یا علی(ع)
ای زلال موج، ای تطهیر آب
ای شکوه اوج، ای تکبیر ناب
ای «خدا»ی معرفت، نور حیات
معنی تطهیر، فخر کائنات
ای منای عشق را شور تمام
زمزم جوشنده در بیتالحرام
ای سخاوت، ای کرم، ای روح پاک
ای جلال آسمان، در جان خاک
سایهبان جنگل و دریا و کوه
ای شرف، ای آبرو، ای باشکوه
ای مُراد آسمان، قطب زمین
قبله عرفان، تجلّای یقین
همسفر با شام «اسرا»ی رسول
همنفس با عصمت طاها، بتول
ای سجود خالص، ای شور نیاز
ای رکوع عشق، مفهوم نماز
ای به توفان حوادث، نوح ما
ای نیاز صبح و شام روح ما
ای شکوه روشنی در کهکشان
آشنای کوچههای آسمان
ای جلال کامل، ای اوج کمال
ای خدا را نور مرآت الجمال
ای ولی الله اعظم، یا علی!
ای صفا و سعی و زمزم، یا علی!
صاحب شمشیر و غیرت، حیدرا
راز بند باغ حیرت، حیدرا
ای زلال بکر عرفان، بوالحسن!
معنی آیات قرآن، بوالحسن!
میشود با دستهایت آشکار
معنی «لا سیف الّا ذوالفقار»
جز تو و نور تو در افلاک نیست
فهم ما در خورد این ادراک نیست
حسین اسرافیلی
گلبانگ رستگاری
تویی که پل زدهای بر تمام ابروها
تویی که حل شدهای در مشام گیسوها
تویی که چهره مهتابیات دهان به دهان
شنیده میشود از همسُرایی جوها
سلام بر تو که رودی و اعتبار «غدیر»
سلام بر تو که شعری و شهد کندوها
سلام بر تو که عدلی و از کرامت توست
اگر چنین صفتی رفته بر ترازوها
سلام بر تو و دستت، نوای مسکینان
سلام بر تو و نامت، طلسم بازوها
که ذوالفقارت مانده به یاد ابروها
که عطر خاطرهات نافه بسته در موها
که نام حیدری و احتشام خیبریات
به گوش میرسد از برجها و باروها
چنان ربوده صبا عطر گیسوانت را
که از مُغازلهات عاجزند شببوها
بتاب پنجره رو به آفتاب! بتاب
به ما که شب زدگانیم، ما سیهروها
جماعتی شده از تو به نام تو قانع
جماعتی به بغلها گرفته زانوها
به ما بتاب که گلبانگ رستگاری تو
هنوز میرسد از کوفه با پرستوها
که قرنهاست به امیدِ سر سلامتیات
شکسته میگذرد، روزگار پهلوها…
٭ محمّدجواد شاه مرادی (آسمان)
واسطه فیض
آنجا که علی واسطه فیض خداست
بر غیرعلی هر که کند تکیه، خطاست
با مدّعیان کور باطن گویید:
آنجا که خدا هست و علی نیست، کجاست؟!
محمّدعلی مردانی
عدالت از تو به معنا رسیده…
در آستان تو، مولای عشق ورزیدن!
خوش است مستی دور ضریح چرخیدن
تو قاف کوه مدارایی، ای امیر اُمید!
تو راست هیبت جز از خدا نترسیدن
تو سرّ سینه سنگین کعبهای مولا!
حکایت زن و توفان درد و لرزیدن
برای آنکه سفیر مروّت و مهر است
عجیب نیست در آغوش وحی روییدن
همین که دست به دامانِ تو رساند بغض
بهانه میکند این چشمه بهر جوشیدن
صدای پای تو در کوچههای خلوت شب
حلول جاری آب است و فصل خشکیدن
یتیم کوچه تقدیر میشود این دل
برای لحظه در را شبانه کوبیدن
عدالت از تو به معنا رسیده، ای گل نور!
خوش است نام تو را، لحظه لحظه بوییدن
٭ پروانه نجاتی
برای اقیانوس کرانه ناپیدای عدالت، امام علی(ع)
ای زلال موج، ای تطهیر آب
ای شکوه اوج، ای تکبیر ناب
ای «خدا»ی معرفت، نور حیات
معنی تطهیر، فخر کائنات
ای منای عشق را شور تمام
زمزم جوشنده در بیتالحرام
ای سخاوت، ای کرم، ای روح پاک
ای جلال آسمان، در جان خاک
سایهبان جنگل و دریا و کوه
ای شرف، ای آبرو، ای باشکوه
ای مُراد آسمان، قطب زمین
قبله عرفان، تجلّای یقین
همسفر با شام «اسرا»ی رسول
همنفس با عصمت طاها، بتول
ای سجود خالص، ای شور نیاز
ای رکوع عشق، مفهوم نماز
ای به توفان حوادث، نوح ما
ای نیاز صبح و شام روح ما
ای شکوه روشنی در کهکشان
آشنای کوچههای آسمان
ای جلال کامل، ای اوج کمال
ای خدا را نور مرآت الجمال
ای ولی الله اعظم، یا علی!
ای صفا و سعی و زمزم، یا علی!
صاحب شمشیر و غیرت، حیدرا
راز بند باغ حیرت، حیدرا
ای زلال بکر عرفان، بوالحسن!
معنی آیات قرآن، بوالحسن!
میشود با دستهایت آشکار
معنی «لا سیف الّا ذوالفقار»
جز تو و نور تو در افلاک نیست
فهم ما در خورد این ادراک نیست
حسین اسرافیلی
گلبانگ رستگاری
تویی که پل زدهای بر تمام ابروها
تویی که حل شدهای در مشام گیسوها
تویی که چهره مهتابیات دهان به دهان
شنیده میشود از همسُرایی جوها
سلام بر تو که رودی و اعتبار «غدیر»
سلام بر تو که شعری و شهد کندوها
سلام بر تو که عدلی و از کرامت توست
اگر چنین صفتی رفته بر ترازوها
سلام بر تو و دستت، نوای مسکینان
سلام بر تو و نامت، طلسم بازوها
که ذوالفقارت مانده به یاد ابروها
که عطر خاطرهات نافه بسته در موها
که نام حیدری و احتشام خیبریات
به گوش میرسد از برجها و باروها
چنان ربوده صبا عطر گیسوانت را
که از مُغازلهات عاجزند شببوها
بتاب پنجره رو به آفتاب! بتاب
به ما که شب زدگانیم، ما سیهروها
جماعتی شده از تو به نام تو قانع
جماعتی به بغلها گرفته زانوها
به ما بتاب که گلبانگ رستگاری تو
هنوز میرسد از کوفه با پرستوها
که قرنهاست به امیدِ سر سلامتیات
شکسته میگذرد، روزگار پهلوها…
٭ محمّدجواد شاه مرادی (آسمان)
واسطه فیض
آنجا که علی واسطه فیض خداست
بر غیرعلی هر که کند تکیه، خطاست
با مدّعیان کور باطن گویید:
آنجا که خدا هست و علی نیست، کجاست؟!
محمّدعلی مردانی
عدالت از تو به معنا رسیده…
در آستان تو، مولای عشق ورزیدن!
خوش است مستی دور ضریح چرخیدن
تو قاف کوه مدارایی، ای امیر اُمید!
تو راست هیبت جز از خدا نترسیدن
تو سرّ سینه سنگین کعبهای مولا!
حکایت زن و توفان درد و لرزیدن
برای آنکه سفیر مروّت و مهر است
عجیب نیست در آغوش وحی روییدن
همین که دست به دامانِ تو رساند بغض
بهانه میکند این چشمه بهر جوشیدن
صدای پای تو در کوچههای خلوت شب
حلول جاری آب است و فصل خشکیدن
یتیم کوچه تقدیر میشود این دل
برای لحظه در را شبانه کوبیدن
عدالت از تو به معنا رسیده، ای گل نور!
خوش است نام تو را، لحظه لحظه بوییدن
٭ پروانه نجاتی
برای اقیانوس کرانه ناپیدای عدالت، امام علی(ع)
به تو که میرسم…
به تو که میرسم
نمیدانم به آغاز میاندیشم
یا به پایان؟
به تو که میرسم
طولانیترین توفان جهان
پشت نگاهم پنهان میشود
و نجیبانهترین نسیم
از برابر چشمانم میگذرد
به تو که میرسم
تمام آسمان
سایه کوچکی است
بر دستان دریا
و زمین
شندانهای گمنام
نمیدانم…
از کعبه به تو مینگرم
یا از کوفه
که نگاهم
از دو سمت بارانیست!
نمیدانم…
با بوی نان
نامت را بسُرایم
یا با شرافت شمشیر؟!
به تو که میرسم
رؤیاهایم سبز
خاطرههایم سرخ
آرزوهایم آبی میشود
و شِکوه میکنم،
از گندم تا فرشته
از کلمه تا شعر
از محراب تا ملکوت
به تو که میرسم
جنازه دنیا را میبینم
که بر دستانت
تشییع میشود
و با لبخندی به تو ختم میشوم.
٭ سیّد علی میرباذل
ماهنامه موعود شماره ۱۱۸