تا نهايت آسمان‏

تا نهایت آسمان‏

مهدى فاطمه، علیهاالسلام، چقدر دلم براى لحظه ‏هاى آمدنت تنگ شده است.

اى کاش مى ‏آمدى و بر شنزار قلبم مى‏ باریدى.
این روزها که پرنده کوچک حرفم پشت میله‏ هاى سخت‏ حنجره زندانى است اى کاش تو مى ‏آمدى و با باریدن ابر رمت‏ یکباره وجودم را دریایى مى‏ کردى.
اى کاش تو مى ‏آمدى تا گلها نفسى تازه مى ‏کشیدند و درخت ها روزى هزار بار سبز مى ‏شدند.
امروز باغ خیالم مى‏ تپد، بیش از همیشه.
امروز دستهایم را به بوى نیایش به سوى تو دراز کرده‏ ام و آسمان بیکرانت را بوضوح لمس مى‏ کنم.
دستهایم تا نهایت آسمان قد مى‏ کشند و از چشمانم، اقیانوس ها جارى مى‏ شوند.
مهدى جان! امروز عزم رویش دارم.
بذرى مى‏شوم و خود را در خاک پایت پنهان مى ‏کنم.
مى‏روم سنگها را در هم مى ‏شکنم و تا سبزترین نقطه هستى بالا مى ‏روم.
بهاران آرام آرام در برگ هایم مى‏خزند و ساقه ‏هایم عاشقانه تو را فریاد مى ‏زنند.
غروب، عطر تو در کوچه پس کوچه ‏هاى غبارآلود دلم مى ‏پیچد و کوچه ‏هاى خاک گرفته ‏ام از بوى خوش تو سرشار مى ‏شود.
على‏اکبر منجذب- شیراز

همچنین ببینید

وبینار یهود شناسی

وبینار یهود شناسی با حضور استاد شفیعی

مدرسه‌ تعالی برگزار می‌کند: 💢«وبینار یهود شناسی»💢 سرفصل‌های گفتمان : 👈 بنی‌اسماعیل 👈 بنی‌اسرائیل 👈 …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *