امین میرزایى
حکما مسلمان در بحث خود از علت غایى، باب بحثى را مى گشایند، تحت عنوان خیر مظنون یا پندارى. بحث حکیمان در آن وادى بر محور غایاتى مى گردد که افراد بشرى براى خود برمى گزینند، لیکن آنچه را خیر مى پندارند فى الواقع با خیر حقیقى منطبق نیست. به عبارتى گرچه به ضرورت علّى و معلولى به غایتى که به سوى آن ره سپرده اند مى رسند و نتیجه فعلى را- که به گزینش خطاى خود به آن دست انداخته اند- مى بینند، لیکن پایان حرکت ایشان لزوماً با آنچه در ذهن پروریده- یا مى باید مى پروریدند- انطباق پیدا نمى کند.
حکماى مسلمان همچنین در یک تقسیم بندى ساده از افعالى که مبدائى فکرى و عقلانى براى آنها قابل تصور نیست، افعال عبثى را که مبدأ علمى آنها قوه خیال است و بس، تحت عنوان فعل گزاف طبقه بندى مى کنند. از سوى دیگر این نکته با براهین علمى و عقلى، در جاى خود به اثبات رسیده است که درک سعادت براى انسان و اصولًا هر موجود ذى شعورى، جز درصورت سیرابى آنان از آنچه با نفسشان حقیقتاً همخوانى دارد، ممکن نیست، به عبارت ساده تر آدمى، تنها زمانى از جنبش فکرى و تلاطم ذهنى باز مى ایستد، و زمانى در درون خود به آرامشى پایدار و قلبى مطمئن دست مى یابد، که آنچه را خیر حقیقى و حقیقتاً موجب سعادت و کمال اوست بتمامه دریافته و با تمامیت وجود خود احساس کرده باشد.
بحث حکیمان عموماً در گستره حیات فردى و رابطه على و معلولى موجود میان افعال اختیارى آحالد انسانى با نتایج حاصل از آنها صورت مى گیرد، حال آنکه نتایج آن در یک نگاه کلى تر به روح جمعى حاکم بر جامعه بشرى قابل تعمیم است. سخن در اینجا از زمانى است که جامعه بشرى کلًا و با قطع نظر از موارد نادر و استثنایى و برخى زیر مجموعه ها و افراد آن، در تشخیص سو و سمت حرکت خود ره به خطا برده و با بریدن از مبدأ معبود و تکیه صرف بر عقل جزوى بشرى، طریقى جز طریق وحى و راهى جز راه انبیا و اوصیا معصوم الهى- یعنى آگاهان از همه عوامل موفقیت و موانع موجود در راه و همه راهکارهاى موجود در راه رسیدن به نجاح و فوز و فلاح براى خود برگزیده؛ و به تعبیر قرآنى به دانش محدود خویش مغرور گشته است.
جامعه بشرى در این حالت گرچه به هر تقدیر به سویى حرکت کرده، فلذا به مرتبه اى از کمال نیز دست یافته، یعنى گرچه نظام پیچیده و آکنده از متغیرها و توابع و عوامل على و معلولى حاکم بر جهان هستى، خود به خود او را به سویى خاص و سرانجام مشخص راهى که برگزیده در کشانده، لیکن از آنجا که خیر رسیده به آن، خیرى مظنون و پندارى است و همچنین از آنجا که سنن تبدیل ناپذیر الهى و مجموعه عواملى که بشر عادى غیرمعصوم، به علت ضعف و حدود خاص وجودى و گرفتارى در حصار خیال و ماده از لحاظ همه آنها ناتوان است؛ بر سرنوشت او حاکم بوده و به عبارت دیگر از آنجا که زاویه کوچک انحراف او از صراط سوى و مستقیم الهى در طول زمان به شکافى عمیق مابین او و خیر حقیقى تبدیل گردیده است، بنابراین نتیجه نهایى این گزینش خطا چیزى جز غّى یعنى خمودى و سقوط در سراشیب انحطاط نخواهد بود.
در چنین حالتى شرط عقل آن است که مردم جهان به خود بیایند و یکپارچه به سوى رهبرى معصوم علیه السلام یعنى انسان پیوسته با غیب و برى از حدود وجودى بشر عادى بشتابند؛ اما مع الاسف عادت جارى جوامع بشرى در طول تاریخ، افتادن از چاله به چاه و یا درصورت توسل به دامان معصوم علیه السلام پس از چندى رجعت و بازگشت از نعمت ولایت و گردیدن بر پاشنه هاى ارتجاع بوده است. ظهور و افول مکاتب مختلف بشرى در طول قرون گذشته و سیر قهقرایى برخى انقلابیون نهضت هاى دینى انبیاء الهى در طول تاریخ بشرى، از آن جمله رفتار سخیف صحابه نبى مکرم اسلام صلى الله علیه و آله و سلم با جانشینان برحق آن نبى معصوم علیه السلام از جمله مصادیق بارز این چرخش بوده اند. به دیگر سخن، بشر نادان، با عقلانیت جزوى و خاکى خود، همواره از این نکته غافل مى ماند که پیشرفت فنآورى و تکنولوژى و مهار مادى بر نفس سرکش انسانى و دگرگونى صورى این و آن سیستم ناکارآمد و ناکامل اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و اجتماعى، به مثابه تغییر ذائقه و نیازها و احساسات درونى و خیره سری هاى این بشر سرکش و طغیانگر نیست. یعنى نمى توان انتظار داشت که نیاز انسان به خوردن و خوابیدن، تناسل و توارث، نقل و انتقال و روابط مالى و بازرگانى و حقوق مدنى و جزایى با تحول جوامع و نظام ادارى و اجتماعى حاکم بر آنها دگرگونى بی بد و در طبع زیاده جوى بشر با دادن آزادى بیشتر به او یا سلب خودسرانه این آزادى، تغییرى بنیادین حاصل شود. فلذا تغییر نوع خوراکی هاى هر عصرى، یا مدل و سبک پوشش و آرایش مردمان و یا پیدایش وسایل نوین حمل و نقل و ایجاد بنگاه هاى نوین مالى و اعتبارى، تأثیرى در تغییر اصل این حاجات و به حاکمیت رساندن کار و سرمایه یا به قدرت رساندن قشر خاصى از افراد جامعه همچون طبقه بورژوایا پرولتاریا، و یا حتى تشکیل کمون اولیه و ثانویه و … و امثال آن تاثیرى در روحیه ستیزه جوى بشر نخواهد داشت و این اژده هاى افسرده به علت عدم مهار آن از سوى عقل وحیانى و نظام ارزشى الهى و برخورد قاطعانه با ستمکاران و جباران و تبهکاران جوامع بشرى، عاقبت به گرماى حرص و هوس بیدار خواهد شد و شاید علت اصلى قیام قهرى و ناگهانى مهدى موعود، عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف، و برقرارى اجبارى نظام عدالت در سراسر جهان، على رغم مخالفت بسیارى از نامردمان، در همین طبع کوته نگر و ساده پسند عموم افراد جامعه بشرى نهفته است، که گرچه از پروریده دست خود و نظامى که بهاندیشه خطاى خود بنیانگذار آن بوده اند، هماره در رنج اند، لیکن در برقرارى عدالت حقیقى همواره به تساهل و تسامح رو آورده و یا این موهبت را از غیر طریق آن که تنها طریق معصومین علیه السلام است، جستجو کرده اند، به عبارتى بشر همواره یا در غالب موارد خود را از رهبرى معسوم علیه السلام بى نیاز دیده و در برابر فرمان هاى خداوندى، خوى استکبارى دشمن آشکار خود یعنى ابلیس را پیشه کرده است و من بر این باورم که تا زمانى که دست کم طیف ممتاز و از لحاظ عده متنابهى از افراد جامعه بشرى به لزوم برقرارى حکومت معصوم علیه السلام بر کل گیتى واقف نگردد و به قلم و قدم و مبارزه و در زمینه سازى ظهور نورانى معصوم علیه السلام به پیشواز آن حاکمیت مطلق الهى نشتابد و تا وقتى که جامعه بشرى از همه ایسم ها و مکاتب خلق الساعه ذهن آشفته بشرى نومید نباشد و زمام اختیار خود را به طیب خاطر یا دست کم کراهتى در عمل غیرمؤثر و ناتوان از برخورد با حاکمیت حق- به دست معصوم علیه السلام، نسپارد، رهایى از دام معضلات خودافزون و روزافزون جهان معاصر سخت دشوار بلکه اصولًا ناممکن خواهد بود.
به صراحت بیشتر، تا زمانى که دنیامداران خودباخته، حاکمیت تکنولوژى کور صاحبان قدرت را بر سرنوشت خود به خشنودى باطن مى پذیرند و در برابر فرهنگ غلط قدرتمندان لذت پرست خاور و باختر انگشت تمجید و ستایش به دندان مى گزند و تبعیت از نظام منحط آنان را به سبب مرعوبیت در قبال ظواهر تکنیکى پرورده از سوى ایشان بر خود واجب مى شمارند و تا زمانى که ستارگان سینما و قهرمان هاى پوشالى میدان هاى ورزشى و سرمایه داران کارتل هاى قدرت و تراست هاى اتراف را بر صاحبان درد و خرد و اندیشه ترجیح داده، به عقل و درایت و زیرکى گردانندگان قطب هاى صنعتى جهان مرحبا مى گویند! سرنوشتى جز سرنوشت شوم نسل کنونى نخواهند داشت و در این میان اگر فرجى هم رخ دهد و اگر قائمى به قیام خود بر علیه این فرهنگ بیداد بشورد و بتازد، پیروزمندان و نجات یافتگان این وادى کسانى غیر از ستایشگران تمدن امروز بشر و کرنش کنندگان به فرهنگ پول و قدرت اند، که:
یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ ۱
روزى که برخى نشانه هاى پروردگار تو بیاید، هیچ نفسى را که پیش از آن ایمان نیاورده یا در ایمان خود خیرى کسب نکرده باشد، ایمانش سودى نمى رساند.
بگو: در انتظار بمانید، که بى گمان ما نیز منتظریم.
این مقدمه را از آن رو آوردم که در این شماره از سلسله گفتار خود درباره نسبت ما و مهدى علیه السلام در عصر حاضر، این نکته مهم را در دایرهاندیشه شما خواننده گرامى این مقاله به قضاوت و داورى بگذارم، که آیا فناورى و دانشى که مهد اصلى پرورش اکثریت قریب به اتفاق پژوهش ها و طرح هاى انجام شده در مسیر آن در بسترى از محیط هاى نظامى شکل گرفته و نظریه هاى جامعه شناسانه، روان شناسانه و اقتصادى و اجتماعى و سیاسى که در دامان اومانیسم خاکى و بریدن از مبداء معبود و در بستر سه عنصر لاینفک نظام نوین جهانى یعنى قدرتمندى، لذت جویى و ثروت اندوزى پرورش یافته اند، مى توانند غایت مطلوب جامعه جهانى شمرده شوند، یا به عنوان وسیله اى مناسب این جامعه را به سوى خیر حقیقى آن رهبرى کنند؟ و چگونه قدرتمدارانى که از فهم دقیق آغاز و انجام جهان و حقیقت نوع انسانى به عنوان تنها یک حلقه از حلقه هاى بى شمار آفریدگان خدا غافل مانده اند، مى توانند سکان این کشتى طوفانزده را در این اقیانوس پرتلاطم نابسامانى ها به ساحل نجاتى که در پس آن سعادت و کامیابى است رهنمون باشند. آیا جهان به سردمدارى رهبرانى چون سران قطب هاى صنعتى جهان فى الواقع رو به خیر حقیقى و سعادت واقعى خود روان است و آیا به کفایت نظریه پردازان عرصه هاى مختلف علوم انسانى مى توان از کنه وجود دل بست؟!
اگر حقیقتاً تکنولوژى برتر جهان صنعتى و نیمه صنعتى و نظم مصنوعى حاکم بر روابط اجتماعى این جوامع غایت مطلوب ماست، پس از چه رو این انسان به اصطلاح آزادى که علاوه بر محاسبات پیچیده ذهنى، فعالیت بدنى و جمع و نقل اطلاعات گسترده حاصل از فعالیت عقلانى میلیونها نفوس بشرى را به رایانه ها و شبکه هاى اطلاع رسانى سپرده، به کشف کهکشانهایى بیرون از کهکشان راه شیرى توفیق یافته، سطح عمومى زندگى انسانها حتى فقیرترین آنها را لااقل در بسیارى از جوامع- از نظر بهداشتى، آموزشى و امثال آن تا حد قابل قبولى بالا برده، امید زندگى یعنى میانگین سنین بودن در این دنیاى فانى را با افزایش همین سطح عمومى حیات فزونى بخشیده، در هنر سینما و تصویسازى با بهره گیرى از تکنولوژى پیشرفته موجود از قبیل هالوگرام و شبیه سازهاى کامپیوترى به سطحى بالا از فنآورى رسیده، به بازسازى حیات جانداران منقرض و دوباره آفرینى نسل غول پیکران دوران باستان همت گمارده، طرح تولید غیرجنسى جانداران پرسلولى) کلونیسم (و از جمله انسان را در دستورکار خود نهاده و … در مجموع به هزاران هزار موفقیت علمى و تکنولوژیکى در عرصه افکار و اعمال و ایجاد نظم نوین سیاسى اقتصادى در جهان توفیق یافته است.
على رغم کسب این همه کامروایى صورى و ظاهرى، بیش از هر زمان دیگرى از آینده در هراس، از زندگى ماشینى و طبیعت بى جان و مصنوعى دل خسته و در پرکردن صحیح و کارآمد اوقات فراغت حاصل از دانشى که روز به روز در حال گسترش است، مات و مبهوت مانده است؟
آنچه از آن سخن مى گویم بسى فراتر از بحران اخلاقى جوامع بشرى است) بحرانى که به خطا و غالباً تنها در بعد جنسى مسأله و درباره نسل جوان و از زاویه اى محدود به آن نگریسته مى شود (بشر امروز گذشته از انحطاط اخلاقى گستردهاى که دائماً از سوى شبکه هاى ماهواره اى مستهجنى همچون”” VTM به آن دامن زده مى شود و فراتر از نابرابری هاى روزافزون در عرصه هاى اقتصادى نه فقط در درون جوامع جهان جنوب، بلکه در خود کشورهاى به اصطلاح شمال و توسعه یافته، از درنده خویى، بى کفایتى، ناتوانى و ظلم فاحش سردمداران قطب هاى جهانى و نظریه پردازان نظام فکرى و فرهنگى حاکم بر جهان در رنج است. به عبارتى ساده و گویا بحران امروز جهان بشرى پیش و پیش از هر چیز بحران رهبرى است.
آرى جهان معاصر ازبحران رهبرى به شدت رنج مى برد و مع الاسف آگاهانه یا جاهلانه، نمى خواهد و یا نمى تواند به این نکته بسیار بسیار مهم سر تسلیم فرو آورد که علت اصلى همه این معضلات و مشکلات در گریز او از رهبرى معصوم یا مختوم به معصوم علیه السلام و عدم خواست واقعى و باطنى او به ظهور چنین رهبرى نهفته است. چنان که علت اصلى گریز بسیارى از ظاهربینان از پذیرش ولایت فقیه به عنوان رهبر منصوب از قبل معصوم علیه السلام و یا عدم اطاعت تام برخى از به ظاهر تابعین ولى فقیه از رهنمودهاى ایشان از همین زاویه قابل بررسى است.
در واقع، مرعوب شدن بشر امروز در برابر نسل نوین کامپیوترها و ماهواره ها و غرور او نسبت به دانش خودبافته خویش، چشم او را در برابر علت اصلى همه رنج هایى که از جمله در فساد و خونریزى گسترده در اقصى نقاط کره زمین، معضلات روزافزون زیست محیطى، بیماریهاى مهلک مقاربتى، نسبى گرایى هاى روزافزون در معارف ارزشى، آمار بالاى خودکشى ها و شمار رو به افزایش خانواده هاى تک عضوى و بچه هاى حاصل از طلاق، رو آوردن به پتها یا حیوانات دست آموز خانگى، رشد قارچ گونه و غیرقابل کنترل حرکت هایى چون نئونازیسم و نئوفاشیسم به موازات باندهاى تبهکارى و گنگهاى خیابانى، هنر آبستره و تهوع آور اکسپرسیونیستى، ادبیات داستانى پوچگرا و نهیلیسم سارترى، روشنفکرى عقیم و بى هویت و سطحى نگرى موجود در مکاتب انسان شناختى، پیدایش علنى گروه هاى همجنس گرا و قانونى شدن هم جنس بازى و سقط جنین، تشکیل انجمن هاى رسمى شیطان پرست یا ملحد حتى تحت عنوان انجمن جهانى کفار و ملحدین!!، بى بند و باریهاى جنسى در کادر سیاسیکشورها و فساد مالى گسترده در سطح بسیارى از دولتمردان ممالک مختلف و هزاران هزار نمود مشابه دیگر ظهور یافته است، پرده غفلت پوشانده و این حجاب خودافکنده جز درباره عده معدودى از پیروان ادیان مختلف که چشم به آینده و موعود منتظر انبیا گذشته دوخته اند، از فهم حقایق راستین موعود در وراى این فضاى دهشتناک و درک لزوم آمدن حق منتظر و عدل مظفل مانع شود.
به هر تقدیر، دانش رو به گسترش بشر معاصر و نیروى انسانى کارآمد جوامع مختلف و نه حتى توان فنى و اقتصادى و نظامى بسیار بالا در سطح ممالک توسعه یافته یا در حال توسعه تاکنون نتوانسته اند خوشبختى و سعادت حقیقى را براى بشر به ارمغان بیاورند و این در حالى است که در اعصار گذشته نیز قیام انبیا و اوصیاء الهى عموماً در جوامعى صورت پذیرفته که از نقطه نظر مادى به توانایى قابل توجهى دست یافته، لیکن به علت بى توجهى به وجه روحانى حیات بشر از فراهم آوردن محیط امن از نقطه نظر فرهنگى و روانى براى همه آحاد جامعه عاجز مانده اند. چنانکه قیام موسى علیه السلام در اوج شکوفایى علم و صنعت قبطى ها و دانش و تکنولوژیئى که نمونهاى از نتایج آن در ساختمان عظیم اهرام مصر قابل مشاهده است و سالها پیش از آن قیام ابراهیم علیه السلام در زمامدارى نمرود پادشاه قدرتمند بابل رخ نموده اند، که از باغ هاى معلق و بهشت شداد آن این تمدن اخیر امروزه نیز به عنوان یکى از عجایب چندگانه دوران باستان نام برده مى شود.
قرآن کریم در همین زمینه و با بیان سرگذشت اقوام قدرتمندى چون اقوام عاد و ثمود و اصحاب ایکه که از مردمانى- به تعبیر روایات- پربنیه و خوش منظر و به تصریح قرآن حکیم، سازنده برج ها و عمارات متعدد و باغ ها و رواق هاى گنهگون، تشکیل یافته بودند و دعوت مردمان به بررسى کنجکاوانه در کار ایشان، احتساب ساده لوحانه آبادى مادى قرى را به عنوان شاخص و مظهرى از رشد و تعالى مردود مى شمارد و هم این مهم را که دانش بشرى درصورت عدم همراهى با عناصر وحیانى و نبود رهبرى مختوم به معصوم، به نابودى این جوامع خواهد انجامید پیوسته گوشزد مى کند:
أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّهً وَ آثاراً فِی الْأَرْضِ فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ. فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ ۲
پس آیا در زمین نمى گردند، تا بنگرند که سرانجام کار اقوام پیشین چه بوده است؟ مردمى که نیرویشان بیش و شمارشان بسیار و آثارشان بر زمین افزونتر بود. پس آنچه به چنگ مى آورند سودشان نبخشید. چون پیامبرانشان با دلایلى روشن به سویشان آمدند، به دانش خود دلخوش گشتند، تا عاقبت آنچه به پوزخندش مى گرفتند فروشان گرفت.
انبیاء الهى و پیروان ایشان به محدوده اى خاص از کره زمین محدود مى شد و قوم صالح شبانه از میانه قوم طالح و بدکار به سوى صبح نجات فراخوانده شده و رهایى مى یافتند، و پس از چندى با رویکرد دوباره جوامع به سنت سیئه اقوام پیشین و صف آرایى اهل شقاوت در برابر رهبران الهى، لشکریان شیطان دیگر باره پا مى گرفتند. اما این بار قیام حضرت حجت، عج اللَّه تعالى فرجه الشریف، به عنوان منتقم حقیقى خون همه مظلومان عالم، که با رجعت رهبران ربانى اعصار گذشته همراه خواهد بود. به علت پیوستگى غیرقابل انکار جوامع بشرى و تبدیل کره مسکون به دهکده اى جهانى با رفتار و سرنوشتى واحد، و همچنین به علت اجتماع جمعى از خالصترین جنود از جان گذشته نهضت هاى دینى بر سر پیمانى واحد و یکسان، و از سویى قرار گرفتن این قیام آسمانى در کرانه آخر الزمان، به اذن خدا و وعده تحقق پذیر و تخلف ناپذیر الهى، قیامى همگانى، فراگیر، شکست ناپذیر و ریشه کن کننده بنیاد ستم خواهد بود و براى نخستین بار، کلیت جامعه بشرى به نحوى یکپارچه و در همه گستره زمین طعم شیرین عدالت را نه فقط در عرصه اقتصاد، که در عرصه فرهنگ، سیاست، جامعه پردازى، خانواده و … خواهد چشید و بهره مندان حقیقى از آن وضع موعود، معارضان و مخالفان و مبارزان با وضع منحط موجودند که قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ ۳
بگو: در روز پیروزى، کافران را ایمانشان سودى نمىبخشد و چشم انتظرشان نمى نهند.
پى نوشتها:
__________________________________________________
(۱). سوره انعام (۶)، آیه ۱۵۸.
(۲). سوره غافر (۴۰)، آیه ۸۳.
(۳). سوره سجده (۳۲)، آیه ۲۹.