آماده باش تا ظهور

186 zmzkoddkn2 - آماده باش تا ظهورسال‌ها قبل از این، شاید سی سال پیش یک نقّاشی ساده در کتابی به نام «سوگ خنده» چاپ شده بود. این نقّاشی مردی را نشان می‌داد که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، از یک طرف یک تمساح، از طرف دیگر ماری گزنده به طرف او می‌رفتند. باران هم در حال باریدن بود و او چتری را بالای سر گرفته بود تا باران خیسش نکند.

همه ایرانی‌ها حدّاقل یک بار این بیت معروف را شنیده‌اند:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل      کجا دانند حال ما سبک بالان ساحل‌ها
سال‌ها قبل از این، شاید سی سال پیش یک نقّاشی ساده در کتابی به نام «سوگ خنده» چاپ شده بود. این نقّاشی مردی را نشان می‌داد که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، از یک طرف یک تمساح، از طرف دیگر ماری گزنده به طرف او می‌رفتند. باران هم در حال باریدن بود و او چتری را بالای سر گرفته بود تا باران خیسش نکند.

حال و روز ما آدم‌ها و بیشتر حال و روز مسلمانان بی‌شباهت به تصویر مرد این نقّاشی نیست، از هر سو هجوم و خطر تهدید کننده و هلاک کننده هست ولی ما به دفع کم خطر‌ترین آنها می‌رویم و از آن بدتر مشغول بازی و سرگرمی می‌شویم.

از گذشته هم این تمثیل را به خاطر داریم که مَثَل ما، مَثَل مردیست که با طنابی در چاهی آویخته شده، در انتهای چاه مارهایی او را انتظار می‌کشند، موش‌هایی در حال جویدن طناب این مرد آویخته هستند و در همین وضع، آن مرد مشغول خوردن عسل مختصری است که زنبورها در دیواره چاه و در کندو ساخته‌اند.

بارها گفته‌ام که هجوم این همه بلا، برای مؤمنان آل محمّد(ص) تا وقت خلاصی بزرگ و ظهور کبرای حضرت صاحب‌الزّمان(ع) استمرار دارد و لذا آماده باش، روزی ناگزیر و دائمی ما است.

این همه به غیر از ابتلائات و آزمایش‌هایی است که هر یک از انسان‌ها در سراسر عالم به دلایل مختلف با آن درگیر و بدان‌ها مبتلا می‌شوند.

آنچه به آن اشاره کردم، فراگیر و عمومی است. هیچکس در این جغرافیای فرهنگی در امان نیست. امّت مسلمان پیرو ولایت و امامت حضرات‌ اهل بیت(ع) را نیز درگیر و مبتلا ساخته و می‌سازد.           هیچ به این کلمه دو حرفی «لا» فکر کرده‌اید؟

شاید ساده‌ترین و در همان حال سخت‌ترین و پیچیده‌ترین و پردردسرترین کلمه در میان همه لغات بشر باشد. از اوّلین لحظه‌ای که شخصی یا قومی‌با آگاهی، وباتکیه بر ذخایر فرهنگی و اسوه‌هایش با نگاهی به دوردست خود، بر پایه این کلمه دو حرفی «نه» می‌ایستد، مانند یک سیبل، آماج همه تیرهای زهرآگین صاحبان زر و زور و تزویر می‌شود. از هر سو باریدن بلا آغاز می‌شود، درست مثل تصویر همان مردی که گفتم. حیات و زندگی حقیقی، با همین کلمه آغاز می‌شود. «نه!»
مگر جز این است که ورود به حیات طیّبه اسلامی‌با «لا» آغاز می‌شود؟ لااله‌الاالله.

شاید این عبارت ماندگار «انّ الحیاه عقیدهٌ و جهاد» از حسین ‌بن‌ علی(ع) نباشد، امّا کلامی نورانی و آسمانی است که تنها آسمانی‌ها می‌توانند آن را گفته باشند. «نه» دروازه ورود به حیات و جهاد برای حیات است.
درک این معنا، نسبت یافتن با مردان مرد از قبیله رستگاران و چشم دوختن به افق دور‌دست، یعنی چشم داشتن به نمونه ویژه‌ای از «بودن و زیستن» در آینده و همه «معنی زندگی» است.

اشتغال به دنیا و آب و رنگ آن، چنانکه از مفهوم و معنی‌اش بر‌می‌آید، عین دوری است، عین گم کردن حیات و معنی حیات. مگر اینکه «زند‌مانی» دوّاب و احشام را به غلط «حیات» معنی کرده باشیم.

همه هنر قبیله شیطان، همه شعبده‌ها و صورت‌‌سازی‌هایش معطوف به «فراموشی حیات و معنی حیات» است. چه می‌توان گفت در هنگامه‌ای که معنی مجعول از حیات و زندگی جایی برای پرسش از حیات باقی نگذارده است.

به قول حافظ شیرازی:
جهان سست است و بی‌بنیاد، از این فرهادکش فریاد     که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
جملگی، « فرهاد» های کشته شده‌ایم در زیر خروارها سنگ که با تیشه خویش از کوه کنده‌ایم، به امید وصل تصویری سنگی از شیرین. تصویری از حیات.

چرا چون لسان‌الغیب از این بی‌بنیادی و آوار سنگ‌های سخت بر خویش فریاد بر نیاوریم؟ در جایی گفته‌ام که «غرب، همه را نشسته می‌خواهد». نشستن؛ یعنی مرگ، یعنی ایستایی بر زیست نباتی و حیوانی، دور مانده از حیات حقیقی و انسانی. همگی سر در پی یافتن «جان دینداری» از دین وامانده‌ایم. جان دینداری، تجربه «آب زندگی» است در میان ظلمات زمین. ورنه، هزاران برهمن، مرتاض، سیک و صوفی، راهب و زاهد  در ظلمت‌ سرای معابد به مناسک مشغولند، بی‌آنکه رنگی از «حیات» بر چهره داشته باشند.

این حکایت شنیدنی است. روزی ملکه انگلیس به دیدار معبدی از معابد هندوان رفت، به احترام، کفش خود را بسیار دورتر از جایی که هندوان پای برهنه می‌کردند، از پای در آورد. تا ادب و احترام خود را به معبد و معبدنشینان ابراز داشته باشد. او، خوب می‌دانست که در این معابد و این مناسک رد و نشانی از حیات نیست. «نه» نیست. از همین رو، ملکه، این «زیست بی‌لا» را در میان هندوان تکریم کرد. طالبان مرگ «انسان و ادیان» و جویندگان جهان و سلطه بر جهان، به نیکی دریافته‌اند که نیل به مقصود در گرو نشانه رفتن «سرچشمه حیات» است. و هم زمان با آن، حافظان و طالبان این سرچشمه زاینده و زندگی‌بخش. امیدوارم، این آیه کریمه را شنیده باشید. بر تابلوهای سازمان آب هم آن را می‌توان دید: «و جعلنا من الماء کلّ شیء حیّ؛   هر چیز زنده‌ای را از آب پدید آوردیم».

خداوند، حیات جمله موجودات را از آب و در گرو آب معرفی می‌کند. بی‌آبی یعنی برهوت، کویر، خشکی و آب یعنی حیات و هستی. مگر نه اینکه که قلب آدمی، جایگاه زندگی است. قلب، بی‌حیات و زندگی، در برهوت جهل و شرک می‌میرد. سنگ می‌شود، مرگ می‌آفریند. بزرگان دین، ‌از صاحب‌ ولایت و امام معصوم به «آب» تعبیر می‌کنند. امام، به مناسبت مظهریّت حضرت حق، سبحانه، سبب احیاء همه دل‌ها و زمین‌های مرده است و امام آب حیات‌بخش همه قلب‌ها و زمین‌هاست که اگر نباشد، ‌خاک مرگ همه جا را می‌پوشاند. بی‌سبب نیست که فرمودند: اگر حجّت خدا بر روی زمین نباشد، زمین اهلش را می‌بلعد. «لولا الحجّه لساخت الارض باهلها»
زمین و اهلش در هم پیچیده و هیچ می‌شوند، نیست می‌شوند. چنان که، با بارش باران حیات‌بخش جان دوباره می‌یابند. ضامن حیات و بقا، حجّت حی خداوند است و آب گوارا را نیز هم اوست. مظهر تام و تمام اسم حّی، که همه کس و همه چیز در نسبت با او جان می‌گیرد و به برگ و بار می‌نشیند. «یحییها الله (عزّوجل) بالقائم علیه‌السّلام بعد موتها؛   خداوند به قائم زنده می‌گرداند‌، بعد از آنکه در کفر و ضلالت قلب‌ها مرد.

جویندگان مرگ انسان، نقطه مرکزی و سرچشمه حیات را نشانه رفته‌اند و طواف کنندگان گرد این کعبه را. مؤمنان آب و ستایشگران آب را. آنها نیک دریافته‌اند که برای بودن خود و استمرار این زیست شیطانی ناگزیر به بستن سرچشمه حیات‌اند.

دوایر طواف کننده دور این نقطه، مؤمنان آل محمّد(ص) هستند که زنده‌ترین مردم روی زمین‌اند. از اینجاست که نشانه همه تیرهای بلا شده‌اند. آنها از یک نکته ظریف غافلند و آن اینکه، همین حیات حیوانی را هم که دارند وام‌دار صاحب حیات حقیقی‌اند. در عالم که دو منشأ هستی و بودن و حیات که وجود ندارد. منتها حیات حیات طیّبه نیست. امّا همان «بودن پست و حیوی»‌ هم در حقیقت بسته‌ مرکز  و کانون حیات حقیقی و طیّبه است که اصل و فرعش به اذن الله نزد حجّت حی خداوند است و پس از آن مؤمنان آل محمّد(ص) آن را دارا هستند. این مؤمنان بودن و خورد و خوراک و نفس کشیدنشان هم جهاد و عبادت است. همه شیوه و سنّت و سیره و آدابشان، جهاد و عبادت است. چون در هر کدام روی و نشانی از آن حیات طیّبه هست.

شاید خود ما هم از این نکته غفلت داشته باشیم. چون خصم و مرکز خصومت، یعنی شیطان لعین این نسبت‌ها را می‌داند، با همه چیز مؤمنان کار دارد. او در تلاش است تا هرگونه رد و نشان از این طایفه را محو کند، حتّی اگر حجابش باشد، نحوه نماز گزاردنش، حجّش تا چه رسد به مجاهده میدانی‌اش برای محو ظلم و باطل و سیاهی. هجمه همه جانبه و صورت‌های گوناگون خصومت و دشمنی هم به شناخت خصم از این همه توان و قوّه برمی‌گردد. آنها، برای، تک تک اعمال و آداب، تک تک اقوال و اندیشه‌ها و جمله رویکردهای فرهنگی و فکری و عملکردهای مادّی و تمدّنی مسلمانان مؤمن آل محمد(ص) اندیشه کرده‌اند و بدلش را زده‌اند. در حالی که برای حذف فیزیکی نیز لحظه‌ای آرام نداشته‌اند، انها هم زمان با هم، سه استراتژی «بازدارندگی، استحاله و انهدام» را به کار گرفته‌اند. برخی ترفندها، تیرها و دام‌ها، مردم را از سیر باز می‌دارد، برخی روندگان را در سیره و سنّت غیرالهی و غیررحمانی مستحیل می‌کند و برخی را مصرّانه قتل‌عام می‌کند. می‌توان گونه‌های مختلف کین‌ورزی و عمل خصمانه کانون‌های فتنه را که علیه مسلمانان مجاهد به کار گرفته می‌شود، زیر عناوین یاد شده فهرست کرد. از همین منظر است که گفت‌وگو درباره‌ همه آنچه مردم و جامعه مسلمانان بدان‌ها مبتلایند، در حوزه فرهنگ اسلامی قابل گفت‌وگوست، قابل نقد و قابل بررسی برای ارائه راه ‌حل و اصلاح مهدوی.

اسماعیل شفیعی سروستانی
رادیو معارف ۲۷ فروردین ۱۳۸۸
 

همچنین ببینید

استاد اسماعیل شفیعی سروستانی

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛ وآدمی پرسشگری است که همواره از منشا هستی و نسبت میان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *