برای یافتن پاسخ به این پرسش که هر گروه یا قومی، در هر شکل ویژهای از ساختار اقتصادی، تا چه حد مشارکت داشتند، دو روش را میتوان به کار بست؛ یکی روش آماری است و دیگری روشی که آن را میتوان ژنتیک نامید.
منظور ما از روش اول این است که سعی کنیم به تعداد واقعی افراد سهیم در فعالیت اقتصادی مورد نظر خود – برای مثال، تعداد افرادی که با کشور خاصی تجارت میکردند، یا در پایهگذاری صنعت خاصی دست داشتند – پی ببریم و سپس محاسبه کنیم که این افراد چه درصدی از کلّ افراد جامعهی مورد نظر ما را تشکیل میدهند. تردیدی وجود ندارد که روش آماری مزایای متعددی را دارا است.
به این ترتیب، وقتی معلوم شد که میتوانیم با عدد و رقم واقعی نشان دهیم که پنجاه تا هفتاد و پنج درصد کلّ افرادی که در شاخهی خاصی از تجارت فعالیت داشتهاند، به خارجیان یا یهودیان وابستهاند، بر آن اساس میتوان به برداشت نسبتاً روشن و شفافی از اهمیت نسبی آن شاخهی تجارت برای خارجیان یا یهودیان، دست یافت.
این امر، به ویژه هنگامی واضحتر است که اطلاعات آماری بیشتری نه تنها دربارهی تعداد افراد دست اندرکار بلکه در مورد دیگر عوامل اقتصادی، به ویژه عوامل مهم و مؤثر نظیر میزان سرمایهی خالص و بدون بدهی، کمیت کالاهای تولید شده، حجم گردش کار و نظایر آن نیز فراهم آید.
در نتیجه در مسائلی نظیر آنچه ما در پی یافتن پاسخهای آن هستیم، اتخاذ روش آماری مفید خواهد بود اما در عین حال، خیلی زود روشن میشود که فقط به اتکای روش آماری نمیتوان راه حل کامل را پیدا کرد. در وهلهی اول، حتی بهترین آمارها هم گویای همه چیز نیستند و چه بسا که در اغلب مواقع، مهمترین جنبههای مسائلی که در پی کشف راه حل آنها هستیم، نادیده میمانند.
آمارها در مورد تأثیرات پویایی که افراد مهم و قدرتمند در عرصهی اقتصادی و حتی در تمامی ارکان حیات بشری، از خود به جا میگذارند، ساکت هستند. این تأثیرات گاه پیآمدهایی دارند که از محدودهی محیط اطراف آن به مراتب فراتر میروند. اهمیت واقعی آنها در گرایش عمومی و کلی هر پیش رفت خاصی، فراتر از آن است که مجموعهای عدد و رقم بتوانند نشان دهند، لاجرم روش آماری باید با روش دیگری تکمیل شود.
اما فقط همین هم نیست. روش آماری به خاطر فقدان اطلاعات، در تمامی موارد قابل بهرهبرداری نیست. در واقع، شانس آوردهایم که آمار و ارقامی در مورد تعداد افراد دستاندرکار صنایع یا تجارت را در اختیار داریم و میتوانیم رابطهی نسبی آنها را با بقیهی جمعیت نشان دهیم، اما مطالعات آماری از این دست، در مقیاسی گسترده، در واقع فقط یک جنبهی احتمالی را برای ایام مدرن و آینده در اختیار قرار میدهند. حتی در این صورت هم، مسیر هر محقق و جویندهای دست خوش مشکلات و گرفتاریهای فراوان است.
با این همه، بررسی دقیق منابع مختلف، از جمله ارزیابیهای به عمل آمده از سوی جوامع یهودی دربارهی عمل کرد اعضای خود، میتواند به نتایج پرثمری رهنمون شود.
امیدوارم که این کتاب انگیزهای برای انجام چنین مطالعاتی فراهم آورد. در حال حاضر، در این عرصه فقط یک بررسی خیلی مفید وجود دارد که آن هم مطالعات زیگموند مایر (Sigmund Mayr) اهل وین است.
بنابراین، بعد از همهی حرفها، روش دیگری (ژنتیک) که پیشتر به صورت گذرا به آن اشاره کردم، باید در جهت تکمیل نتایج بررسیهای آماری به کار آید. این روش چیست؟ هدف ما این است که دریابیم گروهی از مردم (یهودیان) تا چه حد بر شکل و گسترش حیات اقتصادی مدرن تأثیر داشته و دارند یا به عبارت دیگر، اهمیت کیفی، یا آنطور که پیشتر گفتم، اهمیت پویای آنها را در این زمینه بشناسیم.
بهترین راهی که برای این کار داریم، این است که تحقیق کنیم و بفهمیم که آیا ویژگیهای خاصی که معرف حیات اقتصادی مدرن ما هستند، در ابتدا توسط یهودیان پدید آمدند؟ برای مثال، برخی ساختارهای ویژهی اقتصادی برای اولین بار توسط یهودیان بنا نهاده شدند یا اینکه برخی مبانی رایج و مشهور اقتصادی که امروزه در هر گوشه و کناری به عنوان اصول مسلم پذیرفته شده است، در واقع، تجلیات خاصی از روحیهی یهودیان بوده است یا خیر. لازمهی این امر آن است که سابقهی تاریخی عوامل مؤثر در توسعهی اقتصادی را تا اولین سرچشمههای آنها پیگیری کنیم.
به عبارت دیگر، باید دوران طفولیت نظام سرمایهداری مدرن یا عصری را که سرمایهداری در آن به شکل و قالب جدید خود دست یافت، پیدا کنیم، اما کار ما نمیتواند فقط به دوران طفولیت آن محدود و منحصر شود، بلکه باید کلّ تاریخ نظام سرمایهداری مدّنظر باشد، چون در کلّ این دوران تا همین امروز، عناصر تازهای به طور مستمر به چهارچوبهای سرمایهداری راه مییابند و در ویژگیهای اصلی آن، تغییر و تحولاتی به وقوع میپیوندند.
هدف ما باید آن باشد که هرکجا که چنین تغییر و تحولی مشاهده میشود، دریابیم که این تحولات تحت تأثیر چه شخصی یا اشخاصی پدید آمدهاند. این کار البته آسان نخواهد بود، گاه حتی غیر ممکن است و در این موارد است که باید تخیل علمیبه کمک محقق بیاید.
نکتهی دیگری هم هست که نباید نادیده گرفته شود. در بسیاری از مواقع، کسانی که مطرحکنندهی اندیشهای پایهای یا ابداعی در حیات اقتصادیاند، الزاماً مخترعان و کاشفان نیستند. (منظورم مخترع و کاشف به معنای دقیق کلمه است.) خیلی اوقات این ادعا مطرح میشود که یهودیان فکر اختراع ندارند و اینکه نه تنها اختراعات فنی، بلکه ابداعات اقتصادی هم اغلب توسط غیریهودیان صورت پذیرفته است و یهودیان همواره توانستهاند با هوشمندی تمام، از اندیشههای دیگران به نفع خود بهرهگیری کنند.
من به هیچوجه با این دیدگاه کلی موافق نیستم. یهودیان مخترع در عرصههای مختلف علوم فنی به کار مشغول هستند و بی تردید یهودیان مبدعی در عالم اقتصاد هم وجود دارند و امیدوارم که بتوانم این نکته را در این سلسله مقالات نشان دهم.
اما حتی اگر ادعایی که در این جا مطرح کردیم صحت داشته باشد، باز هم نکتهای در ردّ این دیدگاه به اثبات نمیرساند که یهودیان به جنبهی خاصی از حیات اقتصادی، ویژگیهایی بخشیدهاند که خاصّ آنها است. در عالم اقتصادی مبدعان آنقدر اهمیت ندارند که افرادی که میتوانند این ابداعات را به کار گیرند؛ آنها کهاندیشهای را در ذهن خود میپرورانند و روی کاغذ میآورند، مثلاً نظام خرید قسطی، به نسبت افرادی که این اندیشه را در زندگی روزمره مورد استفاده قرار میدهند از اهمیت کمتری برخوردارند.
پیش از ورود به مسألهی مورد نظر خود، یعنی سهم یهودیان در توسعه و گسترش نظام سرمایهداری مدرن باید به یک نکتهی مهم دیگر هم اشاره کنم. در مطالعهای تخصصی از این دست، این امکان هست که تأثیر یهودیان از آنچه در واقع بوده است، بیشتر به نظر آید. این امر در بطن تحقیق ما نهفته است چون کلّ مسأله فقط از یک دیدگاه مورد بررسی قرار خواهد گرفت. اگر میخواستیم در مورد تأثیر ابداعات مکانیکی بر حیات اقتصادی مدرن هم تحقیق و بررسی کنیم، همین امر صدق میکرد؛ در هر تک نگاری، تأثیر عامل مورد نظر در این سمت تمایل دارد که از آن چه در واقع بوده است، بیشتر جلوه کند.
این نکته واضح و مبرهن است، ولی از بیم این به آن اشاره میکنم که گفته نشود من در نقشی که یهودیان داشتهاند، اغراق کردهام. بیتردید، هزار و یک دلیل دیگر هم هست که دست به دست هم داده و سبب شدند تا نظام اقتصادی امروزی ما به اینجا برسد که اکنون هست.
گسترش و توسعهی سرمایهداری، بدون کشف آمریکا و گنجینههای آن، بدون ابداعات مکانیکی علوم فنی، بدون ویژگیهای قومی ملل مدرن اروپایی و فراز و نشیبهایی که از سر گذراندند، همانقدر غیرممکن بود که بدون یهودیان.
در حکایت طولانی سرمایهداری، تأثیر و نفوذ یهودیان فقط یک فصل را تشکیل میدهد. اهمیت نسبی آنها به سایرین را، در چاپ جدید کتابم «سرمایهداری مدرن» که امیدوارم به زودی آماده شود، نشان خواهم داد.
امیدوارم که این توضیح به خوانندگان معمولی کتاب کمک کند که به درک درستی از تأثیر یهودیان بر حیات اقتصادی مدرن دست یابند، اما این امر باید با درک نکتهی دیگری هم همراه شود. اگر از یک سو، قرار باشد بر اساس مطالعاتی که انجام میدهیم، به این نتیجهگیری برسیم که نقش یهودیان در مبادلات اقتصادی مهمتر از آنچه که بود، جلوه میکند و لازم آید تا در میزان این اهمیت تجدید نظر کنیم، از سوی دیگر، این نکته را هم نباید فراموش کرد که در مواردی هم سهم آنها به مراتب بیشتر از آن است که باور کنیم. علت هم آن است که مطالعات ما فقط میتواند با یک بخش از مسأله سر و کار داشته باشد و تمامی دستمایههای لازم برای بررسی همهجانبه نیز در دسترس نیست.
امروزه چه کسی به طور قطع و یقین دربارهی افراد یا گروههایی که این یا آن صنعت را تأسیس کردند، این یا آن شاخه از اقتصاد را بنیاد نهادند، یا برای اولین بار این یا آن اصل تجاری را به کار بستند، چیزی میداند؟ کجا میتوانیم با قاطعیت تمام از این پیشگامان نام ببریم و به این پرسش مهم پاسخ دهیم که حتی اگر بدانیم آن افراد چه کسانی بودند، تعیین کنیم که یهودی بودند یا نبودند؟
منظورم از یهودی، مردمی هستند که به دین یهود اعتقاد دارند. نیازی به توضیح نیست که گرچه در این تعریف، به عمد به ویژگیهای نژادی کاری ندارم، اما با این همه، آن دسته از یهودیانی را که جامعهی دینی خود را ترک گفتهاند و حتی فرزندان و اعقاب این افراد را هم، به لحاظ تاریخی، یهودی به حساب میآورم. این نکته را نباید از نظر دور داشت که چون وقتی به تعیین نفوذ یهودیان بر حیات اقتصادی مدرن میرسیم، بارها و بارها افرادی را خواهیم دید که ظاهراً مسیحیاند، اما در اصل به دین یهود اعتقاد دارند. خود آنها یا پدرانشان غسل تعمید دیدهاند، فقط همین. این فرض که در طول تاریخ بسیاری از یهودیان تغییر دین دادهاند، امر غیرقابل قبولی نیست که بخواهیم منکر آن شویم. سابقهی این امر به سالهای اولیهی قرون وسطا میرسد. نمونههای آن در ایتالیا، در سدههای هفتم و هشتم دیده شده است.
در همان دوره در اسپانیا و در قلمروهای سلطنتی مرووینیان (Merovingian) نیز شاهد آن هستیم و از همان ایام شاهد حضور یهودیان در تمام جوامع و ملل مسیحی بودهایم. در واقع در ثلث آخر سدهی نوزدهم میلادی همواره با مراسم دستهجمعی غسل تعمید روبهرو بودهایم، اما ارقام قابل اعتماد ما از این تغییر دین فقط مربوط به دو یا سه دههی اخیر است و لاجرم باید به این گفتهی یاکوب فرومر (Jacob Fromer) شک کنم که در اواخر دههی ۱۸۲۰ چیزی در حدود نیمی از یهودیان برلین ترک دین کرده و مسیحی شده بودند. همان قدر نامحتمل، دیدگاه دکتر ورنر (Werner)، ربی اهل مونیخ است که در مقالهای که به تازگی قرائت کرد، مدعی شد که در مجموع، حدود صد و بیست هزار یهودی در برلین غسل تعمید داده شده و به مسیحیت گرویدهاند. قابل اعتمادترین ارقامیکه در دست داریم، کاملاً خلاف چنین احتمالاتی را نشان میدهند. براساس این آمار و ارقام، در دههی اول قرن بیستم بود که ترک دین در چنین مقیاس گستردهای، برای اولین بار خودنمایی کرد و حتی در آن دوره هم این رقم در بالاترین حدّ خود، هرگز از سالی ۱/۲۸ درصد در سال ۱۹۰۵ تجاوز نکرد و در عین حال، میانگین درصد سالانه از سال ۱۸۹۵ تا آن موقع فقط یک درصد بوده است. البته تعداد یهودیانی که از سال ۱۸۷۳ تا سال ۱۹۰۶ در برلین از دین یهود بریدند و به مسیحیت پیوستند، رقم اندکی نبود و در واقع تعداد دقیق آنها ۱۸۶۹ نفر ثبت شده است.
تمایل به ترک دین در میان یهودیان اتریش و به ویژه در میان یهودیان شهر وین، قویتر بوده است. در حال حاضر، سالانه چیزی حدود بین پانصد یا ششصد یهودی از دین خود دست میکشند و در فاصلهی سالهای ۱۸۶۸ تا ۱۹۰۳ این رقم نُه هزار و هشتاد و پنج نفر را نشان میدهد. روند ترک دین طی سالهای ۱۸۶۸ تا ۱۹۰۳ سال به سال فزونی گرفته است. در سالهای ۱۸۶۸ تا ۱۸۷۹ به طور متوسط، از هر هزار و دویست یهودی یک نفر به مسیحیت گروید، در دورهی ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۹ این نسبت به چهارصد و بیست تا چهارصد و سی نفر به یک نفر رسید و بین سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۹۰۳ همین نسبت با جهش دیگری به دویست و شصت تا دویست و هفتاد نفر به یک نفر صعود کرد.
اما تنها گروهی که تأثیر آنها بر توسعهی اقتصادی عصر ما را به دشواری میتوان ارزیابی و تعیین کرد، یهودیانی نیستند که تغییر دین دادند، دیگرانی هم هستند که کار ما را به همان اندازه دشوار میکنند. من حتی به زنان یهودی که با مردان مسیحی ازدواج کردند و دست کم از نظر نام خانوادگی دیگر یهودی نبودند، اما با این همه، ویژگیهای یهودی بودن خود را از دست ندادند، کاری ندارم. آدمهایی که مدّنظر من هستند، یهودیانیاند که علیرغم ترک ظاهری دین، در خفا یهودی مانده بودند؛ این عدهاند که نقش مهمی در تاریخ بازی کردند و در سدههای مختلف به آنها برمیخوریم.
آنها در برخی ادوار تاریخی، بخش عمدهای از یهودیان را تشکیل میدادند، اما چنان ژست و اداهای غیریهودی گرفته بودند و این نقش را با چنان مهارتی بازی میکردند که حتی در میان معاصران خود به عنوان مسیحی یا مسلمان شناخته میشدند.
برای مثال، در کتب از یهودیان جنوب فرانسه در سدههای پانزدهم و شانزدهم میلادی نام برده شده است که در اصل از اسپانیا و پرتغال مهاجرت کرده بودند «آنها تمامی آداب ظاهری کاتولیکها را به جا میآوردند. تولدها، ازدواجها و مرگ و میر آنها در اسناد کلیساها به ثبت میرسید و تمامی مراسم غسل تعمید، ازدواج و آداب تطهیر آنها در کلیسا انجام میشد.
برخی از آنها حتی به آموزشهای دینی رو آوردند و کشیش شدند.» پس بیهوده نیست که در گزارشها و اسناد معاملات تجاری، مسئولیتهای صنعتی و نظایر آنها، نامی از این افراد به عنوان یهودی قید نمیشود.
حتی امروزه هم برخی از مورخان با عبارات تحسینآمیزی از نفوذ سودمند و پرفایدهی مهاجران اسپانیایی یا پرتغالی سخن میگویند. این عده چنان ماهرانه اصل و منشأی نژادی خود را مخفی میکردند که حتی متخصصان عرصهی تاریخ یهود هم هنوز که هنوز است، در تردیدند که خانوادهی مشخصی بالأخره یهودی بودند یا نبودند. در مواردی که این افراد اسامی مسیحی هم بر خود نهادند، کار پیچیدهتر میشود. قاعدتاً باید تعداد کثیری از یهودیان در میان پناهندگان پروتستان در سدهی هفدهم میلادی وجود میداشتند.
در تأیید این فرضیه دلایل عام وجود دارد، اما این احتمال وقتی قوت بیشتری میگیرد که به تعدد نامهای یهودی در میان این پروتستانهایی که به فرانسه کوچیدند، توجه میکنیم.
سرانجام اینکه، بررسیهای ما نخواهند توانست تمامی آن یهودیانی را تحت پوشش قرار دهند که پیش از سال ۱۸۴۸ در حیات اقتصادی عصر خود نقش فعالی به عهده گرفته بودند، اما از نظر مقامات شناخته شده نبودند. قوانین آن ایام مانع از آن میشد که یهودیان در عرصههای خاصی از فعالیتهای اقتصادی مشارکت کنند. در نتیجه، آنها ناگزیر بودند این کار را زیر نظر یک فرد تخیلی مسیحی یا تحت حمایت یک یهودی مرفه انجام دهند یا آن که مجبور میشدند برای زیر پا نهادن قانون، به دوز و کلکهای دیگری رو آورند. مقامات قابل اطمینانی بر این باورند که تعداد یهودیانی که به این ترتیب، در بسیاری از شهرها نوعی زندگی مخفی داشتند، قاعدتاً باید خیلی زیاد بوده باشد.
برای مثال، گفته میشود که در دههی ۱۸۴۵ با یک تخمین معقول میتوان ادعا کرد که دست کم دوازده هزار یهودی در وین زندگی میکردند. در آن ایام، تجارت کلی فروشی پارچه در دست آنها قرار داشت و در کلّ مناطق مرکز شهر، اغلب مغازهها مال یهودیان بود، اما در فهرست رسمی تاجران در سال ۱۸۴۵ فقط نام ۶۳ یهودی ذکر شده که از آنها به عنوان تاجران یهودی قابل تحمل، یاد میشود که اجازه داشتند فقط تعداد محدودی کالا را معامله کنند.
همین کافی است. هدف من این بود که نشان دهم بنا به دلایل متعدد و متنوع، سرجمع رقم یهودیانی که میشنویم، کمتر از کسانی است که واقعاً حضور داشتند. پس، خوانندگان باید این نکته را در ذهن داشته باشند که در نتیجه، سهم یهودیان در ساختار حیات اقتصادی مدرن از آنچه که در واقع بوده است، کمرنگتر به نظر خواهد رسید.
در مقالات آینده نشان خواهیم داد که این سهم چه بوده است. ورنر زمبارت
منبع: ورنر سومبارت (۱۳۸۴)، یهودیان و حیات اقتصادی مدرن، رحیم قاسمیان، تهران، نشر ساقی، دوم.
سلسله مقالات یهودیان و حیات اقتصادی مدرن (قسمت اول)