خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، واده داد که آنها را در زمین جانشین مى کند. همچنانکه پیشینیان آنها را جانشین کرد و دینى را که براى آنها پسندیده است، استوار مى سازد و ترسشان را به امنیت تبدیل مى کند. آنها تنها مرا عبادت مى کنند و براى من هیچ شریکى قرار نمى دهند و کسانى که بعد از این کافر شوند، از فاسقان هستند.
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ.» ۱
خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند، واده داد که آنها را در زمین جانشین مى کند. همچنانکه پیشینیان آنها را جانشین کرد و دینى را که براى آنها پسندیده است، استوار مى سازد و ترسشان را به امنیت تبدیل مى کند. آنها تنها مرا عبادت مى کنند و براى من هیچ شریکى قرار نمى دهند و کسانى که بعد از این کافر شوند، از فاسقان هستند.
پیام این آیه پیروزى نهایى مؤمنان و صالحان و به حکومت رسیدن آنهاست و در سایه این حکومت، دین ثابت و برقرار مى ماند، ترس و واهمه جاى خود را به امنیت و آرامش مى دهد و مردم خدا را مى پرستند و شرک به طور مطلق از جامعه رخت برمى بندد.
۱. زمان و شأن نزول این آیه
پس از ۱۳ سال تبلیغ و دعوت پیامبر اسلام به توحید و یگانه پرستى و تحمل آزار و شکنجه هاى قریش بالاخره مسلمانان مجبور به هجرت شدند و مردم مدینه با آغوش باز از پیامبر اسلام و سایر مسلمانان استقبلا نمودند و حکومت نوپاى اسلامى در آنجا تشکیل شد. امّا در منطقه پهناور جزیره العرب تنها مردم مسلمان مدینه از آیین رسمى عرب که همان بت پرستى است، سرپیچى کرده و حکومت مستقلى تشکیل داده بودند. کارى که بالقوه براى آنها خطر آفرین بود و به همین دلیل همه اعراب یکزبان کمر به نابودى این دین بسته بودند.
در این موقعیت وظیفه مسلمین چه بود؟ آیا جز این بود که باید هر لحظه در انتظار حمله دشمن سلاح از خود دور نکرده و آماده دفاع مى شدند؟
در شأن نزول این آیه از فریقین (با کمى اختلاف) نقل شده است که مسلمانان بعد از هجرت، ناچار بودند که اسلحه را از خود دور نکنند و شب را با سلاح بخوابند و صبح نیز با سلاح برخیزند. این موضوع آنها را به شدّت ناراحت و خسته کرده بود.
روزى یکى از اصحاب از پیامبک (ص) پرسید: یا رسول الله! آیا همیشه ما باید اینگونه در حال خوف و ترس زندگى کنیم؟ آیا روزى نمى رسد که در امنیت به سر بریم و سلاح را از خود دور کنیم؟ پیامبر اسلام در چنین موقعیتى، مژده تحقّق چنین روزى را داد و این آیه نازلا شد.
۲. حکومت صالحان موعود الهى
این آیه شریفه مهم ترین پیامبش این است که بیان مى کند اینگونه نیست که همیشه ظالمان و ستمکاران بر جامه حکومت کنند (بلکه اینها چون باطل رفتنى هستند) و با قاطعیت تمام وعده به حکومت رسیدن گروهى را مى دهد که دو صفت در آنها وجود دارد:
۱. ایمان به خدا دارند؛
۲. عمل صالح انجام مى دهند.
قرآن در سایه حکومت اینها
۲۳۶۸۶ موعود، شماره ۳، ص: ۲۹
آینده درخشان و سعادتمندى را براى انسان ها پیش بینى مى کند و چه کسى در عهد و پیمان از خدا باوفاتر است؟! (وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ) ۲
و این وعده، نه تنها در تورات، بلکه در سایر کتب آسمانى نیز داده شده است. همچنانکه خداوند مى فرماید:
«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ، أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ» ۳
ما بعد از ذکر (تورات) در زبور نوشتیم که بندگان صالح وارث زمین خواهند شد.
همچنین در جاى دیگر، در جریان ستم فرعونیان، خطاب حضرت موسى (ع) به قوم خود را بیان مى کند که دستور یارى خواستن از خدا و صبر مى دهد سپس وعده مى دهد که:
«إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ» ۴
همانا زمین از آن خداست. هرکس از بندگانش را که بخواهد آنها را وارث زمین مى کند و عاقبت و سرانجام کار براى متقین است.
بعضى از مفسّران از آیه محل بحث استفاده مى کنند که این وعده مخصوص به زمان معینى نیست و هر جا که ایمان و عمل صالح رواج یابد، خداوند وعده خود را محقّق مى سازد. ۵
این بیان گرچه در جاى خود کلام حقّى است، ولى این آیه در صدد بیان وعده پیروزى نهایى ایمان بر کفر است که هنوز تحقق نیافته است و اگر در برهه اى از زمان، در گوشه اى از نقاط جهان افراد مؤمن و صالح حاکم شوند، این چشمه اى از دریاى بیکران آن وعده الهى است.
۳. مراد از «کما استخلف الذین من قبلهم» چه کسانى هستند؟
در این آیه شریفه بعد از وعده پیروزى نهایى مى فرماید: قبل از شما نیز افراد صالح، خلیفه روى زمین شدند. حال در اینجا دو سؤال مطرح است:
سؤال اوّل: مراد از این گروه چه کسانى هستند؟
سؤال دوم: قلمرو حکومتى آنها تا چه حد و تا چه زمانى بود؟
امّا در مورد سؤال اوّل، خداوند درباره بعضى از پیامبران تصریح دارد که اینها در ظرف مدّتى به حکومت رسیدند.
به عنوان مثال قوم بنى اسرائیل به رهبرى حضرت موسى (ع) قدرت فرعون و فرعونیان را در هم شکستند و حاکم روى زمین شدند. قران بعد از بیان انتقام الهى از فعون و غرق کردن آنها در دریا مى فرماید:
«وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکْنا فِیها» ۶
سپس به قومى که به ضعف کشانده شده بودند، مشرق ها و مغرب هاى پربرکت زمین را به آنها واگذار کردیم.
در جاى دیگر خطاب به حضرت داوود مى فرماید:
«یا داوُدُ! إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ.» ۷
اى داود! ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم و حضرت سلیمان نیز وارث داوود شد. (وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ) ۸
مصادیق دیگر آن، پیامبرانى همانند حضرت نوح، هود، صالح و شعیب (ع) هستند که خداوند پس از فرستادن دلیل هاى روشن و اتمام حجّت براى قومشان، اینها را خلاک کرده و به پیامبرانش مى فرماید بعد از هلاکت آنها شما را در زمین سکونت مى دهیم.
«وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا فَأَوْحى إِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِکَ لِمَنْ خافَ مَقامِی وَ خافَ وَعِیدِ.» ۹
کافران به پیامبرانشان گفتند: شما را از سرزمین خودمان بیرون مى کنیم مگر اینکه به آیین ما برگردید. امّا پروردگارشان به سوى انها وحى فرستاد که ما ستمگران را نابود مى کنیم و بعد از آنها، شما را در زمین سکونت مى دهیم. این براى کسى است که از مقام من بترسد و از عذابم بیمناک باشد.
با این بیان جواب سؤال دوم نیز روشن مى شود که حکومت اینها مصداقى از حکومتى است که موعود الهى است. چون آنچه که خدا بدان وعده داده است حکومتى فراگیر و شکست ناپذیر است که در سایه آن اسلام و مسلمین در عزّت و سربلندى به سر مى برند، امّا حکومتى که پیامبران گذشته بدان رسیدند اوّلا قلمرو آن محدود به سرزمین هاى خاصى بود و ثانیا در برهه اى از زمان بدان دست یافتند که پس از مدتى از بین رفت. بنابراین حکومت آنها در بعضى از جهات، شبیه حکومتى است که خداوند وعده داده است، نه از همه جهات.
۴. خصوصیات حکومت صالحان
این حکومت مطلوب و این مدینه فاضله اى که خداوند بدان وعده داده داراى سه خصوصیت ویژه است:
اوّل: برقرارى ثابت و پایدار دین مورد پسند خداوند.
در این آیه تعبیر به تمکین دین براى این گروه شد. تمکین به معناى تثبیت و برقرارى چیزى است که بدون اینکه هیچ تزلزل و سستى در آن راه یابد و اینکه قبلا بیان کردیم که این وعده الهى مربوط به یک پیروزى نهایى و شکت ناپذیر است. از همین جمله «ولیمکنن لهم» استفاده مى شود.
اینها در زمان استقرار حکومت دین، معارف دینى مردم را بالا مى برند و احکام دین را اجرا مى کنند. خداوند در وصف اینها مى فرماید:
«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَهُ الْأُمُورِ» ۱۰
اینها کسانى هستند که اگر در زمین به آنها بخشیدیم، نماز به پاى مى دارند و زکات مى دهند و امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و سرانجام کارها با خداست.
این دین با این خصوصیت، حاکمیتش را خداوند براى انسان پسندیده است و وعده تحقّق جهانى آن را داده است.
دوم: مبدل شدن خوف و ترس به امنیت و آرامش (وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً)
در این حکومت به قدرس امنیت کامل در اجتماع حاکم است که زمینه ترس از هیچ قدرتى وجود ندارد. در این حکومت، نه جا براى نفاق منافقان و نه مکر مکاران و نه ستم ستمکاران و نه منحرف شدن مردم به وسیله گمراه کنندگان و نه لجاجت کفار و …. است.
کینه و عداوت از دل مردم زدوده مى شود و بر اثر حاکمیت دینداران جایى براى تقیه وجود ندارد.
سوم: حاکمیت توحى و نفى شرک (یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً)
تمایز بین انسان و حیوان و سایر موجودات، این است که انسان مى تواند با عبادت و بندگى خداوند، خود را اشرف مخلوقات و حتى مسجود ملائکه قرار دهد و این عبادت زمانى ارزش دارد که به طور خالص براى خدا انجام گیرد و هیچکس و هیچ چیز را در شؤون مختلف شریک خدا قرار ندهد.
همچنانکه خداوند مى فرماید:
«فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً.» ۱۱
هر کس امید دارد که به لقاى پروردگارش برسد، پس باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت پروردگارش کسى را شریک قرار ندهد.
وعده الهى این است که صالحان به حکومتى دست مى یابند که در سایه امنیّت و آرامشى که دارند، تنها معبود آنها خداست و از هرگونه شرکى (اعم از شرک جلى و شرک خفى) مبرا هستند در چنین حکومتى توحید خالص در جامعه گسترش مى یابد.
۵. سرنوشت کفّار
آنچه تا به حال گفته شد، بدین معنى نیست که در چنین حکومتى کافر و فاسق اصلًا وجود ندارد؛ بلکه آنچه که حاکم بر جامعه است، توحید است و کفار قدرت مقابله با دین را بندارند و اگر کفر ورزند فقط به خود ضربه زدهاند. بنابراین در پایان آیه محل بحث مى فرماید:
«وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ.» ۱۲
کسانى که بعد از این کافر شوند، اینها واقعاً فاسق هستند.
اینها دیگر هیچ عذرى براى کفر خود ندارند، چون نه قدرتى بر آنها مسلط است که آنها را مجبور به کفر کند و نه در مسلمان شدن از کسى هراس دارند و به عبارت دیگر زمینه کامل براى مسلمان شدن آنها وجود دارد و حجّت بر آنها تمام شده است.
در اینجا به عنوان جمع بندى و نتیجه گیرى مطالبى که تا به حال ذکر شد، قسمتى از کلام سید قطب را در این باره ذکر مى کنیم. ایشان مى گوید:
این خلافت در زمین، صرف پادشاهى و قدرت یافتن و غلبه و حکومت نیست. تمام این وعده الهى به شرطى تحقق مى یابد که این حکومت در راه اصلاح، آیادى، سازندگى و تحقق راهى باشد که خداوند براى بشریت ترسیم کرده است و با طیب آن مسیر به کمال مى رسد که براى او در زمین مقدّر شده است و به وسیله این کمال، این لیاقت را پیدا کرده است که به خلافتى برسد که خداوند به آن خلافت کرامت بخشیده است.
این خلافت در زمین، قدرت یافتن بر آبادى و اصلاح است نه بر خرابى و افساد و قدرت یافتن بر ایجاد عدل و آرامش است نه بر ظلم و غبه و قدرت یافتن بر بالا بردن نفس بشرى است نه بر پایین آوردن سطح فکر افراد حامعه به درجه هاى حیوانى …
امّا حاکمانى که در زمین فساد مى کنند و ظلم و جور را گسترش مى دهند و به وسیله آن مردم را به درجات حیوانى تنزل مى دهند، اینها از مصادیق خلیفه روى زمین نیستند؛ بلکه اینها به وسیله این حکومتى که بدان دست یافتهاند، مورد امتحان قرار گرفتهاند. ۱۳
۶. چه کسانى مصداق این آیه هستند؟
در تعیین مصداق این آیه، نظریه هاى مختلفى وجود دارد.
بعضى از مفسران اهل سنت، این آیه را بر خلافت خلفاى راشدین تطبیق کردهاند. زمخشرى این آیه را واضح ترین و روشن ترین دلیل بر مشروعیت خلافت آنها مى داند. ۱۴
فخر رازى نیز با توجه به ختمین نبوّت مراد از این استخلاف را امامت مى داند و مى گوید:
این مطلب روشن است که حکومتى با این اوصافى که در قرآن ذکر شده است بعد از پیامبر و در ایام خلافت ابوبکر و عمر و عثمان به وجود آمد. چون در ایّام آنها بود که پیروزى هاى بزرگ نصیب مسلمین شد و تمکین و ظهور دین و امنیت حاصل شده، ۱۵ پس این آیه را منطبق بر حکومت على (ع) نمى داند چون ان حضرت فقط با نمازگزارانى جنگید که با حکومت او مخالف بودند.
آلوسى نیز در تفسیر خود همین نظریه را مى پذیرد ۱۶ و ظاهراً این یک تفکّرى بود که در بین اهل سنّت رایج بود. اما این نظریه، ادعایى بدون دلیل است و مى توان دلیل محکم بر خلاف آن اقامه کرد. زیرا این ایه شریفه، خبر از پیروزى نهایى مسلمین و به قدرت رسیدن مؤمنان صالح و تثبیت دین همراه با امنیت کامل مى دهد و آنچه در اینجا حاکم است، عبادت خالص خداوند بدون هیچ گونه شرکى است. در حالى که به طور مسلم حکومت خلفاى چهارگانه، اینگونه نبود؛ زیرا:
اوّلًا به شهادت تاریخ در زمان رسول خدا (ص) تا هنگام رحلت یک سوم اهل مدینه را منافقین تشکیل مى دادند؛ امّا بعد از رحلت پیامبر (ص) صحبتى از منافقین و کارشکنى هاى آنها نیست.
آیا یکباره همه اینها توبه کردند و به مسلمانان ملحق شدند؟ یا همه اینها با رحلت پیامبر از دنیا رفتند و مردند؟ یا اینکه با حکوت وقت سازش کردند؟
اگر احتمال سوم با واقع مطابقت داشته باشد، چگونه مى توان ادعا کرد که حکومت به دست مؤمنان صالح افتاده و آنها خلیفه روى زمین شدهاند؟
ثانیا: یکى از خصوصیات این حکومتى که موعود الهى است، تبدیل خوف و ترس به امنیت و آرامش است. در حالى که به تعبیر مرحوم علامه طباطبایى در زمان خلافت انها، مسلمانان در میان دو خوف قرار داشتند: یکى دشمنان داخلى که با حکومت مرکزى عهد بسته بودند که از فرصت استفاده نموده، پیمان خود بشکنند و به زنان و کودکان شبیخون بزنند. یکى هم دشمنان خارجى. ۱۷
در روایتى است که مفضل از امام صادق (ع) سؤال کرد:
که نواصب گمان مى کنند که این آیه مربوط به زمان خلفاى اربعه مى باشد.
حضرت در مقام انکار فرمودند:
«… در زمان خلافت کدامیک از اینها دینى که مورد پسند خدا و رسولش بود حاکم شد. به گونه اى که امر خلافت و حکومت در میان امت گسترش یابد و خوف و ترس از قلوب مسلمین از بین برود و شک از دل آنها زدوده شود؟! در حالى که در آن زمان گروه زیادى از مسلمانان مرتد شدند و در زمان آنها فتنه ها برانگیخته شد و مسلمین با کفار در حال جنگ بودند.» ۱۸
امّا در مقابل این نظریه، عده اى معتقدند که این آیه، وعده اى براى همه امّت روى زمین است که همه آنها تحت لواى اسلام قرار مى گیرند.
قرطبى بعد از ذکر این نظریه، حدیثى از رسول خدا (ص) نقل مى کند که مى فرماید:
«رؤیت فى الارض فرایت مشارقها و مغاربهاا و سیبلغ ملک امتى ما زوى لى منها» ۱۹
زمین براى من گردآورى شد و تمام مشرق ها و مغرب هاى آن را دیدم و به زودى حکومت امت من بر تمام آنچه در نظر من جمع و پیچیده شد، استقرار خواهد یافت.
همچنین در روایت دیگرى، سلیم بن عامر از مقداد بن الاسود نقل مى کند که از رسول خدا شنیدم که مى فرمود:
«ما على ظهر الارض بیت حجر و لا مدر الا ادخله الله کلمه الاسلام …» ۲۰
هیچ خانه اى از سنگ یا کل بر صفحه زمین باقى نمى ماند، مگر اینکه خداوند اسلام را در آن وارد مى کند.»
همانطور که مشاهده مى شود در روایات اهل سنت در ذیل این آیه، به صورت کلى ذکر شد که زمانى فرا مى رسد که اسلام در سراسر جهان استقرار مى یابد، امّا زمان آن و رهبر آن مشخّص نشد. امّا در روایاتى که در منابع حدیثى شیعه وجود دارد، آن را منطبف بر قائم آل محمّد حضرت مهدى (ع) کردهاند.
امام على بن الحسین (ع) در تفسیر این آیه مى فرمایند:
«هم والله شیعتنا اهل البیت، یفعل ذلک بهم على ید رجل منا و هو مهدى هذه الامه و هو الذى قال رسول الله (ص) لو لم یبق من الدنیا الا یوم، لطول الله ذلک الیوم حتى یلى رجل من عترتى، اسمه اسمى، یملأ الارض عدلًا و قسطاً کما ملئت ظلماً و جورا» ۲۱
به خدا سوگند اینها شیعیان ما هستند. این کار به وسیله شیعیان و به رهبرى مردى از ما انجام مى گیرد و او مهدى این امت است و او کسى است که رسول خدا (ص) فرمود: اگر از دنیا فقط یک روز باقى مانده باشد، خداوند این روز را به قدرى طولانى مى کند تا اینکه مردى از خاندان و عترت من که نام او نام من است، حاکم مى شود و زمین را پر از عدل و داد مى کند، همان گونه که از ظلم و جور پر شده بود.
در خاتمه به امید نزدیک شدن چنین روزى، مطلب خود را با زیارتى از امام حسین (ع) که از امام صادق (ع) روایت شده است، به پایان مى بقریم.
خدایا درود و رحمت و برکات خود را بر خاندان پیامبرت بیفزاى. آن خاندانى که حقشان از بین رفت و در حال ترس زندگى کردند و کوچک شمرده شدند. آنها که باقیمانده آن درخت پاک و پر نشو و نما و مبارک هستند.
خدایا! سخن آنها را بالابر و حجّت آنها را پیروز کن و درد و شدت و ظلمت باطلها و غم را از آنها دور کن. قلب هاى شیعیان آنها و حزب خودت را بر طاعت و یارى و دوستى آنها ثابت قدم بدار. آنها را یارى کن و در برابر آزارى که در راه تو مى بینند، بهخ آنها صبر عطا بفرما. براى آنان روزهایى برجسته و نمایان و اوقاتى نیک و سعادتبخش قرار ده تا در پرتو آن گشایش براى آنان حاصل شود و پیروزى و اقدار ایشان تحقق یابد، آنچنان که در کتاب فروفرستاده ات براى دوستان خود ضمانت کردى و به حق فرمودى:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ.» ۲۲
پى نوشت ها:
______________________________
(۱). سوره نور، آیه ۵۵.
(۲). سوره توبه، آیه ۱۱۱.
(۳). سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
(۴). سوره اعراف، آیه ۱۲۸.
(۵). ر. ک: طباطبایى، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمد باقر موسوى همدانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، ج ۱۵، ص ۲۱۳، تفسیر نمونه، ج ۱۴، ص ۵۲۸، پیام قرآن، ج ۹، ص ۴۳۶.
(۶). سوره اعراف؛ آیه ۲۶.
(۷). سوره ص، آیه ۲۶.
(۸). سوره نمل، آیه ۱۶.
(۹). سوره ابراهیم، آیه ۱۳- ۱۴.
(۱۰). سوره حج، آیه ۴۱.
(۱۱). سوره کهف، آیه ۱۱۰.
(۱۲). مرحوم علامه طباطبایى کفر در اینجا را به معناى ناسپاسى گرفتهاند. بنابراین معنى آیه این مى شود: و کسى که بعد از تحقق این وعده شکر خدا را نکند، اینها فاسق هستند و از عبودیت خارج شدهاند. (ر. ک: طباطبایى، سید محمّد حسین، همان، ج ۱۵، ص ۲۱۲)
(۱۳). سید قطب، فى ظلال القرآن، دار احیاأ الکتب العربیه، ج ۱۸، صص ۱۱۸- ۱۱۹.
(۱۴). الزمخشرى، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل، بیرون الرالکتاب العربى، ۱۴۰۶ ق، ج ۳، ص ۲۵۲.
(۱۵). الامام الفخر الرازى، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ج ۲۴، ص ۲۵.
(۱۶). آلوسى، روح المعانى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۰۵ ق.، ج ۱۸، صص ۲۰۵- ۲۰۷.
(۱۷). علامه طباطبایى، سید محمد حسین، همان، ج ۱۵، ص ۲۲۲.
(۱۸). جمعه العروسى الحویزى، تفسیر نوراالثقلین، قم، موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، ۱۴۱۲ ق.، ج ۳، ص ۶۱۹.
(۱۹). القرطبى، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربى، ۱۴۰۵ ق.، ج ۱۲، ص ۲۹۸.
(۲۰). همان، ج ۱۲، ص ۳۰۰.
(۲۱). نور الثقلین، ج ۳، ص ۶۲۰.
(۲۲). همان، ج ۳، ص ۶۱۹.[۱] [۱] —، موعود، ۲۰۵جلد، [بى نا] – [بى جا] – [بى جا]، چاپ: ۱.