از مسیحیت عیسی تا مسیحیت پولس

234 otg2yjezmt - از مسیحیت عیسی تا مسیحیت پولسپولس آن قدر در مسیحیت تندروی کرد که مسیحیت عیسوی را دگرگون ساخت و تبدیل کرد به مسیحیت خاصی که از آن امروز با نام مسیحیت پولسی نام برده می‌شود. یعنی مسیحیتی را که برخاسته و ادامه یهودیت بود، ایشان منحرف کردند. وقتی شما تاریخ انبیا را مطالعه می‌کنید، نوحیت و ابراهیمیت و لوطیت و آدمیت نداریم، یعنی ایسم ها را نداریم. اولین دین ابراهیمی‌که رسمیت پیدا می‌کند، یهودیت است.

 
 
 
سخنرانی دکتر حمید کثیری

همایش تثلیث از دیدگاه اسلام و مسیحیت در تاریخ ۲۶/۱۱/۸۵ در مدرسه عالی شهیده بنت الهدی با حضور طلاب و استادان برگزار شد. در این همایش، حجت الاسلام و المسلمین دکتر حمید کثیری سخنرانی کرد. متن سخنان ایشان بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم

در یک نگاه کلی، دین ها دو دسته‌اند: عقیدتی و غیر عقیدتی. امروز ما دین هایی داریم که عقیده مندند. دیندارانشان عقیده به یک آموزه عقیدتی دارند. دین هایی هم هستند که کاری با عقیده ندارند، بی عقیده‌اند. بالاتر از آن، دین هایی داریم که بی دین اند. در کنار دین ها، الهیات داریم. الهیات هم لزوماً امری قدسی نیست. فکر نکنید هر نظام الهیاتی لزوماً امری قدسی را ترویج و تبلیغ می‌کند. ما امروز الهیات های ضد الهیات داریم. یعنی هم دین های ضد دین و هم الهیات ضد الهیات. امروز با نگاه به جغرافیای ادیان، محقق به راحتی در می‌یابد که بعضی از این دین ها، دین های عقیده مندند. برخی دینداران عقیده به آموزه های عقیدتی و الهیاتی دارند. در میان این دین ها، بعضی رویکردها، رویکردهای تک ساحتی اند. یعنی نگاه یک سویه به دین دارند، یک بعدی اند. در کنار دین های تک ساحتی، ما دین هایی داریم که چند ساحتی هستند اما کامل نیستند. منظور ما از دین کامل دینی است که ربط به مبدأ داشته باشد، در حال و برای حال است، برای حالِ انسان ها پیام و نگاه به آخرت و آینده داشته باشد. آیا همه دین ها این گونه‌اند؟ قطعاً نه. بعضی از دین ها از مبدأ بریده‌اند. دین هایی داریم که عقیده به خدا ندارند. اکثر عقیده مندان به مکتب بودیسم کاری به خدا ندارند. اصلاً بعضی از این ادیان از معاد بریده‌اند و کاری با آن ندارند. بعضی از یهودیان این گونه‌اند که اصلاً عقیده به معاد ندارند؛ بلکه عقیده به نوعی معاد دنیوی دارند. بعضی دین ها از حال انسان غافلند، با انسان کاری ندارند. انسان، موضوع این ادیان نیست. در یک نگاه کلی، می توانیم این جمع بندی را داشته باشیم که سه دین مبتنی بر وحی، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام، دین های دین باورند؛ الهیات های عقیده مند دارند، دنبال ارائه نظام قدسی برای هدایت انسان ها هستند. این سه دین تلاش می‌کنند آموزه های خداشناسی شان را مبتنی بر حقیقتی قدسی کنند. این حقیقت قدسی، وحی است؛ با این تفاوت که در یهودیت، وحی نازل شده از جانب خداوند چند بار دستخوش تغییر و تبدیل شده است. مثلاً الواحی را که قرآن می فرماید خداوند به حضرت موسی (ع) در کوه طور وحی کرد، حضرت موسی (ع) وقتی از کوه طور به پایین آمد و دید قومش بت پرست و گوساله پرست شدند، «فاخذ الواحا»؛ و الواح را شکست، یعنی ده فرمان را. آن ده فرمان که وحی موسوی و در این الواح مکتوب بود از بین رفت. مردم هم در آن زمان آن ها را در ذهن ها نگه نداشته بودند. خداوند دوباره این الواح را نوشت و در اختیار حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل قرار داد. بر فرض این که این حرف صحیح باشد، اگر به تورات امروزی یعنی به مجموعه عهد عتیق و تورات و ملحقاتش نگاه کنید وحی ای را که برای ما مسلمان ها قابل فهم باشد از کلّ این کتاب فقط در یک جایش وجود دارد. برای مسلمان قابل فهم باشد یعنی حرف به حرفش سخن خدا باشد. از کلّ یهودیت و وحی موسوی آن چه که مانده و وحی بنی اسرائیلی و انبیای سلف و مابعد آن است، همان ده فرمان است، همان ده جمله است. بقیه عهد عتیق مکتوبات دست بشر است. به راحتی می‌بینید که وحی نیست. در آن ها آمده که موسی (ع) مُرد. اگر وحی بود و خداوند به حضرت موسی القا کرد وحضرت موسی دستور به کتابت داده باشد یا خودشان حضرت – نوشته باشند، نمی توانست تاریخ وفاتش در آن جا باشد. برای ما مسلمان ها باید این امر واضح باشد که وقتی ما از وحی سخن می‌گوییم مراد ما از وحی کدام قسمت از این کتاب است، یا وحی موجود در کدام یک از کتاب ها است.

در مسیحیت عیسوی، بنابر آن چه که در قرآن مجید وجود دارد، مانند یهودیت، وحی، محور اصلی دین بود. مسیحیت، دین وحی محور بود؛ اما امروز در مجموعه عهد جدید و اناجیل و ملحقاتش، وحی ای را ملاحظه نخواهید کرد؛ وحی به آن معنا که سخن خدا و از آسمان و از جانب خداوند بر قلب حضرت عیسی (ع) نازل شده باشد. وقتی که شما عهد جدید را مطالعه می‌کنید، مثلاً انجیل متی را، می‌بینید زندگینامه حضرت مسیح و شجره ایشان آمده و زندگی ایشان است. با یک نگاه خیلی ساده، متوجه می‌شوید که اناجیل گزارش زندگی حضرت مسیح اند.

وحی در مسیحیت کجاست؟ مسیحیت، دین وحی محور است. وحی اش کجاست؟ الآن وحی ای در مسیحیت وجود ندارد. در کنار مسیحیت عیسوی یا مسیحیت مسیحایی، مسیحیت های دیگر هم داریم که مهم ترین آن ها مسیحیت پولسی است. مسیحیان امروزی، مسیحیت پولسی اند؛ نه مسیحیت عیسوی. مسیحیت، مبتنی بر وحی مسیحایی نیست بلکه مسیحیتی است که مبتنی است بر تفسیر شخصی به نام پولس، که از حواریون حضرت مسیح (ع) هم نبوده است. شما در تحقیقاتتان حتماً روی پولس تمرکز کنید و این شخصیت را بشناسید.

مسیحیت پولسی دارای ویژگی هایی مبتنی بر ابعاد مختلف است. در خداشناسی، مبتنی بر آموزه خداشناسی برگرفته شده از آیین یهودیت است. تصویر خدا در یهودیت، خدای قومی است؛ خدای قوم بنی اسرائیل است. بنی اسرائیل دوازده صنف و گروه بودند. خدای یهودیت، خدای یکی از این اسباط و قبایل است، وآن قبیله یهودا است. یهودیت یک فرقه و یک صنف از اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل است. در این گرایش، خداوند، خداوند قومی است. یعنی این خداوند اگر می خواهد موجود باشد لازمه اش این است که این قوم موجود باشد. لولا یهودیت، خدایی هم وجود نخواهد داشت. اگر یهودیت به صورت یک قوم می خواهد موجود باشد باید آن خدا به اجبار با این قوم باشد. نه این قوم و قومیت و ملیت بدون خدا قابل تصور است و نه آن خدا بدون این قومیت.

از نگاه یهودیان، خداوند، جهان را در شش روز خلق کرد، و در روز هفتم استراحت کرد. تصویر آنان از خداوند، تصویر انسانواره است؛ انسانی که فعالیت می‌کند و نیاز به استراحت دارد. خداوند جهان را در شش روز خلق می‌کند و در روز هفتم به استراحت می پردازد. جهان را به چه کسی واگذار می‌کند؟ ارباب جهان چه کسانی باید باشند؟ مسلماً یهودیان. بنابراین، یهودیان سروران انسان ها هستند و هر انسان دیگری غیر از این قوم باید در خدمت این قوم باشد. امروز هم می‌بینید که تلاش می‌کنند بر دیگر انسان ها برتری پیدا کنند و برتری و سیادت خودشان را بر انسان های دیگر اثبات کنند و وقتی می‌بینند در جمهوری اسلامی ایران اندیشه استقلال برخاسته است، می خواهند به هر وسیله ای که شده آن را سرکوب کنند.

حالا سؤال ما این است که خداوند طبق عقیده آنان، در روز هفتم استراحت کرد. حالا خدا اصلاً در جهان آنان، کاری ندارد؟ خدا که نمی تواند بیکار باشد. یهودیان، ربانیون و متألهان یهودی برای خدا تعیین تکلیف کرده‌اند که خداییت خدا در روز استراحت به این است که حتماً یک برگ از تورات را بخواند. این تصویر خدا در یهودیت است.

گفته شد که‌اندیشه خدا در مسیحیت پولسی، مبتنی بر اندیشه خدا در یهودیت است. پولس کیست؟ پولس، یک یهودی متعصب بود و تلاش می‌کرد که مسیحیان صدر مسیحیت را با شکنجه و آزار به یهودیت برگرداند. فعالیت های زیادی انجام داد. یک روز هم تصمیم گرفت که از اورشلیم به سمت دمشق برود تا یهودیان مسیحی شده در دمشق را به سنت اصلی شان که یهودیت باشد برگرداند. پولس ادعا می‌کند که در راه، مسیح بر او ظاهر شد و گفت: چرا قوم مرا اذیت می‌کنی؟ تا کی می خواهی قوم مرا اذیت کنی؟ او بعد از این دیدار، مسیحی شد. هیچ دلیلی هم نیست که اثبات کند ادعای پولس درست باشد؛ فقط یک ادعا است. یعنی کل مسیحیت پولسی بر یک ادعا و یک رؤیا مبتنی است؛ نه بر واقعیت؛ بر یک اسطوره و افسانه مبتنی است؛ بر تاریخ مبتنی نیست؛ یعنی متن و سند ندارد. شما نمی توانید آن را اثبات کنید. شما نمی توانید در متن تاریخ، آن را مطالعه و با جغرافیای آن زمان تطبیق کنید؛ بلکه ادعایی است که شاهدش خود پولس است. قصه اش در اعمال رسولان، از جمله در کتاب های عهد جدید، به صورت مفصل آمده است. پولس آن قدر در مسیحیت تندروی کرد که مسیحیت عیسوی را دگرگون ساخت و تبدیل کرد به مسیحیت خاصی که از آن امروز با نام مسیحیت پولسی نام برده می‌شود. یعنی مسیحیتی را که برخاسته و ادامه یهودیت بود، ایشان منحرف کردند. وقتی شما تاریخ انبیا را مطالعه می‌کنید، نوحیت و ابراهیمیت و لوطیت و آدمیت نداریم، یعنی ایسم ها را نداریم. اولین دین ابراهیمی‌که رسمیت پیدا می‌کند، یهودیت است. قبل از آن، پیغمبرانی داشتیم که اولوالعزم هم بودند، کتاب هم داشتند، رسول هم بودند اما مکتبی از خودشان نساختند. یعنی اگر پولس نبود یک مکتب فکری با عنوان دین مسیحیت تحقق پیدا نمی‌کرد. زیرا «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ …». 1 و این دین از صدر خلقت، از حضرت آدم شروع شده است و می‌بایست به نبوت و رسالت حضرت محمد بن عبدالله (ص) خاتمه پیدا بکند. این سلسله و این خط و جریان دین های وحیانی و الهی با آمدن شخصی به نام پولس که عقایدش بر یک ادعا و بر یک رؤیا و افسانه مبتنی است دچار انحراف شد. از طرفی، مطلبی به نام مسیحیت جا افتاد. ما در کنارش یهودیت را داریم. قبل از آن اصلاً یهودیتی وجود نداشت؛ عقیده ای بود اما سدی نبود، راهی نبود، حرفی نبود، بلکه جریان بود، در بستر ادیان الهی و وحیانی جاوید بود؛ از آن وقت به بعد ما دینی به نام یهودیت داریم. حضرت مسیح دینی را بنیان ننهاد، بلکه تأکید بر رسالت خودش داشت و بشارت داد به شخصی که بعد از او خواهد آمد و موجب آرامش مردم خواهد شد و آنان را هدایت خواهد کرد. حالا آنان عقیده دارند که او روح القدس است. روح القدس جزء عقیده مسیحیان است، جزء یکی از اقانیم است و به اصطلاح جزء مثلث الوهیت است، بود و هست و خواهد بود. لزومی ندارد که روح القدس بعداً بیاید و انسان ها را آرامش بدهد. پس اگر پولس نبود، جریان ادیان به اسلام جاری می‌شد اما دچار انحرافو وقفه شد.

تفکر پولسی چه ویژگی هایی دارد؟ پولس عقیده به مسیح محوری، مسیح مرکزی و مسیح خدایی داشت. در اندیشه مسیحیت پولسی، شخصی به نام عیسای مسیح بر مسند الوهیت تکیه می زند و خدا می‌شود. هیچ پیغمبری نمی تواند ادعا کند که خداست. اصلاً پیغمبران عاقلند و نمی توانند ادعای الوهیت بکنند. و این آموزه الوهیت حضرت مسیح که از محورهای اصلی عقیده مسیحیت پولسی است، در یک ساختار تثلیثی بیان می‌شود. تثلیث از مبانی اصلی مسیحیت پولسی است. به این معنا که عقیده دارند خدا یکی است و در عین حال، سه تا است؛ یعنی پدر و پسر و روح القدس. اگر این ها سه تا هستند فکر نکنید سه تا هستند، این ها یکی هستند و در عین این که یکی هستند سه تا هستند. دو هزار سال گذشته و هنوز یک بیان عقلانی از این آموزه در هیچ جای جهان وجود ندارد؛ برای این که اصلاً معقول نیست. میلیون ها کتاب نوشته شده تا تثلیث را قابل باور سازد، ولی فایده ای نداشته است. تمام انبیا، عقلا، خود خدا هم اگر تلاش بکند دو به علاوه دو نمی‌شود دوازده، دو به علاوه دو می‌شود چهار. این امر معقولی است. خدا هم نمی تواند این ها را تغییر دهد. بنده در خارج تدریس می‌کنم و شاگردانم مسیحی اند. یک سوم از آنان کشیش اند. از آنان می پرسم تفاوت انسان و حیوان در عقلش است و شما که انسان عصر خرد، انسان عصر قرن بیست و یک هستید چه بیانی از تثلیث دارید؟ می‌گویند این جزء ایمان و عقیده ماست. می‌گویم: عقیده نباید معقول باشد؟ می‌گویند: نه. دو هزار سال علمای ما این گونه عقیده داشتند. ما چکار کنیم؟ این همان جواب بت پرستان است که در قرآن آمده است: «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّه وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ». 2 برای خودشان هم جا نیفتاده است. اما امروز چه می‌گویند؟ امروز می‌گویند تثلیث از اسرار الهی است. پس یکی دیگر از ویژگی های مسیحیت پولسی این است که بر سرّ و راز و رمز استوار است و مبتنی بر عقل و منطق نیست.

خاطره ای را خدمتتان عرض کنم. بنده لازم بود تا بیست واحد از این درس را امتحان دهم. گفتم من مسلمانم. لازم نیست کل عقیده شما را بخوانم. دلم می خواهد در تثلیث بیشتر از شما استفاده بکنم و این آموزه را دریابم. کتاب های زیادی را خواندم … بعد از چند ماه امتحان دادم. به جای نمره یک، به من دو دادند. نمره یک، به معنای عالی است. آن استادی که از من امتحان گرفت، گفت: می دانی چرا به شما، نمره دو دادم؟ گفتم: نه. گفت: برای این که من خودم از این درس از استاد نمره دو گرفتم، نمی توانستم به تو نمره یک بدهم. من نمره دو گرفتم چون به آن عقیده ای ندارم. یعنی شما کورکورانه باید قبول کنید. چون من به این امر عقیده پیدا نکردم، به من نتوانستند نمره یک بدهند. امتحان دادم و نمره را گرفتم. وقتی کارنامه را به ما دادند، رفتم خدمت استاد و گفتم تثلیث را من تازه فهمیدم؛ که هستی تثلیث، صفر است. باید همین طور قبول کرد. از افتخارات دین ما است که وقتی به رساله عملیه مراجعه می‌کنید در آن جا آمده که مسلمان باید در عقاید خودش تحقیق بکند و تقلید در اصول دین جایز نیست. مرجع تقلید در فروع دین مسئولیت دارد و در اصول دین، هر کس مسئول کار خودش است. یعنی چه؟ یعنی با توجه به عقلی که خداوند به انسان داده است و به کمک وحی و اختیاری که به ما داده است خودمان بیاندیشیم که خداوندی وجود دارد و اگر وجود دارد باید چه صفاتی داشته باشد. هیچ کس نمی تواند امر الوهی را به شما دیکته بکند. در فروع، در شرعیات هم مطلوب این است که همه ما مجتهد باشیم. در مسیحیت اصلاً چنین آزادی وجود ندارد. مسیحی آن است که بگوید هر چه که شما بگویید قبولش دارم. یعنی چه؟ یعنی خدا کیست؟ سرّ است. روح القدس کیست؟ سرّ است. تثلیث چیست؟ سرّ است. کلیسا چیست؟ سرّ است. لازم نیست بفهمید. شما فقط باید ایمان بیاورید. در اسلام، اسلام، مقدم بر ایمان است. یعنی انسان معقول با تفکر به یک حقیقت می رسد و مقهور آن حقیقت می‌شود. امروز تلاش می‌شود بگویند ایمان مقدّم بر اسلام است. این جریان باطل و ضد اسلام است. می‌گویند چه لزومی دارد نماز بخوانیم؟! نماز، ارتباط با خدا است. هفته ای پنج دقیقه بنشینیم مدیتیشن بکنیم. این اندیشه در روزنامه های غربی و کشورهای اسلامی ترویج می‌شود. جریان را در انگلیس شروع کردند، در ترکیه ادامه پیدا کرد و امروز به ایران رسیده است. این دیگر اسلام نیست. ما ایمانی را قبول داریم که مبتنی بر اسلام باشد. ما ایمانی را قبول داریم که مبتنی بر وحی محمدی باشد. اخیراً یکی – دو سال قبل، در ایران هم برخی از سخنرانی ها و کتاب ها و مقاله ها می‌گویند خداوند در اسلام، رمزآمیز و رازآلود است. اصلاً این طور نیست. اصلاً خداشناسی اسلامی این طور نیست. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ یلِدْ وَلَمْ یولَدْ وَلَمْ یکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ». از اول بود، در زمان رسول الله بود، الآن هست و تا روز قیامت هم همین طور خواهد بود و هیچ تغییری نخواهد کرد. در مسیحیت، ما رساله عقیدتی داریم. یعنی شما وقتی از مسیح راجع به خدا، معاد و… می پرسید، می‌گوید کلیسا چنین عقیده ای دارد. یعنی شما عقیده را هم باید از کلیسا بگیرید. این ها از ویژگی مسیحیت پولسی است. اگر در کلاس درس سؤال بکنی، می‌گویند ایمان ندارید. این، چه ایمانی است؟ این ایمان، قدسی نیست؛ یعنی در آن هدایت نیست؛ بلکه عقیده مضر است، بلکه خودش ضلالت هست. چطور می توانید به امری عقیده داشته باشید که باطل باشد؟! نتیجه ای که تثلیث، معقول نیست، ولی به آن ایمان دارند.
یکی از ویژگی های مسیحیت پولسی، نسبی گرایی است. پولس خودش استاد نسبی گرایی است. هر جا که با مذاق جامعه نساخت، دینش را تغییر داد. با قیصر مذاکره کرد که دینشان را رسمی‌بکند، گفتند بله ما دینمان را قدری جابه جا می‌کنیم. جابه جا کردند و دین رسمی‌کشورهایشان شد. دین اسلام، دین تغییر و تبدیل نیست. این از افتخارات اسلام است.

بعضی از نشریات تلاش می‌کنند آموزه های خداشناسی ما را آموزه های رمزآمیز و رازآلود جلوه بدهند. رمز، راز و اسطوره اصلاً با عقیده ما جور در نمی آید. بعضی می‌گویند در اسلام هم وقتی در باب خداشناسی، معرفت و عرفان الهی صحبت می‌شود، گفته می‌شود که کمال معرفت، تحیر در اسلام است و نبی اکرم (ص) فرمود: رب زدنی تحیرا. پس در اسلام هم تحیر وجود دارد؛ برای این که نبی اکرم (ص) این را از خدا می خواهد و می خواهد به تحیر برسد. در مسیحیت هم همه متحیرند، نمی دانند چه خبر است. امروز بیش از دو هزار سایت اینترنتی دارند شبهه پراکنی می‌کنند و بیش از صد رادیو، بیست وچهار ساعت دارند برنامه مسیحیت به زبان فارسی و اخیراً به لهجه های ایرانی اجرا می‌کنند؛ مثلاً تبلیغ مسیحیت به لهجه لری و یزدی و اصفهانی. الآن دارند تبلیغ و شبهه افکنی می‌کنند. حضرت نبی اکرم (ص) مخاطبش معلوم است. آن حضرت در دعاهایش می داند با چه کسی سخن می‌گوید. خدا را می‌شناسد. می خواهد بیش تر بشناسد، می‌گوید: رب زدنی تحیراً؛ بلکه می‌گوید: رب زدنی فیک تحیراً. یعنی بیشتر قوت و قدرت بده تا تو را بشناسم. این تحیر از کمال المعرفه است. یعنی چه؟ یعنی شما خلقت و عظمت دنیا را مطالعه کنید، به عظمت خداوند پی می‌برید. در اسلام، تحیر، بعد العلم است؛ اما در مسیحیت، تحیر، قبل العلم است. وجود خداوند، امری بدیهی است: «أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». 3 این استدلال برای کیست؟ برای فلاسفه، مجتهدین، متألهان و درس خوانده ها که نیست؛ این برای چوپان هاست که در صحراها هستند و می خواهند خدا را بشناسند. خداوند به مشرکان می فرماید: «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَه إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا». 4 اما وقتی با مسلمانان و مؤمنان صحبت می‌کند می‌گوید: «هُوَ مَعَکُمْ أَینَ مَا کُنْتُمْ»؛ ۵ «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ». 6 در اسلام تحیر بعد از علم است؛ یعنی کمال المعرفه است. در مسیحیت، جهل مرکب است.

مطلب دیگر این که آیه ای را که در ابتدای صحبتم تلاوت کردم در قرآن کریم هست که روز قیامت، خداوند از مسیح می پرسد: «أَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّی إِلَهَینِ مِنْ دُونِ اللَّهِ» 7 می فرماید: ای عیسای مسیح، تو بودی که به مردم گفتی من و مادرم را به عنوان خدا انتخاب کنند؟ آن حضرت می‌گوید: اگر من گفته باشم تو می دانی. استفهام، استفهام واقعی نیست و جواب نمی خواهد. شأن حضرت مسیح بالاتر از این حرف ها است. حالا اصل قصه را کنار بگذارید. چرا این مطرح می‌شود؟ مسیحیان عقیده به تثلیث دارند. مسیحیان عقیده دارند که در صدر اسلام، فرقه هایی یا اقوامی‌یا طوایفی در شبه جزیره بودند که عقیده به ثنویت داشتند. یعنی عقیده داشتند به الوهیت حضرت مسیح (ع) و حضرت مریم (س).

از طرف دیگر عقاید مسیحیت پولسی را که مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم از جای جای فرقه ها و گروه های مسیحی عقیده به الوهیت حضرت مریم مشهور است. الآن در کشور آلمان و کشورهای آلمانی زبان، فرقه اوماریا، عقیده به الوهیت حضرت مریم دارند. وحی در یهودیت، همان ده جمله است. در مسیحیت از وحی خبری نیست. در اسلام، کل کتاب ما وحی است. یعنی چه؟ یعنی در مسیحیت گزارش وحی را می خوانید. در یهودیت جزئی از وحی را دارید اما در اسلام کل وحی را. یعنی کتاب و دینی است که نه مبتنی بر وحی، بلکه خودش وحی است. از ابتدا تا انتهای قرآن کریم وحی است. در جهان، هیچ کتابی این گونه نیست. در جهان، هیچ کتابی و شخصی به این قوت پیدا نمی‌شود و این از افتخارات ما است.

www.qomicis.com


پینوشت:

 
۱. آل عمران، آیه ۱۹.

۲. زخرف، آیه ۲۲.

۳. ابراهیم، آیه ۱۰.

۴. انبیاء، آیه ۲۲.

۵. حدید، آیه ۴.

۶. ق، آیه ۱۶.

۷. مائده، آیه ۱۱۶.

همچنین ببینید

پروتستانتیزم ، روشنگری و میستی‌سیزم عبرانی

شاید عنوان این نوشته در برخورد اول بسیار تعجب‌برانگیز باشد. همچنین ممکن است این سؤال مطرح شود که قرار گرفتن واژه «میستی‌سیزم (نهان‌گرائی) ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *