منجی گرایی و غرب گرایی

جهانى‌سازى، پایان تاریخ و مهدویت


حسن رحیم‏پور ازغدى 

 تعابیر بسیار بلندى از همه انبیا، از ازل تا خاتم(ص) راجع به حضرت حجت(ع) رسیده و تقریباً جزء اجتماعى‏ترین موضوعات، بین همه ادیان الهى و ابراهیمى، بشارت موعود و وعده منجى است و همه گفته‏اند که کار نیمه تمام و ناتمام انبیا(ع) و ادیان، به دست این مرد بزرگ، کامل خواهد شد. گفته‏اند که بزرگ‏ترین تکلیف تاریخ، کار بزرگ‏ترین مرد تاریخ است. حتى مکاتبى که الوهیت‏زدایى و الهیت‏زدایى شده‏اند باز به نوعى و به نحوى به این مسئله‌اندیشیده‏اند، و گرچه نام ایشان را نبرده‏اند، اما همه ظهور ایشان را بشارت داده‏اند و حتى مکاتب الحادى چون مارکسیسم نتوانسته‏اند به مسئله آخرالزمان، بى‏تفاوت بمانند.

    بودیزم، مسیحیت و یهودیت نیز که غالب بشریت را زیر پوشش گرفته‏اند، در این خصوص، اعلام‏نظر کرده‏اند. یهود، هنوز منتظر مسیح(ع) است و مسیحیت، منتظر ظهور مجدد مسیح(ع) است. همه انبیا، همه مذاهب و ادیان و فرق، منتظر گشایشى بزرگ در آینده یا در پایان تاریخ هستند و اشاره خواهم کرد که حتى امروز مکتبى که چند دهه براى نفى پایان تاریخ و نفى »غایت« از تاریخ، دست و پا زد و مدعى شد که تاریخ بشر، منتهاى روشن ندارد و جهت اصولى خاصى بر آن حاکم نیست، یعنى »لیبرالیزم« که در واقع پنجاه، شصت سال تئورى بافت که تاریخ غایت نداشته و ندارد؛ آخرین نظریه‏پردازانشان چون فوکویاما از »پایان تاریخ« سخن مى‏گویند، منتها »پایان تاریخ« به روایت خودشان که تثبیت و تبلیغ نظام لیبرال سرمایه‏دارى است.

    در روایات از حضرت مهدى(عج)، به »بهار روزگاران« تعبیر شده‏است و در سلامهایى که به محضر حضرت عرض مى‏شود آورده‏اند: »السلام على ربیع‏الانام و نضره الایام« درود بر بهار بشریت، بهاران تاریخ و طراوت روزگاران.

    کسانى که ایشان را دیده‏اند؛ توصیفاتى از شمایل ظاهرى ایشان کرده‏اند پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) نیز این بزرگوار را توصیف کرده‏اند و در آثار محققان، چنین منعکس شده است: چهره‏اش گندمگون، ابروانش هلالى و کشیده، چشمانش سیاه، درشت، جذاب و نافذ، شانه‏اش پهن، دندانهایش براق، بینى کشیده و زیبا، پیشانى بلند و تابنده، استخوان‏بندى او صخره‏سان، گونه‏هایش کم گوشت و از فرط بیدارى شبها، اندکى متمایل به زردى، بر گونه راستش خالى سیاه، عضلاتش پیچیده و محکم، موى سرش بر لاله گوشها ریخته و نزدیک به شانه‏ها، اندامش متناسب و زیبا، قیافه‏اش خوش منظر و رخسارش در هاله‏اى از شرم بزرگوارانه و شکوهمند پنهان، هیأتش سرشار از حشمت و شکوه رهبرى، نگاهش دگرگون کننده و فریادش همه‏گیر و دریاسان است.

    من در بخش نخست عرایضم، دو نظریه در زمینه تاریخ انسان و دو تفسیر درباره فلسفه حیات و مدنیت را به مقایسه مى‏گذارم تا ببینیم کدامیک از آنها با »مهدویت« سازگار است و کدام نیست و چرا؟ و در بخش دوم، بعضى روایاتى راجع به ایشان یا منقول از خود ایشان در این خصوص که ایشان چه جامعه‏اى را بنا خواهند کرد و چه حکومتى را خواهند ساخت و مناسبات انسانى و البته حقوق بشر در حکومت ایشان چگونه تعریف خواهد شد؛ عرض مى‏نمایم و البته هر یک از این روایات، خود مى‏تواند موضوع یک کنفرانس علمى یا پایان‏نامه باشد.

    گفته‏اند که »انتظار« سنتز تضاد بین »واقعیت« و »حقیقت« است. »واقعیت« یعنى آنچه هست و »حقیقت« یعنى آنچه نیست ولى باید باشد. گفته‏اند که انتظار، سنتزى ناشى از تضاد بین واقعیت و حقیقت است، کوبیدن جاده »آنچه هست« تا »آنچه باید باشد«. پس نکته نخست این است که دو زاویه دید براى تفسیر تاریخ بشر امروز وجود دارد: نخست، آنچه از آن، تعبیر به اصل »مسیانیزم«1؛ یعنى مسیحى‏گرایى و موعودگرایى کرده‏اند و در اینجا، »مسیح« به معنى موعود است و مسیانیزم، دعوت به انتظار است. انتظار براى ظهور موعود و اعتراض به وضع موجود در سطح بشرى که توأم است با وعده پیروزى قاطع حق و عدل در پایان تاریخ و از آن نیز به اصل »فتوریزم« تعبیر کرده‏اند. »فتوریزم«2، »آینده‏نگرى« و نگاه به آینده است؛ ایدئولوژى‏اى معطوف به فردا که مى‏گوید همه خبرها در آینده است؛ جهان هنوز تمام نشده؛ محرومان مأیوس نباشند؛ مبارزان و مجاهدان راه آزادى و عدالت و آگاهى، از مبارزاتشان پشیمان نشوند. آنها که بارها در نهضت جهانى »اجراى عدالت« شکست خورده‏اند نگویند که همه چیز تمام شد. به آینده نگاه کنید. سرتان را بالا بگیرید. شهید دادید؛ صدمات خوردید؛ ضایعاتى دادید؛ در بعضى از جبهه‏ها عقب نشستید؛ اما سرتان را بالا بگیرید. »فتوریزم« یعنى چشمهایتان را قاطعانه و امیدوارانه به آینده بدوزید و از پس غروب امروز، طلوع فردا را تصور کنید و با تصور آن، مبتهج بشوید. این ایده‏اى براى اغواى افکار عمومى نیست.

    همچنین بر خلاف آنچه بعضى جناحهاى پراگماتیست گفته‏اند که امام زمان(ع) اگر هم وجود نداشته باشد اعتقاد به او مفید است، باید گفت: نه، امام زمان(ع) هم حقیقت است و هم اعتقاد به او مفید است. هم حقیقت دارد و هم فایده.

    آنها که مى‏توانند حقیقت مهدویت را بفهمند و باور کنند و درگیر دگماتیزم تجربه‏گرایى و جزمیات عالم حس هستند و حاضر نشده‏اند از پنجره‏اى که به دست انبیا(ع) به فراسوى عالم ماده و ماوراى طبیعت، باز شده به بیرون نگاه کنند، ممکن است پدیده امام زمان(ع) را فاقد حقیقت و حداکثر، مفید فایده بدانند. در حالیکه واقعیت امر، این است که قصه امام زمان(ع) اسطوره نیست و نباید متهم به نگاه اساطیرى مذهبى شود. در قصه امام زمان(ع) »حقیقت« و »فایده« هر دو توأم با یکدیگرند.

    پس یک خط در نگاه به آینده انسان و نگاه به تاریخ است که در غرب، از آن تعبیر به »مسیانیزم و فتوریزم« کردند و آن را با همین کوبیدند، چون تاریخ، زنده است، فعال است و از طرف یک موجود ذى‏شعور، هدایت مى‏شود و عاقبت بشر به منجلاب، ختم نخواهد شد و به تاریخ بشر، خوش‏بین و معتقد است که از پس همه ستمها و بى‏عدالتیها و دروغهایى که به بشر گفته‏اند و مى‏گویند، خورشید »حقیقت و عدالت«، طلوع خواهد کرد و خدا، انسان را به ستمگران تاریخ، وا نخواهد گذارد؛ اما متقابلاً خط دومى وجود دارد که از طرف تفکر لیبرال و سرمایه‏دارى و هژمونى غرب، امروز در دنیا به آکادمیها و دانشگاهها پمپاژ مى‏شود و در سطح افکار عمومى دنیا، به زور تبلیغات، القا مى‏شود و آن نفى ایده »غایت تاریخ« است.

    وقتى مى‏گوییم »غرب«، مردم مغرب زمین، مراد نیستند. مردم مغرب زمین، آنها که مذهبى و مسیحى‏اند به »موعود«، معتقدند و على‏رغم همه بمبارانهایى که علیه فطرت آنان اعمال شده – ولو یک قشر اقلیت در غرب، در آمریکا و اروپا هستند – ولى هنوز لطافت باطنى خود را حفظ کرده‏اند. من به یاد مى‏آورم که با بعضى دوستان در واشنگتن، براى دیدار از کلیسایى رفتیم که بسیار معظم و قدیمى بود و تقریباً حالت موزه داشت و شامل هفت کلیساى تودر تو بود. در سالن کلیسا یک دختر دانشجوى آمریکایى را دیدم که ایستاده بود و نى مى‏نواخت. صبح یکشنبه بود. جلو رفتم و از او پرسیدم که تو را چه مى‏شود؟ گفت: نذر کرده‏ام که در انتظار موعود و به عشق او هر صبح یکشنبه، تا زنده‏ام، بر در کلیسا، نى بزنم. این جامعه‏اى است که معنویت، انسانیت و عدالت را در آن، شبانه روز بمباران مى‏کنند با این وجود، از پس فطرت آن دختر جوان مذهبى دانشجو، در قلب واشنگتن برنمى‏آیند. پس وقتى از غرب، سخن مى‏گویم، منظور من، مردم عادى، ناآگاه و ساده مغرب زمین، به خصوص محرومان که حتى فاسدانشان نیز به نحوى مظلوم و قربانى هستند، نیست. مراد »هژمونى سرمایه‏دارى لیبرال« و حاکمیت هسته‏هاى سرمایه‏دارى یهود است که امروزه بر آمریکا و از طریق آمریکا بر دنیا حکومت مى‏کنند، همانها که در انتخابات اخیر که مملو از تقلب بود براى انتخاب یکى از این دو نفر، که هر دو هم حافظ منافع آن هسته سرمایه‏دارى هستند، خرج مغزشویى افکار عمومى کردند و همه این میلیاردها دلار از پول همین شرکتها در واقع، سرمایه‏گذارى ارباب واقعى غرب و دنیاى امروز است و سیستم برده‏دارى مدرن را همچنان رهبرى مى‏کنند و محافظه‏کارترین هسته قدرت در طول تاریخ بشر، همین هسته تفکر لیبرال است که آمریکا و غرب را رهبرى مى‏کند. حال چرا محافظه‏کار هستند؟ زیرا وضع موجود در دنیا باید به نفع آنان حفظ بشود. این وضع چگونه حفظ شود؟ ابتدا باید بباورانند که وضع موجود در جهان و اتفاقى که در دهه‏هاى اخیر در دنیا افتاده و ایدئولوژى لیبرالیزم در ذیل منافع سرمایه‏دارى جهانى و صهیونیزم، معادله قدرت و ثروت را تعریف مى‏کند، عین عقلانیت است و همه هم باید باور کنند و به ما بباورانند که اتفاقى که اسم آن را مدرنیته مى‏گذارند، آخر خط تاریخ است.

    مى‏خواهند بگویند که هیچ مدینه فاضله‏اى برتر و پیشروتر از وضع کنونى در جامعه جهانى که ما آن را رهبرى مى‏کنیم، نه فقط وجود خارجى ندارد، بلکه حتى وجود ذهنى هم نمى‏تواند داشته باشد. پوپر در مصاحبه‏اش با اشپیگل، چند سال پیش از مرگش گفت »امروز مدینه فاضله در کل تاریخ بشر، جامعه ایالات متحده است«. مصاحبه‏گر از او پرسید در جامعه‏اى که هر ۸ ثانیه، یک قتل و هر ۹ ثانیه، یک تجاوز جنسى صورت مى‏گیرد و جامعه‏اى که بزرگ‏ترین منبع درآمدش مواد مخدر و سلاحهاى کشتار جمعى هسته‏اى، شیمیایى و میکروبى است؛ چگونه مدینه فاضله و پایان تاریخ است؟ او پاسخ مى‏دهد که اصل ضرورت فکر کردن به »مدینه فاضله« دروغ بزرگى بوده که به ما گفته‏اند. هیچ مدینه فاضله‏اى در انتهاى تاریخ وجود ندارد و نباید به آن فکر کرد و این فکرى انحرافى در ذهن بشر و باورى اساطیرى است، یا فوکویاما، نظریه‏پرداز سرمایه‏دارى آمریکا، گفت: اگر تاریخ پایانى هم دارد پایان آن، همین جامعه فعلى ایالات متحده آمریکاست. این تفکر »محافظه‏کارى« است.

    »کنسرواتیزم«3 (محافظه‏کارى) دفاع از وضع موجود جهانى و دفاع از هرم قدرتى است که هم‏اکنون بر دنیا حکومت مى‏کند و در رأس آن سرمایه‏دارها هستند و همه ملل دیگر، ملتهاى شرق، جنوب و همه، قاعده این هرم و بردگانى هستند که رأس هرم قدرت را بر دوش خود باید بکشند. امروزه ثروت در دنیا چگونه تقسیم شده است؟ چند درصد بشریت، چند درصد ثروت و زمین را در دست دارند و این آمار مبین چیست؟ و اگر کسى بگوید این وضع، باز ادامه پیداکند، به چه معنى است؟

    در روایت آمده است که امام زمان(ع) فاصله‏هاى طبقاتى را در سطح جوامع بشرى بر هم خواهند زد. در روایت داریم که در زمان مهدى ما، هیچ انسان گرسنه‏اى در سراسر زمین پیدا نخواهد شد. این آن مهدویتى است که ما به آن معتقدیم و همه ادیان به آن معتقدند، ولى هیچ‏کس به‌اندازه شیعه، راجع به آن جامعه آخرالزمان و انقلاب بزرگ، شفاف سخن نگفته است. و شاید دیگران، آگاهى شفاهى از وضعیت نداشته‏اند. شیعه حتى نام مقدس آن رهبر انقلاب جهانى را نیز مى‏داند، روش حکومت او را توصیف کرده است و شاید در هیچ مکتب دیگرى چنین نباشد. شما در اپانیشادها، در وداها، در انجیل، در تورات و در همه منابع شرق و غرب، بشارت آخرالزمان را مى‏بینید، ولى هیچ جا به‌اندازه منابع شیعه، شفاف و دقیق راجع به ایشان، حتى قیافه، حرفها، شعارها و نحوه انقلاب و حاکمیتش بحث نشده است. هدف عمده نظام لیبرال سرمایه‏دارى که مى‏گوید ما با »مدینه فاضله« سازى و مسیانیزم، با بنیادگرایى دینى، با رادیکالیزم انقلابى، با فوندامنتالیزم۴ (بنیادگرایى) و با ایدئولوژى، مخالفیم. و با هر نوع اصول‏گرایى، حتى غیر دینى آن مبارزه مى‏کند، این است که در افکار عمومى بشر، به خصوص در دانشگاههاى شرقى و اسلامى، در ذهن دانشجو و سپس در ذهن مردم، حالت تردید در وضع موجود و حالت متوقع و منتظره، پیش نیاید که عجب!! پس مدرنیته سرمایه‏دارى، آخر خط نیست؟ و باید منتظر بود؟ این پرسش نباید در افکار عمومى و خصوصى بشریت، جوانه بزند!! آنها مى‏خواهند بگویند که هیچ چیزى دیگر فراتر از این وضع موجود جهان نیست و آنچه هست، عین علم و عقلانیت و آخر خط و پایان تاریخ است. مى‏گویند اینجا ایستگاه آخر است و بشریت باید از قطار پایین بیاید. توجه داشته باشید نمى‏گویند که همه بشریت در سطح ما زندگى کنند و امکانات مردم آمریکا را در اختیار داشته باشند. که اگر بگویند، باید دست از ستم جهانى و نابرابریها بردارند. چون اگر معنى »جهانى شدن« این باشد که توزیع ثروت، قدرت، آگاهى و حرمت و احترام در تمام جهان، یکسان باشد، مورد قبول است، اما »جهانى شدن« که آنان مى‏طلبند به معنى »آمریکایى شدن« است؛ جهانى شدن از نوعى که در رأسش، سرمایه‏داران حاکم بر آمریکا باشند و بقیه بشریت، قاعده آن هرم باشند.

    جهانى شدن »گلوبالیزیشن«5 غربى، توجیه ستم غربى بر جهان است. اینان با »جهانى شدن مهدوى« مخالف‏اند و به جهانى شدن سرمایه‏دارى آمریکا فراخوان مى‏کنند. اگر جهانى شدن، عبارت باشد از جهانى کردن آمریت آمریکا و منافع سرمایه‏دارى حاکم بر آمریکا، صهیونیزم و انگلیس، این جهانى شدن فقط به نفع آنهاست و همان را ترویج مى‏کنند، این »جهانى شدن« همه فرهنگها و ایدئولوژیهاى مقاومت را مى‏بلعد و هضم مى‏کند، اما اگر بگوییم که ما جهانى شدن را قبول داریم، اما نه با معیارهاى سرمایه‏دارى یهود، بلکه با معیارهاى امام مهدى(ع) که مى‏گوید در تمام دنیا هیچ انسان گرسنه‏اى نباید باشد و نباید در گوشه افریقا بچه‏هاى یازده ساله وزنشان به‌اندازه بچه‏هاى ششماهه واشنگتن و نیویورک باشد و نباید استخوان دنده‏ها و پهلوهایشان پوست آنها را بشکافد و از زیر پوستشان بیرون بزند، آنها این جهانى شدن مهدوى یعنى عدالت جهانى را پس مى‏زنند و آن را توهم و یوتوپیا مى‏دانند، چون امام مهدى(ع) امنیت را براى همه – نه فقط براى سرمایه‏دارهاى غرب – مى‏خواهد. روایت داریم که در زمان حکومت جهانى امام مهدى(ع) امنیت بدان حد بر جهان، حاکم مى‏شود که یک دختر نوجوان بدون کمترین توهین و تهدیدى به تنهایى از این سوى عالم به آن سوى خواهد رفت. این در روایات ماست. جهانى شدن مهدوى یعنى امنیت براى همه، امنیت براى دخترهاى آفریقا، مکزیک، غنا و افغانستان، نه فقط براى دختران سرمایه‏داران نیویورک. اما تفکر جهانى شدن از آن نوع که لیبرال سرمایه‏دارى مى‏گوید و مى‏خواهد، در واقع عین »محافظه‏کارى« است، لذا این در مقیاس جهانى، با اصول‏گرایى، با مدینه فاضله‏سازى، با ایدئولوژى و حاکمیت ارزشها مخالف‏اند و مى‏گویند که ارزشها اصولاً مفاهیم غیر علمى و مقولات غیرعقلانى‏اند و لذا مسائلى شخصى بلکه جزو وسایل شخصى!!اند و ارزشها، شخصى و نسبى است پس ربطى به حکومت و امر عمومى۶ ندارد و سکولاریزم همین است.

    خط تبلیغاتى آنان، این است که سخن گفتن از مهدویت و جهانى شدن و وعده عدالت جهانى، خیالبافى است و ممکن نیست. در بحثهاى دانشگاهى‏شان همین را عنوان مى‏کنند تا تز کنسرواتیستى را جهانى کنند و نیز مى‏گویند این ایده، اساساً ایدئولوژیک، توتالیتر و تمامیت‏طلب است و یعنى چه که یک نفر به نام مهدى(ع) مى‏خواهد بر کل دنیا حکومت واحد برقرار کند؟!

    چون در روایت داریم مهدى(ع)، با برهان و شمشیر، از راه انقلاب جهانى به حاکمیت و عدالت جهانى دست خواهد یافت. ایشان با مسیحیان به وسیله انجیل حقیقى و با یهودیان به تورات حقیقى احتجاج و استدلال مى‏کند و براى هیچ‏کس، عذر و بهانه‏اى نمى‏گذارد و اغلب مردم با منطق و برهان و موعظه و رحمت، متقاعد مى‏شوند و آنها که لجاجت مى‏کنند با شمشیر، اصلاح خواهند شد و بشریت دیگر جز مسلمان نخواهند بود.
 
 
ماهنامه موعود-شماره۳۸

 پى‏نوشتها :
    .Messianism. 1
    .Futurism. 2
    .Conservatism. 3
    .Fundamen. 4
    .Globalization. 5
   .Public. 6

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا