وای بر من ۱

بگذار تا در میان شبهاى عزلت و تنهایى با تو سخنى داشته باشیم.
بگذار تا با تو از درد جانکاه درازى که همه وجودمان را فرا گرفته گفتگو کنیم.

بگذار تا بنالیم.
از درد فراق دوستى که با غیبتش همه پشت و پناهمان رفت.

اى مهربان!
پس از تو دیگر آسمان، هیچ گاه تمامیت روشنایى خورشیدش را بر ما ارزانى نداشت.
هیهات، که زمین در عسرت دورى، همه رمقش رااز دست داد. هیهات که ستارگان با همه فروزندگى فقط با کورسویى در دل آسمان ماندند.
گویى آنان نیز در فراقت سر در جیب خود کشیدند تا با خیالى دلخوش باشند.

مهربانم!
باد که مى وزید، به خود مى گفتم شاید از میان سبزه زارى که تو در آن سکنى گزیده اى، گذشته باشد. بى سرودستار خود را رها کردم تا شاید بوى ترا از او استشمام کنم.

❗️واى بر من !
واى بر من که باد نیز در حسرت دیدار تو مانده بود و خورشید در انتظار هر صبح و شام آسمان را با خستگى در مى نوردید.
و من در عجب از خورشید که سر دربیابان طلب، جوینده توست و از باد،
و از باد که خسته اما امیدوار همه پهنه ها را در مى نوردد و در میانه شبهاى تاریک، در سوسوى ستاره اى که چشم به راه تو مانده گوشه و کنارها را مى کاود شاید که شمیم تو را بشنود.

مولایم!

با خود گفتم: بخوابم شاید شبى، نیمه شبى در رویایم قدم بر چشمم نهى،
شاید آن چهره مهربان را در خواب بنگرم.
مرا چه مى شود؟
چشم بر هم مى نهم تا در خوابت ببینم اما، ترسى بر جانم چنگ مى زند و مرا بر پاى مى دارد.

و نهیبى از درون که:

اى خفته!
شاید بیاید و تو در خواب مانده باشى!
دیگر مرا نه خواب است و نه بیدارى.
دلى به خواب خوش کرده ام و دلى به بیدارى..

همچنین ببینید

نشست 167

برپایی نشست «اخلاق و مناسبات مردم در آخرالزمان، اخلاق مهدوی»

یکصد و شصت و هفتمین نشست از سلسله نشست‌های فرهنگ مهدوی با موضوع «اخلاق و …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *