان شده که برای این قاره، دیگر نه سینمایی مستقل باقی مانده و نه فرهنگی زنده و پویا. زمانی بزرگان سینمای اروپا مانند رنوار و فریتس لانگ و آلفرد هیچکاک به هالیوود اساب کشیدند و زمان دیگر فیلمسازان معترض و مستقل دیروز، جذب همان هالیوود شدند (مانند فرانسوا تروفو که در فیلم اسپیلبرگ بازی کرد). اینک سالنهای سینمای کشورهای اروپایی اغلب در اختیار کمپانیهای بزرگ آمریکایی و البته استودیوهای کوچک اروپایی است که زیر مجموعهی همان کمپانیها محسوب میشوند. جهانیسازی یا بهتر بگوییم، «آمریکایی شدن»، آنچنان غلیظ شده که حتی فکر و انتخاب مستقل و غیر وابستهای نیز باقی نمانده و حتی مراسم اهدای جوایز در اروپا مانند سزار فرانسه و گویا در اسپانیا و جوایز منتقدان انگلیس و آلمان و ایتالیا و فستیوالهای مختلف اروپایی، در واقع کپیهای سخیفی از اسکار و مراسم اهدای جوایز آکادمیشدهاند.
با این حال، جریانی از فیلمسازان مستقل در حال شکلگیری است که سعی دارد خارج از حیطهی کمپانیهای هالیوودی و اعوان و انصار اروپایی آنها، فضایی جدید در سینمای جهان ایجاد نماید. اگرچه مورد غضب کمپانیداران و سرمایهسالاران آمریکایی قرار دارد، اما به سختی در پی یافتن راهی برای ایجاد میدانی جدای از میادین هالیوودی تلاش میکند.
یاداشت: سعید مستغاثی