بدنش آش و لاش، صورتش پاره پاره و خونین و پوستش کبود شده بود؛ با صدای ضعیف و حلقومیگفت: «کمرم شکست!» دیگر از او چیزی نشنیدیم.
چیزی مهمتر از دعواهای سیاسی و اقتصادی داخلی
درست در لحظهای که بولدورز ۶۰ هزار کیلویی کاترپیلار آمریکایی پیکر مطهر یک زن جوان آمریکایی را به جرم دفاع غیر خشونت آمیز از خانۀ فرزندان مظلوم امت محمد (ص) در فلسطین، به زیر میکشید،
من داشتم برای ساخت و سوخت کاترپیلار، خون راشل را به صورت آنلاین در نوشابههای خوشگوار کولا مینوشیدم. تو داشتی برای فراهم کردن "شام" فانتا میخریدی، خانم خبرنگارداشت با لوازم آرایشی لورئال، خود را برای مصاحبه آماده میکرد؛ تمتعگزاران در مکه مکرمه پپسی سرو میشدند و حزب اللهیها دردمندانه این فاحعه تراژیک و استراتژیک را با نوکیا به هم تسلیت میگفتند.
چکیده ماجرا: یکشنبه ۱۶مارس ۲۰۰۳: راشل کوری دختر آمریکایی ۲۳ ساله، از اهالی شهر المپیا در ایالت واشنگتن، به همراه ۸ تن از دوستانش – پنج آمریکایی و سه انگلیسی – از اعضای جنبش جهانی همبستگی با ملت فلسطین (International Solidarity Movement) در محله "السلام" رفح، سعی میکنند که از اقدام یک دستگاه بولدوزر نظامی رژیم صهیونیستی، در ویران کردن خانۀ یک فلسطینی، جلوگیری کنند.
راشل در برابر بولدوز میایستد و از رانننده میخواهد که آن را متوقف سازد. وی پیراهن پرتقالی شبرنگی به تن دارد که از دور هم قابل تشخیص است. این فعال صلح، با بلندگوی خود با راننده بولدوز صحبت میکند. بقیه دوستانش نیز در فاصله ۲۰ تا ۱۵ متری راشل، با فریاد از راننده بولدوزر میخواهند که توقف کند. اما بولدوزر همچنان به سوی راشل حرکت میکند، راشل روی یک تل خاک میرود؛
اما بولدوزر به او امان نمیدهد و هیولای آهنی ۶۰ هزار کیلویی، پیکر راشل را به زیر میکشد، تیغه بولدوزر او را در خاک دفن میکند. در همین زمان دوستان راشل فریاد میکشند و به راننده بولدوزر اشاره میکنند که توقف کند!
بولدوزر چند متر جلوتر میایستد. بیل فولادیش را کاملا پایین میآورد و به سمت عقب حرکت میکند تا خوب مطمئن شود که بدن راشل را درهم شکسته است. پس از این جنایت هولناک، نظامیان اشغالگر هیچگونه کمکی به راشل نمیکنند. چند دقیقه بعد، یک آمبولانس فلسطینی به محل حادثه میرسد و راشل را به بیمارستانی در رفح منتقل میکند. راشل همان جا جان میدهد.
مرگ دلخراش راشل کوری تنها دو روز در برخی رسانه ها منعکس شد. غیر از روزنامه های ایالت واشنگتن عملا هیچ رسانه دیگری در پیگیری این جنایت مخوف، یا مراسم ختم و یادبود او در غزه که با دخالت تانکهای اسرائیلی به هم خورد و یا درباره عبور فخرفروشانه و با استهزاء بولدوزر قاتل از کنار مراسم و مزاحمت نیروهای اسرائیلی برای آمبولانس حامل جنازه راشل و یا درباره مجوز ندادن به والدین او برای سفر به فلسطین، گزارشی منتشر نکرد.
فردای روز شهادت راشل، ارتش اسرائیل نُه غیر نظامی فلسطینی از جمله سه کودک را کشت. این نخستین بار نیست که مردم آمریکا به دست اسرائیلیها تلف میشوند. نیروهای اسرائیلی در نهم مارس ۲۰۰۲ یک زن آمریکایی ۲۱ ساله را در حالی که کودکش را در آغوش داشت به قتل رساندند. او دورگه فلسطینی – آمریکایی بود. نیروهای اسرائیلی در ۸ ژوئن۱۹۶۷ به ناو آمریکایی USS Liberty حمله کردند؛ ۳۴ نفر را کشتند و ۱۷۲ نفر را نیز زخمیکردند. اما گویی اتفاقی نیفتاده است! آنها این واقعه را دفن کردند و در هیچ یک از کتابهای تاریخ یا گزارشهای مربوط به خاورمیانه حتی اشاره ای به آن نرفته است. اسرائیل بعد از چند سال ب سر دواندن و تحقیر آمریکاییها، بالاخره خسارت کمیبه خانواده های قربانیان آمریکا پرداخت.
قصه پردازی اسرائیلی ها درباره شهادت مظلومانه راشل کوری: بولدوزر ارتش اسرائیل میخواست خانه هایی را که مأمن تروریستها بود و از طریق تونلهای مخفی، در زیر آنها سلاح و مواد منفجره از مصر به رفح آورده میشد، خراب کند، اما راشل کوری سد راه این عملیات شد. یکی از این خانه ها همان خانه ای است که به ادعای والدین راشل، متعلق به یک پزشک بیگناه است. راشل و رفقای جنبشی اش وظیفه مراقبت از تونلهای زیرزمینی غزه را بر عهده داشتند.
او خود را در موقعیتی قرار داد تا بیرون از میدان دید راننده بولدوزر باشد و براثر این حرکت ناشیانه به زیر شنی سنگین ماشین کشیده شد و جان داد. راشل پیش خود حساب کرده بود اگر راننده متوجه مانع تراشی او در دسترسی به تروریستها بشود، عقبنشینی میکند؛ اما در محاسبه اش میدان دید کوچک راننده بولدوزر را حساب نکرده بود.
تام هرندال از دیگر اعضای این جنبش است که در تیراندازیها کشته شد.
راشل چوب حماقت خود را خورد. او برای اشاعه تروریسم فلسطینی و جلوگیری از محافظت اسرائیل از شهروندانش به غزه رفته بود. مجله چپگرای Mother Jones او را یک بیشعور فریبخورده خطرناک دانست. نتایج تحقیقات ارتش اسرائیل اقدام عمدی او به خودکشی را ثابت کرد. جیمز تارانتو، نویسنده وال استریت ژورنال پیشنهاد داده که جایزه «ابله ترین آدم سال» را به راشل کوری برای انگولک کردن یک بیل مکانیکی بزرگ اهدا کنند. اگر این انقلابیون جین پوش و جوجه آپارتمانیهای مارکسیست، در عملیات ضد تروریستی در هر نقطه ای از دنیا به جز اسرائیل مداخله میکردند، قطعاً بیرحمانه تکه تکه میشدند.
برایان وود، عضو جنبش همبستگی بین المللی میگوید: "درنوردیدن مرزهای ملی به قصد مبارزه برای زندگی بیگناهانی که در چنگال ستمگران اسیرند" این بزرگترین درسی بود که راشل کوری پس داد. او در روزهای اقامت در رفح، معنای این بند از بیانیه دادگاه جنایتکاران جنگی نورمبرگ (۱۹۵۰) را به خوبی می فهمید که: «انسانها تکالیفی جهانی دارند که مقدم بر تعهدات ملی آنهاست.» و اعتقاد به این اصول وی را تشویق کرد تا جسمش را در راه دفاع از خانه آوارگانی فقیر، مقابلد بولدوزر ۶۰ تنی کاترپیلار آمریکایی قربانی کند.
روایت فتح و شرح ساعت به ساعت واقعه: خبرگزاریها، شبکه های تلویزیونی و مطبوعات آمریکا و اسرائیل طبق روال معمولشان خیلی گذرا از کنار آن گذشتند.
اینک روایت شهادت راشل از زبان ژوزف اسمیت:
من ژوزف اسمیت هستم؛ ۲۱ ساله و اهل کانزاس از ایالت میسوری آمریکا. دو ماه است که به عضویت جنبش همبستگی بین المللی در آمده، در رفح مستقر شده ام و قصد دارم دو ماه دیگر نیز بمانم. جنبش همبستگی بین المللی(International Solidarity Movement) یکی از تشکلهای حامی مردم فلسطین است که آغوش خود را به روی داوطلبان تمام کشورهای دنیا – که برای مبارزه با اشغالگران قایل به توسل به شیوه های مقاومت بدون خشونت هستند- گشوده است.
روز یکشنبه ۱۶ مارس ۲۰۰۳، از ساعت ۱۱ تا ۱۳؛ ما به دو گروه تقسیم شده بودیم. گروهی را، که سپر انسانی برای محافظت از کارگران چاه آب بودند، به تلسلطان فرستاده بودیم و گروه دوم نیز مراقبت از کارگران برق محله السلام را بر عهده داشتند. این دو منطقه به دلیل نزدیکی به مرز، از هیچ امنیتی برخوردار نیست؛ زیرا تانکهای گشتی اسرائیل به محض رویت فلسطینیها، حتی کارگران غیر نظامی و کودکان در حال بازی را به گلوله می بندند.
از ساعت ۱۳ تا ۱۳:۳۰؛ همقطارانم در محلۀ السلام متوجه عبور دو بولدوزر و یک تانک ارتش اسرائیل از مرز و تعرض به منطقه غیر نظامی فلسطین شدند. آنان به سمت مزارع و بناهای آسیب دیده رفتند و شروع به تخریب آنها کردند. خانه های نزدیک مرز به شدت در معرض تهدید و خطر بودند، بنابراین سه تن از اعضای جنبش روی بام خانه ای ایستادند و دوستان دیگرشان را فراخواندند.
از ساعت ۱۳:۳۰ تا ۱۴؛ من و یکی از آنان به سمت خانه دویدیم. بولدوزرها از پیشروی به سوی خانه ای که بر بامش ایستاده بودیم دست کشیدند؛ برای اختلال در عملیات بولدوزرها به آرامیبه سویشان رفتیم و در میدان دیدشان نشستیم. بعد روی بام خانه نیمه مخروبهای که در معرض تهدید بود، ایستادیم. بولدوزر قصد تخریب خانه نیمه مخروبه را داشت؛ دوست اسکاتلندی ام کنار خانه جست و خیز میکرد تا مانع تخریب آنجا شود. راشل و دو همقطار دیگرمان که در کنار چاه آب مراقبت میکردند با یک پلاکارد و بلندگو به ما پیوستند. راشل و آن اسکاتلندی کتهای نارنجی رنگ براق راه راه به تن داشتند.
از ساعت ۱۴ تا ۱۵؛ یک خبرگزاری، سفارتخانه های آمریکا و انگلیس را از رفتار تهاجمیبولدوزرهای ارتش اسرائیل و به خطر افتادن جان شهروندان آمریکایی و انگلیسی باخبر کرد. اما آنها اقدامی نکردند. بولدوزر تقلا میکرد تا آن خانه نیمه مخروبه را فرو بریزد و ما همچنان سد راهش بودیم. ناگهان یک ستون بتونی کنار دوست اسکاتلندی مان فرو ریخت که خوشبختانه آسیبی به او نرسید. از ترس آنکه مبادا اسرائیلیها دو خانه پشت این بنای نیمه مخروبه را هدف بگیرند یک نفر را روی بام خانه ها مستقر کردم و خود نیز بر بام نزدیکترین خانه ایستادم. بولدوزر دیگر میخواست گیاهان مزرعه ها را نابود کند که راشل و دو نفر دیگر سد راهش شدند. راننده برای ترساندن راشل و همراهانش به پیشروی ادامه داد و حتی شروع به شکافتن زمین کرد، خوشبختانه نزدیکی آنها ترمز کرد و آنها آسیبی ندیدند. بعد از ده دقیقه، بولدوزرها به سمت مرز عقب نشستند و کنار تانکهای اسرائیلی رو به خانه ها موضع گرفتند. من روی بام ایستاده بودم. بقیه همقطارانم در حالی که پلاکارد «جنبش همبستگی بین المللی» را بالای سر داشتند در مقابل تجهیزات ارتش جمع شدند و راشل با بلند گو با آنها شروع به صحبت کرد. از دهان سربازان داخل تانک، حرفهای رکیک بیرون می آمد و از ما میخواستند که برویم رد کارمان. چند تیر هشدار به زمین شلیک کردند و گاز اشک آور انداختند که با وزش باد به سمت شرق پراکنده شد. از رویارویی ما با بولدوزرها چند دقیقه ای میگذشت که ناگهان تغییر مسیر داده، به سمت شرق راندند. پنج نفر از همقطاران ما به تعقیب بولدوزر پرداختند. من و یکی دیگر از بام خانه پایین آمدیم. راشل همچنان داشت با بلندگو با سربازان صحبت میکرد. سربازان قصد داشتند او را به تانک نزدیک کنند، ولی راشل به علت رفتار بی نزاکت و تهاجمی آنها، امتناع کرد.
ساعت ۱۵ تا ۱۶؛ از دور دیدیم بولدوزرها دوباره به خاک فلسطین تعرض کرده، شش تن از دوستان ما سعی میکنند جلوی آنها را بگیرند. بنابراین تانک را به حال خود گذاشتیم و به دوستان پیوستیم. در این گیرو دار، یک همکار آمریکایی به نام «ویل» به کپهای از سیم خاردار کوبیده شد.شانس آورد که بولدوزر ترمز کرد و به موقع عقب کشید. لباسش به سیم خاردار گیر کرده بود که به کمک ما خلاص شد. تانک به نزدیکی ما آمد. سربازی سرش را از برجک آن بیرون آورد؛ چشمانش ناگهان گرد شد؛ گویی انتظار نداشت «ویل» را زنده ببیند.
از ساعت ۱۶ تا ۱۶:۴۵؛ روی ساختمانهای مخروبه رفتیم تا نگذاریم بولدوزرها به زمینهای فلسطینیها آسیب برسانند. رانندگان بولدوزرها فحش میدادند، می خندیدند و شکلک درمیآوردند.
از ساعت ۱۶:۴۵ تا ۱۷؛ یکی از اهالی رفح، پزشکی بود که راشل و سایر دوستان ما اغلب در خانه او اقامت میکردند. بولدوزری به سمت خانه او آمد. راشل سر راه نشسته بود. از روی بلندی به خوبی میتوانستیم اطرفمان را ببینیم.
راشل کت نارنجی براقی به تن داشت و در فاصله حدود ۱۵ متری بولدوزر روی زمین نشسته بود. در این هنگام، مثل بقیه بچهها، که توانسته بودند بولدوزرها را به عقب نشینی وادار کنند، شروع به جنب و جوش و فریاد کرد. بولدوزر همچنان جلو می آمد و در نزدیکی راشل خاک را زیر و رو میکرد.
تلی از خاک که با بیل بولدوزر کنده شده بود شکل گرفت. اگر همانجا ترمز کرده بود شاید در نهایت پاهای راشل میشکست. اما بولدوزر با پیشروی خود، راشل را به زیر کشید.
به طرف بولدوزر دویدیم. داد و فریاد راه انداختیم. یکی از دوستان با بلندگو فریاد میکشید؛ اما راننده هم چنان بی اعتنایی به داد و فریاد ما، به پیش راند و راشل را کاملاً زیر گرفت. سپس بدون آنکه بیل را بلند کند، دنده عقب گرفت و همینطور که به خط مرزی باز میگشت راشل را روی زمین خرد و خمیر کرد!
چند نفر به طرف راشل دویدند و بی درنگ کمکهای اولیه را شروع کردند.
"بدنش آش و لاش، صورتش پاره پاره و خونین و پوستش کبود شده بود؛ با صدای ضعیف و حلقومیگفت: «کمرم شکست!» دیگر از او چیزی نشنیدیم."
او را به پهلو خواباندیم تا در صورت استفراغ یا خونریزی، خفه نشود. علائم خونریزی مغزی را تشخیص دادیم. سرش را بالا گرفتیم و دائم با او حرف میزدیم تا هوشیاریش حفظ شود.
بولدوزری که در فاصله ۳۰ متری ما کار میکرد، دست از کار کشید و به سمت مرز عقب نشست و در نزدیکی بولدوزر قاتل توقف کرد. یک تانک به ما نزدیک شد تا اوضاع را بررسی کند. نعره زنان گفتیم بولدوزر از روی دوستم عبور کرده و او می میرد. اما دریغ از کلامی که از دهان سربازان بیرون بیاید! نه کمک کردند و نه سوالی پرسیدند. با بیسیم پیامهایی رد و بدل کردند و بدون عقب نشینی میان دو بولدوزر توقف کردند.
یکی از دوستانم به خانه دکتر دوید تا او را برای کمک بر بالین راشل بیاورد و آمبولانس خبر کند. ما با تلفنهای همراه خود نمیتوانستیم شماره اورژانس را بگیریم. به سربازان اطلاع دادیم آمبولانس فلسطینی در راه است تا به سویش تیراندازی نکنند.
در ساعت ۱۷ تا ۱۷:۳۰؛ آمبولانس رسید. امدادگران با به خطر انداختن جانشان از آمبولانس بیرون آمدند و برای انتقال راشل دواندوان به نوار مرزی رفتند. ما نیز همچون سپر انسانی نگذاشتیم تیراندازان تانک به امدادگران آسیب برسانند؛ قبلا بارها مرتکب این عمل شده بودند. از بولدوزرها عکس گرفتیم، اما تصویر برداری از راننده به خاطر شیشه های دودی اتاقک بولدوزر ممکن نشد. راشل را به آمبولانس رساندند. چشمانش باز بود و هنوز نفس میکشید. اما آثار درد شدید از سیمایش پیدا بود. چهار نفر از دوستان، راشل را تا بیمارستان «النجار» همراهی کردند.
در ساعت ۱۷:۲۰؛ جسد راشل را که رویش ملافه سفیدی بود از اورژانس خارج کردند، محمد، از دوستان ما و عضو قابل اعتماد جنبش، در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده، بغض راه گلویش را بسته بود، گفت: «تمام کرد!»
نمی توانستم مرگ سریع راشل را باور کنم. حیرتزده و مبهوت به دیوار تکیه دادم و ناگهان مانند دیگران بغضم ترکید و شروع به گریه کردم. محمد به یکی از شبکه های تلویزیونی بین المللی این حادثه دلخراش را خبر داده بود.
من و راشل در یک کالج تحصیل میکردیم. اما آشنایی ما دورادور بود. روزی که به من ای میلی ارسال کرد و گفت که قصد دارد یکسره به رفح بیاید. بسیار خوشحال شدم. ملحق شدن عضوی جدید برای مدتی طولانی به ما به خصوص شخصیتی متعهد و ایثارگر چون راشل، تصادفی هیجانانگیز و غیرقابل تصور بود.
راشل به نیت اقامت دو یا چند ماهه به رفح آمد. اما انگیزه و رویای بزرگتری در سر می پروراند: خواهرخواندگی رفح با المپیا در آمریکا! هفت هفته اقامت او در رفح تأثیر شگرفی بر مردم این دیار برجای گذاشت. عده زیادی برای نمایش عمق اندوه خود در تشییع جنازهاش شرکت کردند. کودکان رفح از او خاطرات خوشی به یاد دارند. تنقلات به آنان می داد و گاهی نیز هم بازیشان میشد.
فلسطینیان میگفتند: «تو خارجی بودی، اما حالا از مایی». راشل حدود یک ماه پیش از شهادتش در تظاهرات عمومیکودکان فلسطینی در استان رفح ضد ادامه تجاوزات وحشیانه صهیونیستها بر ضد ملت بی دفاع فلسطین شرکت کرد و در این تظاهرات پرچم امریکا و رژیم صهیونیستی را به آتش کشید. وی همچین بوش رئیس جمهور امریکا را یکی از جنایتکاران جنگی قلمداد کرد و خواستار تحویل وی به دادگاه بین المللی جنایتکاران جنگی شد. کودکان مظلوم فلسطین را دوست داشت.
در آن تظاهرات راشل گفت: به خاطر این در فعالیتهای کودکان شرکت میکنم که آنان در شرایط بسیار سختی زیر باران گلولهها و بمبها زندگی میکنند. منازل اطرافشان ویران میشود و آب آلوده مینوشند. و من هر کاری که از دستم برآید برای این کودکان مظلوم انجام خواهم داد!
بیانیه پدر و مادر راشل، آقای کوری و خانم سیندی کوری: ما اکنون در حال سوگواری هستیم و تلاش میکنیم جزئیات مربوط به مرگ راشل در نوار غزه را به دست بیاوریم. ما فرزندانمان را طوری پرورش دادیم که زیباییهای جامعه جهانی و خانواده را پاس بدارند و افتخار میکنیم که راشل توانست بر اساس باورهایش زندگی کند.
او سرشار از عشق و احساس وظیفه نسبت به همنوعانش در همه جای جهان بود. و او جانش را برای دفاع از آنها که خود بی دفاع هستند گذاشت! راشل از نوار غزه برای ما مینوشت و ما مایلیم تجارب او را از زبان خودش در رسانهها منتشر کنیم. ۱۶ مارس با سپاس!
ادوارد سعید: در طی اقامت کوتاهم در "سیاتل" در آنجا شبی با خواهر و والدین "راشل کوری" که هنوز از شوک قتل او توسط بولدوزرهای اسرائیلی در غزه در ۱۶ مارس، بیرون نیامده بودند، ملاقات کردم. آقای کوری به من گفت که او خود بولدوزر میرانده است، البته نه بولدوزر ۶۰ تنی کاترپیلار که مخصوص تخریب منازل است، بولدوزری که دختر شجاعش را هنگام جلوگیری از تخریب خانه یک فلسطینی به قتل رساند.
آنها بلافاصله با سناتورهای انتخابیشان، پتی موری و مری کانت ول، که هر دو دموکرات هستند تماس گرفته و ماجرای قتل دخترشان را تعریف کردند و عکس العملهای قابل پیش بینی مثل ابراز انزجار، شوک، خشم و قول برای رسیدگی به ماجرا نیز دریافت کردند. دو سناتور پس از بازگشت به واشنگتن دیگر با خانواده کوری تماس نگرفته و هیچگونه رسیدگی انجام نشد. حرکت این دختر جوان، بسیار شجاعانه و ارزشمند است!
زمان زیادی از مرگ راشل کوری میگذرد و هرگز فعالیتی شایسته تقدیر شجاعت او صورت نگرفته است .
"وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرا" نساء ۷۵.
"شما را چه شده است که در راه خدا به مقاتله برنمیخیزید؟ در حالیکه مردان و زنان و کودکان بیچاره و مستضعف صدا میزنند: پرودگارا! ما را از این قریهای که اهلش ظالم است نجات بده! و برایمان از طرف خودت ولیّی قرار بده و برایمان از طرف خودت یاریگری قرار بده."