هند
خوانندگان محترم حتماً تاکنون مطالب بسیاری درباره ی « انقلاب هند » و پایداری افرادی همچون « مهاتما گاندی » و « جواهر لعل نهرو » در مقابل استعمار انگلستان شنیدهاند؛ اما با کمال تأسف باید گفت که « انقلاب هند » نیز همانند « مبارزات آفریقای جنوبی » یک انقلاب ماسونی بوده است!
« مهاتما گاندی » چهره ی اول جنبش به اصطلاح استقلال طلب هند.
« مهاتما گاندی » چهره ی اول انقلاب هند، در یک خانواده ی ثروتمند هندی به دنیا آمد. پس از ازدواج زودهنگام با دختری هم سن، تحصیلات متوسطه را به پایان برد و عازم لندن شد و در آن سامان به تحصیل در رشته های حقوق، علوم سیاسی و علوم اجتماعی پرداخت. سپس به هند بازگشت و پس از توقفی کوتاه در میهن، عازم « آفریقای جنوبی » گردید و در آن کشور به وکالت مشغول شد. طبق ادعاهای موجود، از آن هنگام به مبارزه با انگلستان پرداخت و پس از مدتی کوتاه، به هندوستان بازگشت و در آنجا به کمک سایر دوستانش، « جنبش استقلال طلبانه ی هندوستان » را راهاندازی نمود. وی چند با به زندان انداخته شد و نهایتآً موفق گردید در سال ۱۹۴۷ میلادی به کمک دوستانش، جنبش مذکور را به پیروزی برساند. سرانجام در سال ۱۹۴۸ در یک معبد توسط جوانی هندی به قتل رسید.(۱۳۵)
در مورد ماسون بودن گاندی شواهد قطعی وجود ندارد؛ هر چند که برخی از منابع، از دفترچه ی خاطراتی منسوب به وی سخن گفتهاند که قسمت های عمده ی آن از بین رفته و تنها « 20 صفحه » از آن باقی مانده است که در صفحات مذکور، به عضویت وی در « درجه ی ۳ فراماسونری » اشاره شده است:(۱۳۶)
اشاره ی برخی از منابع به این مسئله که « مهاتما گاندی » در دفترچه ی خاطرات خود، به عضویت در « درجه ی ۳ فراماسونری » در حین تحصیلات خود در لندن اشاره نموده است.
البته مستندات فعلی در مورد عضویت « مهاتما گاندی » در فراماسونری چندان زیاد نیست، اما « جنبش استقلال طلبانه ی هندوستان » قطعاً ماسونی بوده و هیچ شکی در آن وجود ندارد، چرا که حتی اگر از احتمال ماسون بودن « مهاتما گاندی » نیز عبور کنیم، همکاری فراماسون ها با وی و پر و بال دادن به « مهاتما گاندی » نیز ما را بیش از پیش به این ارتباط مشکوک می نماید. متاسفانه این مسئله تا آن جا پیش رفته که « سلمان رشدی » ملعون و مرتد و کافر نیز که بالاترین توهین ها را به اسلام و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روا داشته، و به دلیل همین خوش خدمتی، از سوی « ملکه الیزابت دوم انگلستان » لقب شوالیه را دریافت نموده بود، (۱۳۷) در نشریه ی « Time » با نوشتن مقاله ای بلند بالا به تعریف و تمجید از « مهاتما گاندی » می پردازد!(۱۳۸)
تمجید « سلمان رشدی » مرتد و ملعون از « مهاتما گاندی » در نشریه ی « Time ».
به هر حال علم کردن افرادی همچون « ماندلا » و « گاندی » از سوی رسانه های ماسونی، بیش از پیش مشکوک به نظر می رسد.
اما موضوع به همین جا ختم نمیشود! بلکه تعداد زیادی از چهره های به اصطلاح انقلابی و استقلال طلب هندی، به صورت قطعی و بدون هیچ شکی، فراماسون بودهاند!!! مهمترین این چهره ها عبارتند از:
۱ – جواهر لعل نهرو: جواهر لعل نهرو، به گواهی تعداد زیادی از اسناد، لامذهب و عضو تشکیلات شیطانی فراماسونری بوده است:(۱۳۹)
ذکر نام (جواهر لعل نهرو) یکی از رهبران به اصطلاح انقلابی هند در بین فراماسون های مشهور. تصویر فوق از سایت رسمی « اتحادیه ی لژهای اعظم ماسونی صربستان » اقتباس شده است.
۲ – موتیلال نهرو: موتیلال نهرو، پدر « جواهر لعل نهرو » و یکی از پیشکسوتان جنبش استقلال طلبانه ی هند بوده است. در مورد فراماسون بودن وی هیچ شکی وجود ندارد و حتی وبسایت « گراند لژ هند » نیز به عضویت وی در فراماسونری، صراحتاً اشاره نموده است. برای نمونه به تصاویر زیر توجه فرمایید:(۱۴۰)
عضویت « موتیلال نهرو » پدر « جواهر لعل نهرو » و یکی از رهبران به اصطلاح استقلال طلب هند در تشکیلات شیطانی فراماسونری به روایت خود فراماسون ها.
عضویت « موتیلال نهرو » پدر « جواهر لعل نهرو » و یکی از رهبران به اصطلاح استقلال طلب هند در تشکیلات شیطانی فراماسونری به روایت خود فراماسون ها.
۴ – سوامی ویوکاناندا (نارندراناث دوتتا): سوامی ویوکاناندا، یکی از رهبران « جنبش استقلال طلبانه ی هند » بوده است.(۱۴۱) البته شهرت او تنها به این امر محدود نمیگردد. بلکه وی یکی از شخصیت های مشهور و یکی از پیشگامان « ودانتا » و « یوگا » در قرون اخیر می باشد!(۱۴۲) وی کسی است که به « یوگا » شهرتی جهانی داد و این ورزش تئوسوفیکال و رازآمیز را به اروپا و آمریکا برد و آن را به مردم این سرزمین ها معرفی نمود.(۱۴۳) جالب است که بدانیم « سوامی ویوکاناندا » یکی از رهبران انقلاب هند و از پیشگامان « یوگا » در قرون جدید، یک فراماسون معروف بوده و شکی در مورد عضویت وی در لژهای ماسونی وجود ندارد!!! (۱۴۴)
« سوامی ویوکاناندا (نارندراناث دوتتا) »، یکی از پیشگامان یوگا در قرون اخیر، و یکی از رهبران فراماسون جنبش به اصطلاح استقلال طلبانه ی هند.
در مورد عضویت « سوامی ویوکاناندا » در گروه شیطانی فراماسونری، هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد و منابع متعددی به عضویت وی در این گروه الحادی اشاره کردهاند:(۱۴۵)
شواهد عضویت « سوامی ویوکاناندا (نارندراناث دوتتا) » یکی از پیشگامان « یوگا » و چهره ی به اصطلاح انقلابی « جنبش استقلال طلبانه ی هند » در تشکیلات شیطانی فراماسونری.
شواهد عضویت « سوامی ویوکاناندا (نارندراناث دوتتا) » یکی از پیشگامان « یوگا » و چهره ی به اصطلاح انقلابی « جنبش استقلال طلبانه ی هند » در تشکیلات شیطانی فراماسونری.
نکته ی مهمیکه از لا به لای اطلاعات فوق استخراج میگردد این مطلب مهم است که عرفان های نوپدید و ورزش های تئوسوفیکالی همچون « یوگا » که شهرت بین المللی یافتهاند و از سوی دستگاه های شیطانی ماسونی نیز تبلیغ میگردند، ارتباط بسیار مهم و جدی با فراماسونری جهانی دارند و رهبران این جنبش ها نیز عمدتاً در فراماسونری عضویت دارند. البته ان شاء الله در آینده ای نزدیک در این رابطه با مدارک و اسناد بیشتری سخن خواهیم گفت.
۴ – چاکراوارتی راجاگوپالاچاری (معروف به راجاجی): راجاجی یکی دیگر از چهره های محبوب هند و از دوستان نزدیک « مهاتما گاندی » بوده است؛ تا جایی که « گاندی » از وی با عنوان « حافظ وجدان و ضمیر گاندی » نام میبرد.(۱۴۶) اما نکته ی مهم این که « چاکراوارتی راجاگوپالاچاری (معروف به راجاجی) » نیز به صورت قطعی و بدون هیچ شبهه ای فراماسون بوده است و شواهد متعددی در این زمینه وجود دارد:(۱۴۷)
تمجید « مهاتما گاندی » از « چاکراوارتی راجاگوپالاچاری (معروف به راجاجی) ».
عضویت « چاکراوارتی راجاگوپالاچاری (معروف به راجاجی) » در تشکیلات شیطانی فراماسونری.
عضویت « چاکراوارتی راجاگوپالاچاری (معروف به راجاجی) » در تشکیلات شیطانی فراماسونری.
البته رهبران فراماسون « جنبش به اصطلاح استقلال طلب هند » فقط به موارد فوق محدود نمیشوند، اما به منظور پرهیز از اطاله ی کلام، از بررسی بقیه ی موارد خودداری می نماییم.
بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، برخلاف مطالب ذکر شده در مستند زیبای « ظهور (The Arrivals) »، « جنبش استقلال طلبانه ی هند » نیز یک جنبش کاملاً ماسونی بوده است. در واقع دولت ماسونی انگلستان هنگامیکه از تمایلات ظلم ستیزانه ی مردم هند آگاه شد، تعدادی از مهره های فراماسون خود را در قالب رهبران آزادیخواه و استقلال طلب، وارد صفوف مبارزاتی مردم مظلوم هند نمود تا بدین ترتیب در صورت ادامه ی مبارزات مردمی و اعلان استقلال هند، باز هم سردمداران و رهبران جنبش از بین مهره های تشکیلات شیطانی فراماسونری باشند!!! در این میان باز هم کلاهی بزرگ بر سر مردم هند گذاشته شد و علیرغم تغییر ظاهری ساختار حکومت، باز هم در عمل پیروزی از آن فراماسونری جهانی گردید و مجدداً نبض قدرت را در هند به دست گرفت.
در این میان حتی اگر احتمال ماسون بودن « مهاتما گاندی » را نیز نادیده بگیریم، باز هم به دلیل تعدد سایر رهبران فراماسون جنبش استقلال طلبانه ی هند همچون « جواهر لعل نهرو »، « موتیلال نهرو »، « سوامی ویوکاناندا » و « راجاجی »، باید « جنبش استقلال طلبانه ی هند » را یک جنبش کاملاً ماسونی دانست. البته جهت گیری های امروزه کشورهایی همچون « هند » و « آفریقای جنوبی » و اتخاذ موضعی کاملآً انفعالی و همراستا با دولت های ماسونی، کاملاً ادعاهای ذکر شده را تأیید می نماید.
سایر گروه ها، نهاد ها و افراد مشهور مرتبط با تشکیلات شیطانی فراماسونری
گروه امنیتی بلک واتر (Blackwater)
گروه امنیتی « بلک واتر (Blackwater) » نامی آشنا برای مردم سراسر جهان میباشد. چرا که نام این شرکت امنیتی، با جنایات بسیاری در سرزمین عراق گره خورده و موجی از نفرت در افکار عمومی مردم منطقه و جهان ایجاد نموده است.(۱۴۸)
لوگوی شرکت امنیتی جنایتکار « بلک واتر (Blackwater) ».
اما جالب این که این شرکت امنیتی آمریکایی نیز یکی از بازوهای مهم گروه ماسونی و شیطانی « Order of Malta » میباشد(۱۴۹) و از سوی این نهاد معروف ماسونی، مأمور حضور در عراق و کشتارها و قتل عام مردم مظلوم آن سامان میباشد تا راه را برای انجام نقشه های آخرالزمانی « فراماسونری دجال » در منطقه آماده نماید:
عضویت سران گروه امنیتی « بلک واتر (Blackwater) » در گروه ماسونی « Order of Malta ».
در بین سران « بلک واتر (Blackwater) » می توان به « Joseph Edward Schmitz : ژوزف ادوارد اشمیتز » بازرس سابق پنتاگون اشاره کرد که به صورت همزمان در گروه های ماسونی « Sovereign Military Order of Malta : SMOM » و « Opus Dei » عضویت دارد:(۱۵۰)
عضویت « Joseph Edward Schmitz : ژوزف ادوارد اشمیتز » بازرس سابق پنتاگون و یکی از سران گروه امنیتی جنایتکار « بلک واتر (Blackwater) » در گروه های ماسونی « SMOM: Sovereign Military Order of Malta » و « Opus Dei ».
بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، حتی گروه های امنیتی جنایتکاری همچون « بلک واتر (Blackwater) » نیز تحت سیطره ی گروه های ماسونی و شیطانی همچون « Order of Malta » قرار دارند.
روپرت مردوخ (Rupert Murdoch)
روپرت مردوخ نامی آشنا در صحنه ی رسانه های صوتی و تصویری میباشد. وی فتنه گر بزرگی است که به جرأت می توان وی را امپراطور رسانه ای دنیا دانست. او صاحب شرکت (News Corporation) بوده و این شرکت در عرصه های مختلفی همچون فیلم سازی، رسانه های تصویری، شبکه های تلویزیونی، روزنامه ها، مجلات و … فعالیت دارد. شرکت فیلم سازی قرن بیستم فاکس، شبکه های تلویزیونی فاکس نیوز، Fox Soccer، Fox Movie، Speed Channel و …، شبکه های ماهواره ای Star TV، SKY Italia و …، وبسایت های AmericanIdol.com، GameSpy، MySpace و …، مجلات News America Marketing، InsideOut و …، روزنامه های تایمز، ساندی تایمز، دیلی تلگراف، ساندی تلگراف، نیویورک پست، بروکلین پیپر، وال استریت ژورنال، Dow Jones Indexes و …، و شرکت های انتشاراتی HarperCollins، Zondervan Publishing و … همگی بخشی از دارایی های « روپرت مردوخ » میباشند.(۱۵۱)
اخیراً نیز « روپرت مردوخ » دست به تأسیس کانال ماهواره ای فارسی زبان « فارسی ۱ » زده است تا مخاطبان فارسی زبان را نیز به مجموعه ی افراد تحت تأثیر امپراطوری خود اضافه کند.(۱۵۲)
اما نکته ی مهم این که « روپرت مردوخ » یهودی الاصل نیز یک فراماسون و عضو گروه شیطانی و ماسونی « Order of Malta » میباشد:(۱۵۳)
« روپرت مردوخ » امپراطور رسانه ای معروف.
عضویت « روپرت مردوخ » امپراطور رسانه ای معروف در تشکیلات شیطانی فراماسونری.
عضویت « روپرت مردوخ » امپراطور رسانه ای معروف در گروه ماسونی « Order of Malta ».
بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، « روپرت مردوخ » عضو تشکیلات شیطانی فراماسونری بوده و با همه ی رسانه های تحت اختیارش، در جهت منافع تشکیلات فراماسونری جهانی فعالیت می نماید. تأسیس و فعالیت شبکه ی « فارسی ۱ » نیز در راستای همین اهداف بوده و در جهت بسط سلطه ی فراماسونری جهانی بر مناطق فارسی زبان صورت گرفته است.
زبیگنیو برژینسکی (Zbigniew Brzezinski)
« زبیگنیو برژینسکی » ژئو استراتژیست لهستانی الاصل آمریکایی و یکی از مهره ها و چهره های برجسته در سیاست خارجی آمریکا میباشد.(۱۵۴) « برژینسکی » در معادلات مختلف سیاسی و نظامی جهان نقش برجسته ای ایفا کرده و مغز متفکر سیاسی آمریکا در امور بین المللی میباشد. اما نکته ی مهم اینکه « برژینسکی » نیز یک فراماسون بوده و در گروه های مخفی و ماسونی « Order of Malta » و « Bilderberg » عضویت دارد:(۱۵۵)
عضویت « زبیگنیو برژینسکی » ژئواستراتژیست آمریکایی در گروه های ماسونی و شیطانی « Bilderberg » و « Order of Malta ».
هنری کیسینجر (Henry Kissinger)
« هنری کیسینجر » سیاستمدار و استراتژیست مشهور آمریکایی نیز همچون « زبیگنیو برژینسکی » یکی از معروفترین استراتژیست های حال حاضر جهان میباشد(۱۵۶)و در مقاطع مختلف، نقش مهمی در بسط سلطه ی دولت شیطانی ایالات متحده ی آمریکا داشته است. این سیاستمدار یهودی الاصل نیز یک فراماسون مشهور بوده و در گروه های ماسونی و شیطانی « Order of Malta » و « بیلدربرگ » عضویت دارد و به خصوص از وی به عنوان عضو ثابت گروه ماسونی « بیلدربرگ » نام میبرند.(۱۵۷) همچنین برخی از منابع، از وی به عنوان یک فراماسون درجه ی ۳۳ نام بردهاند:(۱۵۸)
عضویت « هنری کیسینجر » سیاستمدار معروف آمریکایی در گروه ماسونی « بیلدربرگ ».
عضویت « هنری کیسینجر » سیاستمدار یهودی الاصل آمریکایی در درجه ی ۳۳ فراماسونری.
عضویت « هنری کیسینجر » سیاستمدار معروف آمریکایی در گروه ماسونی « Order of Malta».
بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، « هنری کیسینجر » نیز فراماسون بوده و عضو گروه ماسونی « Order of Malta » نیز میباشد.
جرج سوروس (George Soros)
جرج سوروس یک سیاستمدار، دلال ارز و تاجر مشهور مجاری الاصل آمریکایی است که نقش مهمی در معادلات سیاسی و اقتصادی جهان داشته است. وی رییس « بنیاد سوروس » و « موسسه ی جامعه باز » میباشد(۱۵۹) و نقش بزرگی در حمایت از کودتاهای مخملی همچون « انقلاب گل میخک گرجستان »، « انقلاب نارنجی اوکراین » و « انقلاب گل رز قرقیزستان » بازی کرده است.(۱۶۰) وی همچنین از طریق « بنیاد سوروس »، نقش مهمی در « اغتشاشات بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۹ هجری شمسی جمهوری اسلامی ایران » ایفا نموده بود.(۱۶۱)
اما نکته ی مهم این که « جرج سوروس » نیز همچون دوست صمیمی اش « روپرت مردوخ »، یک فراماسون بوده و در گروه های مرتبط با فراماسونری و ایلومیناتی همچون « شورای روابط خارجی آمریکا : CFR » و گروه ماسونی « Bilderberg » عضویت دارد:(۱۶۲)
« جرج سوروس » فعال اقتصادی و سیاستمدار معروف آمریکایی و عضو گروه ماسونی (CFR).
« جرج سوروس » فعال اقتصادی و سیاستمدار معروف آمریکایی و رییس بنیادهای فتنه گر « موسسه ی جامعه ی باز » و « بنیاد سوروس » عضو گروه ماسونی « بیلدربرگ » می باشد.
بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، « جرج سوروس » نیز یکی دیگر از مهره های دجال آخرالزمان (فراماسونری) میباشد.
ژوزف رتزینگر ملقب به پاپ بندیکت شانزدهم (Pope Benedict XVI)
در مقاله ی « فراماسونری: دجال آخرالزمان » به صورت مفصل پیرامون ارتباط واتیکان با فراماسونری، و نفوذ این تشکیلات شیطانی در رهبری کاتولیک های جهان سخن گفته شد.(۱۶۳) همچنین در همان مقاله پیرامون سوابق سیاه رهبر فعلی کاتولیک های جهان و عضویت وی در یک سازمان وابسته به نازی ها با عنوان « سازمان جوانان هیتلری » در دوران نوجوانی سخن به میان رفت و پیشینه ی مواضع صهیونیستی « ژوزف رتزینگر » ملقب به « پاپ بندیکت شانزدهم » مورد اشاره قرار گرفت:(۱۶۴)
« ژوزف رتزینگر » ملقب به « پاپ بندیکت شانزدهم » در لباس رهبر کاتولیک های جهان (تصویر وسط) و در لباس فرم یک گروه وابسته به نازی با عنوان « سازمان جوانان هیتلری »در سنین نوجوانی (تصویر راست) و در حین سلام نازی (تصویر چپ)!
البته فتنه گری های « پاپ بندیکت شانزدهم » تنها اختصاص به دوره ی نوجوانی اش نداشته است؛ بلکه در سنین کهولت و در کسوت « پاپ » نیز اظهارات توهین آمیز و جنگ افروزانه ای علیه دین مبین اسلام ایراد نموده است.(۱۶۵)
اما نکته ی جالب توجه اینکه « پاپ بندیکت شانزدهم » نیز در جوامع مخفی عضویت داشته و عضو گروه شیطانی و ماسونی « Order of Malta » می باشد. وی عضویت در این گروه ماسونی را از سال ۱۹۹۹ میلادی در کارنامه ی خود دارد:(۱۶۶)
عضویت « پاپ بندیکت شانزدهم » در گروه ماسونی و شیطانی « Order of Malta ».
بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، حتی « پاپ بندیکت شانزدهم » رهبر فعلی کاتولیک های جهان نیز یک فراماسون و عضو گروه شیطانی « Order of Malta » میباشد.
تنزین گیاتسو (Tenzin Gyatso) یا دالایی لاما (Dalai Lama)
تنزین گیاتسو (Tenzin Gyatso) یا دالایی لاما (Dalai Lama) رهبر بودایی های جهان است که از زمان اشغال « تبت » توسط « چین » در خارج از سرزمین « تبت » به سر میبرد.(۱۶۷) وی همواره به عنوان شخصیتی صلح طلب و محبوب در رسانه های ماسونی دنیا مطرح می شود و هر از چند گاهی از سوی کشورها و نهادهای ماسونی دنیا مورد تقدیر و تشکر قرار میگیرد! از سوی دیگر، در حالی که چهره ی مذهبیون و رهبران الهی همچون « امام خمینی (رحمه الله علیه) »، « مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای (مد ظله العالی) » و « سید حسن نصرالله (مد ظله العالی) » از سوی رسانه های ماسونی دنیا مورد تخریب قرار میگیرد، به « دالایی لاما » جایزه ی صلح نوبل اعطا شده(۱۶۸) و در رسانه های ماسونی دنیا، از وی به عنوان الگوی بشریت نام برده میشود.
اما جالب است بدانیم که « دالایی لاما » که از دوران کودکی از « تبت » خارج شده است، خود یک فراماسون و عضو گروه ماسونی و شیطانی « Order of Malta » میباشد:(۱۶۹)
« تنزین گیاتسو (Tenzin Gyatso) » یا « دالایی لاما (Dalai Lama) » رهبر « بودایی ها » ی جهان.
شواهد عضویت « دالایی لاما (ِDalai Lama) » به همراه « نلسون ماندلا » در گروه ماسونی « Order of Malta » به زبان اسپانیولی.
شواهد عضویت « دالایی لاما (ِDalai Lama) » به همراه « نلسون ماندلا » در گروه ماسونی « Order of Malta » ترجمه شده به زبان انگلیسی.
همانگونه که ملاحظه فرمودید، « دالایی لاما » نیز یک فراماسون بوده و عضو گروه ماسونی « Order of Malta » میباشد؛ (۱۷۰) اما به راستی رمز حمایت های « جهان ماسونی » از « دالایی لاما » و « آیین بودا » چیست؟ چرا فیلم هایی همچون « 7 سال در تبت » از سوی هالیوود ساخته شده و در آن به تمجید « بودایی ها » پرداخته میشود؟(۱۷۱) چرا در فیلم « 2012 » این همه بر روی « آیین بودا » تأکید شده و این دین به عنوان دین پیشگویی کننده و مترقی معرفی گردیده و در هنگام بروز وقایع آخرالزمان، افتخار نواختن « طبل آخرالزمان » به « راهبان بودایی » سپرده میشود؟(۱۷۲) چرا …؟
نقش ویژه و مثبت « آیین بودا » و « راهبان بودایی » در فیلم آخرالزمانی « 2012 ».
البته این توطئه و دسیسه ی « فراماسونری دجال » و « جهان ماسونی » چندان عجیب و دور از ذهن نیست؛ زیرا هنگامیکه « فراماسونری دجال » و اصحابش در جهت محو و نابودی « ادیان الهی » همت گماشتهاند، میبایست یک نسخه ی جعلی و یک دین و آیین غیر الهی را جایگزین « ادیان الهی » نمایند تا بتوانند پاسخگوی فطرت دینی انسان ها باشند. در این میان، آیین « غیر الهی » و « از درون تهی بودیسم » می تواند به عنوان دین جعلی « ماسونی » عمل کند و عده ی زیادی از مردم را بفریبد!
البته این تنها یک حدس همراه با سوء ظن نیست، بلکه شواهد مهمی در این رابطه وجود دارد. جمله ی زیر که از یک فایل سندی « Document » با عنوان « A Description of Satanism : توصیفی از شیطان پرستی » موجود در سایت « Church of Satan : کلیسای شیطان (یکی از سایت های مهم شیطان پرستان) » نقل میشود، به لامذهبی « آیین بودا » اشاره می نماید:(۱۷۳)
» Satanism is an atheist religion like Buddhism. Nothing to answer to other than the consequences of our actions. Satanist's do not believe in the existence of God, Angels, Heaven or Hell, The Devil, Satan, Evil Spirits, Good Spirits, Tooth fairies or Demons…. «
ترجمه ی عبارات فوق، چنین است: « شیطان پرستی یک مذهب لامذهبی همچون بودیسم است! مذهبی که در آن نیازی به توضیح هیچ کدام از کارهایمان به هیچکس نداریم. شیطان پرستان اعتقادی به وجود خدا، فرشتگان، بهشت و جهنم، ابلیس، اهریمن، ارواح شیطانی، ارواح خوب، جن، دیو و … ندارند. »(۱۷۴)
بیان الحادی (Atheistic) بودن آیین « بودیسم (بودایی) » از زبان سایت « Church of Satan : کلیسای شیطان ».
بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، « دالایی لاما » نیز یک فراماسون بوده و در جهت تحقق اهداف شیطانی سازمان جهانی فراماسونری خدمت می نماید. وظیفه ی مهمیکه از سوی « فراماسونری دجال » و اصحابش بر عهده ی « دالایی لاما » و آیین منحرف « بودا » گذاشته شده است، عرضه و ارایه ی یک دین جعلی و غیر الهی به مردم آخرالزمان است تا این « دین جعلی » بتواند خلاء ناشی از کنار گذاشتن « ادیان الهی را پر کند.
سایر چهره ها
علاوه بر مواردی که در این مقاله ذکر شد، افراد سرشناس دیگری نیز عضو گروه های ماسونی بودند که از مهمترین آن ها می توان به « گوردون براون » نخست وزیر سابق انگلستان و عضو گروه ماسونی « Bilderberg »، (۱۷۵) « دیوید کامرون » نخست وزیر یهودی الاصل فعلی انگلستان و عضو گروه ماسونی و شیطانی « Bullingdon Club » اشاره کرد:(۱۷۶)
عضویت « گوردون براون » نخست وزیر سابق انگلستان در گروه ماسونی « بیلدربرگ ».
تصویری کمیاب از عضویت « دیوید کامرون » نخست وزیر فعلی یهودی الاصل انگلیسی در گروه ماسونی و شیطانی « Bullingdon Club ».(۱۷۷)
عضویت « دیوید کامرون » نخست وزیر فعلی یهودی الاصل انگلیسی در گروه ماسونی و شیطانی « Bullingdon Club ».(۱۷۸)
« Bullingdon Club »: گروه ماسونی با تعالیمیشیطانی که مشابهت های بسیاری با گروه ماسونی و شیطانی « Skull & Bones » در آمریکا دارد.(۱۷۹)
البته علاوه بر موارد ذکر شده، باید به خاندان های مهمی اشاره کرد که در گروه های متعدد ماسونی عضویت دارند. از مهمترین این خانواده ها می توان به خانواده های « بوش » و « راکفلر » اشاره نمود.(۱۸۰) جالب این که اعضای این خانواده ها علاوه بر عضویت در گروه های ماسونی همچون « Skull & Bones »(۱۸۱) و « Bilderberg »، (۱۸۲) به صورت همزمان در گروه ماسونی « Order of Malta » عضویت دارند:(۱۸۳)
عضویت خانواده های « بوش » و « راکفلر » در گروه ماسونی و شیطانی « Order of Malta ».
البته افراد مشهور دیگری نیز در گروه های ماسونی مختلف فعالیت دارند که به دلیل پرهیز از طولانی شدن بحث، از ذکر آن ها خودداری می نماییم.
با توجه به مسایل فوق، به نظر می رسد که گروه ماسونی « Order of Malta » نقش هماهنگ کننده را در بین گروه های ماسونی مختلف بازی کرده و حتی خانواده های ماسونی « بوش » و « راکفلر » و افرادی همچون « ملکه الیزابت دوم انگلستان »، « وینستون چرچیل »، « هنری کیسینجر » و … را که در گروه های ماسونی دیگر همچون « Skull & Bones »، « لژهای مختلف فراماسونری »، « بیلدربرگ » و … عضویت دارند، گرد هم آورده و به صورت منظم و سازمان یافته، در اختیار منافع و اهداف دجال احتمالی آخرالزمان (فراماسونری) قرار می دهد.
جهان در سیطره ی دجال (فراماسونری جهانی)
با توجه به مطالبی که تاکنون در قالب مقالات « فراماسونری: دجال آخرالزمان »، « فراماسونری جهانی (دجال آخرالزمان) کدام مهره ی خود را در آمریکا به قدرت می رساند؟ »، فیلم مستند « ظهور (The Arrivals) » و مقاله ی حاضر خدمت خوانندگان محترم وبسایت ارایه گردید، عزیزان دریافتهاند که فراماسونری جهانی یا همان دجال احتمالی آخرالزمان بر همه شئون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دنیا سیطره یافته است. این تسلط شیطانی دجال، ابعاد جهانی داشته و تمامی سرزمین های دنیا را تحت فرمان خود درآورده است.
به جرأت می توان گفت که به جز یک استثناء، در تمامی نقاط دنیا، دجال آخرالزمان (فراماسونری جهانی) حکومت میکند و این موجود خبیث به فساد در تمامی سرزمین ها مشغول است. متأسفانه در این میان هیچ تفاوتی بین کشورهای ثروتمند و فقیر، شرقی و غربی و … وجود ندارد و همه ی این کشورها حتی عمده ی کشورهای اسلامی نیز تحت سیطره ی دجال قرار دارند. در واقع به واسطه ی فعالیت های شیطانی اصحاب دجال، شرایط جهان در حال حاضر، مطابق این عبارت مبارک از « دعای عهد » میباشد: « … ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت أیدی الناس … : فساد در دریا و خشکی به علت اعمال انسان ها آشکار است ».(۱۸۴)
در مقاله ی « فراماسونری: دجال آخرالزمان » به تفصیل پیرامون شباهت های « فراماسونری جهانی » با « دجال آخرالزمان » روایات اسلامی سخن گفته شد و خوانندگان محترم می توانند برای مشاهده ی آن به مقاله ی مذکور مراجعه کنند.(۱۸۵)
شباهت بسیار زیاد تشکیلات شیطانی « فراماسونری جهانی » با « دجال آخرالزمان » روایات اسلامی: بسیاری از توصیفات روایات پیرامون « دجال آخرالزمان » همچون « یک چشم بودن »، « درخشیدن چشم دجال »، « ریشه ی یهودی دجال »، « عمر بسیار طولانی و قدمت دجال »، « سوء استفاده ی دجال از نام مسیح (علیه السلام) »، « ماهیت مردانه ی دجال »، « محل خروج و فتنه ی دجال »، « محل مرگ دجال »، « پیروان دجال »، « پهنه ی عملیاتی دجال »، « ثروت و قدرت دجال »، « ادعای نبوت و خدایی از سوی دجال » و … با واقعیات موجود پیرامون « فراماسونری جهانی » مطابقت دارد. (رجوع شود به مقاله ی « فراماسونری: دجال آخرالزمان »)(۱۸۶)
نکته ی جالب اینکه توصیف روایات اسلامی در خصوص دجال و انطباق این توصیفات بر « فراماسونری جهانی » به قدری دقیق و اعجاب آور است که انسان را به شگفتی وامی دارد. برای مثال، تأکید روایات بر این که چشم باقیمانده در صورت دجال یک چشم، « چشم چپ » وی است، به طرز اعجاب آوری با ویژگی های فراماسونری جهانی و یکی از معروفترین نمادهای آن یعنی نماد « چشم جهان بین : All Seeing Eye » مطابقت دارد!(۱۸۷) حضرت علی (علیه السلام) در پاسخ به سوال یکی از یارانشان درباره ی دجال، می فرمایند:(۱۸۸)
« … عینه الیمنى ممسوحه و الأخرى فی جبهته تضیء کأنها کوکب الصبح، فیها علقه کأنها ممزوجه بالدم … »
« … چشم راست ندارد و چشم دیگر در پیشانی اوست و مانند ستاره ی صبح می درخشد. چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است … »(۱۸۹)
همانگونه که ملاحظه فرمودید، امام علی (علیه السلام)، دجال را فاقد چشم راست و واجد چشم چپ معرفی کردهاند؛ این مسئله، به صورت دقیقی بر نماد « چشم جهان بین » و « هرم و چشم » ماسونی منطبق میباشد. برای مثال به تصاویر زیر ملاحظه فرمایید:
تصاویر مختلفی از « چشم جهان بین : All Seeing Eye » یکی از معروفترین نمادهای ماسونی.
اگر مجدداً نگاه دقیقی به تصاویر فوق بیندازیم، با توجه به « فرم پلک » و « جهت گیری ابرو » در نماد های « چشم جهان بین » و « هرم و چشم » ماسونی، به راحتی درمییابیم که چشم به نمایش درآمده در این نمادهای ماسونی، همان « چشم چپ » است و این مسئله با توصیف روایات در این زمینه مطابقت دارد:
« چشم جهان بین » موجود در پشت « اسکناس ۱ دلاری آمریکا » (تصویر راست) و « بازسازی » همان « چشم جهان بین » در صورت یک انسان (تصویر چپ): توجه فرمایید که در « تصویر چپ » یا همان « صورت بازسازی شده »، « چشم جهان بین » اصلی که بر روی « دلار آمریکا » نیز می توان آن را ملاحظه کرد، بر « چشم چپ » انسان انطباق دارد (تصویر سبز رنگ) و « معکوس چشم جهان بین » (تصویر سیاه و سفید) بر « چشم راست » انسان منطبق است. بدین ترتیب « چشم چپ » بودن « چشم جهان بین » فراماسونری نیز بر توصیف روایات پیرامون « یک چشم بودن » و « واجد چشم چپ بودن » دجال نیز انطباق دارد
البته همانگونه که ذکر گردید، شباهت « فراماسونری » به « دجال آخرالزمان » بسیار بیشتر از مواردی است که ذکر شد و خوانندگان محترم می توانند این مسئله را به صورت مفصل در مقاله ی « فراماسونری: دجال آخرالزمان » مطالعه فرمایند.(۱۹۰)
اما دجال احتمالی آخرالزمان (فراماسونری جهانی) چگونه به این سیطره ی جهانی دست یافت؟
از ابتدای خلقت آدم، شیطان کینه ی بشر را در دل پروراند و به دنبال سرپیچی از دستور خداوند متعال و رانده شدن از درگاه الهی، با خود عهد کرد تا پایان مهلتی که از خداوند متعال دریافت کرده بود، به فریب، انحراف و انحطاط نسل بشر بپردازد و جمع کثیری از انسان ها را (بجز افراد مومن) با خود به قعر جهنم بکشاند.(۱۹۱)
در جهت نیل به این مقصود، همانگونه که اعمال خیر به دو دسته ی فردی و اجتماعی تقسیم میشدند، شیطان و اصحابش نیز به دو صورت فردی و اجتماعی (سازمان یافته) به اغواء و تباهی بشر همت گماشتند. بدین ترتیب، شیطان و یارانش علاوه بر وسوسه و فریب فرد فرد انسان ها، به صورت جمعی و سازمان یافته نیز به انحراف و به فساد کشیدن جوامع پرداختند.
اولین مکانی که شیطان در آن به صورت سازماندهی شده به انحراف جوامع پرداخت، سرزمین « بابل » در جنوب بغداد (پایتخت فعلی عراق) بود.(۱۹۲) جایی که شیطان باعث رواج « بت پرستی » و سحر و جادو در میان مردم شد و پایه های تولد « دجال (فراماسونری) » نیز از سرزمین بابل شکل گرفت. همین سرزمین نیز خاستگاه پادشاهان شیطان صفتی چون نمرود بوده و « برج بابل » معروف و مورد علاقه ی فراماسون های امروز نیز در این سرزمین ریشه دارد. سرزمین « بابل » اولین مکانی بوده است که بشر در آن به بت پرستی پرداخت؛ (۱۹۳) به همین دلیل است که فراماسون ها در قرن حاضر نیز سرزمین « بابل » را مقدس می دانند:(۱۹۴)
اعتقاد فراماسون ها به مقدس بودن شهر شیطانی « بابل ».
شهر شیطانی « بابل » در تمام ادیان الهی از جمله دین مبین اسلام مورد لعن و نفرین قرار گرفته است(۱۹۵) و حتی معصومین (علیه السلام) نیز این شهر را نفرین شده نامیدند و نمازگزاردن در این شهر را مکروه دانستند(۱۹۶) که این مسئله نیز بر شیطانی بودن بابل نیز صحه میگذارد.
در زمان باستان در بین النهرین، حضرت نوح (علیه السلام) برای ارشاد اقوام سومری و حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای ارشاد اقوام بابلی مبعوث گردیدند و مورد آزار و اذیت اصحاب شیطان واقع شدند.(۱۹۷) در واقع می توان این دو بزرگوار را اولین پیامبران اولوالعزمی دانست که علیه دجال و تعالیم شیطانی به مبارزه برخاستند.
یامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، درباره ی دجال فرمودند:(۱۹۸)
« إنه لم یکن نبی بعد نوح إلا و قد أنذر قومه الدجال، و إنی أنذرکموه … »
« هیچ پیامبرى پس از نوح نیامد مگر اینکه امت خود را از دجال بر حذر داشت، و من شما را از او بر حذر می دارم … »
با دقت در حدیث فوق، درمییابیم که مسأله ی دجال صرفاً اختصاص به اسلام و مسلمانان ندارد؛ بلکه موضوع دجال، در زمان های قبل از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و حتی در زمان حضرت نوح (علیه السلام) نیز مطرح بوده است.(۱۹۹) این مسأله نشان می دهد که دجال در آن زمان نیز وجود داشته است؛ زیرا اگر در آن موقع وجود نمی داشت، دلیلی نداشت تا حضرت نوح (علیه السلام) قومش را از وی بیم دهد.حال آن که ما می دانیم پیامبران خدا (بالاخص پیامبران اولوالعزم) هیچ حرکت عبثی انجام نمی دادند و این هشدار حضرت نوح (علیه السلام) نیز نشان از زنده بودن دجال در زمان وی دارد.(۲۰۰)
اما تعالیم شیطانی پایه گذار دجال، در بابل محصور نماند و توسط « مهاجران بین النهرینی »، کم کم وارد « مصر باستان » شد(۲۰۱) و « مصر باستان » به عنوان دومین و مهمترین پایگاه تعالیم شیطانی و ماسونی معرفی گردید:(۲۰۲)
انتقال تعالیم ماسونی و شیطانی از « بابل » به « مصر باستان ».
« مصر باستان » به عنوان عظیم ترین پایگاه تعالیم شیطانی در قرون باستان شناخته میشود. در این سرزمین، « فرعون » یعنی پادشاه به عنوان « پسر خدا » معرفی شده و بناهای مرتفع و عظیمیبرای پرستش بت ها و الهه های متعدد شیطانی برپا گردیدند و به واسطه ی قدرت نظامی و سیاسی حکام مصر، حکومت آنان برای مدتی طولانی برقرار بود.(۲۰۳)
اما اتفاقی مهم، تغییراتی در سرنوشت دجال ایجاد کرد. حضرت یوسف (علیه السلام) فرزند حضرت یعقوب (علیه السلام) که در سرزمین کنعان زندگی میکرد، به واسطه ی حسد برادرانش در چاهی زندانی شد. یک کاروان که از کنعان عبور میکرد، وی را از چاه آزاد کرده و با خود به « مصر باستان » برد. حضرت یوسف (علیه السلام) به عنوان برده ای در مصر فروخته شد و در کاخ عزیز مصر با نام « پوتیفار » به عنوان غلام به کار پرداخت. به واسطه ی زیبایی فوق العاده ی حضرت ی یوسف (علیه السلام)، « زلیخا » همسر عزیز مصر به وی دلبسته شد و از یوسف تقاضای ناروایی نمود؛ اما بنده ی پاک خدا و رسول الهی حضرت یوسف (علیه السلام)، این خواسته را رد کرد و به دنبال این تمرد و با دسیسه ی زلیخا به زندان افکنده شد. حضرت یوسف (علیه السلام) برای مدتی طولانی در زندان بود تا این که به واسطه ی تعبیر خواب « فرعون مصر » از زندان آزاد شد و به واسطه ی پیش بینی قحطی آینده ی مصر و مهار این قحطی، مقامیبلند یافت و عزیز مصر گردید. بعد از رسیدن به این مقام، پدر و برادران خود را از کنعان فراخواند و متعاقب این دیدار، بنی اسرائیل (فرزندان یعقوب (علیه السلام)) در مصر ساکن شدند.(۲۰۴)
بعد از وفات حضرت یوسف (علیه السلام) و ادغام بنی اسرائیل در جامعه ی مصر، کم کم شکوه و احترام بنی اسرائیل در مصر رو به افول نهاد و بنی اسرائیل به مرور زمان تحت ستم و ظلم دستگاه فرعونی قرار گرفتند.(۲۰۵) در آن هنگام عده ای از بنی اسرائیل همچون سایر مصریان تعالیم شیطانی را فرا گرفتند و عده ای دیگر نیز بر دین خدا باقی ماندند. در اثر دعاها و التماس مومنین بنی اسرائیل، خداوند پیامبر خود حضرت موسی (علیه السلام) را از این قوم برانگیخت و وی را مأمور مقابله با فرعون و نجات قوم بنی اسرائیل نمود.(۲۰۶) بنی اسرائیل به رهبری حضرت موسی شبانه از دریا گذشتند و از مصر گریختند و فرعون و لشکریانش در دریا هلاک گردیدند.(۲۰۷) بدین ترتیب به لطف خدا بنی اسرائیل از ستم فرعون نجات یافتند.
اما تعداد زیادی از بنی اسرائیل که در زمان حضور در مصر، تحت تأثیر تعالیم شیطانی و ماسونی مصر باستان قرار گرفته بودند، بعد از خروج از مصر نیز به این تعالیم شیطانی متمایل شدند. هنگامیکه آن ها به اولین قوم بت پرست رسیدند و آن ها را در حال پرستش بت ها مشاهده کردند، از حضرت موسی (علیه السلام) نیز خواستند بتی همچون بت آن ها برای پرستش بنی اسرائیل مهیا کند! که البته با نکوهش حضرت موسی (علیه السلام) و خداوند متعال مواجه شدند.(۲۰۸) همچنین آن ها در ایام غیاب حضرت موسی (علیه السلام) و تنها به دنبال ۱۰ روز تأخیر در بازگشت ایشان، از سامری ملعون پیروی کرده و مجدداً گوساله پرستی اختیار نمودند!(۲۰۹)
به هر حال تا زمانی که حضرت موسی (علیه السلام) زنده بودند، بنی اسرائیل جرأت تخطی و انحراف از حق را نداشتند، اما بعد از رحلت حضرت موسی (علیه السلام)، انحراف مجدد بنی اسرائیل شروع شد و به تدریج افزایش یافت.
لازم به ذکر است که پیامبر اولوالعزم حضرت موسی (علیه السلام) نیز در سراسر عمر مبارکشان، به مبارزه علیه « دجال » و تعالیم شیطانی و ماسونی « مصر باستان » پرداختند و بعد از خروج بنی اسرائیل از مصر نیز، با جهل آنان و تمایل این قوم برای پیروی از تعالیم شیطانی و ماسونی مصر باستان مقابله نمودند.
اما همانگونه که ذکر گردید، با گذشت زمان و پس از رحلت حضرت موسی (علیه السلام)، بنی اسرائیل از تعالیم شیطانی و ماسونی مصر باستان تبعیت نمودند و تعالیم کفرآلود ملل مجاور همچون کنعانیان باستان را نیز به تعالیم ماسونی و شیطانی مصری افزوده و آن را به صورت تعالیم ماسونی « کابالا (Kabbalah, Qabalah, Cabala) » درآوردند و به شکل صد برابر مهلک تر و کفرآمیزتر از تعالیم مصر باستان، آن را رواج دادند.(۲۱۰) بدین ترتیب، « دجال » که ابتدا در « بابل » کار خود را شروع کرده بود، در منزل دوم خود « مصر باستان » سکنا یافت و سپس به میان « بنی اسرائیل » رفت و منزل سوم خود را در میان آنان بنا نهاد و به صورت تعالیم « کابالا » رخ نمود!
کابالا در بین « بنی اسرائیل » بسیار رواج یافت و محبوب گردید تا اینکه نوبت به حکومت دو پیامبر الهی حضرت داوود (علیه السلام) و حضرت سلیمان (علیه السلام) رسید و این دو بزرگوار امپراطوری باشکوهی را در خاورمیانه تشکیل دادند و به اجرای فرامین الهی پرداختند.(۲۱۱) حضرت سلیمان (علیه السلام)همچنین مسجدالاقصی را که قرن ها قبل توسط اجداد مبارکشان حضرت آدم (علیه السلام) و حضرت ابراهیم (علیه السلام) در « اورشلیم » یا « بیت المقدس » ساخته شده بود، تجدید بنا نمودند.(۲۱۲)
در زمان حضرت سلیمان (علیه السلام)سحر و جادوگری بسیار رواج داشت؛ ایشان به همین دلیل به مبارزه ی جدی با سحر و جادوگری پرداختند و کتب و وسایل جادوگران را توقیف نمودند.(۲۱۳)
پس از رحلت حضرت سلیمان (علیه السلام)، ساحران و اصحاب شیطان به تخریب وجهه ی ایشان پرداختند و حضرت سلیمان (علیه السلام) را « جادوگر بزرگ » نامیدند. این پیروان شیطان، تورات را مورد دستکاری قرار دادند و در آن، حضرت سلیمان (علیه السلام) را بت پرست خواندند!(۲۱۴) همچنین جادوگران و یهودیان پیرو شیطان در قرن ها بعد، معبدی شیطانی و سرشار از نمادهای کفر بنیان نهادند و آن معبد را به حضرت سلیمان (علیه السلام) نسبت دادند؛ حال آن که پیامبر بزرگ الهی حضرت سلیمان (علیه السلام) به تجدید بنای مسجدالاقصی پرداخته بودند و همچون اجداد مبارکشان مسجد ساز بودند، نه معبد ساز!(۲۱۵)
بعد از حضرت سلیمان (علیه السلام) مجدداً دوران تاریک بنی اسراییل شروع شد و در ابتدا حکمرانان یهودی فاسد متعددی بر بنی اسراییل مسلط شدند و پس از آن نیز « بخت النصر » پادشاه « بابل » بر بنی اسراییل تاخت و آن ها را به عنوان اسیر به « بابل » برد که این اسرا در زمان تسلط « کوروش هخامنشی » به « اورشلیم » بازگردانده شدند.(۲۱۶)
باز هم کشمکش ها و دوره هایی از تسلط اقوام مختلف دیگر همچون ایرانی ها و یونانی ها ادامه داشت تا اینکه نهایتاً نوبت به رومیان رسید و آن ها اورشلیم را به تصرف خود درآوردند.(۲۱۷) در این ایام حضرت عیسی (علیه السلام) برای انجام رسالت و مبارزه با تحریفات و انحرافات بنی اسرائیل، مبعوث گردیدند و به مبارزه با تعالیم شیطانی رایج در بین یهود و تعالیم « کابالا » که همان تعالیم دجال بود، پرداختند. اما یهود به مبارزه با آن حضرت پرداخته و تلاش کردند تا ایشان را به شهادت برسانند که به لطف خدا، ایشان از نظرها غایب شده و عروج فرمودند(۲۱۸) تا به همراه مهدی صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) در آخرالزمان مجدداً ظاهر گردند.(۲۱۹)
سال ها بعد یکی از امرای روم با عنوان « تیتوس رومی » مجدداً بر بنی اسراییل تاخت و کشتار و تخریب وسیعی در اورشلیم به راهانداخت.(۲۲۰) از آن پس بنی اسرائیل تحت تسلط رومیان بودند تا اینکه در نزدیکی های ولادت پیامبر عظیم الشأن اسلام، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، برخی از یهودیان که از پیشگویی های تورات اصلی در زمینه ی آخرین پیامبر خدا خبر داشتند، کم کم به عربستان مهاجرت کردند تا شاید پیامبر آخرالزمان از بین فرزندان آن ها زاده شود!!!(۲۲۱) اما با مشاهده ی بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از نسل حضرت اسماعیل (علیه السلام)، به مقابله با حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پرداختند و حتی ایشان را مسموم هم نمودند، اما به لطف خدا رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ادامه یافت تا به دست ائمه ی معصومین (علیه السلام) برسد و این بزرگواران نیز به صورت جدی با تعالیم شیطانی رایج در عصر خود مبارزه نمودند. با این حال، برخی از روایات بر شهادت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر اثر سم یهود، تأکید می نمایند.(۲۲۲)
اما در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علیرغم تلاش های فراوان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در روزهای پایانی عمر مبارکشان برای فرستادن سپاهی به منطقه ی « موته » به رهبری « اسامه » و در هم شکستن آخرین سد برای تصرف « بیت المقدس » و نابودی « دجال » و « اصحاب یهودی » وی، (۲۲۳) با تلاش فراوان یهود و تعلل و کارشکنی های تعدادی از صحابه، سپاه از حرکت بازماند و تصرف قدس در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میسر نگردید(۲۲۴) و مرگ « دجال » و سرانجام کار یهود به آخرالزمان و به دست منجی آخرالزمان سپرده شد.
« بیت المقدس » در دوره ی « عمر بن خطاب » فتح گردید و یهودیان « بیت المقدس » تحت تسلط مسلمانان قرار گرفتند(۲۲۵) و تعالیم شیطانی و ماسونی « کابالا » که « دجال » در آن زمان به این اسم (کابالا) به حیات خود ادامه می داد، به صورت مخفیانه توسط « کاهنان یهود » مورد استفاده قرار میگرفت.
از آن تاریخ به بعد، اوضاع کم و بیش به صورت یکنواخت پیش می رفت تا اینکه با کلید خوردن جنگ های صلیبی در سال ۱۰۹۵ میلادی، سرنوشت « دجال » که تا آن روز در قالب « کابالا » به حیات خود ادامه می داد، تغییر کرد.(۲۲۶) جنگ های صلیبی حدود ۲۰۰ سال طول کشید و در طی این مدت، « اورشلیم (بیت المقدس) » بارها بین مسلمانان و صلیبیان دست به دست شد تا اینکه در اتمام جنگ های صلیبی، مجدداً مسلمانان بر فلسطین مسلط شدند.(۲۲۷)
در طی حکومت صلیبیان بر « بیت المقدس » دو گروه از شوالیه ها، در اورشلیم (بیت المقدس) حضوری گسترده داشتند که عبارت بودند از:(۲۲۸)
۱ – «شوالیه های مهمان نواز : Knights Hospitaller »
۲ – « شوالیه های معبد : Knights Templar »
«شوالیه های مهمان نواز : Knights Hospitaller » در طی مدت حضور خود در فلسطین، به پذیرایی از مسافران و زائران مسیحی اورشلیم مشغول بودند و گروه بزرگی از شوالیه های ساکن اورشلیم را تشکیل می دادند.(۲۲۹)
اما گروهی دیگر از شوالیه های صلیبی که « شوالیه های معبد : Knights Templar » نام داشتند و مأمور محافظت از « منطقه ی منتسب به معبد موهوم سلیمان » در اراضی موجود در منطقه ی « قبه الصخره » بودند، (۲۳۰) به تدریج تعالیم ماسونی و شیطانی « کابالا » را از « کاهنان یهودی کابالیست » اورشلیم آموختند.(۲۳۱)
اما سرنوشتی شوم در انتظار هر دو گروه « شوالیه های معبد : Knights Templar » و «شوالیه های مهمان نواز : Knights Hospitaller » بود و این گروه ها به عنوان کانونی قوی برای مهمان نوازی و اجرای فرامین « دجال »، ظاهر شدند.
پس از بازگشت « شوالیه های معبد : Knights Templar » به اروپا، آنان « کابالا » را از دخمه های سری یهود در خاورمیانه، خارج کرده و این تعالیم را با خود به اروپا بردند و بدین ترتیب « دجال » خانه ای جدید برای خود یافت. در اروپا، مردم و کلیسای آن زمان که هنوز تحت نفوذ جدی تعالیم شیطانی قرار نداشتند، به مخالفت با « شوالیه های معبد » پرداختند و متعاقب آن، تعداد زیادی از « شوالیه های معبد » اعدام شدند.(۲۳۲) بازماندگان « شوالیه های معبد » که جان خود را در خطر می دیدند، به اسکاتلند که پادشاه آن با « پاپ » و « واتیکان » مخالف بود رفتند و در آن دیار، محلی برای اجتماع خود تدارک دیدند که « لژ وال بیلدرز » یا « لژ کهن اسکاتلند » نام داشت و امروزه از آن با عنوان « قدیمی ترین لژ رسمی فراماسونری » یاد میشود.(۲۳۳)
به موازات انحراف « شوالیه های معبد »، گروه « شوالیه های مهمان نواز : Knights Hospitaller » که نام دیگرشان نیز « شوالیه های سنت جان اورشلیم : Order of St. John of Jerusalem » بود، کم کم منحرف شدند و بعدها گروه های ماسونی « Order of St. John of Jerusalem » و « Order of Malta » را تشکیل دادند.(۲۳۴)
اما همانگونه که ذکر کردیم، به واسطه ی « شوالیه های معبد »، « دجال » خانه ای جدید یافت و در اروپا و کشور « اسکاتلند » ساکن شد و از آن به بعد با عنوان جدید « فراماسونری » به حیات خود ادامه داد.
درباره ی این نام (فراماسونری) گرچه احتمالات مختلف و متعددی بیان شده است و عده ای نام آن را به « بنایان » و « معماران » قرون اخیر که در اروپا فعالیت های صنفی داشتند، نسبت می دهند!(۲۳۵)، اما بهترین و مناسب ترین توضیح چنین است:
« Free » در زبان انگلیسی به معنای « آزاد » و « Mason » به معنای « بنّا » است. بنابراین معنای تحت اللفظی « Freemason » می شود: « بنّای آزاد ». اما این « بنّاها » چه « بنا » و ساختمانی را می خواهند بسازند؟
واضح است! آن ها قصد دارند « معبد موهوم سلیمان » را که « کاهنان کابالیست » و « جادوگران یهود » ساختند و به دروغ به « حضرت سلیمان (علیه السلام) » نسبت دادند و این پیامبر خدا را نعوذ بالله جادوگر، بت پرست و ماسون اعظم خواندند، مجدداً بنا کنند و چون برای این کار پولی دریافت نمیکنند، خود را « بنّای آزاد » یا « Freemason » نامیدهاند!!! البته حضور افرادی با تخصص گوناگون همچون پزشک، مهندس، معمار، سیاستمدار و … از اولین روزهای تأسیس فراماسونری تا به امروز نیز نشان می دهد که « فراماسونری » هیچ ارتباطی با « صنف بنّایان و معماران » نداشته است!
اما « فراماسونری » یا همان « دجال احتمالی آخرالزمان » در آخرین لباس خود! برای مدت ها در « اسکاتلند » محبوس ماند که البته این حبس، انسان را به یاد حدیثی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می اندازد که ایشان ذکر میکنند دجال برای مدت ها در یک جزیره محبوس میگردد(۲۳۶) که با توجه به وضعیت جغرافیایی « اسکاتلند » و جزیره ی « بریتانیا »، توصیف روایات به ذهن متبادر میگردد.(۲۳۷) چرا که « فراماسونری » نیز برای در امان ماندن از اعتقادات مذهبی مردم سایر نقاط اروپا، مجبور شد تا مدت های طولانی در « اسکاتلند » محبوس بماند.
اما با تلاش ها و دسایس فراماسونری در سایر نقاط اروپا و رواج پروتستانتیزم در این قاره و به واسطه ی نفوذ این تشکیلات شیطانی و نفوذ فراماسونری در واتیکان، سرانجام زمینه ی انتشار فراماسونری در اروپا فراهم گردید تا اینکه این تشکیلات شیطانی موفق شد در حوالی قرون ۱۷ و ۱۸ میلادی در اروپا انتشار یابد.(۲۳۸)
با پیروزی انقلاب کبیر فرانسه و استقلال آمریکا در قرن ۱۸ به وسیله ی ماسون ها، فراماسونری خود را به عنوان یک تشکیلات قدرتمند معرفی نمود.(۲۳۹) با اعلان استقلال آمریکا، این کشور که در قاره ای جدید و به دور از هیاهوی اروپا و آسیا تشکیل شده بود، به سرعت و مطابق برنامه های از پیش تعیین شده ی فراماسونری، رشد نمود و کم کم خود را به عنوان قدرتمندترین بازوی فراماسونری معرفی نمود.(۲۴۰)
در اروپا نیز کشورها یکی پس از دیگری به دست سیاستمداران فراماسون افتادند و به موازات این پیشرفت سیاسی فراماسونری، در قرن ۱۹ نیز اندیشمندان ماسونی همچون « مارکس »، انواع « ایسم ها » اعم از « مارکسیسم »، « اومانیسم » و … را برای مبارزه با ادیان الهی طرح ریزی کردند(۲۴۱) تا اذهان ملل را نیز تحت اختیار خود درآورند و سلایق مختلف را پوشش دهند و به زعم آن ها هر اعتقادی بجز اعتقاد الهی بر اذهان جاری باشد.
« دجال » در لباس فراماسونری بر تمام اروپا، آمریکا و آمریکای لاتین مسلط شد و آفریقا و آسیا و اقیانوسیه را نیز از طریق لشکرکشی های دولت های ماسونی اروپا تحت سیطره ی خود درآورد. در این حین تعدادی از ماسون ها بر سر رهبری این جریان به جنگ مشغول شدند که حاصل آن ها جنگ های جهانی اول و دوم بود که طرفین آن ها فراماسون بوده و رهبری امپراطوری جهانی ماسونی را خواستار بودند(۲۴۲) و در این میان آمریکا که جریان اصلی فراماسونری، از ابتدا بر روی آن سرمایه گذاری کرده بود، ماسون های نوپای آلمانی را از گردونه خارج نمود تا سیاستی کمابیش یکدست در فراماسونری حاکم بماند.
بعد از جنگ جهانی دوم، فراماسونری که برنامه هایش را هماهنگ و امکاناتش را مساعد و سیطره اش را جهانی می دید، در ابتدا « سازمان ملل متحد » را در سال ۱۹۴۵ میلادی با سرمایه ی خاندان ماسونی « راکفلر » بنیان نهاد تا « نظم نوین جهانی ضد خدایی » را با موفقیت تمام و تحت لوای یک سازمان بین المللی پیاده کند.(۲۴۳) این سازمان از موقع تأسیس تا به امروز، هیچ فعالیتی بجز در راستای خدمت به کشورهای ماسونی و سرکوب کشورهای ضد ماسونی انجام نداده و حتی فعالیت های به ظاهر خیرخواهانه ی آن نیز در عمل به نفع کشورهای ماسونی بوده است.
فراماسون ها در گام آخر خود، « دولت ماسونی اسرائیل » را به عنوان آخرین بازوی فراماسونری تأسیس کردند تا در قلب « اورشلیم (بیت المقدس) » زمینه را برای ساخت معبد سلیمان و تأسیس امپراطوری شیطانی « دجال (فراماسونری) » آماده نماید و « دجال » را که به فراخور شرایط زمانه، از سرزمین مقدس « بیت المقدس » رانده شده و آواره ی اقصی نقاط اروپا و آمریکا شده بود، به خانه برگرداند تا بعد از برافراشتن « معبد موهوم اورشلیم » و پر کردن این معبد از نمادهای الحادی و شیطانی، برای همیشه حاکم جهان باشد.(۲۴۴)
در این میان تلاش های ضعیف و پراکنده ی موحدان جهان نیز با شدت فراوان سرکوب میشد و در ظاهر امیدی برای رهایی مظلومان عالم وجود نداشت. در خاورمیانه نیز کشورهای منطقه تحت حکومت پادشاهان و امرا و روسای جمهور فراماسون اسماً مسلمان، اداره میشدند و ایران نیز تحت سیطره ی یک پادشاه فراماسون با عنوان « محمد رضا پهلوی » بود(۲۴۵) و وی و وزرای فراماسون ایرانی نیز تمام و کمال در خدمت اهداف شیطانی « فراماسونری جهانی » بودند.(۲۴۶)
در چنین فضایی، دنیا در تاریکی مطلق فرو رفته بود و صدای قهقه ی مستانه ی « دجال » و اصحابش برای آغاز امپراطوری جهانی شنیده میشد و فراماسونری جهانی می رفت تا ۳۳ سال بعد از تأسیس اسرائیل (۱۹۴۷ میلادی)، ساخت « معبد موهوم سلیمان » و آغاز امپراطوری جهانی و شیطانی « دجال » را در سال ۱۹۸۰ میلادی جشن بگیرد.