آقای رضا بابایی از نویسندگان و پژوهشگران حوزه علمیه قم مقاله ای با عنوان «قدمای معاصر» نوشت و از عقب ماندگی محققان حوزه فلسفه و دین با وجود پیشرفتهایی که غرب در این زمینه ها داشته است، انتقاد کرد. مهدی نصیری در پاسخ به مقاله قدمای معاصر مقاله ای با عنوان «عقب ماندگی شرق و پیشرفت غرب، صورت مساله ای از بنیاد غلط است» منتشر کرد. در زیر هر دو مقاله را از نظر میگذرانید.
– قدمای معاصر
پس از ملاصدرا، هیچ اتفاق مهمی در فلسفۀ موسوم به اسلامی نیفتاده است؛ اگرچه آن نیز چندان مهم نبود. در چهار قرن گذشته، صدها رسالۀ مهم فلسفی در غرب پدید آمده است که فهم و هضم بسیاری از آنها هنوز برای ما دشوار است. طب، اقتصاد، روانشناسی، علوم اجتماعی، فیزیک و… بماند، که مرثیهای جدا میطلبد. بیهوده گمان میکنیم که میتوانیم از روی این چهار قرن بپریم و سر از قرن بیستویکم در بیاوریم. دستکم چهار صد سال تا قرن بیستویک فاصله داریم.
ما از قرن دهم یا حتی هشتم هجری بیرون نیامدهایم. هنوز میان وجود و ماهیت در رفتوآمدیم؛ هنوز گمان میکنیم که فلسفه دشمن عرفان است و عرفان دشمن فقه و فقه دشمن قانون و قانون دشمن شهروند و همه دشمن یکدیگر؛ هنوز جان و مال انسانها برای ما همانقدر ارزش دارد که در حملۀ مغول داشت؛ هنوز به قانون و راههای قانونی همانگونه مینگریم که به حیلههای شرعی در ربا؛ هنوز زندگی را فرصتی برای اثبات حقانیت خود میدانیم، نه مجالی برای زیستن و آسودن؛ هنوز یک تار موی متون قدیم و میراث کهن را به همۀ علوم جدید نمیفروشیم.
همچنان جهان را بیگانهای میبینیم که دزدانه در سرمایههای ما مینگرد؛ هنوز و همچنان خدا را در باورهای خویش میجوییم؛ هنوز بر این گمانیم که انسان برای جامعه است و جامعه برای آرمانها و آرمانها برای دویدن و نرسیدن؛ هنوز در اندیشهایم که چیزی گردتر از چرخ یا روندهتر از آن، برای گاریهای فرسودهمان اختراع کنیم؛ هنوز دلخوشیم که فقر اقتصادی، نشانۀ فقر فکری نیست؛ هنوز باور نکردهایم که به قول فردوسی بزرگ، توانایی در دانایی است، نه در هیاهوگری و درشتگویی. قدمای معاصر که میگویند، ماییم
■ پاسخ مهدی نصیری به مقاله فوق
«عقب ماندگی شرق و پیشرفت غرب» صورت مساله ای از بنیاد غلط است
«عقب ماندگی شرق و پیشرفت غرب» صورت مساله ای از بنیاد غلط استاین گونه نوشتن و با این لحن حرف زدن، نادیده گرفتن خود و نگاه تحقیر آمیز بر داشته های خود، مبتنی بر این پیش فرض است که جهان مدرن و انسان جدید نسبت به دنیای ما قبل مدرن به کمال رسیده و پیشرفت کرده است. همه ما اگر نه بالجمله که فی الجمله این پیش فرض را قبول داریم و تا وقتی چنین است دوستانی چون آقای بابایی می توانند این گونه سخن بگویند اما آنان که به عمق ویرانگر و بحران زای تمدن مدرن اعم از علم و تکنولوژی و فلسفه و علوم انسانی و همه چیزش رسیده باشند و از شرّ صورت مساله ویرانگر عقب ماندگی شرق و پیشرفتگی غرب، عقل و دلشان را رها کرده باشند، خوب می دانند که بخش مهمی از گرفتاریهای امروز ما هم ناشی از رسوخ مدرنیته در اندیشه و روح و زیست ماست.
آنچه آقای بابایی به عنوان دستاورد چهار قرن فلسفی غرب می خواند چیزی جز نسبیت انگاری و نیهلیسم و اصالت لذت و فردگرایی ویرانگر و سودپرستی نیست و محصول علوم و تکنولوژی جدید هم چیزی ظهور بحرانهای عدیده جهانی که هر کدامش برای نابودی بشر ظرف یکی دو قرن آینده کافی است، نمیباشد.
آقای بابایی و کسانی که اینگونه فکر میکنند این روزها هرگز به این موضوع اشاره نمیکنند که یکی از زشت ترین رویدادهای این روزها که منجر به تحقیر دین و مذهب و عقیده و آرمان نزد عده ای شده است، یعنی پدیده اسلام و تروریسم تکفیری و داعش، بر اساس ادله انکار ناپذیر و اعترافات، محصول خود غربی ها و دولت ـ ملتهای های مدرن بر آمده از فلسفه ها و علوم انسانی مدرن میباشند. آیا جز این است که عربستان و ترکیه و قطر و امارات همه دوستان و متحدان دولتهای غربی اند و هزینه هنگفت ماشین ترور اسلام تکفیری را تامین میکنند؟
چرا نباید این جنایات ـ حداقل بخشی مهم از آن- به حساب علوم و تکنولوژی و فلسفه ها و نظامهای سیاسی مدرن و نو گذاشته شود؟ چرا حرف زدن از سنتها و مرزهای عقیدتی و دفاع از استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و فریاد زدن علیه امپراطوری جهانی غرب، درشت گویی است اما هر بیست دقیقه یک بمب بر سر مردم بیگناه عراق و یمن و افغانستان و لیبی و سوریه و …. ریختن توسط دولت هشت ساله اوباما، مبتنی بر مدارا و نرمی و علم و همه ارزشهای انسانی است؟
البته تا وقتی که حوزه های ما و انقلابیون ما و جوانان ما به عمق ویرانگر و بحران زای تمدن مدرن در همه ابعاد مادی و معنوی اش وقوف پیدا نکردهاند و موسای غرب را پذیرفتهاند، مقالات آقای بابایی و همفکران ایشان می تواند مخاطبان زیادی داشته باشد و اندیشه و دل عده ای را بلرزاند و کسانی را منفعل و مساله دار نسبت به دین و آیین و سنتهایشان کند.
البته مقصود من دفاع از هر آنچه که نام سنت بر خود دارد نیست و نیز نمی خواهم همه مشکلات را ناشی از مدرنیته و غرب بدانم و بر اشکالات عدیده خود چشم ببندم اما هرگز موافق تحقیر خود و سنتها به بهای تعظیم غرب و دنیای مدرن نیستم و آن را مغالطه و خطا می دانم.
و اما اشاره ای به موسای غرب داشتم. قصه آن چیست؟ میگویند روزی مسلمان و یهودی ای تصمیم به مناظره درباره حقانیت اسلام و یا حقانیت دین یهود میگیرند و اجتماعی را تشکیل می دهند. طرف یهودی که زیرک و زرنگ بود در ابتدا از مسلمان می پرسد: آیا شما حضرت موسی را قبول دارید؟ مسلمان بلافاصله و بدون تامل میگوید البته و صد البته. یهودی می پرسد: این که کتاب آسمانی یهود تورات است را نیز قبول دارید؟ مسلمان میگوید: بله حتما. یهودی میگوید: خب پس در حقانیت موسی و دین یهود هر دو مشترکیم و تردیدی در آن نیست. حالا باید بحث را از حقانیت محمد (ص) و دین اسلام شروع کنیم و ببینیم آیا چنین پیامبری مبعوث شده یا نه و …
در میان جمعیت فردی مسلمان که می فهمد یهودی چه کلاهی بر سر مسلمان گذاشته و عن قریب است که مناظره را ببرد، رو به مسلمان فریاد می زند، چرا موساشو پذیرفتی؟ موساشو قبول نکن! بزن زیر موساش!
بله و امروز حکایت ما با غرب و غربزدگان همین است که ما در این نزاع و دعوای تمدنی و اندیشه ای، موسای غرب را پذیرفته ایم و به کمال و پیشرفتگی غرب حد اقل در عرصه مادی و معیشتی و عقب ماندگی خود اعتراف کرده ایم و همیشه بحث را از اینجا پی میگیریم که ادله کمال مادی غرب چه بوده و چه اموری در این کمال نقش داشته و ادله عقب ماندگی و بدبختی ما چه بوده است؟ و اینجاست که طبیعتا غرب زدگان میدان دار و فعال خواهند بود و سنتی ها و متدینین منفعل و ….
پی نوشت: مسلمان باید در مناظره به یهودی میگفته است: بله ما موسی و توراتی را که بشارت به آمدن پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله دادهاند و علمای یهود بدان معترفند، می پذیریم.
منبع: مشرق