مهدی و نهضت عدالت خواهی

 و اشرقت الاَرض بفنورف رَبفها
اینک افق را بنگرید که خورشید طالع می‌شود، تاریکی ها را می‌شکافد و شوکت و سطوت خویش را بر همه جا می‌گستراند، سپاه فرشتگان در پیش رویش به تعظیم ایستاده، چشم بر فرمان، در پیشاپیش آنان جبرئیل امین دست ادب بر سینه دارد تا با اذن خدای جلیل فریاد بردارد و از کران تا کران بانگ خویش را بگسترد که ای مردمان ! گوش فرا دارید و بهوش باشید :
جاءَ الحَق و زَهَقَ اَلباطف:
 حق آمد و باطل نابود شد

آری در طلیعه آن روز دو خورشید طلوع می‌کند :خورشید منظومه از شرق و خورشید مهدوی از غرب، با یاران و همرزمان خویش در کنار یکتا معبد توحید، کعبه مقدس .
آری فرزند مولود کعبه قیام الهی خویش را از این جا به جهانیان اعلام می دارد . زمان و زمین در انتظار این لحظه بی شکیب بودند، شبها و روزهای بی شماری گذشته بود که ناگهان فرمان پروردگار در رسید، اینک او می آید . همه جا را آذین بندید، سر تا پا گوش شوید تا بشنوید که صاحب زمانه چه میگوید : او وعده خداست و وعده خداوند حق است . اکنون اگر نیک بنگرید خواهید دید که گلبرگها از خوشحالی شکفته‌اند و بر روی خورشید لبخند می زنند . آنان در انتظار این زمان، لحظه شماری می‌کردند و در تب و تاب بودند .
گلهائی چند نیز پیش از شکوفائی این نوگلان پژمردند و چشمشان بر چشمه خورشید نیفتاد…
راستی تا آن زمان که خورشید بدمد چگونه باید زندگی را گرمی‌بخشید ؟ بهتر آنکه یاد خورشید را لحظه به لحظه در سینه ها مان زنده بداریم تا فروغش روحمان را گرمی‌بخشد که فرموده‌اند :  تَوقع اَمر صاحفبک لَیلَک و نَهارفک :  شبانه روز در انتظار ظهور صاحب الامر خود باشید . خورشید را باید پاس داشت، و از نور و گرمیش سخن گفت و او را شناخت و شناساند و تا سرزدنش با تمامی وجود فریاد کنیم : که در انتظار طلوع نشسته ایم . چه بهتر که به فرموده پیامبر بزرگوارe در حدیث ثقلین این شناخت را از سخـن خداونـد متعـال و کـلام دفربار پاکـان از آل محمـدe برگیریم و گوش به پیـام دل
از این رو بر آن شدیم تا خورشید را در این مجموعه با آن کلمات مقدس توصیف کنیم، هر چند که این گزیده برگی از گلستان عطرآگین معارف آن بزرگواران می‌باشد .
آب دریا را اگر نتوان کشید پس به قدر تشنگی باید چشید
با اذعان به ناتوانی خود در این خوشه چینی از خرمن معرفت از حضرت دوست میخواهیم تا یاریمان کند و بتوانیم با استناد به احادیث و روایات به سوالاتی چند پاسخگو باشیم
همه افراد کنجکاو ازخود می پرسند :
۱- آیا سرنوشت آینده بشریت صلح وعدالت و امنیت وآزادی انسانها از چنگال هرگونه ظلم و ستم وتبعیض واستعمار است ؟ یا آ نگونه که بعضی پیش بینی میکنند هرج ومرجها روز افزون فاصله ها بیشتر، ناهماهنگی ها ونا به سامانیها فراوانتر، وسرانجام یک جنگ اتمی – یا فوق اتمی – عالمگیر، پایه های تمدن انسانی را ویران خواهد ساخت، و اگر انسانهای بر روی کره زمین باقی بمانند افرادی عقب مانده، معلول، بینوا ودرمانده خواهند بود.
۲- اگر عقیده نخست صحیح است وسرانجام صلح وعدالت است به چه دلیل ؟
۳- اگر بنا هست جهان به سوی عدل وصلح وبرادری گام بر دارد، آیا اجرای این اصول بدون انقلاب ممکن است ؟ و به تعبیر دیگر : آیا اصلاحات تدریجی و رفورمها توانایی بر دگرگون ساختن چهره عمومی جهان با این همه ناهنجاریها دارند ؟
۴- اگر لازم است انقلابی صورت گیردآیا تنها از طریق قوانین مادی امکان پذیر است، یا بدون استمداد از اصول معنوی وارزشهای اصیل انسانی ممکن نیست.
۵- باز اگر قبول کنیم چنین انقلابی بهرحال انجام گرفتنی است، رهبر این انقلاب چه صفاتی باید داشته باشد ؟
۶- آیا این انقلاب الزاماف به حکومت واحد جهانی میانجامد ؟
۷- آیا آمادگیهای خاصی برای چنان حکومتی قبلا لازم نیست ؟
۸- این آمادگیها در دنیای کنونی وجود دارد یا نه ؟ و اگر ندارد آیا درحال حاضر جهان به سوی این آمادگیها گام برمیدارد یا به سوی عکس آن ؟
۹- آیا این امور – بهرحال باعقیده عمومی مذاهب جهان نسبت به ظهور یک مصلح بزرگ آسمانی ارتباطی دارد ؟
۱۰- اعتقاد عمومی مسلمانان به ظهور مهدی چگونه است و پیوند آن با این مسائل سرنوشت سازچیست ؟
۱۱- آیا اعتقاد به چنان ظهوری ما را به اصلاح عمومی جهان از طریق یک انقلاب همه جانبه نزدیکتر میسازد یا آنچنانکه بعضی می اندیشند دور میکند ؟
۱۲- و آخرین سؤال اینکه آیا این فکر و عقیده عمومی مذاهب یک واقعیت عینی است و مولود دلایل منطقی، یا یک تخیل است برای اشباع کاذب تمایلات سرکوفته انسانها در مسیر گمشده عمومی‌یعنی ((صلح)) و ((عدالت )) ؟ ! …
شک نیست که در یک نظر ابتدایی قرائن گواهی می دهد که دنیا به سوی فاجعه پیش می رود، فاجعه ای که زائیده " ترک عواطف "، در "افزایش فاصله میان جوامع ثروتمند و فقیر"، " شدت گرفتن اختلافات و برخوردهای دولتهای بزرگ وکوچک "، " سیر تصاعدی جنایات "، " نا بسامانیهای اخلاقی و روحی و فکری "، و " فرآورده های نا مطلوب و پیش بینی نشده زندگی ماشینی " و مانند آن است . فاجعه مقایسه وضع موجود با گذشته نزدیک، چهره آن را مشخص می سازد، و عامل مؤثری برای نمو جوانه های بدبینی در اعماق فکر خوشبین ترین افراد محسوب می‌گردد . آگاهان بین المللی می‌گویند تنها حجم بمبهای هسته ای موجود در زراد خانه های دولتهای بزرگ برای نابود ساختن تمام آبادیهای کره زمین نه یک بار بلکه هفت بار! کافی است . این سلاحها را با آن هزینه های سرسام آور که با ارقام نجومی قابل بیان است بی جهت نساخته‌اند، بازیچه نیست، برای مصرف در یک جنگ اتمی وحشتناک ساخته شده و پیدا کردن بهانه برای شروع آن، در جهانی که این همه برخورد مرزی و تزاحم منافع، و مناطق قابل انفجار وجود دارد کار مشکلی نیست . در سران بزرگ امروز دنیا نیز " حس جاه طلبی " و " جنون قدرت " نیز به‌اندازه کافی برای شروع چنین جنگی سراغ داریم ! بنابراین پیش بینی میتوان کرد که در آینده ای نه چندان دور " فاجعه بزرگ " روی دهد و احتمالاٌ بشریت در یک جنگ وسیع اتمی، یا بر اثر فقر اقتصادی ناشی از انحصارطلبی قدرتهای بزرگ، یا پایان گرفتن منابع انرژی و یا غیر قابل زیست شدن محیط زیست، از مبان برود ! ولی در برابر این همه عوامل بدبینی ابتدایی، مطالعات عمیقتر نشان میدهد آینده درخشانی در پیش است :
این ابرهای تیره و تار با غرش تندرهای وحشت انگیز سرانجام کنار خواهد رفت . این شام سیاه قیرگون را صبح سپید امیدی به دنبال است . این سرمای سوزان زمستان جهل و فساد و زورگویی و ستم بهار شکوفان عدالتی در پی دارد . این اندوه کشنده، این طوفان مرگبار، و این سیل ویرانگر سرانجام، پایان میگیرد، و اگر خوب بنگریم در افقهای دور دست نشانه های ساحل نجات به چشم می خورد !
نخستین دلیل منطقی برای این موضوع قانون سیر تکاملی جامعه هاست :
از آن روز که انسان خود را شناخته هیچ گاه زندگی یکنواخت نداشته، بلکه با الهام از انگیزه درونی وشاید ناآگاه کوشش داشته که خود و جامعه خویش را به پیش براند .
از نظر مسکن یک روز غار نشین بود و امروز آسمان خراشهایی ساخته که یک دستگاه آن میتواند جمعیتی معادل یک شهر کوچک را در خود جای دهد، با تمام وسایل زندگی و همه امکانات لازم برای مردم یک شهر !
از نظر لباس یک روز از برگ درختان استفاده میکرد ولی امروز هزاران نوع لباس با هزاران طرح، و هزاران شکل در اختیار دارد و باز در جستجوی رنگها و طرحها و جنسهای دیگر است .
یک روز غذایش فوق العاده ساده و محدود بود، اما امروز به قدری متنوع و گوناگون شده که تنها ذکر نام آنها نیازمند به یک کتاب بزرگ است .
یک روز مرکبش تنها پایش بود، اما امروز بر سفینه های فضائی سوار میشود، و آسمانها را زیر پا میگذارد، و از کرات دیگر دیدن میکند .
اما از نظر علم ودانش، یک زمان بود که تمام معلومات او در یک صفحه کاغذ میگنجید –گر چه هنوز خط اختراع نشده بود – ولی امروزه حتی میلیونها کتاب در رشته های مختلف بیانگر علوم و دانشهای او نیست .
آن روز کشف آتش، و اختراع جسم مدوری به شکل " چرخ "، و حربه نوک تیزی مانند" خنجر " برای او کشف و اختراع بزرگی محسوب میگشت، و از اینکه با انداختن یک کنده درخت روی یک نهر توانسته از روی آن بگذرد بسیار خوشحال بود که پلی ساخته است، اما امروز صنایع سنگین و اختراعات حیرت انگیزش هر بیننده ای را گیج میکند، و سیستم پیچیده مغزهای الکترونیکی او را در عالمی از رؤیا فرو میبرد .
و عجیب اینکه به هیچیک از اینها قانع نیست و باز برای وصول به سطحی بالاتر و برتر، تلاش وکوشش میکند، تلاشی پی گیر و خستگی ناپذیر .
از مجموع این سخن نتیجه میگیریم که عشق به تکامل در درون جان آدمی‌شعله ای است جاودانه و خاموش ناشدنی و در حقیقت یکی از امتیازات بزرگ انسان که او را از حیوانات و جانداران دیگر یعنی جاندارانی که ملیونها سال است درجا میزنند و زندگی ظاهراٌ یکنواختی دارند جدا میکند همین موضوع است .
و باز بخوبی میتوان نتیجه گرفت که این نهاد بزرگ آرام نخواهد نشست، و همچنان انسان را در مسیر تکاملها به پیش میراند، و نیروهایش را برای غلبه بر مشکلات و نابسامانیها و ناهنجاریهای زندگی کنونی بسیج میکند . و بسوی جامعه ای پیش میبرد که " تکاملهای اخلاقی " در کنار " تکاملهای مادی " قرار میگیرد .
و بسوی جامعه ای که در آن از جنگ و خونریزیهای ویرانگر و ضد تکامل اثری نباشد .
و بسوی جامعه ای که تنها " صلح و عدل "حاکم بر مقدرات انسانها باشد، و روح تجاوزطلبی و استعمار که مهمترین سد راه " تکامل مادی و معنوی " او است، در آن مرده باشد . ممکن است کسانی بگویند که تکاملهای گذشته همه در جنبه های مادی صورت گرفته، و دلیلی ندارد که سیر تکاملی معنویات را هم در برگیرد . ولی پاسخ این سخن روشن است زیرا اولاٌ در تکاملهای گذشته بسیاری از اصول معنوی و انسانی را نیز میتوان یافت مثلاٌ در علوم و دانشهای بشری که در پرتوی تکامل پیشروی عظیم کرده است .
علوم غیر مادی هم کم نیست، و فی المثل اعتقاد بشر نخستین درباره " خدا "که بصورت پرستش قطعات سنگ و چوب حتی خرما بود هیچگونه شباهتی با درک یک دانشمند روشن ضمیر خداشناس یا یک حکیم عارف ربانی امروز، از این مسئله ندارد .
ثانیاٌ تکامل در همه جا تکامل است، و عشقی را که در درون وجود نسبت به آن می‌یابیم هیچ حد و مرزی را به رسمیت نمی‌شناسد و در همه زمینه ها جویای آن هستیم از این گذشته اصول مادی و معنوی از هم جدا نیستند، و فی المثل روح ستیزه جویی و برتری طلبی، و تجاوزگری، به همان اندازه زندگی مادی انسانها را به هم میریزند که یک بمب اتمی پر قدرت ! بلکه دومی‌بدون اولی بکار نخواهد رفت ! .
این است که نخستین برقه امید برای وصول و آینده ای روشن، و دنیایی پر از صلح وصفا و برادری و برابری در پرتو قانون سیر تکاملی جامعه ها در نظرها پایدار میشود . بله هستی موهبتی است که خالق هستی ها به مخلوقات خویش ارزانی داشته است و آنها را بدین نعمت موجودیت بخشیده است . هر موجودی بنا به میزان درک و شعور خویش بهانه ای برای تداوم هستی جستجو میکند این بهانه ها، همان آرزوهایی است که در کنه ذات خویش به آنها دل بسته است و زندگی خویش را وابسته به آن میپندارد . انسانها هر مقدار کمال بیشتری داشته باشند و هستی بیشتری را درک کنند، آرزوهایی بزرگتر با مفاهیمی عظیم تر خواهند داشت . این انسان است که در پناه بهره وری از عقل، هستی را وسیع تر می‌بیند لذا دامنه آرزوهایش گسترده تر از موجودات دیگر خواهد بود .
پهنه آرزوهای انسان بسیار وسیع است چنان که می تواند همه چیز را در خود جای دهد .
حتی آنچه را که در واقعیت نمی تواند تحقق بخشد در آرزوها محقق میکند و غیر ممکن ها را ممکن میسازد . اگرچه برخی از آرزوهای دست نیافتنی و غیرممکن را دنبال نمیکند و برای آن نیرو صرف نمی نماید زیرا آنرا عقلائی نمی‌بیند اما آن دسته از آرزوهایش که خواسته هایی ممکن و انجام شدنی است و گاهی با تلاش بسیار و صرف وقت و عمر زیاد بدست میآید و گاه براحتی حاصل می‌شود را دنبال میکند .
چنین خواسته هایی است که زندگی را تداوم میبخشد و تلاش را جهت میدهد و بذر امید را در دل میکارد و این امید سبب ادامه حیات و کوشش بیشتر میشود برای مثال، شخص بزرگسالی را در نظر بگیریم که آرزو دارد جوان شود هر دلی که عمری را میگذراند آرزوی جوانی و جوان شدن را در بر دارد و هر پیری به عمر گذشته افسوس خورده و برای جوانی ارزش بسیار قائل است ولی هیچگاه به جوان شدن دوباره خویش دل نمی‌بندد و در نتیجه برای تحقق این آرزو نیز تلاش نمیکند و باقی زندگی خویش را به کوشش در این زمینه به هدر نمیدهد چون میداند این امر، یک امر محال و ناممکن است و امید بستن به آن، جز یک خیال باطل و امید بیهوده چیز دیگری نیست . پس این امید است که زندگی را معنادار ساخته سختیها را آسان میکند و تحمل، آنها را شیرین مینماید . زندانی به امید آزادی، دوره محکومیت خویش را میگذراند . این امید آزادی است که او را پیش میبرد و به فرداهایش معنا میبخشد . زیرا در یکی از همین فرداها او نیز آزادیش را دوباره بدست خواهد آورد .
بیمار به امید بهبودی، دوره بیماری را سپری میکند و معالجات سخت را بر خود هموار میسازد و شبهای طولانی را با درد میگذراند و تلخی داروها را تحمل میکند و اگر اطمینان مطلق داشت که علاجی برای او نیست و یا اگر میدانست شفای او غیر ممکن است به هیچ یک از معالجات تن در نمیداد و هرگز قادر به تحمل وضعیت خویش نمی‌بود .
مادر به امید نوزاد زیبایش، دوره بارداری را طی میکند و سنگینی بار را تحمل مینماید، زیرا آینده ای شیرین از کودکش، پیش چشم او ترسیم شده است . خلاصه اینکه هر کس به امیدی ادامه میدهد و پیش میرود . اگر امید به آینده ای بهتر نباشد و دور نمای زیباتری در پیش انسان گسترده نشده باشد، هر انسانی متوقف میشود و می ایستد . حذف امید در حقیقت، حذف توانایی و فلج کردن نیروی هر انسان تلاشگر است . شما نیز حتما بارها شنیده اید که انسان به امید زنده است .
با مطالعه در احوال بشری دیدیم که امید در امتداد آرزوهای ممکن بشری پدید می آید و به خواسته های معقول آنها نیرو میبخشد و سبب تلاش و کوشش و مبارزه و پیشروی میشود و در انتها فهمیدیم که امید مسبب اصلی ادامه زندگی است .
سر از دریچه صبح امید کرد برون کسی که دامن شبهای انتظار گرفت
ما انتظار میکشیم تا امیدمان ثمر بدهد و به نتیجه برسد . نهال امیدمان را با انتظار آبیاری میکنیم تا میوه و نتیجه این انتظار، تحقق خواسته و هدف مطلوبمان باشد . انتظار قدمی دیگر است از جانب ما به سوی خواسته های ممکن و هدفهای مطلوب زندگی .
کوهنوردی را در نظر بگیرید که ستیغ قله ای را برای فتح و صعود برگزیده و به سوی آن در حرکت است . قله، هدف و آرزوی اوست که به آن وابسته و امیدوار شده است و این امید سبب تلاش و اقدام و خلاصه محرک اصلی اوست . انتظار رسیدن به قله، سبب میشود تا او قدمی دیگر بردارد و میخی دیگر بکوبد و هر بار سر را به سوی قله بلند کند و به فاصله کمتر شده خود و قله بنگرد تا بالاخره امید او نتیجه داده انتظارش به پایان برسد و قله را فتح کند . انتظار است که سبب میشود نیروهای خاموش آدمی روشن شود، جهت بگیرد و با تلاش و همت نتیجه ای عظیم به بار آورد هر چه آرزویی مطلوبتر باشد و هر چه هدفی دوست داشتنی تر باشد انتظارش سختتر و تلاش برای آن شیرین تر خواهد بود . انتظار عاملی است که صبر و تلاش را به دنبال می آورد و رسیدن به مطلوب را ممکن میسازد . هر چه هدف نزدیک شود صبر برای آن مشکلتر و تلاش برای آن بیشتر و جدی تر خواهد بود .
همه انسانها در این هدفها مشترکند هرچند ممکن است تعریفشان از کار خوب متفاوت باشد و یا زندگی را درگرو چیز دیگری ببینند . بهرحال دوست دارند خوب زندگی کنند و خوب زیستن را بیاموزند . شجاعت، سخاوت، راستگویی، ایثار و فداکاری و تمام صفات نیک انسانی جلوه های دوست داشتنی است که همگان به آنها ارج مینهند و هیچکس بطور طبیعی دوست ندارد این ارزشها را زیر پا بگذارد، مگر اینکه این اصول را مقابل هدف خویش بیابد و عمل به آنها مانع رسیدن به آرزویش شود . در این موقع است که از این ارزشها چشم میپوشد و تنها به هدف خویش مینگرد . ولی در عمق وجود، دائماٌ همراهی این دوره را طلب میکند و از اینکه صفات نیکوی انسانی سد راه وی شوند در رنج بوده و آنها را به فراموشی میسپارد .
و در آخر یا به آنها نیندیشیده یا اعمال ناپسند خود را توجیح میکند و خاطر آسوده خویش را آرامش میبخشد .
(( انتظاراز دیدگاه توحیدی ))
روزگاری نه چندان دور را عصر طلائی بشر و روزگار رهایی آدمی نامیده‌اند . روزگاری که پیشینیان ما از آغاز خلقت به انتظارش نشسته‌اند و ما نیز چشم به راهش دوخته ایم . عصری که جهانی کامل در پرتوی ظهور و هدایت امامی صالح شکل میگیرد و خستگی دورانهای بلند زمان را از زمین می زداید . امامی‌کامل که مصلحی است نیکوکار، سایه امنش به وسعت تمامی‌بی پناهان است و دست مهربانش به سر تمامی غربت چشیدگان .
بهاری که نه تنها زمین را سرسبز میکند که پهنه دلها را، بهاری میکند و همه گیتی را طراوت بهاران میبخشد و جوانه زدن می آموزد . همان که یادش بهار خاطره هاست . گفته‌اند که او چشمه آبی است که در کویر زندگی آدمیان می جوشد و سر بر می آورد و آبی تازه در رود زندگی جاری میسازد که خدایش فرموده است : ای رسول ما باز گو، به دیده‌ تامل بنگرید که اگر آب مایه زندگی شماست، صبحگاهی، همه به زمین فرو رود. کیست که باز آب گوارایی برای شما پدید آورد ! و کشتی نجاتی که در کنار ساحل طوفان زده غربت پهلو میگیرد و یک یک طوفان زدگان را پناه میبخشد و به ساحل سراسر هدایت و سعادت رهنمون میشود .
امامی‌به خوبی مادر، به بخشندگی باران، به مهربانی برادر و دلسوزی پدر، همچون گرمای دلچسب خورشید، طراوت چشمه و غدیر، صفای بوستان، زلالی آب، مشعلی نورانی فراز همه قله ها، سایه اش به گستردگی آسمانها . او خواهد آمد و جهانی خواهد ساخت که وعدگاه تمامی تاریخ بوده است . عصری که پیامبران بخاطرش کوشیدند و به امیدش صبر کردند، وعده ای که نوید بخش هر رسالتی بوده است . چرا که از آغاز خلقت خداوند حلاوت زمان آخرین را نوید داده بود . پاداش امتحانهای سخت الهی که بر ظفریافتگانش بسیار شیرین می نماید، پاداشی بس بزرگ است که به دل مینشیند، رنجها را می زداید و دلها را التیام مببخشد . بسا که ارزش رنجی عظیم تر و آزمونی سخت تر را در خود نهفته داشته باشد .
بله روح زندگی، دوباره زمین را فرا میگیرد، دلهای مرده، حیات میابند، زمینهای مرده جان میگیرند . آفتابی درخشان که طلوع میکند، تابیده و گرما میدهد و میدرخشد صبحی که پایان ندارد و خورشید جان آدمی را روشن نموده است و خواهیم دانست که نیش طعنه زنندگان و تمسخر ناباوران، پایان یافته . استقامتمان به ثمر رسیده، امیدمان نتیجه بخشیده و آنچه کرده ایم به درگاه باریتعالی پذیرفته شده است . برایستی که باید سر بر آستان درگاهش سایید و دستها را به شکر بلند کرد و به شکرانه این نعمت فراگیر، فریاد برآورد که : الحمد لله رب العالمین .
و آیا به حقیقت هرکس که روز را بشناسد، به انتظارش نخواهد نشست و در جستجوی آن نخواهد بود ؟ براستی که در هر اندیشه ای این انتظار شکل خواهد گرفت و به آن اندیشه شیرینی و حلاوتی تازه خواهد بخشید . انتظاری که نه تنها عبث و بیهوده نیست بلکه آرمان افتخار آفرینی است که منتظران به آن می‌بالند .
کدام خردمندی است که طالب هدایت نباشد و راه سعادت و تکامل را جستجو نکند ؟
آیا یافتن راه حقیقت، کم آرزویی است که صبر برای آن کم ارزش باشد ؟ ! کدام دلی است که روشنی حقیقت را نطلبد و بدنبال آرامش نباشد ؟ آیا تمامی تلاشهای بشر برای رسیدن به آرامش و آسایش نیست و جای امنیت و آسودگی گم نشده است .
"چگونه هدفی صبر و انتظار می طلبد "
انتظار عملی است نه چندان سهل و آسان، و نه آراسته به قامت نا آراستگان . عملی است با جلوه های گوناگون که هر جلوه آن فراز وسیعی از بلندای تاریخ است و تاریخ دیانت، نکته های بسیاری از انتظار دارد .
برای انتظار باید کوشید، تلاش کرد، مرحله ها را پشت سر گذاشت و گوهر دل را به جلوه انتظار نشاند که هر فعل منتظر درسی از درسهای برگزیدگان الهی است . پس بنگریم آنچه را که باید دید و بیاموزیم آنچه را که باید آموخت . بله صبر را از نوح باید بیاموزیم. ابراهیم خلیل پیامبر الهی گفته منتظران بهوش باشید به خداوند، ما را نیز وعده کرده است و خدا وعده را اجابت خواهد کرد همانطور که دعاهای یعقوب را اجابت نمود و یوسف را به دامان پر محبت پدر برگرداند .
مشقاتی که موسی از دوران کودکی کشید تا توانست در کنار دشمن خود فرعون، جوانی را طی کرده و بعدها برقوم بنی اسرائیل غالب شود . موسی میگوید پروردگارا کدام عالم پارسایی است که به نزدش رویم تا ما را به کوتاه کردن شب غیبتمان رهنمون شود و کیست که راه نجات را از این بیابان سرگردان به ما بنمایاند .
ما نیز میخواهیم تا از سالهای غیبت بکاهیم و فرج عاجل را هدیه پیشگاه امام زمانمان نماییم که سخت آرزومند برطرف شدن غم ها از چهره مبارکش هستیم .
تاریکترین لحظات شب قبل از طلوع فجر است تاریکترین را بگذرانید، چشمها را به روی باد سرد شب، ببندید، تا نسیم خنک صبح، طلوع خورشید را برایتان به ارمغان آورد .
سپیده میزند، سحر میدمد و آفتاب از میان لایه های عمیق شب خواهد گذشت و دست ناتوان امید را با دستهای گرمش توان خواهد بخشید . پیکر فرسوده استقامت دوباره می ایستد و کمان خمیده صبر راست خواهد شد .
ظفر نزدیک است . صبر پیشه کنید، استقامت ورزید که انتظار جامه سعادت به بر خواهد کرد . اَلَیسَ الصبح بقَریب ؟!

جاری است از چشمه های نگاهم
باران بی کسی
خشکید شاخه ام، در این دشت پر خزان
ای سبز سبز نگاهت در انتظار
الماس کن، این تیرهخواب را
شبکور گمشده ام در کویر عشق
سنگ صبور ما، باز آ به این مغاک
ای برق هر ستاره، بیدارکن و بشکن
خاکستری خواب
ای یادگار همه اعصار
برگرد پر شتاب

منابع :
۱- مهدی انقلابیف بزرگ ناصر مکارم شیرازی
۲- قیام جهانی حضرت مهدی موعود (عج) مهدی فقیه ایمانی
۳- کرامات المهدی واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران
۴- درانتظار زینب صدر
۵- چهل حدیث واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران

مرتضی طاهرپور خلیل آباد –
دانشجوی رشته زمین شناسی
مشهد – دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد .

همچنین ببینید

ما هم ظالمیم

صبح علي الطّلوع، هنوز پايم را داخل دفتر نشريه نگذاشته بودم كه به من گفتند: سردبير مجله با تو كار دارد. خودم را جمع و جور كردم تا به دفتر ...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *