دست بوعلی از آستین آل اسحاق (گفت‌وگو با آیت الله آل اسحاق)

222 m2vkymy5zt - دست بوعلی از آستین آل اسحاق (گفت‌وگو با آیت الله آل اسحاق)الآن طب دو بخش است: طبّ مافیایی و طبّ سنتی. طبّ سنتی  مثل تعلیم قرآن، مقدّس است و معلّم طبّ حقّ پول گرفتن ندارد. ما از اوّل در اینجا یک قِران از کسی پول نگرفتیم؛ نه برای تدریس و نه برای معالجه. اینجا هم مثل قضاوت و تعلیم قرآن نمی‌شود اجرت گرفت؛ [بلکه] دولت باید از بیت‌المال زندگی طبیعی و آبرومندی برای آنها تأمین کند. امّا طبّ مافیایی بر گرد گوساله طلایی، یعنی پول طواف می‌کند. آنها تاکتیک‌هایی دارند؛ اوّلاً آنها می‌ترسانند؛ در مقابل در طبّ سنّتی طبیب تا مریض را می‌بیند می‌گوید: «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، شفا دست خداست و طبیب بهانه است.

 
 
 
 
گفت‌وگو با آیت الله حاج شیخ محمّد آل اسحاق؛ مؤسّس و مدیر مجمع پژوهشگران طبّ سنّتی بوعلی سینا

اشاره


در هیاهوی کر کننده مراکز گوناگون پزشکی، درست وسط این همه مطبّ دکترهای از فرنگ برگشته، این همه داروخانه، آزمایشگاه‌های عظیم بیمارستانی، این همه مجلّات پزشکی با مقالات فوق تخصّصی، توصیه‌های درمانی و… گوشه‌ای از خاکی که روزی بوعلی سینا و زکریّا زاده شدند. خانه‌ای پُر از شکوفه‌های انار را می‌توانی بیابی که در آن، هر روز به نام خدا و بی‌نیاز از خلق خدا به روی مریض‌های دکتر جواب کرده امروزی، باز است. از هر جای قم که به یک تاکسی آشنا به شهر، بگویی مرا ببر مطبّ آیت‌الله آل اسحاق، او چند دقیقه بعد جایی در نزدیکی «جمکران» معروف به «زاویه» تو را پیاده می‌کند.

ساعت ۱۰ صبح جمعه، روزی، با قرار قبلی برای انجام مصاحبه‌ای با آیت الله آل اسحاق، به منزل ایشان رفتیم. می‌گفت اگر دیروز اینجا بودید، می‌دیدید که از کنار من تا داخل حیاط بزرگ خانه، به ردیف آدم ایستاده بود، برای طبابت…

  • چه شد که شما به حوزه طبّ روی آوردید و در ادامه تحصیلات حوزوی خود، طبّ را انتخاب کردید؟ در این زمینه آیا خودتان کار کردید، یا استاد داشتید؟

من در «مسجد امام قم» حدیثی شنیدم و به این دلیل جذب طبّ شدم. آن حدیث این بود: «العلم علمان؛ علم الأدیان و علم الأبدان؛ ۱ دو علم از همه علوم ارزش و اهمّیت بیشتری دارد. اوّل علم دین و مذهب و دوم علم الأبدان (علم طب).» من ابتدا مدّتی در «حوزه زنجان» و قم بودم و بعد به «نجف» به دنبال علوم دینی رفتم. آخرین مرحله را برای شما عرض می‌کنم، امام خمینی(ره) تازه به قم آمده بود و [تدریس] مکاسب را شروع کرده بود. من که می‌خواستم به ایران بیایم آیت‌الله سیّد نصرالله مستنبط، که به جای آقای خویی نماز جماعت می‌خواند و مورد اعتماد همه بود و طلبه‌ها به او اقتدا می‌کردند تا ساعت ۱۲ شب، سه مرتبه به منزل ما آمد و گفت: فلانی، علمای نجف به تقوا و علم تو ایمان دارند. تو بیشتر از یک وجب تا مرجعیّت فاصله نداری. من می‌دانم تو می‌روی و جذب امام که به ضدّیت با سلطنت و شاه معروف بود، می‌شوی و دیگر برنمی‌گردی؛ نرو. من گفتم: تابستان است و ما می‌خواهیم به ییلاق برویم؛ چون نجف گرم است. گفت: این بهانه است. تو می‌روی و دیگر برنمی‌گردی.


  • چه سالی بود؟

تاریخ از من نپرسید که در حافظه‌ام نیست.

آنجا رسم این بود که هر کس می‌خواست به ایران برود، روضه برپا می‌کرد و مراجع و علما در آن شرکت می‌کردند و به آن، جلسه تودیع و روضه وداع می‌گفتند. هر کس رساله خود را می‌آورد و داخل آن مبلغ کلانی پول می‌گذاشت، امّا من هیچ‌کس را خبر نکردم و مخفیانه به ایران آمدم.

امام در «مسجد سلماسی»، مکاسب را شروع کرده بودند. به مسجد امام رفتم و دیگر هم برنگشتم، چون درس امام(ره) تنها درس فقه نبود، بلکه درس سیاست و مسائل انقلابی نیز بود. اخوی من آقا شیخ علی که در نجف بود، نامه نوشت که تو رفتی که برگردی. گفتم: من الآن درس کسی هستم که آقای خویی باید بیاید و در مقابل او زانو بزند. (من ایمان و اعتقادم را می‌گفتم). اخوی نامه را برای طلبه‌ها خوانده و به آقای خویی داده بود. ایشان استاد ما بود، ولی تا آخر عمر از ما برگشت. علم الادیان را تا اینجا فرا گرفتم.

علم الابدان از آنجا شروع شد که جذب طبّ شدم. کتاب «قانون» بوعلی را به عنوان کتاب طبّ انتخاب کردم و در «مسجد امام(ره)» کتاب قانون را روی منبر می‌بردم و روزی یک ورق تدریس می‌کردم و ۱۵۰ مسجدی متعهّد هم داشتیم که یادداشت می‌کردند  و به مسئولیت خودشان مریض پیدا می‌کردند و برای آنها نسخه می‌نوشتند و نتیجه آن را به من گزارش می‌کردند. ده سال من  قانون را بدین ترتیب در مسجد امام(ره) تدریس کردم و این‌طور بود که جذب علم الابدان شدم.


  • پس استاد نداشتید؟

نه، خودم قانون را خواندم. این سرگذشت من بود.


  • ویژگی طبّ بوعلی چیست و چه تفاوتی در طبّ او وجود دارد که در مقایسه با طبّ‌ها و روش‌های سنّتی دیگر مثل طبّ هندی، ژاپنی و… آن را ماندگار کرده است؟

در طول تاریخ برخی انسان‌ها، ناشناخته‌اند؛ اگرچه در کل هم انسان موجودی ناشناخته است. بوعلی سینا فردی نابغه است؛ اوّلاً فقیه صاحب نظر و مجتهد است. ثانیاً بعد عرفانی او فوق العاده بالا است؛ ایشان از آیه: «و لقد علمتم النّشأه الاُولی فلو لا تذکّرون»2؛ اگر شما نشئه اولای انسان را بدانید آنگاه متوجّه می‌شوید که به قدری برای شما پر بار است که همه سؤالات شما را پاسخ می‌دهد و احتیاجی به تذکّر نیست و همان کافی است. بنابراین بوعلی ما را به گردش علمی دعوت می‌کند. گردش در نشئه اوّلی که توضیحش مفصّل است و وقت خوانندگان محترم را نمی‌گیرم. آنجا به این نتیجه می‌رسد که غیبِ جهان جایی است که سه چهار تا انرژی وجود دارد و این انرژی‌ها در فرمول‌های ریاضی مسخّر شده‌اند: «و سخّرلکم ما فی السّموات و الأرض۳؛ و آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است، همه را [که از سوی اوست] برای شما رام ساخت.» این اتم است و اتم‌ها را تشکیل داده‌اند و فیزیک از اینجا شکل گرفته است. همچنین انسان علم خود را از عالم ملکوت نیز می‌گیرد: «و کذلک نری إبراهیم ملکوت السّموات و الأرض۴؛ و بدین سان ابراهیم را ملکوت آسمان‌ها و زمین می‌نمودیم.» ملکوت، متافیزیک است. عناصر اربعه، فیزیک است و ملکوت متافیزیک و ماوراء الطبیعه است که راه آن مبارزه با نفس است: «والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا۵؛ آنها که در راه ما (یعنی در راه و هدف خدا) جهاد می‌کنند، با [تأکید حتماً حتماً] شاهراه‌های خودمان را در اختیارش قرار می‌دهیم.» در آیه، «صراط» و «طریق» نیامده، بلکه «سبیل» آمده، یعنی شاهراه و نه یک شاهراه بلکه؛ شاهراه‌های خودمان.

من در سنّ هشت سالگی این را آزمایش کردم. با برادرم به مکتب مرحوم آقا شیخ رحیم می‌رفتیم. راه طولانی بود. روزی دو شاهی به ما می‌دادند و ما ناهار آنجا می‌ماندیم. با یک شاهی دو لواش می‌خریدیم و یک شاهی هم یک روز حلوا ارده، یک روز لبو و یک روز سبزی می‌خریدیم. پدر ما از مراجع بود و از بیت المال استفاده می‌کرد. در زنجان ماشین نبود و میوه‌ها را در رودخانه می‌ریختند تا نگندد و آب ببرد. او هر روز یک نوع میوه می‌خرید و خودش می‌آورد و به باربر هم نمی‌داد و بین همه تقسیم می‌کرد. پدرم چهار تا زن داشت و ما بیست و دو تا بچّه بودیم. مادر من سیّده‌ای صاحب کرامت بود. سهم ما را نگه می‌داشت و بعد از ظهر که ما برمی‌گشتیم میوه‌ها را به ما می‌داد. بچّه‌ها دور ما را می‌گرفتند و معلوم بود که با یکی دو تا زردآلو راضی نشده‌اند. مادرم اصرار می‌کرد بخورید وگرنه بچّه‌های دیگر از شما می‌گیرند. من تظاهر می‌کردم و می‌گفتم شما خاطر جمع باشید. مادرم کار داشت و می‌رفت. از اینجا دقّت کنید، من با اینکه خیلی انگیزه داشتم، میوه‌ها را نمی‌خوردم. جهاد با نفس من همین بود؛ جهاد با نفس کودکانه. امّا طولی نکشید که از عالم ملکوت طَبق‌هایی به قلب من الهام می‌شد و آن طبق‌های علم بود. در همان زمانی که به مکتب می‌رفتم، روزی آقای روزبه، معلّم ریاضی به آنجا آمد و ۵ نفر را انتخاب کرد که یکی من بودم. چهارشنبه به مدرسه آقای روزبه رفتیم. شنبه دفتر نمره را که گرفتند، من شاگرد اوّل شدم. تا کلاس نه شاگرد اوّل بودم و بیشتر از آن، مدرسه نرفتم. وقتی آقای روزبه یک بحث ریاضی را تدریس می‌کرد به بچّه‌ها می‌گفت: چه کسی می‌تواند بیایید و دوباره درس را بگوید؟ هیچ کس توان نداشت درسی را که او داده، دوباره بدهد. من دست بلند می‌کردم و می‌رفتم و درسی را که آقای روزبه داده بود، دوباره می‌گفتم. تا سال ۱۳۱۷ که پدرم استعداد مرا دیده و شناخته بود  و به همین دلیل به من گفت: تو که این لیاقت را داری، آن را مفت نفروش. بیا و سرباز امام زمان(ع) و طلبه شو. من هم قبول کردم. از «امثله» تا «کفایه» را یک ساله تمام کردم؛ در حالی که همه الآن هشت ساله تمام می‌کنند من خودم می‌خواندم و ابوی گوش می‌کرد و اگر جایی توضیح لازم بود، می‌گفت.

  • کلّ سطح را یک ساله تمام کردید؟

بله، سپس به نظرم رسید، به قم، نزد آقا شیخ حسین دین محمّدی، هم حجره آقای بروجردی  بروم. پیش ایشان کفایه می‌خواندم. یک مسئله مطرح شد و ایشان از من سؤال کرد. من پاسخ گفتم. او گفت: دیگر تقلید بر شما حرام است، شما مجتهد شده‌اید. یعنی ما در متن کفایه به اجتهاد رسیدیم. در قم آقای حجّت، آقای خوانساری، صدر، علّامه طباطبایی (مفسّر قرآن) و امام(ره) استاد بودند و من به درس همه ایشان حاضر شدم؛ یعنی همه اساتید قم را درک کردم دیدم همه آنها را می‌دانم. این کلاس‌ها برایم شبیه مباحثه بود. زنجانی‌ها در «مدرسه دارالشّفاء» حجره‌ای داشتند و من در آنجا می‌رفتم. رفقا به من متلک می‌انداختند که فلان فلان شده تو نه مطالعه می‌کنی، نه مباحثه می‌کنی، ولی در درس بلبل زبانی می‌کنی و توجّه استاد را به خود جلب می‌کنی. از آنجا به بعد من دیگر هر درسی را می‌رفتم برایم مزه مباحثه داشت. این فشرده‌ای از زندگی من بود.


  • ارکان طبّ بوعلی را در کجا می‌توان یافت؟

جلد اوّل کتاب قانون ارکان مزاج‌ها را بیان کرده و آن را آقای شرف کندی (که کُرد است) ترجمه کرده و ترجمه خوبی است. ما هر روز صبح این کتاب را مباحثه می‌کنیم. کتاب خون، همه در جلد اوّل است. جلد دوم خواصّ گیاهان است. جلد سوم درباره سموم است. جلد چهارم درباره آرایش مو، ریزش و رویش مو است. قانون مجموعاً هفت جلد است.

  • معایب طبّ جدید که در سده‌های اخیر بروز کرده و همه بشر را درگیر کرده است، چیست؟

معیار طبّ جدید باید عوض شود. الآن طب دو بخش است: طبّ مافیایی و طبّ سنتی. طبّ سنتی  مثل تعلیم قرآن، مقدّس است و معلّم طبّ حقّ پول گرفتن ندارد. ما از اوّل در اینجا یک قِران از کسی پول نگرفتیم؛ نه برای تدریس و نه برای معالجه. اینجا هم مثل قضاوت و تعلیم قرآن نمی‌شود اجرت گرفت؛ [بلکه] دولت باید از بیت‌المال زندگی طبیعی و آبرومندی برای آنها تأمین کند. امّا طبّ مافیایی بر گرد گوساله طلایی، یعنی پول طواف می‌کند. آنها تاکتیک‌هایی دارند؛ اوّلاً آنها می‌ترسانند؛ در مقابل در طبّ سنّتی طبیب تا مریض را می‌بیند می‌گوید: «بسم الله الرّحمن الرّحیم»، شفا دست خداست و طبیب بهانه است. هدف طبّ مافیایی فقط کسب پول است؛ پول‌های کلان. مثلاً می‌گویند هزینه‌اش یک میلیون تومان است، آن را به حسابم بریز و فیش آن را بیاور تا من نسخه بنویسم و اگر نسخه بنویسد، ولی مریض نتواند پول بدهد، نسخه را از او می‌گیرد و پاره می‌کند. کارهای عجیبی می‌کنند. ولی همان‌طور که گفتیم طبّ سنتی مثل تعلیم قرآن، مقدّس است. ما طبّ سنّتی را انتخاب کردیم. نه طبّ مافیایی را و از هیچ کس هم پول نمی‌گیریم. الآن هر شب حدود۱۳۰ تا ۱۴۰ نفر مریض از اقصا‌نقاط دنیا می‌آیند و اینها همه آثار همان جاهدوا فینا است.


  • برای حفظ، ثبت، انتقال و ماندگاری روش‌هایی که به آنها رسیده‌اید، چه کرده‌اید؟

ما بیش از ۱۵۰ نوع دارو تهیه کرده‌ایم که بسیاری از آنها ثبت شده‌اند. الآن بیماری آنفولانزا، لرزش دست، ضعف مغز، سینوزیت، گرفتگی رگ‌های قلب را معالجه می‌کنیم. یکی را توضیح می‌دهم.چندی پیش یک دکتر آقا و یک دکتر خانم از آمریکا آمده بودند که پنج رگ قلب آنها گرفته بود. تشکیلات ما طلبگی است و او ابتدا جرئت نمی‌کرد. من گفتم: نگران نباشید ما با ضمانت، معالجه می‌کنیم. چون گفتم با ضمانت او جرئت پیدا کرد. خودم چهار زالو برای بالای پستان چپ آقا انداختم و خانمی، پنج تا زالو برای خانم انداخت. پس فردا اکو کرده بودند و گفته بودند رگ‌های شما باز شده است. آمدند و دسته گلی سبز به همراه پول آوردند. من گفتم: پولی نیست. گفتند: پس چی؟ گفتم: صلواتی است. نمی‌دانستند صلوات چیست؟ گفتم: صلوات هدیه‌ای است برای جوانانی که شما آمریکایی‌ها کشتید. آنها به خود لرزیدند. چون دو چیز طیره عقل است: دم فرو بستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی. سخن من به جا بود.

  • الآن سیستم پزشکی کشور و وزارت بهداشت از شما حمایت می‌کنند؟

بله، دو پودر یکی برای تقویت معده و دیگری برای تقویت قلب را به آنها دادم. آنها آزمایش کردند و مجوّز قانونی برای تولید و سپس تکثیر در داروخانه‌ها صادر کردند و ما الآن این داروها را در نسخه می‌نویسیم.

چون من پیر شده‌ام و نمی‌رسم آقای شیرازی سعی می‌کند بقیه داروها را هم به ثبت برساند و ایشان مضایقه نمی‌کند، امّا مقدّمات و هزینه‌هایی دارد. الآن داروهایی هست که ثبت آن ۱۵ میلیون هزینه لازم دارد.

چرا این پول‌ها را می‌خواهند؟ سنگ‌هایی است که جلوی کار ما گذاشته‌اند…


  • موضوع مجله ما انتظار و مهدویّت است و چیزی که در سال جدید در پی آن هستیم با این رویکرد بوده که در شهر و جامعه منتظران همه چیز باید رنگ و بوی انتظار بگیرد؛ تغذیه، بهداشت، تعلیم و تربیت و … اگر بخواهیم به سوی ایجاد جامعه منتظر پیش برویم باید روش‌های تغذیه جامعه اصلاح شود، نظر شما چیست؟

دوره ظهور امام زمان(ع) همه چیز صلواتی می‌شود. بعضی از متفکّران گفته‌اند: در زمان ظهور، رمز تولید میوه‌ها ساده می‌شود و همه چیز به سادگی به دست می‌آید. ۱۸ استاد دانشگاه آمده بودند و نظر مرا در مورد همین موضوع می‌خواستند که ما چرا گوشت خوار نیستیم و میوه‌خواریم؟ و این مطلب را از قرآن مجید فهمیده‌ایم: «و قلنا یا آدم اسکن أنت و زوجک الجنّه و کلا منها حیث شئتما رغداً و لا تقربا هذه الشّجره فتکونا من الظّالمین»6؛ بعد از آنکه آدم را آفریدیم گفتیم: ای آدم تو و همسرت درون باغ بروید، در باغ میوه هست و هر جا خواستید بروید و هر چه خواستید بخورید، امّا خداوند به بوته گندم اشاره کرد و فرمود، به سوی این درخت نروید که به خودتان ظلم می‌کنید. چون این دانه است و معده شما نمی‌تواند آن را هضم کند و شما چینه‌دان و سنگدان ندارید و [بعد از خوردن آن] به توالت احتیاج پیدا می‌کنید و چون در بهشت توالت نیست ناچارید از بهشت خارج شوید. شیطان این [سخن] را شنید و به سراغ آدم و حوّا آمد و گفت: ما با هم یک سابقه تاریخی داریم و شما یک بار به من بدی کردید، امّا من می‌‌خواهم آن سابقه را جبران کنم. می‌دانید چرا به شما گفته‌اند گندم نخورید. شیطان قسم دروغ به خدا خورد (در حالی که تا آن زمان آدم و حوّا قسم دروغ نشنیده بودند) که من خیرخواه شما هستم. آنها می‌ترسند که شما گندم بخورید و دو فرشته شوید یا برای همیشه در بهشت باشید. آنها می‌خواهند شما را از بهشت بیرون کنند و بنابراین گفتند از آن گندم نخورید. پس به طرف درخت رفتند، امّا به محض آنکه به سوی درخت؛ یعنی بوته گندم دست دراز کردند، لباس‌هایشان افتاد و عریان شدند. حال چه کنند؟ باید از برگ درختان برای پوشاندن خود استفاده کنند. آنها دو برگ انجیر چیدند و هر کدام ستر عورت کردند. جبرئیل آمد و گفت: خود را برای رفتن آماده کنید که دیگر اینجا جای شما نیست. بالأخره آدم و حوّا را به زمین آورد. اینها را تاریخ هم تأیید می‌کند.

این جریانی است که نشان می‌دهد ما میوه‌خوار هستیم.


با توجّه به ساختار طبیعی بدن انسان، چه توصیه‌ای درباره تغذیه به خوانندگان مجله می‌فرمایید؟

هر قدر بیشتر میوه بخوریم سلامتی به ما نزدیک‌تر است. بنابراین من در برنامه تغذیه توصیه می‌کنم که صبح‌ها بعد از نماز که معده فعّالیت خود را انجام داده و کاملاً خالی است، یک عدد موز بخورند. این سالم‌ترین و مقوّی‌ترین غذا است و بعد از ناهار یک پرتقال شیرین بمی‌بخورند و بعد از شام یک سیب شیرین، سیب دماوند قرمز یا سیب زرد بخورند.

  • طبق آیه قرآن: «و لحم طیرٍ ممّا یشتهون» گوشت مرغ نیز در بهشت وجود دارد، نظر شما در این مورد چیست؟

بله، قوم حضرت عیسی(ع) از او خواستند که از خدا بخواه برای ما مائده‌ای بفرستد «تکون لنا عیداً لأوّلنا و آخرنا؛ تا ما را و آنان را که بعد از ما می‌آیند عید و نشانی از تو باشد». حضرت عیسی از خدا خواست و دعایش مستجاب شد. یک طَبق ماهی پخته و بریان از بهشت آمد. امّا نوع چیزی که در باغ وجود دارد، میوه هست و ما میوه خواریم. حال کدام میوه را نخورید؟ سرکه نخورید. بعضی طلّاب پیش من می‌آیند و اعتراض می‌کنند که ما در روایات داریم که در هر خانه‌ای سرکه باشد، مرض به آنجا نمی‌آید. این طلبه‌ها از این مطلب غافلند که این روایات برای نژاد عرب خطّ استوایی است که مزاجشان صفراوی است و سرکه برای آنها نعمت و برکت است. امّا ما در منطقه معتدل شمالی هستیم و اگر سرکه بخوریم، ضررش را می‌بینیم. تجربه بهترین علم است. ترشی زیاد هم نخورید. ما مریض‌هایی داریم که علّت مرض‌های گوناگون آنها، ترشی خوردن زیاد است، چون قدرت دفاع بدن ضعیف می‌شود و زمینه برای انواع مرض‌ها آماده می‌شود. میوه‌های ترش ضرر دارد. پس سرکه نخورید و پرهیز کنید.

  • نظر شما درباره غذاهای جدید که الآن در بازارها وجود دارد، مثل مرغ‌ها، غذاهای بسته‌بندی شده و آماده چیست؟ مشکلات تغذیه جدید چیست؟

من دراین‌باره دخالت نکرده‌ام، چون با اقتصاد جامعه برخورد می‌کند. من خودم مرغ‌داری کرده‌ام. در حال حاضر مرغ‌ها را با واکسن و هورمون بزرگ می‌کنند. اگر برای کسی گوشت مرغ را بنویسیم، می‌گوییم پوست آن را بکنید، چون هورمون‌ها در زیر پوست مرغ جمع می‌شوند. در علم دست برده شده و از حالت طبیعی خارج شده است.

  • دعا بفرمایید؟

ما همیشه صبح‌ها دعا می‌کنیم. یک دختر دارم که شب و روز مراقب مادرش هست. من خودم پیش خدا پرونده‌ام سیاه است. آن دختر را از خواب بیدار می‌کنم دو تایی برای همه دعا می‌کنیم.

  • از اینکه در این گفت‌و‌گو شرکت کردید متشکریم.


ماهنامه موعود شماره ۱۱۱

پی‌نوشت‌ها:
۱. بحارالانوار، ج۱، ص۲۲۰.     
۲. سوره واقعه(۵۶)، آیه ۶۲.
۳. سوره جاثیه(۴۵)، آیه ۱۳.     
۴. سوره انعام(۶)، آیه ۷۵.
۵. سوره عنکبوت(۲۹)، آیه ۶۹.
۶. سوره بقره(۲)، آیه ۳۵.
۷. سوره واقعه(۵۶)، آیه ۲۱.
۸. سوره مائده(۵)، آیه ۱۱۴.

همچنین ببینید

مایه حیاتی که موجب عذاب می‌شود

یک متخصص طب سنتی گفت: افراد آب بسیار ننوشند چرا که نوشیدن آب فراوان سر منشاء بیماری است و دردها را به سمت خود می‌کشد. ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *