افراد زیادی برای دیدارشان که مرجع تقلید عصر خود بود به منزلشان میآمدند. سر در منزل کوتاه بود و برای ورود به خانه میبایست کمی خم میشدی. قدّش رشید بود، بیچاره هر بار که وارد خانه میشد، سرش به بالای سردر میخورد و خون میآمد، کار حاضران در خانه آن بود که دنبال دستمال و باند بگردند و خونهای سر او را پاک کنند.
مرد مجنون، ساکت اطراف را مینگریست و حاضران نیز با حال ترحّم و تأسّف او را نظاره میکردند، آرام با یکدیگر میگفتند، جنونش به حدّی است که متوجّه نمیشود و هر بار، این کار را تکرار میکند. دیوانه است دیگر…!
آقا با آن طمأنینه همیشگی به آرامی جملهای گفتند: «ما هم دارای جنون هستیم.»
سکوت همه جا را فرا گرفت، همه میخواستند ببینند که مرجع بزرگ دوران، چرا میگویند، همه مجنون هستیم؟! آقا ادامه داد، علما عقل را آنچه، پروردگار با آن عبادت شود و به وسیله آن جنّت حاصل شود، تعریف کردهاند:
«اگر عقل کسی او را به عبادت خداوند رهنمون نباشد و هر روز معصیّت و گناه کند، عقل او عین بیعقلی و جنون است.»
ما که هر روز در حال معصیّت الهی هستیم، با این مجنون چه فرقی داریم؟ از دیدن این دیوانه همه منقلب میشویم و برایش اظهار تأسّف و ترحّم میکنیم.
بیچاره امام زمان(عج) که هر روز گناهان ما ایشان را منقلب میکند و دل پر از مهرشان را به درد میآورد…
آقا با آن طمأنینه همیشگی به آرامی جملهای گفتند: «ما هم دارای جنون هستیم.»
سکوت همه جا را فرا گرفت، همه میخواستند ببینند که مرجع بزرگ دوران، چرا میگویند، همه مجنون هستیم؟! آقا ادامه داد، علما عقل را آنچه، پروردگار با آن عبادت شود و به وسیله آن جنّت حاصل شود، تعریف کردهاند:
«اگر عقل کسی او را به عبادت خداوند رهنمون نباشد و هر روز معصیّت و گناه کند، عقل او عین بیعقلی و جنون است.»
ما که هر روز در حال معصیّت الهی هستیم، با این مجنون چه فرقی داریم؟ از دیدن این دیوانه همه منقلب میشویم و برایش اظهار تأسّف و ترحّم میکنیم.
بیچاره امام زمان(عج) که هر روز گناهان ما ایشان را منقلب میکند و دل پر از مهرشان را به درد میآورد…