کاش مى آمدى و با تو جهان گل مى کرد
از گلستان رخت گلشن جان گل مى کرد
مىشکفت از قدمت خنده به لبهاى زمین
با تماشاى حضور تو زمان گل مى کرد
از شمیم نفست، باغ، معطّر مى شد
چهره ات در دل و چشم نگران گل مى کرد
هیچ دل نیست که سودایى دیدار تو نیست
کاش با آمدنت دامن جان گل مى کرد
تو بهار چمنى، وقت شکوفایى گل
کاش با آمدنت خواب خزان گل مى کرد
سبزه با عشق تو در دشت و چمن مى رویید
لاله با مهر تو پنهان و عیان گل مى کرد
مى گذشتى اگر از دشت، به همراه نسیم
خاک، با دیدن تو رقصکنان گل مى کرد
جاى جنگ و جدل و دشمنى و خونریزى
عشق، در باغ تمنّاى جهان گل مى کرد
مهر افسرد، وفا سوخت، محبّت پژمرد
کاش این دشت، کران تا به کران گل مى کرد
باز گرد اى گل پنهان شده در متن بهار
کاش مىآمدى و با تو جهان گل مى کرد
محمّد روحانى (نجوا)