خاطره ای از آیت الله العظمی میلانی ( قدس سره)
آیت الله العظمی میلانی –قدس سره – از مراجع بزرگ تقلید و مقیم مشهدمقدس بود و حدود سی سال حوزه علمیه آن سامان و مرجعیت تقلید را بر عهده داشت .
او عالمی ربانی , محتهدی با وقار , مرجعی استوار , عابدی پارسا و سالکی ناصح و جامع معقول و حاوی اصول و فروع و از فقهای کم نظیر زمان ما بود .
او خاطرات آموزنده و سازنده ای داشت و دارای حالات و مقامات معنوی ویژه ای بود که برخی او را از کسانی میشناختند که به افتخار دیدار امام عصر –ع- نایل آمده بود .
حجه الاسلام و المسلمین جناب ( حاج آقای شریف رازی ) فرمودند :
روزی در محضرش بودیم که یکی از فضلا روی منبر , داستانی را از " اسرار الشهاده " نقل کرد که آیت الله فرمودند : ( همیشه مطالبی را که با موازین عقلی و شرعی هماهنگ است , نقل کنید و از نقل مطالب سست و بی پایه و اساس جدا اجتناب کنید که انسان در برابر گفتار و عمل خود مسئول خواهد بود . ) و آنگاه فرمود :(دو برادر سید تبریزی بودند و یکی از آن دو روحانی و دیگری بازاری بود و هر دو مستطیع شدند و امکان تشرف به مکه برایشان فراهم شد .)
برادر بازاری گفت : به خواست خدا , امسال باید برویم خانه خدا را زیارت کنیم . اما دیگری گفت : من امسال آمادگی و فرصت ندارم , از سوی دیگر , محرم نزدیک است و مجالس متعددی دعوت شده ام , شما برو – ان شاء الله – من سال آینده می روم .
برادر کاسب اصرار کرد , آیه و حدیث خواند , اما اثری نبخشید , به همین جهت خودش رفت و برادر روحانی او پس از چند ماه از دنیا رفت و حج به گردنش ماند . برادر کاسب , نسبت به او بسیار تاسف خورد و همواره در این اندیشه بود که او گرفتار عذاب است یا مورد بخشایش قرار گرفته است ؟ یک شب او را در خواب دید که در باغ زیبایی با وضعیت مطلوب و پسندیده ای زندگی میکند و به برادرش گفت : نگران من نباش که از نجات یافتگان هستم .
پرسید : چطور مورد لطف قرار گرفتی ؟
پاسخ داد : پس از مرگ مرا پای حساب بردند و به جرم ترک فریضه حج در یک نقطه تاریک و وحشتناک و بدبو زندانی ساختند و دچار کیفر کردارم شدم . زیرا فشار عذاب طاقت فرسا دست توسل به سوی مادرم حضرت فاطمه زهرا (علیه السلام) گشودم و گفتم : مادر جان ! درست است که من فریضه ای را ترک نموده ام , اما من عمری از حسین عزیزت سخن گفته ام , شما مرا نجات بخش ! و پس از این توسل خالصانه بود که درب زندانم گشوده شد و گفتند : مادرت فاطمه , تو را خواسته است . مرا نزد مادرم بردند و از امیرمومنان (علیه السلام) درخواست کرد که مرا ببخشاید و نجاتم را از خدا بخواهد , اما او فرمود : دختر گرامی پیامبر ! ایشان روی منبر به مردم بارها گفته است که : اگر کسی فریضه حج را در صورت امکان و توان ترک کند به هنگام مرگ به او گفته میشود : یهودی یا نصرانی یا مجوسی بمیر ! اما خودش ترک کرده است . من چه کنم ؟
مادرم فرمود : راهی برای نجات او بیابید .
امیر مومنان (علیه السلام) فرمود : تنها یک راه به نظر می رسد که خدا او را ببخشاید و آن این است که از فرزندت مهدی (علیه السلام) بخواهی امسال به نیابت او حج کند و مادرم چنین کرد و فرزندش مهدی (علیه السلام) پذیرفت و من نجات یافتم و آنگاه مرا به این باغ زیبا و پرطراوت آوردند .
آری ! مهدی جان !
بغیر عشق توام ای شها گناهی نیست
چرا به سوی منت از کرم نگاهی نیست ؟
من از جفای تو بر درگه تو می نالم
کجا روم ؟ چه کنم ؟ جز توام پناهی نیست
بگفتیم ز کمندم بجوی راه فرار
بجز به سوی توام هیچ سوی راهی نیست
ملوک را سر ذلت بر آستانه توست
بلی بغیر تو در ملک پادشاهی نیست
اگر مرا کشی یا به لطف بنوازی
سوال معترض و حکم دادخواهی نیست