واجب الاطاعه بودن امام‏

5e3bf61b77cc522c62cd415bf22edf81 - واجب الاطاعه بودن امام‏

اسماعیل شفیعى سروستانى ‏
خداوند کریم در «آیه ۵۹ از سوره نساء»، اطاعت از رسول الله (ص) و پس از ایشان، «اولوالامر» را در عرض اطاعت از خود قرار داده و فرموده است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ؛
اى کسانى که ایمان آوردید! از خداوند و رسول و اولوالامر از آنان، پیروى کنید.»

 

فرمان اطاعت بى ‏چون و چرا، توصیه‏ اى ساده نیست؛ بلکه امر واجبى است که نافرمانى از آن، موجب خشم خداوند و کیفر ایشان است. درباره منکران و عاصیان، چنان‏که پیش‏تر بیان شد، آنچه که این امر واجب را حمایت مى ‏کند، مقام عصمت رسول الله (ص) و صاحبان امر (ع)، علم لدنّى ایشان و اذن خاصّ خداوند متعال درباره ایشان است؛ سه شرط ضرورى که باعث تحقّق امر هدایت و تجربه سعادت دنیوى و اخروى جنّ و انس مى ‏شود.
علما و مفسّران شیعه، همگى اتّفاق نظر دارند که اولوالامر، امامان معصوم از اهل بیت پیامبر اکرم (ص) هستند؛ همانان که واجد همه شئون و توانایى ‏ها براى رهنمون شدن خلق روزگار به صراط مستقیم و آبشخور توحیدى ‏اند.

جابر بن عبدالله انصارى مى ‏گوید: وقتى خداوند آیه «أَطِیعُوا اللَّهَ …» را بر پیامبرش محمّد (ص) نازل کرد، من به او عرض کردم: یا رسول الله! ما خدا و رسولش را شناختیم؛ امّا اولوالامر که خداوند اطاعت و پیروى آنان را دوشادوش اطاعت تو قرار داده است، چه کسانى ‏اند؟ پیامبر (ص) فرمودند:
«اى جابر! آنان جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من هستند که اوّل ایشان، على بن ابى ‏طالب است و بعد از او، به ترتیب، حسن و حسین و على بن الحسین و محمّد بن على که در «تورات» به باقر معروف است و تو اى جابر! او را مى ‏بینى . در آن موقع، سلام مرا به او برسان. بعد از او، جعفر بن محمّد صادق و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على و على بن محمّد و حسن بن على مى ‏باشند و بعد از او، امام هم‏نام و هم‏کنیه من، حجّت خدا بر روى زمینش و آخرین نشانه پروردگار در میان بندگانش، پسر حسن بن على است. او کسى است که خداوند متعال سراسر زمین را به دست او فتح مى ‏کند. او کسى است که از شیعیان و دوستان خود پنهان مى ‏شود؛ به طورى که بر امامت او، کسى پابرجا نخواهد ماند؛ مگر آن کسى که خداوند قلبش را به ایمان آزموده باشد.»
جابر مى ‏گوید: پرسیدم: یا رسول الله! آیا شیعیان او در زمان غیبت، از او بهره مى ‏برند؟ فرمودند:
«آرى . سوگند به خدایى که مرا به پیامبرى فرستاده است! آنان از نور او روشنایى مى ‏گیرند و از ولایت او در زمان غیبتش بهره مى ‏برند؛ مانند بهره‏ اى که مردم از خورشید مى ‏گیرند، گرچه ابر آن را بپوشاند. اى جابر! این سخن از اسرار مخفى الهى و در خزینه علم الهى است. پس آن را از نااهلان پنهان کن.» ۱

طبرى مى ‏گوید: من در «خراسان»، بالاى سر امام رضا (ع) به خدمت ایستاده بودم و جمعى از بنى ‏هاشم که اسحاق بن موسى در میانشان بود، خدمت آن حضرت بودند. امام (ع) فرمودند:
«اى اسحاق! به من خبر رسید که مردم (اهل سنّت) مى ‏گویند: ما عقیده داریم که مردم برده ما هستند. نه. سوگند به خویشى و قرابتى که با پیغمبر (ص) دارم! نه من هرگز این سخن نگفته‏ ام و نه از پدرانم شنیده‏ ام و نه به من خبر رسیده که یکى از آنها گفته باشد؛ ولى من مى ‏گویم، مردم بنده ما هستند در اینکه، اطاعت ما بر آنها واجب است و در اطاعت، فرمانبر مایند و در دین، پیرو ما هستند. هر کس حاضر است، به غایبان برساند.» ۲

در انتصاب شخصى به عنوان «خلیفه» و قائم مقام سلطان در یک مملکت، ضرورتاً آن شخص مى ‏بایست واجد همه شئونى باشد که سلطان در وقت حضورش بر اریکه قدرت دارد؛ چنان‏که فرمان صریح «اطیعوا الرّسول و اولوالامر» از سوى خداوند همین معنا را مى ‏رساند که خلیفه خداوند، اطاعتش واجب است و ضرورتاً واجد همه اختیارات و شئون وى نیز هست.
موضوع «واجب‏الاطاعه بودن امام»، بى ‏هیچ شک، به سه موضوع حکمت خلق جنّ و انس، جعل خلیفه خداوند بر زمین و سرانجام، موضوع تأسیس دولت کریمه و خلافت مستضعفان، پس از ظهور معطوف است.

به عبارت دیگر، واجب‏الاطاعه بودن امام، شرط ضرورى تحقّق سه امر یادشده است.

در صبحگاه آفرینش، خداوند متعال، جنّ و انس را به منظور تحقّق امر بندگى، عبادت و معرفت و نایل ساختن ایشان [وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ‏] به شهادت و سکنا دادن آنان در مقام صالحان و ابرار، خلق کرده و راه تجربه این‏ همه را در موضوع اطاعت از امام قرار داده است؛ وگرنه، خداوند غنى و قوى، هیچ نیازى به جمیع مخلوقات آشکار و نهان خود ندارد و در مقابل، جمیع ساکنان عالم امکان، محتاج به ایشان و فقیر درگاه ایشانند:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ؛ ۳
اى مردم! شما (همى ) نیازمند به خدایید. تنها خداست که بى ‏نیاز و شایسته هرگونه حمد و ستایش است.»
به بیان دیگر، این موجود ضعیف و فقیر (جنّ و انس)، در منتها الیه جادّه نیازمندى و افتقار، از ژرفاى جان، طالب سعادت، امنیت، سلامت، هدایت و جلب رضایت خالق قوى و غنى است؛ وگرنه، در نگون‏بختى تمام، بى ‏آنکه در جهان فانى، سعادت و سلامت را تجربه کرده باشد، در مغاک دهشتناک شقاوت و کیفر سخت در خواهد غلطید و الى ‏الابد، در درکات جهنّم، عذاب خواهد دید.

از اینجاست که آدمى و جنّ، طالب و جوینده سعادت، امنیت و سلامت دنیوى و اخروى ‏اند و این همه را، خداوند متعال منوط و مشروط به هدایت و تقرّب ساخته، دستگیره و دستاویز آن را به دستان با کفایت حضرات معصومان (ع) سپرده است؛ همانان که در حقیقت، حبل‏ الله المتینند. از اینجا، معنى و مفهوم واجب‏الاطاعه بودن امام درک مى ‏شود؛ به همان سان که خداوند مستغنى از جمله موجودات است، آنکه اطاعتش در عرض اطاعت از خداوند است نیز مستغنى از خلق روزگار و عزیزکرده خداوند است. لاجرم، این مخلوقات ساکن عالم امکانند که محتاج به ایشان و چشم‏ دوخته به عنایت ایشانند و از مسیر اطاعت از فرامین، به منتهی الیه خواسته‏ ها و مطالبات جسم و جانشان مى ‏رسند.

مردم راهى جز اطاعت از اهل بیت (ع) ندارند

در واقع باید گفت: رویه دیگر واجب‏ الاطاعه بودن امام، نیازمندى آدمى براى دست‏یابى به سعادت، امنیت، سلامت، هدایت و رضایت خداوند متعال است. حضرت امام صادق (ع) در بیان ناگزیرى مردم در اطاعت از اهل بیت (ع) مى ‏فرمایند:
«ماییم که خدا اطاعت ما را واجب ساخته است. مردم راهى جز معرفت ما ندارند و بر نشناختن ما معذور نیستند. هر که ما را بشناسد، مؤمن است و هر که انکار کند، کافر و کسى که نشناسد و انکار هم نکند، گمراه است تا زمانى که به سوى هدایتى که خدا بر او واجب ساخته و آن اطاعت حتمى ماست، برگردد و اگر به همان حال گمراهى بمیرد، خدا هر چه خواهد، با او کند.» ۴

امام محمّد باقر (ع) در روایتى از این اطاعت، به منزله کنگره، قلّه و کلید دست‏یابى به هر امر خوشایندى و از جمله، خشنودى خداوند متعال یاد کرده و فرموده ‏اند:
«کنگره و قلّه و کلید هر کار و راه ورود در هر چیزى و خشنودى خداى بخشاینده تبارک و تعالى، اطاعت امام است، از روى معرفت.»
سپس فرمودند:
«به راستى خداى تبارک و تعالى مى ‏فرماید: هر که اطاعت رسول کند، خدا را اطاعت کرده است و هر که پشت کند، ما تو را نگهبان وى نفرستاده‏ ایم.» ۵

خداوند متعال، ولایت‏ پذیرى بندگان را شرط پذیرش آنان قرار داده و از آن، به عنوان بهترین وسیله تقرّب به خداوند متعال یاد کرده است.
قرب الى الله، به معنى تقرّب در بعد مکانى نیست؛ بلکه قرب به مراتب عالى کمالى و جلب صفات متعالى نفسانى است؛ همان که صفات عالم ملکى را از چهره آدمى پیراسته و او را مزین به صفات ملکات نفسانى و سرانجام، مستقر در مراتب ولایت مى ‏سازد.

حضرت اباعبدالله، امام جعفر صادق (ع) از قول پدرانش، نقل فرمودند که بندگان از مسیر عبادات صرف و بدون ولایت‏ پذیرى و اطاعت از اهل بیت (ع)، هیچ گاه بهشت خداوندى و سایه‏ سار عرش ایشان را نخواهند دید.

ابن فضیل مى ‏گوید: از امام (ع) پرسیدم: بهترین وسیله تقرّب بندگان به خداى عزّ و جلّ چیست؟

فرمودند:
«بهترین وسیله تقرّب بندگان به سوى خداى عزّ و جلّ، اطاعت خدا و اطاعت رسول و اطاعت والیان امر است.» ۶
و هم‏ایشان فرمودند:
«وقتى که مرا به آسمان (یعنى معراج) بردند، پروردگارم- جلّ جلاله- به من وحى کرده و فرمود: اى محمّد! من به زمین نگریستم و تو را از آن برگزیدم و پیامبر نمودم و براى تو از اسم خودم، نامى مشتقّ کردم. من «محمودم» و تو «محمّد». سپس بار دیگر نگریستم و على را برگزیدم و او را وصى، جانشین و داماد و پدر فرزندانت قرار دادم و براى او از نام‏هاى خود، نامى مشتقّ کردم، من «على أعلى » هستم و او «على » است و فاطمه و حسن و حسین را از نور شما خلق کردم. سپس ولایت آنان را بر ملائکه عرضه داشتم. هر کس آن را پذیرفت، نزد من از مقرّبین محسوب گردید. اى محمّد! اگر بنده‏اى مرا عبادت کند، آن گونه که بریده گردد و فقط استخوانى ماند و بس و از شدّت و کثرت عبادت، همچون مشک کهنه شود، سپس در حال انکار ولایت این چند نفر بمیرد، او را در بهشت خود ساکن نخواهم گردانید و در سایه عرشم قرار نخواهم داد …» ۷

نکته‏ اى که همواره درباره آن غفلت مى ‏شود، این است که جنّ و انس و ملک و بى ‏استثناء، هیچ یک از مخلوقات ساکن عالم امکان، از سوى خود، داراى آورده‏ اى به این عالم نیستند و همه آنچه که در عوالم فیزیکى و متافیزیک بر آن مستقرّند و از آن بهره مى ‏برند، نعمتى عاریتى است که از سوى خداوند خالق هستى بدان‏ها سپرده شده است. ساده‏ ترین نشانه و محک تشخیص این امر، یعنى اعطایى بودن نعمت‏ها به مخلوقات هم این است که چنانچه خداوند بخواهد نعمتى را از آنها سلب و مصادره کند، قادر به ممانعت از آن فرمان و سرپیچى از اراده او نیستند.

خداوند متعال در طرفهالعینى، هر نعمتى را که بر هر موجودى اعطا کرده است، از وى بازمى ‏ستاند و آن مخلوق را قدرتى براى بازدارندگى نیست؛ بدین سبب است که عرض کردم، هیچ مخلوقى، آورده‏ اى از سوى خود بر صحنه هستى ندارد.
در رأس همه نعمت‏ها، نعمت وجود است که از سوى ولى نعمت، به جمله موجودات اعطا شده است. حضرت امیرالمؤمنین على (ع) در مناجات بلندى از فقر ذاتى موجودات پرده برداشته و مى ‏فرمایند:

«مَوْلَاىَ یَا مَوْلَاىَ أَنْتَ الْمَوْلَى وَ أَنَا الْعَبْدُ، وَ هَلْ یَرْحَمُ الْعَبْدَ إِلَّا الْمَوْلَى؛
مولاى من! تویى سرور و منم بنده و آیا رحم‏ کننده‏ اى براى بنده است؛ جز مولاى او؟»
در فرازهایى، امام از بندگان، با عناوینى، چون مملوک، مخلوق، حقیر، ضعیف، فقیر، فانى، میت، مرزوق صغیر، مبتلا، مرحوم، گنهکار و مغلوب‏ یاد کرده و پرده از وسعت افتقار مخلوق و استغناى خالق برمى ‏دارد تا دانسته شود که مخلوق ضعیف و مبتلا را هیچ آورده‏ اى نیست و همه آنچه که به او اعطا شده، جملگى، نه به واسطه آورده او، بلکه به دلیل رحمت واسعه خداوند است و اگر جز این بود، هیچ مخلوقى، استعداد پوشیدن جامه وجود نمى ‏یافت. بدین سبب، سیر و سفر بر جادّه ناسپاسى و کافرنعمتى و عصیان، این مخلوق را مستعدّ و مهیاى سلب نعمت و کیفر مى ‏سازد؛ چنان‏که فرموده است:

«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ؛ ۸
اگر شکرگزارى کنید، حتماً بر (نعمت‏هاى ) شما مى ‏افزاییم و اگر کافر شدید یا ناسپاسى کردید، البتّه عذاب من بسیار سخت است.»
خداوند متعال، شکرگزارى از نعمت‏ ها را شرط افزونى نعمت و کفران را باعث فرود عذاب معرّفى فرموده و همگان را براى در امان ماندن از عذاب سخت، دعوت به شکرگزارى کرده است.
ظهور و تجسّم خارجى شکرگزارى، منحصر در ابراز زبانى نیست؛ بلکه همه مفهوم شکرگزارى در اطاعت از فرامین و نواهى حضرت پروردگار و پذیرش ولایت و امامت حضرات اهل بیت (ع) جلوه مى ‏نماید.

حدیثى از حضرت على بن موسى الرّضا (ع) به نام حدیث «سلسلهالذّهب» نقل شده است. در این حدیث، امام از پدرش و آن حضرت از اجدادش تا پیامبر اکرم (ص) و پیغمبر از حضرت جبرئیل (ع) و ایشان از خداوند متعال نقل مى ‏کند:
« [کلمه] لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حِصْنِى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ مِنْ عَذَابِى؛ ۹
کلمه خدایى، جز خداى یگانه نیست، دژ من است و هر کس وارد قلعه من شود، از عذاب من ایمن مى ‏ماند.»
در حدیث دیگرى، هم‏ سنگ این حدیث نیز وارد شده است که آن هم اسناد محکم و معتبر دارد، آن حدیث این است:

«وَلَایَهُ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ حِصْنِى فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِى أَمِنَ مِنْ عَذَابِى؛ ۱۰
ولایت على بن ابى ‏طالب، قلعه من است؛ هر کس در آن داخل شود، از عذاب من ایمن مى ‏ماند.»
در حقیقت، کلمه توحید حصن حصین و قلعه‏اى است که وارد شونده بدان را از عذاب الهى در امان نگه مى ‏دارد. حضرت على بن موسى الرّضا (ع) شرط مصون ماندن از عذاب و شرط پذیرفته شدن در قلعه مستحکم توحیدى را ولایت ائمّه معصومان (ع) اعلام فرموده‏ اند. در واقع، بیان شده است که: این قلعه و دژ، آن هنگام مستحکم و مصونیت‏ بخش از عذاب الهى است که شامل ولایت باشد؛ وگرنه مانع از فرود عذاب نخواهد بود.
آنکه در قلعه توحیدى، از مسیر پذیرش ولایت ائمّه دین (ع) وارد شده، در حقیقت همه شأن شکرگزارى را مراعات کرده و مستعدّ جلب نعمت و دفع عذاب شده است.
حضرت رسول اکرم (ص) به على بن ابى ‏طالب (ع) فرمودند:
«اى على ! من شهر دانشم و تو در آنى و هرگز در شهر وارد نشوند؛ جز از در آن. دروغ گفته است کسى که گمان مى ‏برد مرا دوست دارد و تو را دشمن داشته باشد؛ زیرا من از توام و تو از من. گوشتت از گوشت من است و خونت از خون من است و روحت از روح من. پنهانت، پنهان من است و آشکارت، آشکار من. تو امام امّت من و خلیفه من هستى بر آنها، بعد از من. سعادتمند است کسى که تو را اطاعت کند و بدبخت است کسى که نسبت به تو عصیان ورزد. سود برد کسى که ولایت تو را دارد و زیانمند است کسى که تو را دشمن دارد. فائز است کسى که ملازم تو باشد و هلاک است کسى که از تو جدا شود. مثل تو و مثل امامان از فرزندانت، مثل کشتى نوح است که هر کس بر آن سوار شود، نجات یابد و هر کس تخلّف کند، غرق مى ‏شود و مثل شما مثل ستارگان است؛ هرگاه که ستاره‏اى نهان شود، ستاره دیگرى برمى ‏آید تا روز قیامت.» ۱۱

در حدیث دیگرى، حضرت رسول خدا (ص) از اهل بیت (ع) به عنوان امان اهل زمین و آسمان یاد کرده و فرمودند:
«ستارگان امان اهل آسمانند. پس هنگامى که ستارگان مى ‏روند، اهل آسمان در هم مى ‏ریزند و اهل بیت من، امان اهل زمینند؛ پس هنگامى که آنان بروند، اهل زمین در هم فرو مى ‏روند.» ۱۲

چرایى و آثار اطاعت از امام‏
فرمان اطاعت از امام، صورت رحمت خداوند بر بندگان خود است؛ زیرا بنده چنانچه ره به کعبه مقصود نبرد و در ضلالت بماند، پیش از رسیدن به مقام ثمرگى و بلوغ، ناقص و نارسیده سقط شده و از شاخه هستى فرو مى ‏افتد. اطاعت از آنکه اشرف و افضل از همه آفریده‏ هاست و پرچم هدایت در طریق رشد را به دست دارد، حرکت بر جادّه نور و تجربه سعادت و رستگارى الى ‏الابد است.
حِمیرى از حضرت صاحب الزّمان (ع) دعایى نقل کرده است که در آن، حضرت ضمن معرّفى تک تک امامان، فرموده‏ اند:
«و رحمت و کلمه علیا براى خداست و در دستان اوست نیکى و حجّت‏هاى خداوند دارایى اویند (یا دست‏هاى اویند.) جنّ و انس را براى عبادتش آفرید و از بندگانش، بندگانى را برگزیده است. پس برخى از بندگان بدبختند و برخى سعید. بدبخت است آنکه با آنان (حجّت‏هاى خداوند) مخالفت کند و نیک‏بخت آن است که مطیع آنان باشد.» ۱۳
علویون رستگارانند
آن روز که خداوند متعال، در عالم ذرّ از پشت آدم (ع)، همه ذرّیه‏اش را حاضر کرد و در عالم نورى و به عبارتى روحى، به همگان خود را نمایاند و از جملگى پیمان گرفت تا شهادت به ربوبیت خداوند متعال، نبوّت حضرت ختمى مرتبت (ص) و ولایت امام على (ع) دهند، ایمان‏آوردگان و تصدیق‏کنندگان در ظاهر و باطن، اهل ولایت شدند و در زمره شهروندان و رعایاى حضرت امیرالمؤمنین (ع) وارد آمدند.
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى ‏؛ ۱۴
و هنگامى را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: «چرا. گواهى دادیم.» تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم.»
درباره پیمان فطرت آمده است که این پیمان، درباره سه اصل توحید، نبوّت و ولایت اخذ شده بود.
از امام صادق (ع) درباره آیه «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها؛ خداوند مردم را بر اساس فطرت الهى سرشت» ۱۵ سؤال شد. فرمودند:
«آنان را بر اساس توحید و اینکه محمّد رسول خداست و على امیرمؤمنان است، سرشت.» ۱۶
اراده خداوند بر این قرار گرفته بود که مستضعفان، از خاندان رسول مکرّم (ص) زمین و امارت بر زمین را به ارث برند.
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ؛ ۱۷
و اراده کرده‏ایم بر کسانى که در زمین فرودست گشتند، منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم.»
حضرت رسول (ص) در تأویل این آیه مبارکه فرمودند که مستضعفان معرّفى شده در آیه، آل محمّد (ص) مى ‏باشند.
«هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ یَبْعَثُ اللهُ مَهْدِیَّهُمْ بَعْدَ جَهْدِهِمْ فَیُعِزُّهُمْ وَ یُذِلُّ عَدُوَّهُمْ؛ ۱۸
آنان آل‏محمّدند. خداوند مهدى آنها را بعد از زحمت و فشارى که بر آنان وارد مى شود، برمى ‏انگیزد و به آنها عزّت مى ‏دهد و دشمنانشان را خوار مى ‏کند.»
در این آیه، حضرت رسول الله (ص) زمان تحقّق این وعده را عصر ظهور امام مهدى (ع) اعلام فرموده‏اند. شهروندان مُلک امیرالمؤمنین (ع)، به سبب پیوستن به جمع اهل ولایت، از هرگونه ترس و خوفى در امان مى ‏مانند؛ چنان‏که فرمودند:
از ابن عبّاس نقل شده است: در موسم حجّ بودیم و در میان ما، نبى خدا (ص) و حضرت على (ع) حاضر بودند. در این هنگام، نبى (ص) رو به سوى على (ع) کردند و فرمودند:
«گوارایت باشد و خوشا به حالت اى اباالحسن! همانا خداوند براى تو آیه‏اى محکم نازل فرموده است که شبیه به یاد من و تو نیست و آن اختصاص به تو یافته است. او فرموده: «امروز دین خود را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که دین شما اسلام باشد.» در روز عرفات و روز جمعه، این جبرئیل است که به من خبر مى ‏دهد از خداوند که همانا او، براى تو و شیعیانت در روز قیامت، سوارانى برمى ‏انگیزاند، وارد محشر مى ‏کند در صورت نجبا که سوار بر نورند. آنها در کنار قبر آنها مرکب‏هاى خود را نگه مى ‏دارند و ندا مى ‏دهند: سوار شوید اى دوستان خدا!
پس در صفى سوار مى ‏شوند و تو پیشواى آنان هستى به سوى بهشت. هنگامى که از میان محشر مى ‏گذرند، بویى از آنها در صحرا مى ‏پیچد […] پس با صدایى از سوى آنها اعلام مى ‏شود: «ما علویون هستیم.» پس به آنها گفته مى ‏شود: اگر شما علویون هستید، پس شما در امانید و ترس و خوفى امروز بر شما نیست و غمگین نمى ‏شوید.» ۱۹
شاید آن روز که حضرت امیرالمؤمنین على (ع) پایتخت دولت و خلافت اسلامى را از «مدینه» به «کوفه» منتقل فرمود، در علم امامت خویش مى ‏دانست که پایه‏ هاى اوّلیه دولت جهانى علویون را استوار مى ‏سازد.
تجمّع ارواح مؤمنان در «وادى ‏السّلام» و مدفن حضرت امیرالمؤمنین (ع) در پشت «کوفه» (نجف) خود شاهد آشکارى است بر طهارت این مکان و نشان‏ شدگى آن از سوى خداوند متعال، براى روزى که مقدّر شده اراده خداوند درباره خلافت صالحان بر زمین، صورت عینى و خارجى پیدا کند. درباره زمان تحقّق عینى و تأویل لقب امیرالمؤمنین (ع) درباره حضرت ولى الله (ع) نیز آمده است که در هنگامه ظهور و پس از برطرف شدن موانع و فراهم آمدن همه مؤمنان، از جمع انبیاء و مرسلین، پرچم آقایى و امارت بر مُلک عظیم خداوندى، به دست حضرت على (ع) سپرده مى ‏شود و در آن روز، تأویل این لقب معلوم مى ‏شود.

حضرت صادق (ع) مى ‏فرمایند:
«آنها (خلفاى غاصب) خود را به نامى که خدا جز على بن ابى ‏طالب را بدان موسوم نگردانید، خواندند. (مقصود لقب امیرالمؤمنین است) و تأویل (امیرالمؤمنین) هنوز نیامده است.»
سالم بن مستنیر، راوى حدیث از امام پرسید: قربانت گردم! تأویل آن کى خواهد آمد؟

حضرت فرمودند:
«موقعى که تأویل آن نزدیک شد، خداوند پیغمبران و مؤمنان را در پیش روى آن حضرت جمع مى ‏کند تا از وى یارى نمایند و این است معنى آیه شریفه «و آن هنگام از پیامبران پیمان گرفت، هر گاه به شما کتاب و حکمت دادم، سپس (در آینده تاریختان) فرستاده‏اى براى شما آمد که آنچه را در نزد شماست، تصدیق نمود، حتماً باید به او ایمان آورید و او را یارى دهید.» در آن روز، خداوند پرچم خود را به على بن ابى ‏طالب (ع) مى ‏دهد و آن حضرت سرکرده جهانیان است و جهانیان نیز در زیر پرچم او خواهند بود و او امیر و سید آنهاست و این است تأویل کلمه امیرالمؤمنین.» ۲۰
پى ‏نوشت:
__________________________________________________
(۱). ابن بابویه، محمّد بن على، «کمال الدّین و تمام النّعمه»، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۹۵ ق.، ج ۱، ص ۲۵۳.
(۲). کلینى، محمّد بن یعقوب، «الکافى »، ج ۱، ص ۱۸۶.
(۳). سوره فاطر، آیه ۱۵.
(۴). کلینى، محمّد بن یعقوب، «الکافى »، ج ۱، ص ۱۸۷.
(۵). همان، ج ۱، ص ۱۸۵.
(۶). همان، ج ۱، ص ۱۸۷.
(۷). ابن بابویه، محمّد بن على، «عیون أخبار الرّضا (ع)»، ج ۱، ص ۵۸.
(۸). سوره ابراهیم، آیه ۷.
(۹). ابن بابویه، محمّد بن على، «عیون أخبار الرّضا (ع)»، ج ۲، ص ۱۳۵.
(۱۰). همان، ج ۲، ص ۱۳۵.
(۱۱). ابن بابویه، محمّد بن على، «کمال الدّین و تمام النّعمه»، ج ۱، ص ۲۴۱.
(۱۲). همان، ج ۱، ص ۲۰۵.
(۱۳). ابن مشهدى، محمّد بن جعفر، «المزار الکبیر»، ص ۵۷۱.
(۱۴). سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
(۱۵). سوره روم، آیه ۳۰.
(۱۶). صفّار، محمّد بن حسن، «بصائر الدّرجات فى فضائل آل محمّد (ع)»، ج ۱، ص ۷۸.
(۱۷). سوره قصص، آیه ۵.
(۱۸). طوسى، محمّد بن الحسن، «الغیبه»، کتاب الغیبه للحجه، ص ۱۸۴.
(۱۹). کوفى، فرات بن ابراهیم، «تفسیر فرات الکوفى »، ص ۱۱۹- ۱۲۰.
(۲۰). عیاشى، محمّد بن مسعود، «تفسیر العیاشى »، ج ۱، ص ۱۸۱.

همچنین ببینید

استاد اسماعیل شفیعی سروستانی

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛

پرسش ذاتی وجود آدمیست؛ وآدمی پرسشگری است که همواره از منشا هستی و نسبت میان …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *