مهمترین و برجستهترین بخش از ریاستجمهوری «هری ترومن» که هرگز فراموش نخواهد شد و همواره با نام او گره خواهد خورد، بمباران اتمی هیروشیما در ۶ آگوست ۱۹۴۵ و ناگازاکی، سه روز پس از آن است.
مهمترین و برجستهترین بخش از ریاستجمهوری «هری ترومن» – که هرگز فراموش نخواهد شد – و همواره با نام او گره خواهد خورد، بمباران اتمی هیروشیما در ۶ آگوست ۱۹۴۵ و ناگازاکی، سه روز پس از آن است. تقریباً دویستهزار نفر در این حملات و در اثر مسمومیت رادیویی کشته شدند؛ اکثر این قربانیان، غیرنظامیان بودند؛ از جمله، چند هزار کارگر کرهای. همچنین، دوازده ملوان نیروی دریایی ایالاتمتحده که در یک زندان در هیروشیما زندانی بودند نیز در این رویداد کشته شدند.[۱]
همواره مباحث بسیاری حول این بمبارانها وجود داشته است. آنچه که ترومن از همان ابتدا روی آن پافشاری میکرد، آن بود که تصمیم برای استفاده از بمبهای اتمی و مسئولیتی که این کار بهدنبال داشت، برعهده خود او بود. در طول سالیان مختلف، وی مبانی متفاوت و متناقضی را برای این تصمیم خود ذکر کرد. گاهی او مدعی بود که وی صرفاً بهمنظور انتقام گرفتن چنین کرده است. او به پدری روحانی که از او انتقاد کرد، چنین پاسخ داد:
«هیچکس بهاندازه من برای استفاده از بمب اتمی، ناراحت نیست؛ اما حمله از پیش اعلان نشده ژاپنیها به پرل هاربر و به قتل رساندن اسرای جنگی ما، بسیار مرا آزار میداد. تنها زبانی که ظاهراً ایشان متوجه میشدند، زبانی بود که با استفاده از بمباران کردن ایشان، قابل تکلم بود.»[۲]
چنین استدلالی، هرگز برای هیچکس این گفته را توجیه نمیکند که برای پاسخ به خشونت ژاپنیها در میدان رزم، باید از مردان، زنان و کودکانی بیگناه، انتقام گرفت. بدون شک، ترومن از این ماجرا مطلع بود؛ لذا هر از چند گاهی بهانههای دیگری را مطرح میکرد. در ۹ آگوست ۱۹۴۵ وی مدعی شد که «دنیا متوجه خواهد شد که اولین بمب اتمی در هیروشیما، یک پایگاه نظامی، فرود آمد. این بدان دلیل بود که ما امیدوار بودیم که در این حمله نخست، تا جایی که امکان دارد، از کشته شدن غیرنظامیان خودداری کنیم.»[۳]
این بهانه نیز غیر قابل قبول است. پرل هاربر یک پایگاه نظامیبود. هیروشیما یک شهر بود که سیصدهزار نفر سکنه داشت و چند مقر نظامی نیز در آن مستقر شده بود. درهرصورت، از آنجا که آبهای اطراف هیروشیما مینگذاری شده بود و نیروی دریایی و هوایی ایالاتمتحده آبهای اطراف ژاپن را تحت کنترل خود داشتند، هر نیروی نظامی هم که در هیروشیما مستقر بود، بهطور کامل غیرفعال شده بود.
در دیگر مواقع، ترومن مدعی میشد که هیروشیما بهدلیل آنکه یک مرکز صنعتی بود، بمباران شد. اما همانطور که در بررسی بمبارانهای استراتژیک ایالاتمتحده ذکر شده، «تمام کارخانههای مهم در هیروشیما در حاشیه شهر بودند و از خسارات جدی به دور ماندند.»[۴]. در این حمله، مرکز شهر هدف قرار گرفت. ترومن در سخنرانی ۱۰آگوست خود برای کابینه خویش نشان میدهد که به خوبی میداند قربانیان بمبهای وی، چه کسانی بودند و توضیح میدهد که از انداختن بمب سوم خودداری کرده است؛ «فکر کردن به نابودی صدهزار انسان دیگر در یک لحظه، بسیار وحشتناک بود»؛ وی فکر کردن به قتل «آن همه کودک» را دوست نداشت.[۵]
همچنین، اینکه هیروشیما یکی از مراکز نظامییا صنعتی بوده، امری غیر قابل قبول و نامحتمل است. این شهر، در تمام سالهایی که به جزایر اصلی ژاپن حملات هوایی ویرانگری انجام میشد، دست نخورده باقیماند و هرگز در فهرست ۳۳ هدف اصلی در فرماندهی بمبارانها قرار نداشت.[۶]
بنابراین، عقلانیت بمبگذاریهای اتمی تنها روی یک دروغ بسیار بزرگ استوار شده است که صحت و دقت بسیار تعجب برانگیزی را برای خود بهدست آورده است. انجام این حملات ضرورت داشت، تا جان نیممیلیون آمریکایی یا بیشتر، حفظ شود. منظور از این جانها، احتمالاً جان افرادی بود که در طرح حمله به کیشو در ماه دسامبر و همچنین اشغال تمام عیار هانشو در سال بعد، احتمال از دست رفتن آنها وجود داشت.
در بدترین حالت ممکن و در صورتی که قرار بود کل جزایر اصلی ژاپن اشغال شوند، جان ۴۶هزار آمریکایی از دست میرفت.[۷] رقم بسیار غیر قابل باور نیممیلیونی – تقریباً دو برابر تمام کشتهشدگان آمریکایی در طول جنگ جهانی دوم – اکنون مکرراً در کتب دبیرستانی و دانشجویی مطرح میشوند و ناظران و کارشناسان جاهل، مدام به این دلیل اشاره میکنند.
جای تعجب نیست که این حماقت در مورد این قبیل موارد، به رئیسجمهور جرج بوش (پدر) نیز سرایت کرده بود؛ وی در سال ۱۹۹۱ که اقدام به بمباران صربستان کرد، معتقد بود که «جان میلیونها آمریکایی را نجات داده است.»[۸
هنوز هم خدعههای مکرر و خود فریب دادنهای ترومن، قابل درک هستند؛ بهویژه با توجه به ترسی که وی ایجاد کرد. همچنین کاملاً قابل درک است که مقامات اشغالگر ایالاتمتحده گزارشهای رسیده از شهرهای ویرانشده را سانسور کرده و اجازه ندهند تصاویر و فیلمهای هزاران جسد و نجاتیافتگان هراسناکی که نقص عضو شدهاند، بهدست عموم مردم برسند.[۹]
در غیر این صورت، آمریکاییها و مابقی مردم جهان ممکن است میان تصاویر آزاردهندهای که از اردوگاههای کار اجباری نازیها خارج میشد، مقایسه کنند.
این بمبارانها از سوی مقامات ارشد نظامی آمریکایی، ازجمله «آیزنهاور» و «مکآرتور»، وحشیانه و غیرضروری توصیف و محکوم شدند.[۱۰] نظر دریادار «ویلیام دی. لی»(William D. Leahy)، فرمانده ستاد مشترک ترومن از این قرار بود:
«استفاده از این سلاح ویرانگر در هیروشیما و ناگازاکی، هیچ کمک مادی به جنگ ما علیه ژاپن نکرد. احساس خود من از اینکه ما اولین کاربران آن هستیم آن بود که ما استاندارد اخلاقی را برای خود خریداری کردیم؛ که برای وحشیهای سالهای قرون وسطی تعیین شده بود. به من آموزش داده نشده بود که چنین جنگهایرا آغاز کنم و جنگها را نمیتوان با نابود کردن زنان و کودکان، به پیروزی رسانید.»[۱۱]
نخبگان سیاسی در مورد بمبارانهای اتمی نظرات مختلفی ارائه کردهاند، اما از این هراس داشتند که پیامدهای ناشی از این رویدادها باعث شود تا دوباره «انزوا گرایی» وحشتناک پیش از جنگ، متولد شود. عذرخواهیهای مکرر آشکار گردید تا مبادا ناراحتی عمومی از جرائم جنگی منجر به خرابی شور و اشتیاق برای پروژه جهانیگرایی شود.[۱۲] جای نگرانی وجود نداشت. تغییری بزرگ در رویکردهای مردم آمریکا رخ داده بود. در آن زمان و پس از آن تمام پیمایشها نشان داده که بیشتر کسانی که از ترومن حمایت میکنند، بر این باور بودند که بمباران برای پایان بخشیدن به جنگ و حفظ جان صدها هزار آمریکایی، ضروری بود؛ اما به احتمال زیاد، هیچکدام اهمیتی نداشت.
کسانیکه هنوز هم از این تحلیل هزینه-فایده مبنی بر قرار گرفتن جان ژاپنیهای بیگناه در برابر نیروهای نظامی متحد ناراحت میشوند و آن را نمیپذیرند، احتمالاً متکی بر قضاوت «کریستوفر آنسکومبه»(philosopher G.E.M. Anscombe)هستند که بر برتری قوانین اخلاقی تأکید دارد.[۱۳] زمانی که ترومن در ژوئن ۱۹۵۶ تقدیرنامهای از دانشگاه آکسفورد دریافت میکرد، آنسکومبه به این ماجرا اعتراض کرد.[۱۴] وی مدعی شد که ترومن یک جنایتکار جنگی است؛ زیرا میان قتلعام کردن مردم بیگناه توسط دولت ایالاتمتحده در هیروشیما و ناگازاکی و از بین بردن ساکنان برخی از روستاهای چک و لهستان توسط نازیها، تفاوت جدی وجود دارد.
نکتهای که آنسکومبه مطرح میکند، ارزش بحث بیشتری دارد. در نظر بگیرید، زمانیکه در اوایل سال ۱۹۴۵ آلمان را اشغال کردیم، رهبران ما بر این باور بودند که اعدام کردن تمام ساکنان آشن یا ترییر یا برخی دیگر از شهرهای رایشلند، در نهایت اراده آلمانها را در هم میشکند و ایشان را به تسلیم شدن وا میدارد. از این طریق، جنگ احتمالاً بهسرعت به پایان میرسید و جان سربازان آمریکایی بسیاری نجات پیدا میکرد. آیا چنین هدفی، کشتن دهها هزار غیرنظامی آلمانی از جمله زنان و کودکان را توجیه میکرد؟! همچنین تفاوت این کار با بمبارانهای اتمی چه بود؟!
در روزهای نخست تابستان ۱۹۴۵ ژاپنیها متوجه شدند که شکست خوردهاند. اما چرا به جنگ ادامه ندادند؟ آنسکومبه مینویسد: «این پافشاری بر تسلیم بدون قید و شرط بود که ریشه همه بدیها شد».[۱۵]
این راهکار نامعقول در کنفرانس کازابلانکا توسط روزولت مطرح شد و با موافقت و همراهی چرچیل، به اسم «رمز قوای متحد» تبدیل شد. پس از طولانی شدن جنگ در اروپا، اثر آن در اقیانوسیه نیز آشکار شد. در کنفرانس پوتسدام در جولای ۱۹۴۵، ترومن بیانیهای را برای ژاپنیها صادر و ایشان را به «انهدام کامل» سرزمینشان تهدید کرد؛ مگر آنکه بدون قید و شرط تسلیم شوند. از جمله شرایطی که متحدین اعلان کردند و «هیچ جایگزینی نیز برای آن مقرر نساختند»، این بود که «باید تمام اختیارات و نفوذ کسانی که مردم ژاپن را بهسوی جهانگشایی ترغیب کردند و گمراه ساختند، از بین برود.» این بیانیه هشدار داد که «عدالتی سختگیرانه شامل حال تمام مجرمان جنگی خواهد شد.»[۱۶]
این، برای ژاپنیها بدان معنا بود که امپراطور – که از سوی ایشان، خدا و فرزند بلافصل خداوندگان خورشید تلقی میشد – باید بدون شک از تاج و تخت خلع شده و بهعنوان یک مجرم جنگی محاکمه و سپس در جلوی کاخ خود، به دار آویخته شود.[۱۷] در واقع، ایالاتمتحده قصد نداشت که وی را از قدرت خلع یا مجازات کند. اما این جرح و تعدیل در تسلیم بیقید و شرط، هرگز به ژاپنیها منتقل نشد. در پایان، پس از بمباران ناگازاکی، واشنگتن با خواست ژاپنیها برای ادامه بقای خاندان سلطنتی و حتی نگاه داشتن هیروهیتو بهعنوان امپراطور، موافقت کرد.
چند ماه پیشتر از آن، ترومن تلاش کرد تا با استفاده از بسیاری از مقامات ارشد در داخل دولت و خارج از آن، موضع ایالاتمتحده را شفاف سازد. در می ۱۹۴۵، به درخواست رئیسجمهور، «هربرت هوور»(Herbert Hoover) یادداشتی را آماده کرد که تأکید داشت جنگ هرچه زوددتر باید به پایان برسد. باید به ژاپنیها اطلاع داده میشد که ما بههیچوجه، دخالتی در مورد امپراطوری و شیوه حاکمیتی ایشان نداریم. وی حتی این احتمال را مطرح کرد که ژاپن ممکن است اجازه داشته باشد تایوان و کره را برای خود نگاه دارد. پس از دیدار با ترومن، هوور با تافت و دیگر رهبران جمهوریخواه دیدار کرد و طرحهای پیشنهادی وی را نیز ارائه نمود.[۱۸]
عمده نویسندگانی که در مورد جنگجهانی دوم مینویسند، بیشتر تمایل دارند تا در مورد حدسیاتی مبهم و غیرواضح بنویسند. برای مثال، اگر ایالاتمتحده وارد جنگ نمیشد، هیتلر «کل جهان را تسخیر میکرد» (این ادعا در ساختار ارتش سرخ نیز مطرح میشد؛ همچنین مگر این ژاپن نبود که قصد داشت «کل جهان را تسخیر کند؟)و میلیونها انسان را به قتل میرساند. اکنون این تاریخ حدسی را در مورد این پرونده اعمال میکنیم؛ فرض کنید که جنگ اقیانوسیه به طریقی که تمام جنگها معمولاً به پایان میرسند، به پایان میرسید؛ از طریق مذاکرات بر شروط مطرحشده توافق کردند. همچنین بدترین حالت ممکن را نیز فرض کنید؛ اینکه ژاپنیها دائماً بر حفظ بخشی از امپراطوری خود، یعنی کره، تایوان و حتی منشوری، پافشاری کنند. در چنین شرایطی، کاملاً ممکن است که ژاپن در وضعیتی قرار گیرد که مانع به قدرت رسیدن کمونیستها در چین شود. این بدان معناست که در چنین شرایطی سی تا چهل میلیون انسانی که در رژیم مائو به قتل رسیدند، زنده میماندند.
حتی با وجود محدودیتهای دیپلماتیک در سال ۱۹۴۵، کاملاً مشخص است که ترومن بههیچوجه احتمالات دیگری غیر از استفاده از بمب اتمی را برای پایان دادن به جنگ امتحان نکرده است. به ژاپنیها اطلاع داده نشد که ممکن است قربانی تسلیحاتی بسیار مرگبارتر از آنچه که تاکنون اختراع شده است شوند؛ (سلاحی که بیش از دو هزار برابر «گرند اسلم» (Grand Slam) انگلیس قدرت دارد؛ بمب انگلیسی هرگز در هیچ جنگی استفاده نشده است و خود ترومن در بیانیه خود برای حمله به هیروشیما، بر این موضوع تأکید کرد).
همچنین به ایشان اعلان نشده بود که اتحادیه جماهیر شوروی نیز قرار است علیه ژاپن اعلان جنگ کند؛ اقدامیکه برخی را در توکیو بیشتر از بمبهای هستهای، تحریک کرد.[۱۹] درخواست برخی از دانشمندان درگیر در این پروژه برای نمایش قدرت این بمب در برخی مناطق بدون سرنشین و خالی از سکنه نیز رد شد. همه آنچه که اهمیت داشت، صیانت رسمی از راهکار تسلیم بیقید و شرط بود و حفظ جان نظامیانی که ممکن بود در هنگام اعمال این شرط، جان خود را از دست بدهند. سرلشگر «جی.اف.سی فولر»، (J. F. C. Fuller) یکی از مورخان نظامیبرجسته قرن، در ارتباط با بمبارانهای اتمی چنین مینویسد.
«هرچند که نجات زندگی بسیار مطلوب است، اما این امر استفاده از ابزارهایی که تمام وجوه انسانیت و آداب جنگ را نادیده میگیرد، توجیه نمیکند. لذا اگر از این ابزارها به بهانه کوتاه کردن زمان جنگ و حفظ زندگی انسانها صورت گیرد، پس تمام جنایات غیر قابل تصور را میتوان توجیه کرد.»[۲۰
آیا این امر کاملاً واضح نیست؟! آیا همین امر دلیل آن نیست که انسانهای عاقل و بشردوست، در نسلهای مختلف، آداب و قواعد جنگ را شکل بخشیده و تعیین کردند؟!
هر چند که رسانههای جمعی در بزرگداشت کسانی که در انفجار هستهای نابود شدند، از خطوط دولتی پیروی میکنند، محافظهکاران آنها را جرائم جنگی غیرقابل توجیه میدانند. «فلیک مورلی»(Felix Morley)، کارشناس قانون اساسی و یکی از بنیانگذاران نشریه «رویدادهای انسانی»، توجه ما را بهسمت ترس هیروشیما جلب میکند؛ ازجمله «هزاران کودک در ۳۳ مدرسه به دام افتادند که نابود شده بودند.» وی از همکاران خود خواست که بهخاطر آنچه که بهنام ایشان انجام شده بود، تلاش برای جبران کنند و پیشنهاد داده بود که گروهی از آمریکاییها به هیروشیما اعزام شوند؛ همانطور که آلمانیها برای دیدن آنچه که در اردوگاههای نازی رخ داد، به این اردوگاهها فرستاده میشوند.
پدر روحانی «جیمز گیلیس»(James Gillis)، سردبیر نشریه «جهان کاتولیک»، این بمبارانها را محکوم کرده و آنها را «سختترین ضرباتی که تمدن مسیحی و حقوق اخلاقی دریافت کرده است» میخواند. «دیوید لاورنس»، مالک محافظهکار شبکه «یو اِس نیوز» (US News) و «ورلد ریپورت» (World Report)، همچنان پس از گذشت این سالها، این بمبارانها را محکوم میکند.[۲۱] «ریچارد ویور»، (Richard Weaver) فیلسوف برجسته محافظهکار در اینباره چنین میگوید:
«جوانانی که به تازگی از کانزاس و تگزاس سر بر میآورند، درسدن غیرنظامی را به یک هولوکاست تبدیل میکنند… اماکن مقدسه باستانی همچون مونت کازینو و نورنبرگ را نابود میکنند و هیروشیما و ناگازاکی را با استفاده از بمب اتم بهطور کامل حذف میکنند.»
ویور، این اقدامات هولناکرا عمیقاً «مخاصمت با مبانیای که تمدنها بر اساس آنها شکل گرفته» تلقی میکند.[۲۲]
امروز محافظهکارها تمام کسانی که با قتلعام دهها هزار نفر از مردم بیگناه ژاپنی توسط ترومن اعتراض میکنند، تهمت «ضد آمریکایی» بودن میزنند. این امر، حاکی از آن است که میان «محافظهکاران» امروز و کسانی که مستحق برخورداری از این عنوان هستند، اختلاف بسیاری وجود دارد.
«لئو زیلارد»(Leo Szilard) فیزیکدان شهیر جهان است که نامه اصلی آینشتین را به روزولت رساند که در آن از پروژه منهتن نوشته شده بود. در سال ۱۹۶۰، اندکی پیش از مرگ، زیلارد به واقعیت آشکار دیگری اشاره کرد.
«اگر آلمانیها بهجای ما بر سر شهرها بمب اتم میریختند، بدون شک استفاده از این بمبها در شهرها را جنایات جنگی تلقی میکردیم و بدون شک آلمانیها را در نورنبرگ به این جنایت متهم کرده و ایشان را دار میزدیم.»[۲۳]
منبع
http://www.haadi.ir/s/550
In 1945, American leaders were not seeking to avoid the use of the A-bomb. Its use did not create ethical or political problems for them. Thus, they easily rejected or never considered most of the so-called alternatives to the bomb.
[۲۱]. Felix Morley, “The Return to Nothingness,” Human Events (August 29, 1945) reprinted in Hiroshima’s Shadow, Kai Bird and Lawrence Lifschultz, eds. (Stony Creek, Conn.: Pamphleteer’s Press, 1998), pp. 272–۷۴; James Martin Gillis, “Nothing But Nihilism,” The Catholic World,September 1945, reprinted in ibid., pp. 278–۸۰; Alperovitz, Decision, pp. 438–۴۰. [۲۲]. Richard M. Weaver, “‘A Dialectic on Total War,” in idem, Visions of Order: The Cultural Crisis of Our Time (Baton Rouge: Louisiana State University Press, 1964), pp. 98–۹۹. [۲۳]. Wainstock, Decision, p. 122.