چند سالى از آن روز که در سرمقاله یکى از شماره هاى موعود، خبر از «طوفانى سهمگین» به میان آمد، مى گذرد. آنجا آمده بود:
طوفانى سهمگین از جاى خود کنده شده است؛ توفنده و بى امان. بى آنکه مرزى و ساحتى بشناسد، پیش مى آید. از هیچ تیغ و سنان و سرنیزه اى بیم به دل راه نمى دهد. گستاخ و بىرحم همه جا را درمى نوردد، بى آنکه هماوردى فراروى خود بیند …
آن زمان، زلزله هاى پى در پى هر شهر و روستایى را درننوردیده و بر وسعت قبرستان ها نیافزوده بود؛
آن زمان، چونان امروز، درهاى آسمان بسته نبود و خشکى ابرها، بر وسعت بیابانها نمى افزود؛ آن زمان بحرانها و بن بست ها در عرصه هاى مختلف، حیات فردى و جمعى ساکنان زمین را چونان امروز مبتلاى انفعال و ابتذال نساخته بود و گرسنگى، فسق و فجور فراگیر، خشکى و دریا را از خود آکنده نساخته بود و …
آن روز غریو توپ ها و موشک ها، در جاىجاى زمین خدا، در گوش بندگان، زنگ پایان روزگارِ بى فریاد را به صدا درنیاورده بود؛ امّا امروز، عارف و عامى دریافته اند که:
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» ۱
فسق و فساد فراگیر که همه پهنه ها خشکى و دریا را درنوردیده، حاصل دست همه مردمى است که گوش ها را فروبسته و در ادبار و پشت کردنى دیوانه وار به آسمان، همه برخوردارى و لذّت هاى شهوانى را در غفلت از چشمى نظاره گر، بى پاسخ مى پندارند.
این همه بحران و بنبست در مناسبات فرهنگى و تمدّنى خلق روزگار و این همه فلاکت و درماندگى، پاسخ ناگزیر آسمان و زمین و برآمده از سنّت ثابتى است که همه انبیاء و اولیاء با چشم دل، آمدنش را اعلام داشته اند.
اینک، ساکنان زمین، کشته مزرعه عمل و نظر خود را درو مى کنند و از آن نیز گریزى ندارند. آنان برآیند همه سال هایى که در غفلت از حضرت محبوب، در خودکامگى تمام روزگار گذرانده اند، مى بینند و از اینجا، تیغ تدبیرها هر روز کند و کندتر و ناکامى ها افزون و افزونتر مى شوند.
در این موقعیت و شرایط به بارنشسته، از سویى یأس و نومیدى و بیم فردایى سیاهتر از امروز، جگر را مى سوزاند و از دیگر سو، امید فرارسیدن فصل رهایى، چشم را به افق فرارو مى دوزد؛ شاید که طلایه دار موکبش را نظاره کند.
خداوند، کلید گشاینده بستگى ها را در صندوقخانه یأس و نومیدى از غیر خود گذارده است. یأس و نومیدى از مدّعیان دروغ زن و چشم امید فروبستن بر گندم نمایان جو فروش، هم آنان که بانگ برمى آورند:
هر یکى از ما مسیح عالمىاست
هم الم را در کف ما مرهمىاست
و امّا از این نکته غافل هستند که هر کجا پاى ادّعا به میان آید، پاى ابتلا و امتحان نیز به میان مى آید و بدین سبب است که از میان صحن خانه دل مدّعیان و خودبنیان مغرور، جز عجز و ناتوانى و فساد سر برنیاورد؛ لذا:
هر چه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکى مىنمود
تجربه فساد فراگیر که همه خشکى و دریا را مبتلاى تباهى و سیاهى ساخته، هر هشیار مردى را متذکّر اقرار و اعتراف بر خطاى رفته و برگشت به گنج خانه صاحب همه دارایى ها و توانایى ها و طلب رهایى از عمق جان مى شود.
بى سبب نیست که ما را به محراب خواهش صمیمانه و تمنّاى صادقانه دعوت مى کنند.
«فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِیَّکَ وَ ابْنَ وَلِیِّکَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِى الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ حَتَّى لَا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلَّا مَزَّقَهُ وَ یُحِقُّ اللَّهُ بِهِ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقُه؛ ۲
پس اى پروردگار من! ولى خود و پسر دختر پیغمبرت، همو که مسمّى به نام پیغمبر است، بر ما ظاهر کن تا آنکه بر هر باطل ظفر یابد و آن را محو و نابود سازد و حق را ثابت و محقّق گرداند.»
کاى کمینه بخششت ملک جهان
من چه گویم چون تو مىدانى نهان
اى همیشه حاجت ما را پناه
بار دیگر ما غلط کردیم راه
چون در میان دریاى سیاه ابتلائات، افتاده اى از ژرفاى جان، نجات بخشى را طلب کند، دریاى لطف خداوند به جوش آمده و سائل را پاسخى شایسته مى دهد.
چنانکه سیاهى از خانهاندیشه و عمل آدمى بر پهنه دریا و خشکى باریدن گرفته، روشنایى و نور نیز از همان خانه سر برمى آورد. به عبارت دیگر، هر امّتى هماره شاهد طلب و تمنّاى خویش خواهد بود، هر چند آنها را ناخوشایند بداند.
به قول جناب مولانا، آنگاه که پادشاه مأیوس و درمانده و عاجز از طبابت حکیمان و طبیبان آکنده از غرور شد، به دنبال قدرت حق رفت.
چون برآورد از میان جان خروش
اندر آمد بحر بخشایش به جوش
در میان گریه خوابش در ربود
دید در خواب او که پیرى رو نمود
گفت اى شه! مژده حاجاتت رواست
گر غریبى آیدت فردا ز ماست
در علاجش سحر مطلق را ببین
در مزاجش قدرت حقّ را ببین
ترک بنیادهاى آکنده از فساد، روى آوردن به محراب نیاز و تمنّا و همافقى نظرى و عملى با ساحت قدسى رهایى بخش آسمانى، سه شرط اساسى گشوده شدن درهاى رحمت و نعمت است. یله و رهاگذاردن هریک از این سه گانه شروط رهایى، باعث تداوم همه سال هاى دورى و درماندگى است.
«وَ اجْعَلْهُ اللّهمّ مَفْزَعاً لِلْمَظْلُومِ مِنْ عِبَادِکَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لَا یَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَیْرَک؛ ۳
خدایا! او را قرار ده پناهگاهى براى ستمدیدگان از بندگانت و یاور براى کسى که یارى براى خود جز تو نمىیابد.»
پى نوشتها:
______________________________
(۱). سوره روم، آیه ۴۱.
(۲). قمى، عبّاس، «مفاتیح الجنان»، دعاى عهد.
(۳). همان.