نااميدي شرق و غرب به‌خاطر نصب علي‏ علیه‏ السلام

a26809bafbb4299e2c9e3a6700cae1a3 - نااميدي شرق و غرب به‌خاطر نصب علي‏ علیه‏ السلام

وقتی جریان غدیر مطرح شد و وجود مبارک علی بن أبیطالب به دستور ذات أقدس إله به مقام شامخ خلافت و ولایت و امامت نصب شد، این کریمه نازل شد:«امروز کفّار از ‍[نابود کردن] دین شما مأیوس شدند. پس از آنها نترسید و در مقابل من خشوع داشته باشید!» در سوره مبارکه مائده، از آیه ۴ به بعد چند بار کلمه (الیوم) تکرار شده است…

 

وقتی جریان غدیر مطرح شد و وجود مبارک علی بن أبیطالب به دستور ذات أقدس إله به مقام شامخ خلافت و ولایت و امامت نصب شد، این کریمه نازل شد: «اَلْیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوهُمْ وَاخْشَوْنِ»؛ (۱) «امروز کفّار از ‍[نابود کردن] دین شما مأیوس شدند. پس از آنها نترسید و در مقابل من خشوع داشته باشید!» در سوره مبارکه مائده، از آیه ۴ به بعد چند بار کلمه (الیوم) تکرار شده است. وقتی یک آیه ای با عظمت و جلال و شکوه نازل می‌شد، مُصدَر بود به (الیوم). «اَلْیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ » * «الْیَومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْاِسْلَامَ دِیناً(۲)»، «الْیَومَ اُحِلَّ لَکُمْ الطَّیِّبَاتْ وَطَعَامُ الَّذِینَ اُوتُوا الْکِتَابْ(۳)»، و مانند آن. اینکه فرمود: «اَلْیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ»، معلوم می‌شود یک حادثه مهمی است که کفار ناامید شده‌اند.

امپراطوری ایران و روم در انتظار رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
آن روز در خاورمیانه دو امپراطوری قَدَر بودند که کافر بودند. یکی امپراطوری شاهنشاهی ایران در شرق حجاز بود، یکی امپراطوری روم در غرب حجاز؛ آن روز در خاورمیانه همین دو بلوک قدَر و حاکم بودند، بقیه، اذناب و اقمار همین دو بلوک بودند. آن طرف آب، اقیانوس کبیر؛ یعنی آمریکا هنوز کشف نشده بود. این طرف آب، اقیانوس اطلس؛ یعنی چین در دسترس نبود. آن روز تجاوز و حمله کردن از چین به خا ورمیانه کار آسانی نبود، برای اینکه طی دریا کار آسانی نبود. نه کِشتیهای اقیانوس پیمایی داشتند، نه وسایل هوایی بود! بنابراین اینها از خطر آن طرف آب در شرق، یا آن طرف آب در غرب مصون بودند. تنها خطری که اسلام و مسلمانها را تهدید می‌کرد، همین دو امپراطوری ایران و روم بود.
و آ نها منتظر بودند که وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله رحلت بکند و بساط اسلام برچیده بشود. برخی از این جهت که آن حضرت پسر نداشت و دختر که جای پدر نمی نشیند و ارج و حرمتی ندارد، و حضرت رسول جز فاطمه(س) فرزندی نداشت، فکر می‌کردند رهبر مسلمانها ابتر است، اسلام ابتر خواهد بود و مشکلی بعداً ندارند؛ «یَتَرَبَّصُونَ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونْ»(۴)؛ «منتظر مرگ حضرت بودند.»
آیه نازل شد که خیر، اینچنین نیست؛ «اِنَّا اَعْطَینَاکَ الْکَوثَر، فَصَلِّ لِرَبِکَ وَانْحَر، اِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الاَبْتَر»(۵)؛ «ما خیر کثیر را به تو عطا کردیم؛ پس برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن! به درستی که دشمنانت، ناقص و ابترند.» ما قرآنی دادیم، ماندنی است؛ اسلامی دادیم، ماندنی است؛ و فاطمه زهراء(س) که به نوبه خود کوثر است، ماندنی است. شما ای پیغمبر ابتر نیستید، دشمنان شما ابترند؛ این مربوط به مسئله نژاد و نسل و جانشینی خانوادگی.
در داخل حجاز مشکلی نبود، هیچ چیزی اسلام را تهدید نمی‌کرد، حجاز تقریباً در اختیار حکومت اسلامی قرار گرفته بود. صَنادید قریش، کفار داخلی؛ اینها یا مسلمان شده بودند یا مستسلم. یا واقعاً اسلام آوردند، یا از ترس مسلمان شدند؛ نظیر ابو سفیان و دودمان اموی، که حضرت علی علیه السلام فرمود: «مَا اَسْلَمُوا بَلِ اسْتَسْلَمُوا(۶)؛ آنها اسلام نیاوردند، بلکه خود را مسلمان نشان دادند.» عمده این دو امپراطوری قدَر شرق و غرب بودند؛ یعنی امپراطوری ایران بود که شاهنشاهی بود، و امپراطوری روم بود که آنها هم قیصر داشتند و حکومت مطلق و گسترده غرب حجاز در اختیار آنها بود.
وقتی جریان غدیر مطرح شد و جانشینی علی بن ابی طالب مطرح شد؛ همان کسی که به منزله جان پیغمبر است، «هُوَ مِنْهُ وَ هُوَ مِنْهُ» انسان کامل شجاع سلحشور مدیر مدبّری که در حضور دوست و دشمن می‌گوید: «اِنِّی بِطُرُقِ السَّمَاء اَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الاَرْضِ(۷)؛ من به راههای آسمان آگاه ترم از راههای زمین.» و احدی نمی تواند در قبال این تحدی مخالفت کند. وقتی در حضور هزارها نفر، در آن صحرای وسیع، بعد از آن خطبه غرّاء وجود مبارک رسول گرامی صلی الله علیه و آله و توجیه و تفهیم و تبیین همه مردم و اقرارگیری از همه مردم که آیه سوره مبارکه احزاب را خواندند؛ «النَّبِیُّ اُولَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ»(۸)؛ «نبیّ نسبت به مؤمنین از خودشان اولی و سزاوارتر است.» فرمود: «اَلَسْتُ اُولَی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟؛ من اُولی به شما از شما نیستم؟» من والی شما نیستم؟ من مولای شما نیستم؟ من اولی نیستم؟ من ولایت ندارم بر امت اسلامی؟ همه عرض کردند: آری. فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاه فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلاه(۹)؛ هر کس من مولای اویم، پس این علی مولای اوست.»
وقتی اوّل آیه سوره مبارکه احزاب را خواندند که «اَلنَّبِیُّ اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ»، این مربوط به ولایت والیان است، نه سخن از دوستی! بعد فرمود: مگر من اینچنین نبودم؟ عرض کردند: آری؛ فرمود: حالا که من اولی بودم طبق آیه سوره احزاب؛ هر کس من مولای اویم، این علی مولای اوست. قهراً وقتی مسئله حکومت و جانشینی و خلافت و زعامت و مسئله رهبری تثبیت شد، آیه نازل شد که امروز این دو تا امپراطوری ناامید شدند؛ «اَلْیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفرُوا مِنْ دِینِکُمْ»؛ «امروز کفار از [صدمه زدن به] دین شما مأیوس شدند.»

ترس و ناامیدی شرق و غرب از نصب ولایت علی علیه السلام
آنها از حجاز ترسی نداشتند، برای اینکه حجاز یک حیاط خلوتی بود برای امپراطوری ایران و روم. آنها از چهار تا عرب بادیه نشین هراسی نداشتند. نه امکانات عرب می توانست در برابر شاهنشاهی ایران مقاومت کند؛ نه عدّه و عُدّه و سیاست آنها ! اینها از عرب و شمشیر نمی ترسیدند، از دین می ترسیدند و در دین طمع داشتند. وقتی رهبری مثل پیغمبر به جای پیغمبر نشست، دشمنان شرق و غرب ناامید شدند. هیچ کس نمی دانست که دشمنان شرق و غرب ناامید شدند؛ یعنی نه شرقی، نه غربی را کسی نمی دانست. خدا فرمود: نه شرقی، نه غربی! هم غربیها ناامید شدند، هم شرقیها.
«اَلْیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا». چه امپراطوری روم، چه امپراطوری ایران، اینها «یَئِسُوا مِنْ دِینِکُمْ، فَلا تَخْشَوهُمْ». این فَلَا تَخْشَوهُمْ نهی نیست، در حقیقت ارشاد است؛ یعنی دیگر اینها منزوی شدند، از اینها نترسید؛ اینها جای ترس ندارند. چرا؟ برای اینکه این دین ضامن اجراء پیدا کرد، رهبر و جانشین و مبیّن و مفسّر پیدا کرد، مجری حدود و حقوق فقهی و اخلاقی و احکامی پیدا کرد.

ضرورت بهره مندی از فقه در همه شئون فردی و اجتماعی
این دین یک کسی را پیدا کرد که سخنرانی منبر و مسجد و ارشاد و هدایتش را دارد، تازیانه هم دست اوست و به بازار کوفه می رود، می فرماید: «اَلفِقهُ ثُمَّ المَتجَر(۱۰)؛ ابتدا فراگیری علم دین، سپس تجارت کردن.» این الفقه ثُمَّ المَتجَر هم بارها شنیدید که این یک تمثیل است، نه تعیین. یعنی الفقه ثُمَّ الْمَتجَر، الفقه ثُمَّ الثِقَافَه، الفقه ثُمَّ السِیَاسَه، الفقه ثُمَّ الإقتصاد. اینچنین نیست که این تازیانه فقط مربوط به بازار باشد، مربوط به مجلس و مربوط به دستگاههای دولت و ملّت نباشد! فرمود: فقه است، بعد تجارت؛ فقه است، بعد سیاست؛ فقه است، بعد اجتماع؛ فقه است، بعد فرهنگ و هنر. اگر فقه نباشد، کسی بدون فقه تجارت کند، به دام ربا می افتد. «مَنِ اتَّجَرَ بِغَیرِ فِقهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِی الرِبَا(۱۱)؛ کسی که بدون فراگیری احکام [تجارت] تجارت کند، به تحقیق که در رباخواری می غلطد.»

روحانیت، عهده دار خلافت امیر المؤمنین علیه السلام
همه ما، مخصوصاً این عزیزان و نور چشمان ما که جزء سربازان راستین وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام هستند و به لباس شامخ روحانیت مشرّف شدند؛ همه ما باید بدانیم و بدانند که یک روحانی باید این قدر در خودش احساس لیاقت بکند که به جای علی بن ابیطالب علیه السلام بنشیند. خدا که یک چنین مقامی‌به ما داد، ما را پر و بال داد، ما چرا خودمان را ارزان بفروشیم؟
البته وجود مبارک حضرت امیر روی آن عرشه عرش منبر نشسته است، ما روی آن پله اوّل و دوم. بین ما و حضرت امیر، همان فاصله ای است که در رصد خانه و در شمس و قمر است. بالأخره اینهایی که در صدر خانه هستند، شمس و قمر را رصد می‌کنند، چیز دیگری را رصد نمی‌کنند! ما هم بیش از این توقع نداریم و آنها هم بیش از این از ما توقع ندارند؛ نه از ما بیش از این برمی آید، نه ما بیش از این توقع داریم! همین را هم انجام بدهیم، کَفَی بِذَلِکَ فَخْراً. البته تنها خود حضرت امیر نیست که به این مقام رسیده است؛ این ۱۴ نفر اینچنین اند. حضرت فرمود: «إِنِّی بِطُرُقِ السّمَاءِ أعلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الأرْض»؛ یعنی من در آسمانها دارم سیر می‌کنم.
پس یک محقق، پژوهشگر، یک رصدبان، یک منجّم؛ این در زمین یا زیر زمین یک رصد خانه ای درست می‌کند، آن شمس و قمر را رصد می‌کند. که کجا طلوع کردند، کجا غروب کردند، کجا حرکت کند؛ تا برنامه خود را برابر آن رصد تنظیم بکند. ما هم کارمان همین است.
یک رصدبان و منجم و عالم رصدی نمی‌گوید که من می خواهم پرواز کنم، بروم در کره شمس، با خورشید همسفر باشم! ولی اینقدر هست که می فهمد وقت زوال کی است، کی آفتاب طلوع کرده، صبح صادق کی است، صبح کاذب کی است؛ چرا صبح صادق را صبح صادق گفتند، چرا صبح کاذب را صبح کاذب گفتند. صبح صادق چیست و کی صبح صادق است؟!
همانطور که یک عالم رصدبان، حرکات شمس و قمر را بررسی می‌کند و کارها و برنامه های خودش و دیگران را هدایت می‌کند، ما نیز رصدبان این خاندانیم! اینها فرمودند: إِنِّی بِطُرُقِ السّمَاءِ أعلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الأرْض. این «والشَّمسِ وَضُحَاهَا، وَالْقَمَرِ اِذَا تلاَهَا»(۱۲)؛ «قسم به خورشید و نورافشانی آن و قسم به قمر هنگامی‌که به دنبالش می آید.» را هم تطبیق کردند بر وجود مبارک پیغمبر و علی بن ابی طالب که قمری است در کنار آن شمس. اینها مصادیق اند، تطبیق اند نه تفسیر.

لزوم هوشیاری روحانیون در برابر تهاجم دشمنان
همه روحانیون، حالا اگر در شهر زندگی می‌کنند، در شهر؛ در روستا زندگی می‌کنند، در روستا؛ باید طوری زندگی کنند که کسی در دین آنها طمع نکند، یک. در دین مردم آنها طمع نکند، دو. در دین کسانی که به آنها اقتداء می‌کنند، یا پای سخنرانی آنها می نشینند طمع نکند، این سه. باید روحانی، حافظ و نگهبان و نگهدار منطقه تبلیغی و قلمرو هدایت خودش باشد که بشود اَلْیَومَ یَئِسَ….
آن کسی که در یک روستا زندگی می‌کند، یا در شهر یا در حوزه علمیه زندگی می‌کند و این قدر عُرضه ندارد که حوزه خودش را استحفاظ کند! و دیگری طمع می‌کند، تبلیغ سوء می‌کند، تهاجم فرهنگی می‌کند و اینها را صید می‌کند، چنین کسی به جای علی نمی نشیند!!
به جای علی، یعنی این؛ یک نردبانی فرض کنید؛ میلیونها پله و درجه دارد. حدّ اعلای فخر ما این است که همان پله اوّل بنشینیم؛ ولی بالأخره در این راهیم! ما را در رصد خانه باید راه بدهند. ما که نه این ادّعا را داریم، نه مقدور ماست که بشویم شمس و قمر! او صریحاً فرمود: إِنِّی بِطُرُقِ السّمَاءِ أعلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الأرْض، و احدی این حرف را نگفت؛ هر که هم گفت، رسوا شد. وجود مبارک حضرت امیر را که در زمین نباید جستجو کرد! یک چنین آدمی‌که به منزله پیغمبر و جان پیغمبر است و جانشین پیغمبر است؛ در غدیر مقام خلافت را از طرف ذات أقدس إله به وسیله پیغمبر دریافت کرده است.
حالا اگر یک چنین کسی مسئول دین شد؛ هم امپراطوری غرب ناامید می‌شود، هم امپراطوری شرق. رهبر باید این طور باشد! ماها که شاگردان امامیم، در حوزه استحفاظی مان؛ ولو ۱۰ نفر است یا ۲۰۰ نفر؛ باید اینچنین باشیم؛ یعنی وقتی مسئول هدایت یک مسجد، یا یک حسینیه، یا یک روستا، یا یک شهر، یا یک حوزه ای هستیم؛ باید طوری عالمانه و عادلانه و عاقلانه سخن بگوییم و رفتار بکنیم که بیگانه طمع در دین اینها نکند. حالا مسئله نفت و گاز چیز دیگر است؛ الآن دشمن ما به سراغ نفت و گازمان نمی آید. به فکر دین ماست؛ بعد وقتی دین نباشد مثل دوران ستمشاهی، همه چیز را غارت می‌کنند و می‌برند!
فرمود: اَلْیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفرُوا مِنْ دِینِکُمْ؛ این دین صاحب پیدا کرد، مجری پیدا کرد، یک رهبر نترس پیدا کرد، سلحشور پیدا کرد، تازیانه به دست پیدا کرد. این که می‌گوید: الفقه ثُمَّ الْمَتجَر، یعنی الفقه ثُمَّ السِّیَاسَه، الفقه ثمَّ الطِّبَابَه، الفقه ثُمَّ الثِّقَافَه، الفقه ثُمَّ کذا و کذا و کذا! فرمود: بدون فقه تجارت کردی، گرفتار ربا می‌شوی. بدون فقه سیاست کردی، به جای اینکه سیاستمدار بشوی سیاست باز می‌شوی؛ آن سیاستی که عین دیانت است، دیانتی که عین سیاست است که مدرّس قدس سره داشت، امام قدس سره داشت، بزرگان ما داشتند؛ آن برکت است! الفقه ثُمَّ السِیَاسَه.
آن وقت اگر یک عالمی این چنین بود، بیگانه دیگر طمع نمی‌کند. نه در او طمع می‌کند که او را بخرد، نه در زیر مجموعه او طمع می‌کند که اینها را بفریبد. او این قدر باید سواد داشته باشد که شبهه های روز را بشناسد و آنها را از این ویروسها نجات بدهد. یک کسی که اهل سواد و فضل نیست؛ یا سواد و فضل دارد، صنّار سه شاهی را ببیند، چشمش تیره و تار می‌شود؛ این دیگر «اَلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاتِ اللَّه وَیَخْشَونَهُ وَلا یَخْشَونَ اَحَداً إلا اللَّه»(۱۳)؛ «کسانی که رسالتهای خدا را تبلیغ می‌کنند و از او می ترسند و از احدی غیر از خدا هراس ندارند.» نخواهد بود! این دیگر شاگرد حضرت امیر نیست. این از یک طرف آمده، از طرف دیگر فرار می‌کند!! این خودش را ارزان فروخته.

ارزش حقیقی جسم و جان انسان
ما خیلی گران می ارزیم! ببینید؛ ما یک بدنی داریم که این بدن اگر با قتل خَطا از بین رفته، یک دیه مشخص دارد؛ دیه معیار ارزش نیست. آنی که معیار ارزش است، انسانیت انسان است. مرحوم کلینی قدس سره نقل کرد، شارحان اصول کافی نیز شرح کردند که ائمه فرمودند: شما به کم تر از بهشت نمی ارزید. اگر خودتان را به کم تر از بهشت فروختید، مغبون شدید. «إنَّ لِأنْفُسِکُمْ وَإنَّ لِأبْدَانِکُمْ ثَمَنَاً وَهِیَ الْجَنَّه، ألا فَلا تَبیعُوهَا إلا بها(۱۴)؛ برای نَفْسهایتان و بدنهایتان قیمتی هست که همان بهشت می‌باشد. به هوش باشید که آنها را نفروشید مگر به بهشت.»
بهشت هم که جای جاودانه و ابدی است. فرمود: اگر خودتان را به کم تر از بهشت فروختید، مغبون شدید و ضرر کردید.
اگر این چنین شدیم؛ نه کسی را فریب می دهیم، نه فریب کسی را می خوریم. نه فقه فروشی می‌کنیم، نه فلسفه فروشی می‌کنیم، نه تفسیر فروشی می‌کنیم. ما وظیفه مان را انجام می دهیم، او هم که عهده دار روزی ماست؛ روزی ما را هم تأمین می‌کند، محترمانه هم تأمین می‌کند. و هر کسی ما را بشناسد، حوزه استحفاظی ما را بشناسد؛ خواه ۱۰ نفر، خواه ۲۰۰ نفر، می فهمد اینجا جای نفوذ نیست. فرمود: شما طوری باشید که کسی نتواند در شما نفوذ بکند. اَلْیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ…؛ یعنی یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، اَیُهَا العُلَمَاء! راهتان این است. شما نفوذ ناپذیر باید باشید.

عنصر محوری حیات علماء
آن حدیث معروف را همه ما شنیده ایم؛ ما یک مقام علمی‌باید داشته باشیم که همان فقاهت و علم ماست. یک مقام تقوا و عدالت باید داشته باشیم؛ اینها لازم است، حرفی در اینها نیست. ما باید فقیه باشیم، فقیه شدن سخت نیست، باید با تقوا و عادل باشیم، با تقوا و عادل شدن هم سخت نیست؛ اما یک گوهر دیگر باید داشته باشیم. و آن اینکه باید نفوذ ناپذیر باشیم، هیچ کس نتواند در ما نفوذ کند. نه چشم ما به جیب زید باشد، نه چشم ما به کیف عمرو! گفت: آنکه یافت می نشود، آنم آرزوست و این کم است!
در صدر آن حدیث دارد: «اَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ[(۱۵)؛ آن کس از فقهاء که نگه دارنده نفس خویش است.» این صیانت نفس غیر از تقوا و غیر از عدالت است؛ چون مسئله عدالت و تقوا: «مُطِیعاً لِاَمرِ مَولاه، تارکاً لِهَواه(۱۶)؛ اطاعت کننده از امر مولایش و ترک کننده هواهایش.» بعد می آید. اما این صیانت نفس یعنی نفوذ ناپذیری. امام این چنین بود، رهبر انقلاب این چنین است به لطف الهی؛ کسی نمی تواند با ترس، تحبیب، و تهدید، در اینها نفوذ پیدا کند. حرف اوّل را آن نفوذ ناپذیری می زند. اَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءُ صَائِناً لِنَفْسِهِ؛ بعد عادل باشد، با تقوا باشد، مُطِیعاً لِاَمرِ مَولاه باشد، تَارِکاً لِهَواه باشد، مقدّس باشد، فضیلت داشته باشد؛ اینها کم نیست. آنی که نایاب است، فولاد بودن و نفوذ ناپذیر بودن است.
این فولاد بودن را در سوره مبارکه صف مشخص کرده؛ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفَّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوص»(۱۷)؛ «به درستی که خداوند کسانی که در راهش، مقاتله و جنگ می‌کنند و در یک صف، مانند بنای محکم و سربی هستند را دوست دارد.» «بنیان مرصوص» آن بنیان و آن کاخ سربی است که آجرش سرب است، سنگش سرب است، ملاتش سرب است، صدر و ساقه اش سرب است. این نظیر ساختمانهای معمولی نیست که یک قدری بِتُن در آن بریزند. این سقفش سرب است، کفش سرب است، دیوارش سرب است، پایه اش سرب است. این را می‌گویند: (بنیان مرصوص).
آن وقت چنین بنیانی از کجایش آب نفوذ می‌کند؟ از سقف چکه می‌کند، یا از زیر نفوذ می‌کند؟ این که قدر کمی سرب در آن نیست! بلکه صدر و ساقه این بنیان سربی است. این از کجا می خواهد نفوذ بکند؟! خودش سرب است، اطرافیانش سرب اند، بیتش سرب است، دفترش سرب است. این که امام قدس سره سفارش می‌کرد: مواظب دفترتان باشید، مواظب اطرافیانتان باشید؛ یعنی این!
حالا اگر کسی اطرافیانش سرب نباشند، دفترش سرب نباشند، دوستانش سرب نباشند؛ نفوذپذیر است! با داشتن یک چنین رهبری، مرتب دشمنان اهل نفوذند، اهل طمعند. امّا حضرت امیر این جور نبود!! صدر و ساقه اش سرب بود، بنیان مرصوص بود. فرمود: با آمدن یک چنین رهبری بر روی کار، هم امپراطوری شرق ناامید شد، هم امپراطوری غرب. چون علی را در میدان جنگ می‌شناختند! تقوا و زهدش را هم دیده بودند، آن نفوذ ناپذیری اش را هم دیده بودند. لذا آیه نازل شد: «اَلْیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوهُمْ وَاخْشَون.» آنگاه علماء و فضلاء وظیفه شان این است، طلاب عزیزی که امشب معمم شدند، وظیفه شان این است، امت اسلامی وظیفه شان این است.

پی نوشت :

*. بیانات آیت الله جوادی آملی در مراسم عمامه گذاری طلاب به مناسبت عید سعید غدیر خم، قم، ۲۰/۱۱/۸۲.
(۱) مائده/۳.
(۲) مائده/۳.
(۳) مائده/۵.
(۴) طور/۳۰.
(۵) کوثر/۱ تا ۳.
(۶) نهج البلاغه، نامه ۱۶.
(۷) نهج البلاغه، خطبه ۱۸۹.
(۸) احزاب/۶.
(۹) بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۲۳.
(۱۰) کافی، ج ۵، ص ۱۵۰.
(۱۱) مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۴۸.
(۱۲) شمس/۱و۲.
(۱۳) احزاب/۳۹.
(۱۴) الکافی، ج ۱، ص/۱۹، با تلخیص.
(۱۵) وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۳۱.
(۱۶) همان.
(۱۷) صف/۴.

منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره ۱۲۲.

همچنین ببینید

خصایص خلیفه الله

خصایص خلیفه الله

ولایت اوصیا و خلفای دوازده‌گانه حضرت خاتم الانبیا(ص)، ولایت_مطلقه_کلیه الهی است و به دلیل عدم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *