اهمّيت و ضرورت شناخت حقوق امام‏

29ac79dc30f1b3b19371ad0ac3dc3cd9 - اهمّيت و ضرورت شناخت حقوق امام‏

مرتضى مهدوى یگانه‏
چرا کار غیبت، آن هم در همان اوایل (بلکه در غیبت صغرى ) به جایى مى ‏رسد که امام در توفیع شریف خود، توسط نائب خاصّ آن حضرت، محمّدبن عثمان العمرى به شیعیان خود دستور دعاى تعجیل فرج بسیار مى ‏دهند و مى ‏فرمایند:
«أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم؛
براى فرج بسیار دعا کنید که خود، فرج و گشایش خود شماست.»

 


مراقبات ولایى ‏

در تعاملات و مناسبات اجتماعى، خصوصاً در جامعه دینى، مقوله‏ اى به عنوان «حق» و سپس «تکلیف»، همواره یکى از پایه‏ ها و لوازم حیات انسان به شمار مى ‏رود. در چنین جامعه‏ اى، افراد به دلیل روابط متقابل و پیوندهاى گوناگونى که با یکدیگر دارند، تأثیر و تأثّرات، افاضه و استفاضات و داد و دهش‏ هایى میان آنها صورت مى ‏پذیرد که در یک منظومه معرفتى، ایمانى و انسانى، عناوینى چند را به خود اختصاص مى ‏دهد و نام‏ هایى پیدا مى ‏کند، تعهّدات و ملزوماتى به وجود مى ‏آید و تکالیف و وظایفى را ایجاد مى ‏نماید. از جمله این عناوین، مسئله «حق» است. گزاره‏ هایى مانند اینکه پدر و مادر و فرزندان بر گردن یکدیگر حقوقى دارند؛ زن و شوهر یا خواهر و برادر یا شاگرد و استاد، برادران دینى نیز بر هم حق دارند و امثال اینها، از دل همین منظومه بیرون مى ‏آید. در واقع، یک ساختار حقوقى مهم، دقیق و نظام‏ مند در این ساحت وجود دارد که بر زندگى دنیوى، برزخى و اخروى انسان‏ ها تأثیرات فراوانى مى ‏گذارد و چه بسا سرنوشت افراد را رقم مى ‏زند؛ البتّه در یک نگاه گسترده و کلان، این ساختار موجودات دیگر را نیز در برمى ‏گیرد و مقولاتى، مانند حقوق حیوانات، گیاهان و گاه جمادات را نیز شامل مى ‏شود که عجالتاً مورد نظر ما نیست. عنایت ما در این بحث، به حقوق انسان‏ ها و به طور خاص، حقوق امام عصر (عج) و حجّت خدا بر مسلمانان و مؤمنان معطوف است.

راستى آیا تاکنون به حقوقى که امام زمانمان بر ما دارند، اندیشیده‏ ایم؟
این حقوق چیست؟
چقدر است؟
چه ابعادى دارد؟
ادا کردن این حقوق چگونه است؟
چه آثار و برکاتى بر آنها مترتّب است و عدم توجّه به آنها، چه عواقبى دارد؟
آیا ما پاسخ‏گوى حقوق امام عصر (عج) بر خویش هستیم؟ و …
آنچه در این مقاله مى ‏آید، نگاهى به مسئله و مباحث گوناگون آن است.

فصل اوّل: مقدّمات و کلّیات‏

۱. ضرورت و اهمّیت و شناخت حقوق امام‏
بى ‏تردید اهمّیت و لزوم شناخت حقوق امام (عج) در تراز موضوعات محورى و مبنایى ارزیابى مى ‏شود؛ چه، با محور عالم تکوین و تشریع، یعنى امام و حجّت خدا پیوند دارد. در این زمینه، موارد زیر بیانگر ضرورت مزبور است:
اوّل:
شناخت حقوق امام، به شناخت خود امام بازمى ‏گردد؛ بلکه بخشى از همان است؛ بنابراین به همان مقدار، مهم و ضرورى است.
دوم:
جایگاه حجّت خدا در نظام تشریعى خداوند
جایگاه و عظمت این حقوق در منظومه نظام تشریعى خداوند، خود، بیانگر موضوع مذکور است. یکى از اجزاى این منظومه، مقامات پیامبران و شرایط نبى شدن آنان است که با شناخت اهل بیت (ع) پیوند مستقیم داشته است. امام صادق (ع) فرمودند:

«مَا تَنَبَّأَ نَبِىٌ قَطُّ إِلَّا بِمَعْرِفَهِ حَقِّنَا وَ بِفَضْلِنَا عَمَّنْ سِوَانَا؛ ۱
هرگز هیچ پیامبرى به مقام نبوّت نرسید؛ مگر به معرفت حقّ ما و برتر دانستن ما بر غیر ما.»
این امر نشان مى ‏دهد که فضایل و حقوق اهل بیت (ع)، یک جریان همیشه جارى در عالم، از همان آغاز خلقت بوده است.
سوم:
جایگاه حجّت حق در نظام تکوینى خداوند

در روایات بسیارى، انسان کامل و حجّت خدا، محور عالم و مظهر اسماء و صفات الهى معرفى شده است؛ مانند اینکه:
– خداوند، تمام عالم هستى را از نور ایشان آفریده است؛
– خداوند، همگان را به خاطر ایشان آفریده است؛
– خداوند، موجودات را به وسیله و به دست ایشان آفریده است؛
– خداوند، فیض حیات و بقا را همواره به واسطه ایشان به کائنات مى ‏رساند؛
– خداوند، به واسطه ایشان شناخته مى ‏شود؛
– خداوند، به وسیله ایشان عبادت مى ‏شود؛
– خداوند، به واسطه ایشان به یگانگى شناخته مى ‏شود؛
– توحید به وسیله ایشان محقّق مى ‏گردد؛
– تحقّق عبادت، قبولى آن، کمال آن، بخشش گناهان و تمام فیوضات و عنایات الهى به سبب ایشان و به واسطه ایشان صورت مى ‏پذیرد؛
– و ….

اینها، بخشى از شئون و مقامات اهل بیت (ع) به عنوان انسان کامل در منظومه تکوینى و (تشریعى ) خداوند است که خاستگاه برخى از حقوق ایشان بر انسان‏هاست و ما بعداً توضیح بیشترى در این زمینه خواهیم داد. آنچه که باید بدان توجّه کرد، این است که امام عصر (عج) شخصیتى سترگ، بلکه مظهر عظمت خدا هستند و آنچه از بزرگى و عظمت الهى در عالم وجود ظهور یافته، توسط ایشان بوده است.

چنان‏که در «دعاى ماه رجب» چنین آمده:
«الْمُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِک؛
بارالها! من درخواست مى ‏کنم درباره ولات امر شما (محمّد و آل محمّد (ع)) که آشکارکننده عظمت شمایند.»

روشن است که شخص هر چه بزرگتر باشد، حقوقش نیز بزرگتر و بیشتر خواهد بود.

چهارم:
در خود واژه حق، مى ‏توان ضروت یادشده را مشاهده کرد؛ زیرا حق (چنان‏که در تعریف حقّ امام خواهد آمد)، امر حتمى و ثابت است که واقع و محقّق مى ‏گردد. بنابراین، وقتى از حقّ امام سخن مى ‏گوییم، در واقع به موضوعى جدّى و محقّق شده نظر داریم که حکایت از حتمیت‏ و ضرورت دارد.

پنجم:
همچنین، در واژه امام نیز که به معناى جلودار و راهنماى مؤمنان است، گویى مسئله حق، اخذ و تعبیه شده؛ زیرا مأموم را هدایت، تعلیم و کمک مى ‏کند و این افاضات، خود موجب به وجود آمدن حقّ امام مى ‏گردد (چنان‏که خواهد آمد).

ششم:
سعادت و شقاوت انسان‏ها در زمینه فردى و اجتماعى، با شناخت حقوق امام، پیوند ناگسستنى دارد. این مسئله خود از اهمّیت خاصّ این شناخت حکایت مى ‏کند.

هفتم:
اولویت و برترى حقوق امام نسبت به حقوق برادران مؤمن نیز، حاکى از همین مسئله است. در اسلام، مناسبات و ارتباطات میان مسلمانان و مؤمنان و اقتضائات و لوازم آن بسیار مورد توجّه خداوند و اولیاى اوست؛ به طورى ‏که فرهنگ اخوّت دینى، خود، یک نظام بسیار مهمّ اجتماعى، ایمانى است و حقوق میان برادران مؤمن از بزرگترین عوامل استحکام جامعه اسلامى و انسجام انسان‏ها و حرکت در مسیر رشد و تعالى آنان است.
در این نظام، جایگاه و مراتب معنوى افراد، بسیار تعیین کننده است و با ارتقاى شخصیت هر فرد، آن تناسبات و روابط و حقوق نیز ارتقا مى ‏یابد تا به سطح امام و امامت مى ‏رسد و به اوج خود نزدیک مى ‏شود.

در مورد حقّ مؤمن، امام صادق (ع) فرمودند:
«مَا عُبِدَ اللهُ بِشَىْ‏ءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَدَاءِ حَقِ الْمُؤْمِنِ؛ ۲
خداوند به چیزى بهتر از اداى حقّ مؤمن، عبادت نشود.»
معلّى بن خنیس نیز گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم:
حقّ مسلمان بر مسلمان چیست؟
فرمودند: «… براى او هفت حقّ واجب بوده که همه آنها بر برادرش واجب است و اگر چیزى از آنها را تباه و ضایع کند، از ولایت و طاعت خدا خارج شود و دیگر نصیبى (از لطف و فیض الهى ) نخواهد داشت.»

معلّى مى ‏گوید: عرض کردم: فدایت شوم! این حقوق چیست؟
امام فرمودند: «اى معلّى ! (اصرار نکن). من بر تو نگرانم و مى ‏ترسم آنها را مراعات نکنى؛ بدانى و به آنها عمل ننمایى (پس اگر ندانى، بهتر است).»
من عرض کردم: لا قوَّهَ إلّا باللهِ. (إن شاءَالله با حول و قوه او، عمل خواهم کرد).

حضرت فرمودند: «آسان‏ترین آنها این است که آنچه براى خود مى ‏پسندى، براى او بپسندى و هرچه ناخوش مى ‏دارى، براى او هم دوست نداشته باشى و آنچه براى خود نپسندى، بر او نیز نپسندى . حقّ دوم آنکه از آنچه ناخرسند دارد، دورى کنى و خوشنودى او را پیروى نموده، فرمانش برى؛ حقّ سوم آنکه با جان و مال و زبان و دست و پاى خویش او را یارى کنى؛ حقّ چهارم آنکه چشم و راهنما و آینه او باشى؛ حقّ پنجم آنکه تو سیر نباشى و او گرسنه یا سیرآب باشى و او تشنه یا پوشیده باشى و او برهنه؛ حقّ ششم آنکه اگر تو خدمتگزار دارى و برادرت ندارد، واجب است خدمتگزارت را بفرستى که جامه‏ هایش را بشوید و غذایش را درست کند و بسترش را مرتّب نماید؛

حقّ هفتم آنکه سوگندش را تصدیق کنى و دعوتش را بپذیرى و در بیمارى ‏اش از او عیادت کنى و بر جنازه‏اش حاضر شوى و چون بدانى حاجتى دارد، در انجام آن سبقت گیرى و او را مجبور نسازى که از تو بخواهد؛ بلکه خودت پیش‏دستى کنى . چون چنین کردى دوستى خود را به دوستى او پیوسته‏اى و دوستى او را به دوستى خود.» ۳

اکنون مى ‏گوییم: وقتى حقوق میان دو مسلمان و برادر مؤمن این‏گونه است، حقوق میان مؤمنان و امام معصوم چگونه خواهد بود؟ آیا لااقل همان‏قدر ضرورى و مهم نیست؟
آرى . هست! به مراتب بالاتر، واجب‏تر و بیشتر.

از قضا، امیرالمؤمنین (ع) خود به همین امر تصریح فرموده‏ اند. روایت شده که معاویه، ابن عوف غامدى را با شش‏ هزار سواره براى غارت شهر «انبار» فرستاد. او نیز شهر «هیت» و انبار را غارت کرد، مسلمانان را کشت، زنانشان را اسیر کرد و مردم را به سبّ و برائت از امیرالمؤمنین (ع) وادار نمود.

امیرالمؤمنین (ع) نیز از این‏سو، مردم را که دست از او کشیده و براى شکست او اجتماع کرده بودند، فراخواندند و براى آنان سخنرانى کردند؛ از جمله فرمودند:

«ثَکِلَتْکُمُ الثَّوَاکِلُ مَا تَزِیدُونِّى إِلَّا غَمّا …؛
مادران به عزایتان بنشینند! شما جز غم و غصّه براى من چیزى ندارید!»
آنان شروع به سر و صدا و جنجال کردند. یکى از آنها با صداى ‏بسیار بلند گفت: فقدان مالک اشتر چقدر آشکار است! اگر او زنده بود این سر و صداها را ساکت مى ‏کرد و لااقل معلوم مى ‏شد هرکسى چه مى ‏گوید.

حضرت (با کمال مظلومیت و ناراحتى ) فرمودند:
«هَبَلَتْکُمُ الْهَوَابِلُ لَأَنَا أَوْجَبُ عَلَیْکُمْ حَقّاً مِنَ الْأَشْتَرِ وَ هَلْ لِلْأَشْتَرِ عَلَیْکُمْ مِنَ الْحَقِّ إِلَّا حَقُّ الْمُسْلِمِ؟! فَغَضِبَ وَ نَزَلَ.؛ ۴
مادرانتان به عزایتان بنشینند! (آیا نمى ‏دانید که) حقّ من بر شما، از مالک واجب‏تر است؟ آیا حقّ مالک بر شما، چیزى بیش از حقّ یک مسلمان بر مسلمان دیگر است؟
سپس غضبناک از مرکب پیاده شدند و به سوى دیگر رفتند.

هشتم:
موجبات دیگرى باز، بزرگى و اهمّیت حقوق امام را روشن مى ‏سازد؛ مانند:

الف) امام، انسان کامل است و همه ما به انسان کامل نیازمندیم؛ به راهنمایى او در مسیر کمال و نیل به هدف آفرینش و نیز نیازمند فیض‏ها و عنایات خداوند که همه، به واسطه او به همگان مى ‏رسد؛

ب) امام، پدر راستین و معنوى امّت است و باید مراقب باشیم عاقّ او نشویم؛

ج) ایمان انسان، اساساً ایجاب مى ‏کند که حقّ امام را بشناسد؛ زیرا ایمان، شئون و ابعادى دارد که در تمام آنها، مؤمن به امام خود محتاج است. سایر عوامل مشابه، همچون ارزش‏ هاى اخلاقى و انسانى، مانند ادب، انسانیت، جوانمردى، بزرگوارى، فضل و دانش، فرهیختگى و امثال آن نیز، همین حکم را دارند و هر یک، به نوعى ضرورت یادشده را ایجاب مى ‏کنند.

نهم:
اشارات قرآنى نیز مى ‏تواند انسان مؤمن را بدین حقیقت رهنمون شود. به طور کلّى، تمام آیات الولایه به طور صریح یا تلویح، بیانگر این موضوع هستند؛ به عنوان مثال، «آیه اطاعت» مى فرماید:
«أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ …؛ ۵
از خدا اطاعت کنید و از رسول و صاحبان امر نیز اطاعت نمایید …»
در این آیه، بعد از خدا و رسول، صاحب امر امامت بودن، موضوعیت دارد و حقّ اطاعت شدن (مطاع بودن) براى امام، بر گردن مسلمانان، به صراحت ذکر شده است.

در آیه دیگر، حقّ امام به اشارت آمده است؛ مانند آیه زیر:
«یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ …؛ ۶
در روز قیامت، هر گروهى را به امامشان مى ‏خوانیم …»
روشن است که هر انسان مؤمن و هر امّتى، باید امام خود و حقوق او را بشناسند تا شایستگى حشر و نشر با او را پیدا کنند.

دهم:
آنچه در روایات در این زمینه آمده‏ است و ما در اینجا برخى از آنها را ذکر مى ‏کنیم:

حضرت امام عسکرى (ع) فرمودند:
«و لَوْ لَا مُحَمَّدٌ ص وَ الْأَوْصِیَاءُ مِنْ وُلْدِهِ لَکُنْتُمْ حَیَارَى کَالْبَهَائِمِ … فَفَرَضَ عَلَیْکُمْ لِأَوْلِیَائِهِ حُقُوقاً أَمَرَکُمْ بِأَدَائِهَا؛ ۷
اگر محمّد (ص) و جانشینان از فرزندان او نبودند، همچون چهارپایان در این دنیا، حیران و سرگردان مى ‏زیستید … پس (براى هدایت و سعادت شما) حقوقى براى آنان واجب فرمود و امرتان نمود آنها را ادا کنید.»

ادامه حدیث بسیار جالب است؛ زیرا حتّى حلال بودن ازدواج، اموال، زندگى و اکل و شرب مؤمنان منوط به اداى برخى از این حقوق شده است. از اینجا، مى ‏توان به اهمّیت و ضرورت فراوان این حقوق پى برد.

رسول خدا (ص) نیز بر این مسئله تأکید کرده‏اند. امام صادق (ع) فرمودند:
«مَا خَرَجَ رَسُولُ الله (ص) مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى أَلْزَمَ رِقَابَ هَذِهِ الْأُمَّهِ حَقَّنَا وَ اللهُ یَهْدِى مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیم؛ ۸

رسول خدا از دنیا نرفت، مگر آنکه حقّ ما اهل بیت (ع) را بر گردن آنان قطعى و لازم ساخت.»
مگر خداوند یارى فرماید.

فرازى از «دعاى ندبه» نیز بیانگر همین امر است. در این دعا مى ‏خوانیم:
«وَ أَعِنَّا عَلَى تَأْدِیَهِ حُقُوقِهِ إِلَیْه؛ ۹
بارالها! ما را بر اداى حقوق امام زمانمان (عج) یارى فرما.»

این عبارت نشان مى ‏دهد که ادا کردن این حقوق، بسى مشکل است و نیاز به شناخت، اهتمام و تلاش و مجاهدت بسیار دارد؛ بلکه باید گفت این امر امکان ندارد؛ مگر خدا انسان را یارى فرماید.

وقتى امام سوگند مى ‏خورد!

شاید به نظر آید تنها برخى حقوق امام این‏گونه مهم و بزرگ است؛ امّا باید دانست که تمام حقوق حجّت خدا این سان است؛ زیرا چنان‏که اشاره شد شئون و حقوق هرکس تناسب شخصیت و بزرگى و جایگاه او در عالم و در بین امّت است. یکى از این حقوق، معرفت بالنّورانیت بوده که ممکن است برخى تصوّر کنند حقّ چندان مهمّى از حضرات ائمّه (ع) بر ما نباشد؛ امّا امیرالمؤمنین (ع) فرمودند:
«لَعَمْرِى إِنَّ ذَلِکَ الواجب [وَاجِبٌ‏] عَلَى کُلِ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَه؛ ۱۰
به جان خودم سوگند! که آن بر هر زن و مرد مؤمن واجب است.»

امامى که حقّش را انکار کرده‏ اند
یکى از دغدغه‏ هاى ائمّه (ع)، انکار حقوق ایشان، خصوصاً حقّ امام عصر، ارواحنا فداه، توسط امّت بوده‏ است. امام صادق (ع) درباره شباهت امام عصر (عج) به یوسف پیامبر (ع)، بعد از جملاتى مى ‏فرمایند:
«… فَمَا تُنْکِرُ هَذِهِ الْأُمَّهُ أَنْ یَکُونَ اللهُ یَفْعَلُ بِحُجَّتِهِ مَا فَعَلَ بِیُوسُفَ وَ أَنْ یَکُونَ صَاحِبُکُمُ الْمَظْلُومُ الْمَجْحُودُ حَقَّهُ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْر؛ ۱۱
… پس این امّت چرا انکار مى ‏کنند که خدا با حجّت خود (مهدى (عج))نیز همان کند که با یوسف کرد؛ همان حجّتى که صاحب این امر امامت است و مظلوم واقع مى ‏شود و حقّش را انکار مى ‏نمایند؟»

آنگاه امام صادق (ع) مى ‏فرمایند:
«صاحب این امر (مهدى (عج)) میان مردم تردّد دارد؛ در بازارهایشان راه مى ‏رود و بر فرش آنان قدم مى ‏گذارد؛ در حالى ‏که او را نمى ‏شناسند، تا زمانى فرا رسد که خود را معرفى فرماید؛ همان‏گونه که یوسف میان برادران خود بود (و او را نمى ‏شناختند) تا خداوند به او اجازه داد و خود را معرفى کرد و در این هنگام، برادرانش به او گفتند: آیا تو یوسف هستى ؟ و او گفت: آرى . من یوسف هستم.» ۱۲ و ۱۳

نکته‏ اى که در اینجا، متوجّه شیعیان و دوستان امام عصر (عج) مى ‏شود، این است که اگر غیرمعتقدان به امام عصر (عج) به انکار حقّ امامت آن حضرت پرداخته‏ اند، ممکن است معتقدان به ایشان، در مورد سایر حقوق امام خود، مشمول این حدیث شوند؛ یعنى به گونه‏ اى دیگر سبب مظلومیت و انکار حقوق آن حضرت باشند. آیا کسى از دوستان آن حضرت هست که با جرئت و شجاعت تمام بگوید: من همه حقوق امام خود را شناخته و آنها را ادا کرده‏ ام؟

بلى . ممکن است کسى به زبان، از انکار حقوق امام خود سخن نگوید؛ امّا آیا عملًا نیز چنین است؟ اینجاست که عارفان حقیقى امام، زبانشان بسته شده و سر به زیر انداخته و محزون و نگران مى ‏شوند که مبادا آنان نیز سهمى – ولو اندک- در مظلومیت و ضایع کردن حقّ مولا و امام خویش داشته باشند!

آیا یکى از حقوق مسلّم ایشان، ظهور و تشکیل حکومت اسلام در همه جهان نیست؟
و آیا ما دوستان ایشان، نقشى در طولانى شدن غیبت و در واقع، تضییع این حق و مظلوم شدن امام خود نداریم؟

چرا کار غیبت، آن هم در همان اوایل (بلکه در غیبت صغرى ) به جایى مى ‏رسد که امام در توفیع شریف خود، توسط نائب خاصّ آن حضرت، محمّدبن عثمان العمرى به شیعیان خود دستور دعاى تعجیل فرج بسیار مى ‏دهند و مى ‏فرمایند:
«أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم؛ ۱۴
براى فرج بسیار دعا کنید که خود، فرج و گشایش خود شماست.»

آیا اگر شیعه، یکپارچه و متّحد به این وظیفه مهم و به تعبیرى، به اداى این حقّ بزرگ اقدام کرده بود، آن دستور صادر مى ‏شد؟
امّا از این بسیار مهم‏تر، گذشت نزدیک به دوازده قرن از غیبت امام عصر (عج) تاکنون است؛ آیا آن دستور بزرگ و مؤکّد، به طریق اولى متوجّه ما شیعیان و دوستان آن حضرت در این زمان نیست؟ و آیا این، به معناى کوتاهى ما در اداى حقوق ایشان و سهم ما در مظلومیت و تضییع این حقوق به شمار نمى ‏رود؟

ادامه دارد …
پى ‏نوشت‏ها:
__________________________________________________
(۱). صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات فى فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم»، ایران، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ق. ج ۱، ص ۷۴.
(۲). کلینى، محمد بن یعقوب، «کافى » (ط- دار الحدیث)، قم، چاپ اوّل، ۱۴۲۹ ق.، ج ۳، ص ۴۳۶.
(۳). همان، ج ۳، ص ۲۴۶
(۴)- ثقفى، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات (ط- القدیمه)- قم، چاپ اوّل، ۱۴۱۰ ق، ج ۲، ص ۳۳۲.
(۵). سوره نساء (۴)، آیه ۵۹.
(۶). سوره اسراء. آیه ۷۱.
(۷). ابن شعبه حرانى، حسن بن على، «تحف العقول»، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ق./ ۱۳۶۳ ش.، النص، ص ۴۸۵.
(۸). «اصول کافى » (ط- الإسلامیه)، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق.، ج ۱، ص ۴۲۷.
(۹). مفاتیح الجنان. دعاى ندبه.
(۱۰). مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط- بیروت)- بیروت، چاپ: دوم، ۱۴۰۳ ق، ج ۲۶، ص ۱.
(۱۱). ابن أبى زینب، محمد بن ابراهیم، «الغیبه للنعمانى »، تهران، چاپ اوّل، ۱۳۹۷ ق. النص، ص ۱۶۴.
(۱۲). سوره یوسف، آیه ۹۰.
(۱۳). «الغیبه للنعمانى »، تهران، چاپ اول، ۱۳۹۷ ق.، النص، ص ۱۶۴.
(۱۴). «بحارالانوار»، ج ۵۳، صص ۱۸۱- ۱۸۲.

همچنین ببینید

فرج صالحان‏

بسيارندمردان و زنانى كه در ميانه درد و رنج وابتلا، آنگاه كه احساس مى كردند ديگر هيچ روزنه اميدى نيست دست نياز وتوسل به سوى ائمه معصومين، ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *